« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفی شاهرودی

1404/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

طهارت/ بررسیمقدار مسحرِجلینطولاً و عرضاً/ بررسی معنای کعبین/کلام اهل لغت در معنای کعب

موضوع: طهارت/ بررسی مقدار مسح رِجلین طولاً و عرضاً/ بررسی معنای کعبین/ کلام اهل لغت در معنای کعب

قال السید ره فی العروه: الرابع: «من واجبات الوضوء» مسح الرجلين من رئوس الأصابع إلى الكعبين و هما قبّتا القدمين على المشهور و المفصل بين الساق و القدم على قول بعضهم و هو الأحوط و يكفي المسمّى عرضاً و لو بعرض إصبع أو أقلّ و الأفضل أن يكون بمقدار عرض ثلاث أصابع و أفضل من ذلك مسح تمام ظهر القدم

در بحث امروز در سه جهت بحث می‌کنیم: جهت اول: در مقدار مسح رجلین از نظر طولی است. جهت دوم: در معنای کعب در آیه شریفه: ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ﴾ است. جهت سوم: در فرض معلوم شدن معنای کعب، بحث است که آیا مسح خود کعب هم واجب است یا مسح تا ابتدای کعب کافی است؟

بررسی جهت اول: سوال این است که مسح رجلین از نظر طولی به چه مقدار مجزی است؟

بحث از مسح رجلین از نظر عرضی گذشت و دیدیم روایات در این جهت به پنچ دسته تقسیم می‌شوند. جمع بین روایات دال بر لزوم مسح تمام روی پا و روایات دال بر لزوم مسح به مقدار سه انگشت و بین روایات دال بر کفایت مسح با انگشت یا شیء من الاصابع، آن است که روایاتی که مسح تمام روی پا یا مسح به مقدار سه انگشت را لازم دانسته حمل بر استحباب کنیم و حکم به کفایت مسمای مسح از نظر عرضی کنیم بلکه با توجه به این که سطح انگشت دست مدوّر است شاید مقداری که با یک انگشت مسح ‌شود از نظر عرضی قدری کمتر از عرض یک انگشت باشد.

اما از نظر طولی، در آیه شریفه محدوده مسح رِجلین تعیین شده که باید حد فاصل بین انگشتان پا تا کعبین باشد. نظر مشهور بر این است که کعب به برآمدگى وسط قدم اطلاق می‌شود طبق این تفسیر مسح تا این مقدار واجب است و کمتر از آن مجزی نیست. در مقابل مشهور صاحب مفاتیح و مرحوم صاحب حدائق گفته‌اند که از نظر طولی لازم نیست تا کعبین مسح شود اگر پایین‌تر از آن هم مسح شود به نحوی که مسمای مسح حاصل شود مجزی است همانطور که از نظر عرضی مسمای مسح کفایت است. این دو بزرگوار برای کفایت مسمای مسح از نظر طولی، تمسک به دو صحیحه زراره و بکیر و صحیحه زراره اخری کرده‌اند که در آنها تعبیر به شیء من قدمه شده «بِشَيْ‌ءٍ مِنْ قَدَمَيْهِ مَا بَيْنَ الْكَعْبَيْنِ إِلَى أَطْرَافِ الْأَصَابِعِ» و از آن استفاده کرده‌اند که اگر مقداری از محدوده مزبور مسح شود کافی است.

در جلسه قبل گذشت که برای کفایت مسمای مسح از جهت طولی نمی‌توان به این روایات تمسک نمود بعد از این که در آیه شریفه تصریح شده به این که مسح رجلین طولاً باید از سر انگشتان پا تا کعبین باشد. لامحاله عبارت «شَيْ‌ءٍ مِنْ قَدَمَيْه» در روایات حمل می‌شود بر جواز مسمای مسح از نظر عرضی، همچنین برای کفایت مسمای مسح از نظر طولی نمی‌توان به روایاتی تمسک نمود که در آنها حکم به عدم وجوب استبطان الشراكين شده است زیرا تمسک به این روایات منوط به این است که شراکین «بند کفش‌هایی که در سابق می‌پوشیدند» پایین‌تر از قسمت کعب بوده باشد لکن این امر ثابت نیست بلکه مرحوم استاد خویی مدّعی است که بند‌ این کفش‌ها در بالای کعب بوده است نهایتا عند الشک مرجع اطلاق آیه شریفه و روایاتی است که حد مسح رجلین را از سر انگشتان پا تا کعبین ذکر نموده است.

بررسی جهت دوم: مراد از کعب در آیه شریفه: ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ﴾ چیست؟

اما این که مراد از کعب چیست و به کدام قسمت از پا اطلاق می‌شود مشهور فقهای امامیه معتقدند که كعب به برآمدگى وسط قدم اطلاق می‌شود «و هو المعبر عنه بقبة القدمين» در مقابل مشهور، مرحوم علامه معتقد است که کعب به حد فاصل بین سطح پا تا مفصل اطلاق می‌شود یعنی خط فرضی که قسمت پایین مچ پا را از ساق پا جدا می‌کند. مرحوم شیخ بهائی نیز همین قول را تایید کرده است. سنی‌ها طبق مبنای خودشان که شستن پاها را لازم می‌دانند کعبین را به دو برآمدگی چپ و راست پایین پا که همان قوزک پا باشد تفسیر کرده‌اند.

کلام اهل لغت در معنای کعب

مجمع البحرین: كعب: قوله تعالى: ﴿وَ كَوٰاعِبَ أَتْرٰاباً﴾ الكواعب جمع كاعب، و هي المرأة التي يبدو ثديها للنهود. و أَتْرٰاباً: أقرانا. قوله تعالى: ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ﴾ قال الفخري في تفسير هذه الآية: جمهور الفقهاء «اهل سنت» على أن الكعبين هما العظمان الناتيان في جانبي الساق و قالت الإمامية و كل من ذهب إلى وجوب المسح: أن الكعب عبارة عن عظم مستدير مثل كعب الغنم و البقر موضوع تحت عظم الساق حيث يكون مفصل الساق و القدم، و مثله نقل عن النيشابوري. قال في مجمع البحار: قيل هما العظمان في ظهر القدم و هو مذهب الشيعة و نقل بعض الأفاضل عن بعض العارفين عن علماء التشريح أن القدم مؤلف من ستة و عشرين عظما أعلاها الكعب، و هو عظم مائل إلى الاستدارة واقع في ملتقى الساق و القدم، له زائدتان في أعلاه إنسية و وحشية كل منهما في حفرة من حفرتي قصبة الساق وَ فِي صَحِيحٌ زُرَارَةَ وَ بُكَيْرٍ عَنْ الْبَاقِرِ قَالا: قُلْنَا لَهُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ أَيْنَ الْكَعْبَانِ؟ فَقَالَ: هَاهُنَا يَعْنِي الْمَفْصِلَ دُونَ عَظْمِ السَّاقِ وَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ: وَصَفَ الْكَعْبَ فِي ظَهْرِ الْقَدَمِ ‌و‌ فِي آخَرَ: أَنَّهُمَا تُقْطَعُ الرِّجْلُ مِنَ الْكَعْبِ وَ يُتْرَكُ مِنْ قَدَمِهِ مَا يَقُومُ‌ ‌بِهِ عَلَيْهِ. و قد ادعى المرتضى علم الهدى و شيخ الطائفة و كثير من المحققين الإجماع على أن الكعب الذي ينتهي إليه المسح قبة القدم التي هي مقعد الشراك. قال في الذكرى: و تفرد الفاضل- يعني العلامة- أن الكعب هو المفصل بين الساق و القدم، و صب عبارات الأصحاب كلها عليه و جعله مدلول كلام الباقر و أنه أقرب إلى حد أهل اللغة. ثم إنه أجاب عن الجميع إلى أن قال: و أهل اللغة إن أراد بهم العامة فهم مختلفون و إن أراد بهم الخاصة فهم متفقون على أن الكعب قبة القدم، و لأنه إحداث قول ثالث مستلزم رفع ما أجمع عليه الأمة، لأن الخاصة على ما ذكر و العامة على أن الكعب ثابتا عن يمين الرجل و شماله- انتهى، و هو كالصريح في موافقته لما عليه الجمهور و تمام تحقيق المسألة له محل آخر.[1]

‌قاموس قرآن: كعب: كعوب و كعابة بزرگ شدن و بر آمدن پستان دختر است (قاموس) كاعب دختر نار پستان جمع آن كواعب ﴿است إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفٰازاً﴾...﴿وَ كَوٰاعِبَ أَتْرٰاباً﴾ ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ﴾ كعبين كه مفردش كعب است آيا مراد از آن مفصل پا است يا برجستگى استخوان روى پا يعنى قوزك پا؟ طبرسى فرموده: كعبين نزد اماميّه عبارتند از دو استخوان روى پا (قوزك) ولى جمهور مفسران و فقها گفته‌اند مراد دو استخوان ساقها است يعنى دو قوزك ساقها كه در انتهاى استخوان ساق و در مفصل ساق و پا هستند. نگارنده گويد: على هذا در هر پا دو كعب هست در مجمع آورده: اماميّه در ردّ اين سخن گفته‌اند: اگر مراد دو قوزك انتهاى ساق باشد لازم بود «الى الكعاب» آيد زيرا مسح به چهار كعب است. بنظر نگارنده: تثنيه آمدن كعبين براى آنست كه بفهماند در هر پا يك كعب وجود دارد درباره دستها كه «المرافق» آمده روشن است كه نسبت بعموم مردم است و گرنه معلوم است كه هر شخص دو مرفق دارد و اگر «الى الكعاب» گفته مي شد بيشتر احتمال مي رفت كه در هر پا دو قوزك مراد است. از مجمع نقل شد كه در نزد اماميّه كعب قوزك پاست در مستمسك العروه فرموده: شيخ در تهذيب بر آن ادعاى اجماع كرده، از معتبر نقل شده كه آن مذهب اهل بيت عليهم السلام است و نيز از ذكرى و محكّى انتصار و محكّى خلاف ادعاى اجتماع نقل شده ولى علّامه در مختلف و ديگران كعب را مفصل پا دانسته‌اند و آن موافق احتياط است چنانكه سيّد در عروة فرموده است. امّا قول اهل لغت: در قاموس گفته:كعب قوزك روى پا و دو قوزك در دو طرف پا و هر مفصل است. همچنين است قول اقرب الموارد. جوهرى آن‌ را استخوان برجسته نزد مفصل مي‌داند بالاتر از قوزك. در مصباح گويد: اصمعى و جماعتى آن ‌را دو قوزك در دو طرف پا دانسته‌اند، ابن اعرابى و جماعتى آن‌ را مفصل ميان پا و ساق گفته‌اند. قول راغب نيز ظاهرا مانند جوهرى است.[2]

مفردات ألفاظ القرآن: كَعْبُ الرّجل: العظم الذي عند ملتقى القدم و الساق. قال: ﴿وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ﴾[3]

‌لسان العرب: كعب‌: قال اللّه تعالى: ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ﴾؛ قرأَ ابنُ كثير و أَبو عمرو و أَبو بكر عن عاصم و حمزة ﴿و أَرجلِكم﴾ خفضاً و الأَعشى عن أَبي بكر، بالنصب مثل حفص و قرأَ يعقوبُ و الكسائي و نافع و ابن عامر: ﴿وَ أَرْجُلَكُمْ﴾ نصباً؛ و هي قراءَة ابن عباس، رَدَّه إِلى قوله تعالى: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ﴾ و كان الشافعيُّ يقرأُ: ﴿وَ أَرْجُلَكُمْ﴾و اختلف الناسُ في الْكَعْبَيْنِ بالنصب، و سأَل ابنُ جابر أَحمدَ بن يحيى عن الكَعْب، فأَوْمَأَ ثعلبٌ إِلى رِجْله، إِلى المَفْصِل منها بسَبَّابَتِه، فوضَعَ السَّبَّابةَ عليه، ثم قال: هذا قولُ المُفَضَّل، و ابن الأَعرابي؛ قال: ثم أَوْمَأَ إِلى الناتِئَين، و قال: هذا قول أَبي عمرو بن العَلاء، و الأَصمعي. قال و كلٌّ قد أَصابَ. و الكَعْبُ: العظمُ لكل ذي أَربع. و الكَعْبُ: كلُّ مَفْصِلٍ للعظام. و كَعْبُ الإِنسان: ما أَشْرَفَ فوق رُسْغِه عند قَدَمِه و قيل: هو العظمُ الناشزُ فوق قدمِه و قيل: هو العظم الناشز عند مُلْتَقَى الساقِ و القَدَمِ.وأَنكر الأَصمعي قولَ الناسِ إِنه في ظَهْر القَدَم.و ذهب قومٌ إِلى أَنهما العظمانِ اللذانِ في ظَهْرِ القَدم و هو مَذْهَبُ الشِّيعة؛ و منه ‌قولُ يحيى بن الحرث: رأَيت القَتْلى يومَ زيدِ بنِ عليٍّ، فرأَيتُ الكِعابَ في وَسْطِ القَدَم. [4]

سیره فقهای امامیه بر این بوده و هست که در مسائل اختلافی و مشکوک به اهل خبره رجوع می‌کنند این امر اختصاص به فقها ندارد بلکه همه عقلای عالم در اموری تخصصی که در آن سر رشته ندارند به اهل خبره رجوع می‌کنند. در قرآن کریم هم توصیه به این امر شده است: ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لٰا تَعْلَمُونَ﴾ در تشخیص معانی کلمات، اهل خبره، لغویین هستند لا محاله در معانی مشکوک باید به آنان رجوع کرد و در این جهت فرقی نیست بین لغوی شیعه و سنی و حتی غیر مسلمان. در این امر به مذهب هم کاری نداریم حتما شنیده‌اید که اطرافیان امیرمومنان علی برای مداوای سر مبارک آن حضرت از شمشیر زهراگین ابن ملجم ملعون، از طبیب نصرانی کمک گرفتند.

لکن در ما نحن فیه چون بین اهل لغت در معنای کعب اختلاف شدید است نمی‌توانیم به اهل لغت رجوع کنیم طبعا هیچ‌یک از معانی ذکر شده توسط لغویین، تعیّن ندارد ناگزیر باید به روایات باب رجوع کنیم و بینیم از روایات چه استفاده می‌شود اگر معنای آن معلوم شد که خب و الا مرجع اصل عملی است. مرحوم علامه برای قول خود تمسک به صحيحة أخوين نموده و معتقد است که از این روایت استفاده می‌شود که کعب به حد فاصل کف پا تا ساق اطلاق می‌شود در مقابل مشهور فقها و مرحوم استاد خویی که معتقدند کعب به برآمدکی روی پا اطلاق می‌شود چنانکه اکثر لغویین هم کعب را به همان برآمدکی روی پا تفسیر کرده‌اند. قبل از هر چیز روایات باب را بررسی می‌کنیم تا ببینیم از روایات چه استفاده می‌شود:

صحیحه زراره و بکیر: وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ بُكَيْرٍ أَنَّهُمَا سَأَلَا أَبَا جَعْفَرٍ عَنْ وُضُوءِ رَسُولِ اللَّهِ فَدَعَا بِطَشْتٍ أَوْ تَوْرٍ فِيهِ مَاءٌ فَغَمَسَ يَدَهُ الْيُمْنَى فَغَرَفَ بِهَا غُرْفَةً فَصَبَّهَا عَلَى وَجْهِهِ... فَإِذَا مَسَحَ بِشَيْ‌ءٍ مِنْ رَأْسِهِ أَوْ بِشَيْ‌ءٍ مِنْ قَدَمَيْهِ مَا بَيْنَ الْكَعْبَيْنِ إِلَى أَطْرَافِ الْأَصَابِعِ فَقَدْ أَجْزَأَهُ قَالَ فَقُلْنَا أَيْنَ الْكَعْبَانِ؟ قَالَ هَهُنَا يَعْنِي الْمَفْصِلَ دُونَ عَظْمِ السَّاقِ فَقُلْنَا هَذَا مَا هُوَ؟ فَقَالَ هَذَا مِنْ عَظْمِ السَّاقِ وَ الْكَعْبُ أَسْفَلُ مِنْ ذَلِكَ فَقُلْنَا أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَالْغُرْفَةُ الْوَاحِدَةُ تُجْزِي لِلْوَجْهِ وَ غُرْفَةٌ لِلذِّرَاعِ قَالَ نَعَمْ إِذَا بَالَغْتَ فِيهَا وَ الثِّنْتَانِ تَأْتِيَانِ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ.[5]

کیفیت استدلال: راوی از محدوده کعبین سوال کرد «أَيْنَ الْكَعْبَانِ؟» حضرت به پای خود اشاره کرده و فرمودند: اینجا کعبین است سپس در تفسیر آن فرمودند: کعب مفصلی است که در پایین ساق واقع شده است. «هَهُنَا يَعْنِي الْمَفْصِلَ دُونَ عَظْمِ السَّاقِ» این عبارت ظهور دارد در این که کعب همان خط فرضی قسمت پایین مچ پا است که ساق پا را از قسمت پایین جدا می‌کند.

مناقشه در استدلال فوق:‌ احتمال دارد مراد از مفصل همان برآمدگی روی پا باشد زیرا در لغت به این قسمت از پا هم اطلاق مفصل می‌شود طبق این بیان، عبارت «دون عظم الساق» بیان و توضیح مفصل است ضمن این که در روایت مزبور قرینه‌ای وجود دارد دال بر معنای مشهور، زیرا فرمود: «هَذَا مِنْ السَّاقِ وَ الْكَعْبُ أَسْفَلُ مِنْ ذَلِكَ» از این عبارت استفاده می‌شود که کعب پایین‌تر از قسمت ساق پا است نه چسبیده به آن، این عبارت ظهور دارد در این که بین مفصل و کعب قدری فاصله است. فاصله ممکن نیست مگر

این که کعب را به قبه القدم معنی کنیم نه قول علامه که کعب به ساق چسبیده است.

برای قول مشهور به موثقه میسر بن عبد العزیز نیز تمسک شده است. در این روایت راوی از معنای کعب سوال کرد و امام به ظهر قدم که همان روی پا است اشاره نمودند سپس به رگ قوی پشت پا «عرقوب» و استخوان آن به عنوان ظنبوب اشاره نمودند برای آن که بفهمانند مسح یا غسل پا که سنی‌ها انجام می‌دهند تا کعب نیست. عرقوب به رگ قوی پشت پا اطلاق می‌شود. قسمت پایین این رگ تقریبا پشت برآمدگى وسط قدم است که امام از پشت پا محدوده آن را معین نموده است. از این کلام استفاده می‌شود که کعب پایین‌تر از حد مفصل است اما متن روایت:

موثقه میسر بن عبد العزیز: وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَمْزَةَ وَ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُيَسِّرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍقَالَ: أَ لَا أَحْكِي لَكُمْ وُضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ أَخَذَ كَفّاً مِنْ مَاءٍ فَصَبَّهَا عَلَى‌ وَجْهِهِ ثُمَّ أَخَذَ كَفّاً فَصَبَّهَا عَلَى ذِرَاعِهِ ثُمَّ أَخَذَ كَفّاً آخَرَ فَصَبَّهَا عَلَى ذِرَاعِهِ الْأُخْرَى ثُمَّ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ قَدَمَيْهِ ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى ظَهْرِ الْقَدَمِ ثُمَّ قَالَ هَذَا هُوَ الْكَعْبُ قَالَ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى أَسْفَلِ الْعُرْقُوبِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ هَذَا هُوَ الظُّنْبُوبُ.[6]

وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَسْحِ عَلَى الْقَدَمَيْنِ كَيْفَ هُوَ؟ فَوَضَعَ كَفَّهُ عَلَى الْأَصَابِعِ فَمَسَحَهَا إِلَى الْكَعْبَيْنِ إِلَى ظَاهِرِ الْقَدَمِ. فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَالَ بِإِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِهِ هَكَذَا فَقَالَ لَا إِلَّا بِكَفِّهِ كُلِّهَا.[7]

عبارت «ظَاهِرِ الْقَدَمِ» در این روایت ظهور دارد در معنایی که مشهور از کعب نموده‌اند.

جهت سوم: سوال این است که آیا مسح خود کعب هم واجب است یا خیر؟

طبق مبنای کسانی که غایت را داخل در مغیّی می‌دانند مسح خود کعب هم لازم است به مرحوم علامه و محقق ثانی نسبت داده شده که مسح خود کعب هم از باب این که غایت برای مسح ذکر شده لازم است و اما طبق نظر کسانی که غایت را داخل در مغیی نمی‌دانند مسح کعب لازم نیست.

در نحو خوانده‌ایم که غایتِ «الی» در حکم معمولا داخل در مغیی نیست همانطور که در آیه شریفه: ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ﴾ امساک در شب برای روزه‌دار واجب نیست. ولی غایتِ «حتی» به دو صورت آمده است: گاهی غایت در حکم داخل در مغیی نیست و گاهی هم در حکم داخل در مغیی است مثل: «اکلت السمکه حتی راسها »که در این مثال غایت که رأس باشد در حکم اکل داخل در مغیی است. تا به اینجا ثابت شد که از نظر عرض واجب نیست تمام روی پا مسح شود بلکه مسمای مسح کافی است و از نظر طول هم باید از سر انگشتان پا تا کعب یعنی همان برآمدگی روی پا مسح شود ولی از باب مقدمه علمیه باید مقداری بالاتر از آن هم مسح شود تا فراغ یقینی از تکلیف قطعی حاصل شود تتمه سخن ان شاء الله در جلسه بعد به عرض خواهد رسید و الحمد الله و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.


logo