1404/01/30
بسم الله الرحمن الرحیم
طهارت/ جواز مسح بر موی سر/بررسیحکم مسح بر حائل در حال اضطرار و در حال تقیه/لزوم مسح با قسمت پایین مچ/
موضوع: طهارت/ جواز مسح بر موی سر/ بررسی حکم مسح بر حائل در حال اضطرار و در حال تقیه/ لزوم مسح با قسمت پایین مچ/
قال السید ره فی العروه: يجب أن يكون المسح بباطن الكف و الأحوط أن يكون باليمنى و الأولى أن يكون بالأصابع.
امامیه مسح بر بشره سر و مسح بر موی سر را جائز میدانند برخی از اهل سنت گفتهاند: کسی که مو دارد حتما باید بر روی موها مسح کند و در فرض داشتن مو اگر بر روی بشره مسح کند مجزی نخواهد بود سپس مسح سر را قیاس به غسل وجه کرده و گفتهاند: همانطور که در وجه اگر کسی دارای محاسن باشد باید محاسن خود را بشوید و با وجود محاسن غسل بشره مجزی نیست در مسح هم کسی که موهای سرش بلند است باید روی موها را مسح کند و اگر بشره را مسح کند مجزی نخواهد بود. مرحوم علامه در جواب از قیاس مسح سر با غسل وجه، میگوید: فرق است بین غسل صورت و مسح سر، در صورت کسی که محاسن دارد باید روی محاسن را مسح کند و اگر آب را تنها به بشره برساند غسل وجه صادق نیست ولی در مسح سر اگر با وجود داشتن مو فرق باز کرده و بشره را مسح کند صادق است بگوییم سرش را مسح کرده است. هر کدام از مو و بشره را مسح کند مسح سر عرفا صادق است.
قال السید ره فی العروه: و لا يجوز المسح على الحائل من العمامة أو القناع أو غيرهما و إن كان شيئا رقيقا لم يمنع عن وصول الرطوبة إلى البشرة بة إلى البشرة؛ نعم، في حال الاضطرار لا مانع من المسح[1] على المانع كالبرد، أو إذا كان شيئاً لا يمكن رفعه.
مرحوم صاحب عروه مسح بر حائل را در حال اضطرار مطلقا «چه در حال تقیه باشد چه در غیر تقیه» مجزی دانسته و میفرماید: اگر به جهت سرما یا غیر آن مثل تقیه نتواند حائل را از خود دور كند يا چيزى به سر چسبيده باشد که کندن آن ممکن نباشد، مسح بر حائل مانعی ندارد. مستند جواز مسح بر حائل در حال اضطرار، روایت عبد الاعلی است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِيعَبْدِاللَّهِ عَثَرْتُ فَانْقَطَعَ ظُفُرِي فَجَعَلْتُ عَلَى إِصْبَعِي مَرَارَةً فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِالْوُضُوءِ؟ قَالَ يُعْرَفُ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿مٰا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾ امْسَحْ عَلَيْهِ.[2]
مرحوم استاد خویی در مساله تفصیل داده به این که منشأ اضطرار تاره تقیه است و اخری غیر تقیه. اگر منشا اضطرار تقیه باشد به استناد روایاتی که فرمود: «التَّقِيَّةَ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ» عمل تقیهای موافق با دستور الهی بوده و مجزی خواهد بود. بنابراین اگر بر اساس تقیه مسح بر عمامه یا حائل دیگری کند چون عمل تقیهای به منزله اتیان مامور به واقعی است وضوی او صحیح خواهد بود و نیازی به اعاده ندارد. «فمن خاف من أن يترتب على إيقاع المسح على البشرة قتل أو ضرب أو
هتك لدلالته على تشيعه فله أن يمسح على الحائل من خف أو عمامة أو نحوهما و انه كالمسح على البشرة في مقام الامتثال»
و اما اگر منشا اضطرار غیر تقیه باشد و فرد به جهت سرما و مانند آن نتواند بر بشره یا موی سر مسح کند دلیلی نداریم بر این که میتواند بر روی حائل مثل عمامه یا پارچه مسح کند. در اینجا چون قادر بر یکی از اجزای وضو و بلکه مقومات وضو نیست علیالقاعده وضو ساقط شده و وظیفه منتقل به تیمم میشود زیرا مراد از عدم وجدان در آیه شریفه:﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً﴾ صرفاً عدم وجدان تکوینی آب نیست به قرینه کلمه «مَرْضَى» که آب قاعدتا وجود دارد و استعمال آن برای مریض شرعا ممکن نیست و منع شرعی دارد به جهت ضرری بودن آن پس در فرض عدم تمکن شرعی هم وظیفه منتقل به تیمم میشود.
آری در مواردی که نص خاص وارد شده بر جواز مسح بر حائل مثل این که بر روی سر دوائی برای مداوا گذاشته مسح بر حائل مجزی است ولی در غیر مورد نص، مسح بر حائل مجزی نیست چون مسح بر حائل خلاف قاعده است چه آنکه با عجز از بعض اجزای مرکب «وضو» در حقیقت فرد عاجز از اتیان مامور به است پس اصل وضو ساقط شده و منتقل به بدل آن یعنی تیمم میشود. بنابراین اگر کسی به جهت سرمای شدید برای او مقدور نیست که عمامه یا کلاه خود را بردارد علی القاعده وضو ساقط شده و وظیفه او منتقل به تیمم میشود.
قال السید ره فی العروه: و يجب أن يكون المسح بباطن الكفّ[3] و الأحوط أن يكون باليمنى، و الأولى أن يكون بالأصابع.
در این عبارت مرحوم سید متعرض چند مطلب شده است: مطلب اول این که مسح سر باید با باطن دست باشد نه پشت دست. مطلب دوم این که مسح باید با دست راست باشد نه دست چپ. مطلب سوم این که مسح باید با انگشتان باشد.
اما این که مرحوم سید فرمود: مسح سر باید با باطن دست باشد نه پشت دست.از این عبارت استفاده میشود که اولاً مسح با قسمت بالای مچ مجزی نیست.ثانیاً مسح بوسیله آلتی غیر از کف دست نیز مجزی نیست. طبق این بیان اگر کسی با قسمت بالای مچ مسح کند یا با دست خود پارچهای را مرطوب کند و با آن پارچه مسح کند در هر دو صورت مجزی نخواهد بود.
دلیل بر عدم صحت مسح سر با قسمت بالای مچ، عدم تعارف مسح با قسمت بالای مچ یا کثرت استعمال دست در قسمت پایین مچ نیست بلکه از مناسبت حکم و موضوع استفاده میشود که مسح سر باید از قسمت مچ به پایین باشد. آیه شریفه: «وامسحوا برئوسکم» مقید نشده به این که مسح باید با قسمت پایین مچ باشد بلکه به اطلاق شامل بالای مچ دست هم میشود قبول داریم که غلبه در استعمال منشا برای انصراف نمیشود مثلا اگر مولی بگوید: اکرم العلماء، نمیتوان گفت: مراد خصوص معممین از علماء است از این جهت که کلمه علماء در علماء معمم کثرت استعمال دارد لا محاله علماء به اطلاق شامل همه افراد تحت مطلق میشود اعم از متعارف و غیر متعارف لذا در ما نحن فیه از باب غلبه در استعمال نمیگوییم که مسح سر شامل، قسمت بالای مچ نمیشود بلکه مناسبت حکم و موضوع اقتضاء دارد که مسح باید با قسمت زیر مچ باشد همانطور که اگر گفته شود «اکلت بیدی» یا «ضربت بیدی» یا «کتبت بیدی» در همه این موارد، مناسبت حکم و موضوع اقتضا دارد که مراد از اکل یا ضرب یا کتابت، با قسمت پایین مچ باشد و کسی احتمال نمیدهد که مراد از اکل یا ضرب و یا کتابت با قسمت بالای مچ است.
اما این که مسح باید با خود دست باشد نه با با آلت دیگر مثل پارچه یا چوب، مستند آن روایاتی است که در آنها تصریح شده به این که مسح سر باید با رطوبت باقیمانده در دست باشد. این روایات ظهور دارد که باید با خود دست و بدون واسطه مسح شود لا محاله اگر کسی رطوبت دست خود را به چیزی مثل چوب یا پارچه منتقل کند و بعد با رطوبت آن سر خود را مسح کند مسحِ با رطوبت باقیمانده در دست «بِفَضْلِ مَا بَقِيَ فِي يَدِه» که در روایات تصریح به آن شده، صادق نیست بلکه مسح به پارچه صادق است. اما نمونهای از روایاتی که در آنها تصریح شده که مسح سر باید با رطوبت دست باشد:
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَوْحَى اللَّهُ إِلَيَّ يَا مُحَمَّدُ ادْنُ مِنْ صَادٍ فَاغْسِلْ مَسَاجِدَكَ وَ طَهِّرْهَا وَ صَلِّ لِرَبِّكَ فَدَنَا رَسُولُ اللَّهِمِنْ صَادٍ وَ هُوَ مَاءٌ يَسِيلُ مِنْ سَاقِ الْعَرْشِ الْأَيْمَنِ فَتَلَقَّى رَسُولُ اللَّهِالْمَاءَ بِيَدِهِ الْيُمْنَى فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ صَارَ الْوُضُوءُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنِ اغْسِلْ وَجْهَكَ فَإِنَّكَ تَنْظُرُ إِلَى عَظَمَتِي ثُمَّ اغْسِلْ ذِرَاعَيْكَ الْيُمْنَى وَ الْيُسْرَى فَإِنَّكَ تَلَقَّى بِيَدَيْكَ كَلَامِي ثُمَّ امْسَحْ رَأْسَكَ بِفَضْلِ مَا بَقِيَ فِي يَدِكَ مِنَ الْمَاءِ وَ رِجْلَيْكَ إِلَى كَعْبَيْكَ فَإِنِّي أُبَارِكُ عَلَيْكَ وَ أُوطِئُكَ مَوْطِئاً لَمْ يَطَأْهُ أَحَدٌ غَيْرُكَ.[4]
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبَانٍ وَ جَمِيلٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: حَكَى لَنَا أَبُو جَعْفَرٍ وُضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ فَدَعَا بِقَدَحٍ فَأَخَذَ كَفّاً مِنْ مَاءٍ فَأَسْدَلَهُ عَلَى وَجْهِهِ ثُمَّ مَسَحَ وَجْهَهُ مِنَ الْجَانِبَيْنِ جَمِيعاً ثُمَّ أَعَادَ يَدَهُ الْيُسْرَى فِي الْإِنَاءِ فَأَسْدَلَهَا عَلَى يَدِهِ الْيُمْنَى ثُمَّ مَسَحَ جَوَانِبَهَا ثُمَّ أَعَادَ الْيُمْنَى فِي الْإِنَاءِ فَصَبَّهَا عَلَى الْيُسْرَى ثُمَّ صَنَعَ بِهَا كَمَا صَنَعَ بِالْيُمْنَى ثُمَّ مَسَحَ بِمَا بَقِيَ فِي يَدِهِ رَأْسَهُ وَ رِجْلَيْهِ وَ لَمْ يُعِدْهُمَا فِي الْإِنَاءِ.[5]
وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ يُونُسَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: يَأْخُذُ أَحَدُكُمُ الرَّاحَةَ مِنَ الدُّهْنِ فَيَمْلَأُ بِهَا جَسَدَهُ وَ الْمَاءُ أَوْسَعُ أَ لَا أَحْكِي لَكُمْ وُضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ ص قُلْتُ بَلَى قَالَ فَأَدْخَلَ يَدَهُ فِي الْإِنَاءِ وَ لَمْ يَغْسِلْ يَدَهُ فَأَخَذَ كَفّاً مِنْ مَاءٍ فَصَبَّهُ عَلَى وَجْهِهِ ثُمَّ مَسَحَ جَانِبَيْهِ حَتَّى مَسَحَهُ كُلَّهُ ثُمَّ أَخَذَ كَفّاً آخَرَ بِيَمِينِهِ فَصَبَّهُ عَلَى يَسَارِهِ ثُمَّ غَسَلَ بِهِ ذِرَاعَهُ الْأَيْمَنَ ثُمَّ أَخَذَ كَفّاً آخَرَ فَغَسَلَ بِهِ ذِرَاعَهُ الْأَيْسَرَ ثُمَّ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ رِجْلَيْهِ بِمَا بَقِيَ فِي يَدَيْهِ.[6]
اما دلیل بر این که مسح سر باید از قسمت مچ دست با پایین باشد نه بالای مچ، مستند آن، علاوه بر مناسبت حکم و موضوع روایت ذیل است که امام در مقام بیان وضوی رسولخدا با کف دست خود سر و رجلین را مسح نمودند: «ثُمَّ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ قَدَمَيْهِ إِلَى الْكَعْبَيْنِ بِفَضْلِ كَفَّيْهِ لَمْ يُجَدِّدْ مَاءً»
وَ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ بُكَيْرٍ وَ زُرَارَةَ ابْنَيْ أَعْيَنَ أَنَّهُمَا سَأَلَا أَبَا جَعْفَرٍ عَنْ وُضُوءِ رَسُولِ اللَّهِ فَدَعَا بِطَشْتٍ أَوْ بِتَوْرٍ فِيهِ مَاءٌ فَغَسَلَ كَفَّيْهِ ثُمَّ غَمَسَ كَفَّهُ الْيُمْنَى فِي التَّوْرِ فَغَسَلَ وَجْهَهُ بِهَا وَ اسْتَعَانَ بِيَدِهِ الْيُسْرَى بِكَفِّهِ عَلَى غَسْلِ وَجْهِهِ ثُمَّ غَمَسَ كَفَّهُ الْيُمْنَى فِي الْمَاءِ فَاغْتَرَفَ بِهَا مِنَ الْمَاءِ فَغَسَلَ يَدَهُ الْيُمْنَى مِنَ الْمِرْفَقِ إِلَى الْأَصَابِعِ لَا يَرُدُّ الْمَاءَ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ ثُمَّ غَمَسَ كَفَّهُ الْيُمْنَى فِي الْمَاءِ فَاغْتَرَفَ بِهَا مِنَ الْمَاءِ فَأَفْرَغَهُ عَلَى يَدِهِ الْيُسْرَى مِنَ الْمِرْفَقِ إِلَى الْكَفِّ لَا يَرُدُّ الْمَاءَ إِلَى الْمِرْفَقِ كَمَا صَنَعَ بِالْيُمْنَى ثُمَّ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ قَدَمَيْهِ إِلَى الْكَعْبَيْنِ بِفَضْلِ كَفَّيْهِ لَمْ يُجَدِّدْ مَاءً.[7]
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْيَهُودِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِفَسَأَلُوهُ عَنْ مَسَائِلَ فَكَانَ فِيمَا سَأَلُوهُ أَخْبِرْنَا يَا مُحَمَّدُ لِأَيِّ عِلَّةٍ تُوَضَّأُ هَذِهِ الْجَوَارِحُ الْأَرْبَعُ وَ هِيَ أَنْظَفُ الْمَوَاضِعِ فِي الْجَسَدِ؟ فَقَالَ النَّبِيُّ لَمَّا أَنْ وَسْوَسَ الشَّيْطَانُ إِلَى آدَمَ دَنَا مِنَ الشَّجَرَةِ وَ نَظَرَ إِلَيْهَا ذَهَبَ مَاءُ وَجْهِهِ ثُمَّ قَامَ وَ مَشَى إِلَيْهَا وَ هِيَ أَوَّلُ قَدَمٍ مَشَتْ إِلَى الْخَطِيئَةِ ثُمَّ تَنَاوَلَ بِيَدِهِ مِنْهَا مِمَّا عَلَيْهَا فَأَكَلَ فَطَارَ الْحُلِيُّ وَ الْحُلَلُ عَنْ جَسَدِهِ فَوَضَعَ آدَمُ يَدَهُ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ وَ بَكَى، فَلَمَّا تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ فَرَضَ عَلَيْهِ وَ عَلَى ذُرِّيَّتِهِ غَسْلَ هَذِهِ الْجَوَارِحِ الْأَرْبَعِ وَ أَمَرَهُ بِغَسْلِ الْوَجْهِ لِمَا نَظَرَ إِلَى الشَّجَرَةِ وَ أَمَرَهُ بِغَسْلِ الْيَدَيْنِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ لِمَا تَنَاوَلَ مِنْهَا وَ أَمَرَهُ بِمَسْحِ الرَّأْسِ لِمَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ وَ أَمَرَهُ بِمَسْحِ الْقَدَمَيْنِ لِمَا مَشَى بِهِمَا إِلَى الْخَطِيئَةِ.[8]
ترجمه: جماعتى از يهود نزد رسولخداآمده و سؤالاتى را مطرح كردند. از جمله این که پرسیدند: اى محمّد به چه جهت اين چهار عضو در وضو بايد شسته شود با این که اين اعضا پاكيزهترين عضوها هستند؟ رسولخدافرمود: هنگامى كه شيطان حضرت آدم را در خوردن شجره ممنوعه وسوسه كرد، حضرت آدم نزديك آن درخت رفت و به آن درخت نگريست پس آبروى او رفت (چون قصد خوردن آن را نمود) سپس برخاست و به سوى آن درخت رفت و اين نخستين گامى بود كه به راه خطا برداشته شد، پس با دست خود از آن درخت ممنوعه چيد و خورد و این سبب شد که زيورها و لباسهای زرّين كه بر تن داشت از بدنش خارج شود. بعد از آن حضرت آدم دست خود را بر فرق سر نهاد و گريست. بعد از این که خداوند توبه او را پذيرفت، بر او و بر فرزندان او پاك ساختن اين اعضاء چهارگانه را واجب نمود. پس به جهت آنكه حضرت آدم به درخت ممنوعه نگاه كرد خداوند شستن صورت را در وضو واجب نمود و چون با دستها از آن ميوه ممنوعه برداشت شستن دو دست را تا آرنج واجب نمود و چون دست خود را به نشانه پشیمانی بر سر نهاد امر به مسح سر نمود و به جهت آنكه با دو پاي خود به راه خطا گام برداشت امر به مسح دو پا نمود.
مفاد روایت: مرحوم استاد خویی از عبارت: «وَ أَمَرَهُ بِمَسْحِ الرَّأْسِ لِمَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ» که در بیان فلسفه وضو وارد شده استفاده کرده که مسح سر باید با قسمت پایین مچ باشد. عبارت: «وَضَعَ يَدَهُ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ» ظهور دارد در کف دست بدین معنی که حضرت آدم دو دست خود را که همان قسمت مچ به پایین باشد بر سر خود نهاد.