1403/11/20
بسم الله الرحمن الرحیم
طهارت/ حکم شستن آبلهها و زخمهای دست و صورت در وضو / حکم ازاله چرکهای بدن/ کیفیت وضوی وسواسی
موضوع: طهارت/ حکم شستن آبلهها و زخمهای دست و صورت در وضو / حکم ازاله چرکهای بدن/ کیفیت وضوی وسواسی
این اصل مسلم است که در وضو رساندن آب به بشره وجه و یدین واجب است. طبق یک نظریه غسل عبارت است از استیلاء آب بر اعضای وضو و طبق نظریه دیگر عبارت است از جریان آب بر اعضای وضو. فروع متعددی بر این اصل مسلّم مترتب میشود. مرحوم سید متعرض همه فروع متصور در مساله شده است با این که فروع جزئی قاعدتا باید در رسالههای عملیه ذکر شود نه در کتاب عروه که به عنوان متن آموزشی نوشته شده است. به هر حال چون محور درس خارج فقه ما، کتاب شریف عروه است طبق ترتیب عروه مسائل وضو را بررسی میکنیم.
مسألة 16: ما يعلو البشرة مثل الجدري عند الاحتراق ما دام باقياً يكفي غسل ظاهره، و إن انخرق، و لا يجب إيصال الماء تحت الجلدة، بل لو قطع بعض الجلدة و بقي البعض الآخر يكفي غسل ظاهر ذلك البعض، و لا يجب قطعه بتمامه، و لو ظهر ما تحت الجلدة بتمامه لكنّ الجلدة متّصلة قد تزلق و قد لا تزلق يجب غسل ما تحتها، و إن كانت لازقة يجب رفعها أو قطعها.
یکی از فروع مترتب بر اصل کلی فوق، آبلههايى است كه در دستها یا صورت ایجاد مىشود. این آبلهها مادامی كه چسبیده به دست یا صورت باشند، شستن روى آنها كافى است و برای رساندن آب به زیر آبلهها کندن آنها لازم نیست. اگر بخشی از آن از بدن جدا شده باشد باز هم شستن آنها لازم است از این جهت که جزء توابع دست است و هر آنچه بین آرنج و سرانگشتان واقع شده طبق صحیحه زراره و بکیر از امام باقرشستن همه این توابع لازم است البته کندن و جدا کردن آن از بدن لازم نيست ولی اگر قدری از آن كنده شده رساندن آب به زير آن به مقداری که ظاهر است لازم است زیرا جزء ظواهر محسوب میشود شستن خود پوست آویزان هم لازم است به جهت صحیحه فوق که به نحو کلی امر نموده به غسل آنچه بین آرنج و انگشتان از توابع واقع شده است این پوستها چون جزء توابع دست هستند طبعا شستن آنها نیز واجب است از همینجا ظاهر میشود حکم مساله بعدی که فرمود:
مسألة 17: ما ينجمد على الجرح عند البرء و يصير كالجلد لا يجب رفعه و إن حصل البرء، و يجزي غسل ظاهره و إن كان رفعه سهلًا، و أمّا الدواء الّذي انجمد عليه و صار كالجلد فما دام لم يمكن رفعه يكون بمنزلة الجبيرة[1] يكفي غسل ظاهره، و إن أمكن رفعه بسهولة وجب. اگر روی دست و صورت زخمهایی ایجاد شده باشد مادامی كه كنده نشده باشد جزء لواحق بدن محسوب شده و شستن آنها لازم است و لازم نیست آن را از بدن جدا کنیم زیرا جزء بدن است هر چند زخم خوب شده باشد و كندن آن آسان باشد. اما دوای روی زخم که به زخم چسبیده اگر به نحوی باشد که به آسانی از بدن جدا نمیشود و ازاله آن مشقت دارد در این صورت ازاله آن لازم نیست ولی اگر به آسانی جدا میشود جدا کردن آن و رساندن آب به زیر آن لازم است در صورت اول به خاطر دلیل لا حرج و در صورت دوم به خاطر وجوب غسل ما بین المرفق الی الاصابع که فرمود:«لا تدع شیئا الا و قد غسلته»
مسألة 18: الوسخ على البشرة إن لم يكن جرماً مرئيّاً لا يجب إزالته و إن كان عند المسح بالكيس في الحمّام أو غيره يجتمع و يكون كثيراً، ما دام يصدق عليه غسل البشرة، و كذا مثل البياض الّذي يتبيّن على اليد من الجصّ أو النورة إذا كان يصل الماء إلى ما تحته و يصدق معه غسل البشرة، نعم لو شكّ في كونه حاجباً أم لا وجب إزالته. چركى كه در بشره است اگر جرم آن به قدری است که قابل رویت نیست، ازاله آن واجب نيست منوط به این که شستن بشره صادق باشد. اگر چه هنگام كيسه كشيدن مقدار زیادی چرک از بدن جدا میشود همچنين سفیدی که از گچ يا آهك روى بشره را گرفته چنانچه مانع رسیدن آب به بشره نیست و با وجود آن غسل بشره عرفا صادق باشد، ازاله آن نیز لازم نيست. آری! اگر شك كند در این که آيا آب به زير آن مىرسد يا خیر؟ ازاله آن واجب است.
توضیح ذلک: وسخ یعنی چرک روی دست یا صورت که با کیسه کشیدن رفع میشود اگر دارای جرم نباشد و مانع از رسیدن آب به بشره نشود، در هنگام وضو و غسل ازاله آن قطعا واجب نیست زیرا آنچه واجب است رساندن آب به بشره است و فرض آن است که وسخ مانع رسیدن آب به بشره نمیشود پس ازاله آن نیز واجب نیست و به منزله لباس رقیقی است که فرد پوشیده ولی به نحوی است که مانع رسیدن آب به بشره نمیشود. ولی اگر دارای جرم باشد و به قدری است که عرفا مانع رسیدن آب به بشره محسوب نمیشود در این صورت هم ازاله آن لازم نیست اگر چه بوسیله کیسه کشیدن معلوم شود که لایهای روی بشره ایجاد شده است. از همین قبیل است گچ یا نورهای که جرم آن زائل شده و قدری از سفیدی آن در دست باقیمانده است. در این مورد هم ازاله تهرنگ باقیمانده گچ یا سیمان در فرضی که جرم نداشته باشد لازم نیست. اگر چه از مرحوم علامه نقل شده که انتقال عرضِ رنگ چون بدون معروض محال است پس وجود رنگ نشانه وجود خود گچ در دست است پس ازاله آن لازم است لکن قبلا گفتیم که این دقتهای فلسفی در موضوعات شرعی جایگاهی ندارد در موضوعات شرعی مرجع عرف است. در نظر عرف تهرنگ باقیمانده از گچ یا نوره و نیز چرک بدن مانع از رسیدن آب به بشره محسوب نمیشود. آری اگر گچ یا نوره و یا سیمان... دارای جرم باشد و به نحوی باشد که عرفا مانع رسیدن آب به بشره محسوب میشود در این صورت ازاله آن لازم است.
مسألة 19: الوسواسيّ الّذي لا يحصل له القطع بالغسل يرجع إلى المتعارف. شخص وسواسى كه يقين به حصول غسل نمىكند، باید رجوع به متعارف از مردم كند.
فرد وسواسی در فرض شک در رسیدن آب به بشره نباید به شک خود اعتنا کنند و در این امر باید به متعارف مردم رجوع کند که آیا ازاله آن را لازم میدانند یا خیر؟ نمیتوان گفت افراد وسواسی طبق قاعد اشتغال یا استصحاب بقاء جرم باید آنقدر دست و صورت خود را بشویند تا یقین به فراغ ذمه از تکلیف قطعی پیدا کنند زیرا قاعده اشتغال یا استصحابِ بقاءِ جرم در مورد افراد متعارف جاری است نه افراد وسواسی. در روایات امر شده که فرد وسواسی نباید به شک خود اعتنا کند اگر اعتنا کند اطاعت از شیطان کرده است در صحیحه عبد الله بن سنان راوی سوال کرد از مردی که در وضو گرفتن به وسواس افتاده است. امام در جواب فرمود ترتیب اثر دادن به وسواس اطاعات از شیطان است: فساله عن رَجُل مُبْتَلًى بِالْوُضُوءِ وَ الصَّلَاةِ وَ قُلْتُ هُوَ رَجُلٌ عَاقِلٌ؟ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَيُّ عَقْلٍ لَهُ وَ هُوَ يُطِيعُ الشَّيْطَانَ فَقُلْتُ لَهُ وَ كَيْفَ يُطِيعُ الشَّيْطَانَفَقَالَ سَلْهُ هَذَا الَّذِي يَأْتِيهِ مِنْ أَيِّ شَيْءٍ هُوَ فَإِنَّهُ يَقُولُ لَكَ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ.[2]
چنین افرادی حکم شک در محصل را ندارند که بگوییم اشتغال یقینی به وضو مستدعی فراغ یقینی است پس باید آنقدر بشوید تا اطمینان به فراغ ذمه پیدا کند زیرا قاعده اشتغال موردش افراد عادی است نه فرد وسواسی. استصحاب عدم غسل عضو مشکوک هم درباره فرد وسواسی جاری نمیشود زیرا طبق روایات فرد وسواسی نباید به شک خود اعتنا کند تا وسوسه شیطان از او رفع شود. امتثال احتمالی در مورد وسواسی کفایت است آری اگر شک فرد وسواسی به نحو متعارف باشد ترتیب اثر دادن به آن لازم است.
مسألة 20: إذا نفذت شوكة في اليد أو غيرها من مواضع الوضوء أو الغسل لا يجب إخراجها، إلّا إذا كان محلّها على فرض الإخراج محسوباً من الظاهر.
اگر در مواضع وضو یا غسل، خارى فرو رفته باشد برای وضو يا غسل واجب نيست آن را بيرون بیاورد. آری! اگر به نحوى در بدن فرو رفته كه اگر آن را بيرون بياورند موضع آن ظاهر محسوب میشود، در اين صورت لازم است كه آن را بيرون بياورد منوط به این که مشقت نداشته باشد. این مصادیق جزئی که مرحوم سید ذکر نموده همه داخل همان اصل کلی هستند و مرجع در همه آنها عرف است. مراد از عبارت: « إلّا إذا كان محلّها على فرض الإخراج محسوباً من الظاهر» موردی است که طرف بیرونی خار به قدری پهن باشد که قدری از بشره را پوشانده و مانع رسیدن آب به ظاهر بشره شود. در این صورت بیرون آوردن آن لازم است.
مثال دیگر میخهای موجود است که معمولا آخر میخها پهن است که اگر فرضا میخی به دست یا صورت فرو رود، قسمت بالای آن بخشی از بشره را مازاد بر اصل میخ میپوشاند حال اگر بتواند آن میخ یا خاری که بخشی از محل وضو را پوشانده خارج کند باید حتما آن را خارج کند تا آب به بشره برسد همینطور اگر میخی کج در دست فرو رفته باشد لامحاله سطح ظاهر محل غسل را قدری میپوشاند و اگر بتواند آن را خارج کند لازم است آن را خارج کند تا آب به بشره دست و صورت برسد ولی اگر حرجی باشد و عادتا اخراج آن دارای ضرر و مشقت باشد حکم جبیره را خواهد داشت. و الحمد لله و صلی الله علی محمد و آله المعصومین