« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفی شاهرودی

1403/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

طهارت/ مسّ کتابت قرآن/ بررسی حکم نوشتن قرآن بر روی بدن/ آیا بر قرآن نوشته شده بر بدن؛ مس صادق است؟آیا نوشتن قرآن بدون وضو حرام است؟ آیا قرار دادن شیء نجس یا متنجس بر روی قرآن حرام است یا خیر؟

موضوع: طهارت/ مسّ کتابت قرآن/ بررسی حکم نوشتن قرآن بر روی بدن/ آیا بر قرآن نوشته شده بر بدن؛ مس صادق است؟ آیا نوشتن قرآن بدون وضو حرام است؟ آیا قرار دادن شیء نجس یا متنجس بر روی قرآن حرام است یا خیر؟

المسألة 10: لا فرق في ما كتب عليه القرآن بين الكاغذ و اللوح و الأرض و الجدار و الثوب، بل و بدن الإنسان؛ فإذا كتب على يده، لا يجوز مسّه عند الوضوء، بل يجب محوه.[1]

چند مساله از مسائل مبتلی به در موضوع مس کتابت قرآن باقی مانده که در بحث امروز همراه با ادله‌ای که در مقام اقامه شده به عرض می‌رسد:

مساله اول در بیان استاد: از نظر علم اصول فرق است بین سبب تولیدی و سبب اعدادی؛ اسباب تولیدیه اسبابی هستند که بلا الواسطةٍ و بلا ارادةٍ؛ موجب تحقق مسبّب می‌شوند مثل القاء فی‌النار که سبب تولیدی احراق قرآن است. اگر کسی نعوذ بالله قرآنی را در آتش بیندازد بعد بگوید: من قرآن را نسوزاندنم و فقط القاء در آتش کردم. چنین عذری پذیرفته نیست زیرا القاء قرآن در آتش سبب تولیدی برای سوختن قرآن است بدین معنی که مسبب «سوختن قرآن» بعد از آن سبب؛ بلاواسطه و بلااراده محقق می‌شود. از همین قبیل است شمشیر زدن به دیگری که سبب مردن و جدایی روح از بدن مرده می‌شود. در اینجا هم کسی نمی‌تواند بگوید: من سبب جدا شدن روح از بدن او نشدم و فقط شکم او را پاره پاره کردم یا القاء از بلندی که سبب تولیدی مردن است. در همه این موارد صحیح است بگوییم: مسبب به اراده خود فرد محقق شده است. طبعا هر حکمی که برای مسبب ثابت است برای سبب تولیدی هم ثابت است. بنابراین اگر سوزاندن قرآن حرام باشد حرمت مسبب به سبب تولیدیه آن هم که القاء فی‌النار باشد سرایت می‌کند طبعاً القاء قرآن در آتش هم حرام خواهد بود.

ولی اگر سبب غیر تولیدیه باشد حرمت مسبب به سبب سرایت نمی‌کند. سبب غیر تولیدی در جایی است که بین سبب و مسبب اراده فرد فاصله شده باشد و اتیان سبب موجب تحقق قطعی مسبب نشود مثلا اگر وضو برای فردی ضرری باشد وضو برای او حرام خواهد بود حال اگر فردی برای چنین کسی آب بیاورد آب آوردن او حرمتی ندارد زیرا آب آوردن از اسباب تولیدی وضو گرفتن نیست چه آنکه وضو گرفتن نیاز به اراده متوضی دارد و ممکن است وضو نگیرد.

در ما نحن فیه نوشتن قرآن بر بدن دیگری حتی در فرضی که فرد واجد طهارت است از اسباب تولیدی مس کتابت قرآن بلا طهارةٍ و بلااختیارٍ محسوب می‌شود زیرا نوشتن قرآن لا محاله منجرّ به مس کتابت قرآن بدون وضو و بلا اراده می‌شود زیرا این فرد بالاخره بواسطه خوابیدن یا بول کردن وضوی او نقض می‌شود و در آن حال بدنش بدون طهارت با آیات شریفه قرآن اصابت می‌کند بنابراین نوشتن قرآن چون از اسباب تولیدی مس کتابت قرآن است نوشتن آن نیز حرام خواهد بود.

سوال: آیا به قرآن نوشته شده بر روی بدن؛ مس کتابت قرآن صادق است تا حرمت ثابت باشد یا خیر؟

جواب: در مباحث قبل گذشت که مس کتابت قرآن تنها به این نیست که حتما فرد دست خود را روی قرآن بگذارد بلکه اگر فرد قبلا در بدنش قرآن نوشته شده باشد مس کتابت قرآن بر آن صادق است. طبعا چون فرد نمی‌تواند همیشه در حال طهارت باشد و برخی از اوقات مثلا در حال خواب یا در حال بول کردن؛ غیر متطهر است و در این حال لا اقل بلا اختیار بدنش با قرآن ملاقات می‌کند پس اصل نوشتن قرآن بر بدن جائز نیست زیرا بالاخره منجر به مس در حال حدث می‌شود و از اسباب تولیدیه مس کتابت قرآن است.

بنابراین اگر فرض کنیم شخصی طهارت حدثیه دارد و در حال طهارت روی بدنش قرآن بنویسد باز هم نوشتن او حرام است زیرا در حال نوشتن که وضو دارد درست است بدون وضو مس کتابت قرآن نکرده ولی بواسطه خواب و حالات دیگر چون بعداً محدث می‌شود و بلااختیار مس قرآن بدون وضو می‌کند حرمت ثابت است. دیگری هم که این سبب تولیدی را ایجاد کرده فعل حرامی را مرتکب شده است.

ان قلت: در زمان نوشتن اگر فرض شود که فرد با وضو باشد نوشتن قرآن برای خود فرد و برای نویسنده حرمتی ندارد. بعد از نوشتن هم اگر بواسطه خواب و غیر آن محدث شود این عمل چون بلا اخیار بوده؛ فعل حرامی را مرتکب نشده است. پس نوشتن قرآن بر بدن در حال وضو برای خود فرد و نویسنده؛ هیچ منع و محذوری ندارد ولو این که می‌داند بعدا محدث می‌شود و بدنش بدون وضو با قرآن ملاقات می‌کند.

قلت: طبق قاعده «الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار» نوشتن قرآن بر بدن در حال وضو هم حرام است چون می‌داند که به طور قهری در آینده محدث شده و بدنش با قرآن ملاقات خواهد کرد پس فعل حرامی را مرتکب شده است. درست است که ملاقات بدن در حال محدث بودن بلااختیار است ولی چه کسی این نوشتار را ایجاد کرده و اجازه داده بر بدن او قرآن نوشته شود و موجب تماس در حال محدث بودن بلا اختیار شده است. خود فرد با اجازه نوشتن قرآن بر بدن از خود سلب اختیار کرده و موجب شده که بواسطه احتیاج به بول کردن و خواب؛ محدث شود و بلا اختیاز قرآن را مس کند. بنابراین چون خود فرد موجب سلب اختیار از خود شده؛ طبق قاعده «الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار» صحیح است بگوییم: مس کتابت قرآن با اختیار او بوده است زیرا خود او کاری کرده که از او سلب اختیار شده و بدون وضو و بلا اختیار مس کتابت قرآن کرده است. حال بعد از نوشتن اگر می‌تواند بدن را از نوشتار قرآنی پاک کند که پاک کردن واجب است و الا هر مقدار که مقدورش بود باید با طهارت باشد.

المسألة 14: في جواز كتابة المحدث آية من القرآن بإصبعه على الأرض أو غيرها إشكال[2] و لا يبعد عدم الحرمة[3] فإنّ الخطّ يوجد بعد المسّ[4] و أمّا الكتب على بدن المحدث[5] و إن كان الكاتب على وضوء فالظاهر حرمته[6] خصوصاً إذا كان بما يبقى أثره. در جواز نوشتن آيه قرآن با انگشت بر روی زمين يا چيز ديگر، اشكال است. بعيد نيست عدم حرمت زیرا خط بعد از مس ایجاد می شود و در حال مس خطى موجود نيست تا مس آن حرام باشد بلكه بوسیله نوشتن موجود مى‌شود و انگشت از آن مى‌گذرد اما قرآنی که بر بدن محدث نوشته شده اگر چه در حال كتابت با وضو باشد، ظاهر حرمت آن است خصوصاً اگر اثر خط باقى بماند.

مساله دوم در بیان استاد: مرحوم سید می‌فرماید: کسی که محدث است اگر قرآن را با انگشت خود بر روی زمین بنویسد بعید نیست بگوییم فعل حرامی را مرتکب نشده است زیرا در حال نوشتن با انگشت که آیه قرآن موجود نيست و انگشت هم از آن مى‌گذرد بعد از نوشتن قرآن هم که دست اتصال به قرآن ندارد پس نوشتن آن حرمتی ندارد.

مناقشه مرحوم استاد خویی در کلام مرحوم سید

قبول داریم که مس رتبتاً موخر از نوشتن است و به دقت عقلی باید اول خط قرآن ایجاد شود بعد مس قرآن محقق شود. چون نوشتن قرآن قبل از ملاقات بدن با قرآن است پس مس محدث با قرآن محقق نشده است؛ لکن این تقدم و تاخر رتبی به دقت عقلی است و مانع برای صدق عیرف مس نمی‌شود چه آن که در تشخیص موضوعات شرعی میزان عرف است نه دقت‌های فلسفی و عقلی.

مثلا اگر کسی لباس ملوث به خون یا غائط را بشوید و قدری رنگ نجس در آن باقی بماند فقها متّفقاً حکم به طهارت آن نموده‌اند در حالی که از نظر فلسقی ثبوت عرض یعنی رنگ؛ کاشف از وجود موضوع و در مثال ما عین نجاست است. انتقال عرض بدون موضوع محال است. پس به دقت‌ فلسفی وجود رنگ نشانه بقاء اجزاء نجاست است. لذا مرحوم علامه که فقیه و فیلسوف بوده با بقاء رنگ نجاست حکم به بقاء عین نجاست نموده است ولی مشهور فقها حکم به طهارت نموده‌اند زیرا در تشخیص موضوعات شرعی ملاک نظر عرف است نه دقت های فلسفی.

مساله ما نحن فیه هم از همین قرار است. درست است که ملاقات با قرآن بعد از نوشتن حاصل می‌شود و ملاقات رتبتاً موخر از نوشتن است ولی از حیث زمان تقدم و تاخری نیست زیرا به مجرد اتمام نوشتن بالاخره آنامّا دست فرد با قرآن ملاقات می‌کند. ملاقات و مس عرفا همزمان حاصل می‌شود. در همین حال مس کتابت قرآن عرفا صادق است و طبق اطلاق موثقه ابی‌بصیر «سأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِعَمَّنْ قَرَأَ فِي الْمُصْحَفِ وَ هُوَ عَلَى غَيْرِ وُضُوءٍ قَالَ لَا بَأْسَ وَ لَا يَمَسَّ الْكِتَابَ» مس کتابت قرآن برای محدث حرام است اعم از این که مس مقارن با کتابت قرآن باشد یا متاخر از آن؛ علاوه بر این در مباحث قبل گذشت که اگر به قصد قرآن نوشتار مشترکی را بنویسد مس یک کلمه و حتی یک حرف از آن هم بدون وضو حرام است در اینجا که قصد او از نوشتن قرآن است حتی ملاقات دست با حروف آن هم بدون وضو حرام است ولو این که کلمه به اتمام نرسیده باشد.

المسألة 15: لا يجب منع الأطفال و المجانين من المسّ إلّا إذا كان ممّا يعدّ هتكاً، نعم الأحوط عدم التسبّب لمسّهم[7] و لو توضّأ الصبيّ المميّز فلا إشكال في مسّه، بناءً على الأقوى من صحّة وضوئه و سائر عباداته.

مساله سوم در بیان استاد: سوال این است که آیا برای اطفال مس کتابت قرآن بدون وضو جائز است یا خیر و اگر خط قرآن را بدون وضو مس کنند آیا جلوگیری دیگران از آن لازم است یا خیر؟

بنابر مبنای مشروعیت عبادات صبی شکی نیست در این که مس خط قرآن برای صبی در صورتی که با وضو باشد مانعی ندارد و جلوگیری از آن هم لازم نیست اما بنابر عدم مشروعیت عبادات صبی یا در فرضی که صبی یا مجنون وضو ندارد در این فرض به مقتضای حدیث رفع: «أَنَّ الْقَلَمَ يُرْفَعُ عَنْ ثَلَاثَةٍ عَنِ الصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ وَ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ وَ عَنِ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ»[8] از صبی و مجنون رفع قلم تکلیف شده است. از هر دو مکلف چون رفع تکلیف شده لا محاله مس قرآن برای آن دو حرمتی ندارد اگر حرام نباشد طبعا جلوگیری دیگران هم واجب نخواهد بود. آری اگر کیفیت برخورد با قرآن در نظر عرف هتک‌آمیز باشد وظیفه مکلفین جلوگیری از هتک قرآن توسط صبی است.

المسألة 16: لا يحرم على المحدث مسّ غير الخطّ من ورق القرآن، حتّى ما بين السطور و الجلد و الغلاف، نعم يكره ذلك، كما أنّه يكره تعليقه و حمله. دلیل این مساله روشن است بعد از آن که در موثقه ابوبصیر مس کتابت قرآن ممنوع شد نه غیر آن.

المسألة 17: ترجمة القرآن ليست منه بأيّ لغة كانت، فلا بأس بمسّها على المحدث، نعم لا فرق في اسم اللّٰه تعالى بين اللغات.

نکته: استاد این دو مساله را به جهت وضوح مطلب؛ توضیح ندادند.

المسألة 18: لا يجوز وضع الشي‌ء النجس[9] على القرآن و إن كان يابساً؛ لأنّه هتك[10] و أمّا المتنجّس فالظاهر عدم البأس به[11] مع عدم الرطوبة، فيجوز للمتوضّئ أن يمسّ القرآن باليد المتنجّسة، و إن كان الأولى تركه.

مساله چهارم در بیان استاد: تنجیس قرآن قطعا حرام است. در صورت تنجس باید قرآن را تطهیر کرد. سوال این است که آیا قرار دادن شیء نجس یا متنجس بر روی قرآن حرام است یا خیر؟ مثل این که ظرفی را که در آن خون یا عذره است روی قرآن بگذارند یا با دست متنجس قرآن را بردارند یا دست به قرآن بزنند.

بیان مرحوم استاد خویی در مساله

مساله دائر مدار صدق عرفی هتک است. اگر مثلا با پوست شیر و پلنگ که خیلی ارزشمند است برای قرآن قابی به جهت تعظیم قرآن درست کنند و قرآن را در آن بگذارند در این صورت چون در نظر عرف هتک صادق نیست طبعا حرمتی ندارد ولو این که پوست شیر نجس است. «فإنه لا يعد هتكاً للكتاب بل هو تجليل و تعظيم له و اعتناء بشأنه» و به عکس اگر ارواث گاو و گوسفند را در ظرفی بریزند و بعد ظرف را روی قرآن بگذارند اگر چه ارواث این حیوانات طاهر است ولی چون هتک قرآن صادق است؛ فعل حرامی را مرتکب شده است. لکن مرحوم استاد حلی می‌گوید: بعد از این که شارع مقدس پوست شیر را نجس قرار داده و قذارت آن از نظر شرع ثابت شده است دیگر رجوع به عرف در تشخیص قذارت وجهی ندارد ولو این که پوست شیر عرفا دارای قذارت ظاهری نباشد و بسیار ارزشمند باشد.


[1] للاطلاق. مرحوم حکیم.
[2] لا يُترك الاحتياط. (الإمام الخميني).
[3] بل هو بعيد و الأظهر الحرمة. (الخوئي).بل الحرمة أقرب. (الشيرازي).بل الأحوط الحرمة. (الگلپايگاني).
[4] بل يوجد مع المسّ زماناً و إن تأخّر عنه طبعاً فالأقوى هو الحرمة. (البروجردي).
[5] و كما يحرم ذلك ابتداءً يحرم استدامة، فيجب إزالتها مع التمكّن، و مع عدمه يلزمه المحافظة على الطهارة حسب الإمكان. (كاشف الغطاء).
[6] الأقوى عدم الحرمة مع عدم بقاء الأثر، و الأحوط تركه مع بقائه. (الإمام الخميني).
[7] إذا كان التسبيب بإعطائهم له و مناولتهم إيّاه لا يبعد عدم الحرمة و لو علم أنّهم يمسّونه. (الأصفهاني).لا بأس بالتسبيب لمسّهم لا سيّما في سبيل التعليم كما قامت عليه السيرة. (آل ياسين).الظاهر جواز مناولتهم المصحف، و إن علم منهم المسّ. (الحكيم).الظاهر جواز إعطائهم القرآن للتعلّم، بل مطلقاً و لو مع العلم بمسّهم، نعم الأحوط عدم جواز إمساس يدهم عليه. (الإمام الخميني).الظاهر عدم البأس به في الأطفال، و لا سيّما في سبيل التعليم أو التبرّك. (الشيرازي).بمثل أمرهم بالمسّ أو أخذ يدهم و وضعه عليه، و أمّا إعطاء القرآن إيّاهم للتعلّم أو أمرهم بأخذه له فلا إشكال في رجحانه، و لو علم بالمسّ عادة. (الگلپايگاني).
[9] العبرة في النجس و المتنجّس بعد فرض عدم السراية بالهتك و عدمه. (الشيرازي).
[10] في إطلاقه إشكال، و المدار على الهتك في النجس و المتنجّس. (الإمام الخميني).
[11] الظاهر أنّه كالنجس مع الهتك، و مناط الحرمة فيهما ذلك. (الگلپايگاني).المدار في الحرمة على صدق الهتك، و قد يتحقّق ذلك في بعض أفراد المتنجّس، بل في بعض أفراد الطاهر أيضاً. (. الخوئي).
logo