1402/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
/مطهّر دهم، زوال عين نجاست از داخل بدن انسان مثل دهان و بينى و گوش و معده/طهارت
موضوع: طهارت/ مطهّر دهم، زوال عين نجاست از داخل بدن انسان مثل دهان و بينى و گوش و معده/
سخن در این بود که اگر بدن یا دهان حیوانی ملاقات با نجاستی کند و عین آن نجاست از بدن حیوان زائل شود اجتناب از ملاقی با بدن آن حیوان قطعاً واجب نیست. در این که وجه عدم لزوم اجتناب از ملاقی حیوان در فرض مزبور چیست، چهار نظریه مطرح است عمدتا دو نظریه آن قوی به نظر میرسد:
نظریه اول این که صِرف زوال عین نجاست از بدن حیوانات موجب طهارت بدن آنها میشود این نظریه مختار مشهور فقها است و مرحوم سید همین نظریه را در عنوان مساله مطرح نموده است. «العاشر من المطهرات زوال عين النجاسة.»
نظریه دوم این که بدن حیوانات از اصل با ملاقات نجس، متنجس نمیشود و حیوانات از حکم تنجس استثناء شدهاند. مرحوم سید ماتن همین قول را قریب به واقع دانسته است. «يمكن أن يقال بعدم تنجسها أصلا و إنما النجس هو العين الموجودة في الباطن أو على جسد الحيوان و على هذا فلا وجه لعده من المطهرات و هذا الوجه قريب جدا.»
اما این که فرق بین این دو قول چیست در جلسه قبل ثمرات مترتب به هر یک از این دو نظریه گذشت. شواهد و قرائنی از روایات وجود دارد که نظریه دوم را تقویت میکند مثل روایاتی که درباره جوارح الطیر وارد شده که راوی سوال نمود از ظرف آبی که با منقار عقاب یا باز شکاری ملاقات کرده است. امام در جواب میفرماید: اگر در منقار آنها اثر نجاست دیده شود اجتناب از آن آب لازم است و الا شرب آن و وضو گرفتن با آن منعی ندارد.
در این روایات مدار در لزوم اجتناب و عدم لزوم اجتناب از آن آب، علم به وجود نجاست در منقار پرنده و عدم علم به آن ذکر شده است «فَإِنْ رَأَيْتَ فِي مِنْقَارِهِ دَماً فَلَا تَوَضَّأْ مِنْهُ وَ لَا تَشْرَبْ» از این روایات استفاده میشود که در فرض عدم وجود نجاست در منقار پرندگان، ظرفی که ملاقات با منقار پرندگان کرده محکوم به طهارت است این روایات میتواند مویّد قول دوم باشد چه آن که مقتضای استصحاب «بنابر نظریه اول» تنجس منقار صغر یا باز است در صورتی که در روایت عمار مدار را بر علم بوجود نجاست قرار داده و با عدم علم به وجود نجس گر چه استصحاب تنجس جاری میشود ولی در روایت عمار حکم به عدم تنجس منقار شده که میتواند دلیل بر قول دوم باشد یعنی مجرد نبود نجاست بر بدن کاشف از عدم تنجس بدن و ثبوت طهارت حیوان است و اما متن روایت:
موثقة عمار الساباطي: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سُئِلَ عَمَّا تَشْرَبُ مِنْهُ الْحَمَامَةُ فَقَالَ كُلُّ مَا أُكِلَ لَحْمُهُ فَتَوَضَّأْ مِنْ سُؤْرِهِ وَ اشْرَبْ وَ عَنْ مَاءٍ شَرِبَ مِنْهُ بَازٌ أَوْ صَقْرٌ أَوْ عُقَابٌ فَقَالَ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ الطَّيْرِ يُتَوَضَّأُ مِمَّا يَشْرَبُ مِنْهُ إِلَّا
أَنْ تَرَى فِي مِنْقَارِهِ دَماً فَإِنْ رَأَيْتَ فِي مِنْقَارِهِ دَماً فَلَا تَوَضَّأْ مِنْهُ وَ لَا تَشْرَبْ.[1]
مرحوم استاد خویی میفرماید: مورد این روایات پرندگان است طبق این روایات میتوان تفصیل داد بین پرندگان و غیر پرندگان از حیوانات، به این صورت که در مورد حیوانات غیر پرنده بگوییم زوال عین نجاست از بدن آنها موجب طهارت بدن آنها میشود ولی در مورد پرندگان بگوییم: بدن آنها از اصل با ملاقات نجس متنجس نمیشود این در صورتی است که جمود بر نص کنیم لکن میتوان گفت: مورد این روایات اگر چه پرندگان است ولی با القاء خصوصیت از پرنده شامل مطلق حیوانات میشود ضمن این که در ما نحن فیه برخی از روایات در غیر طیور وارد شده است مثل صحيحه علی بن جعفر:
صحیحه علی بن جعفر: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْعَمْرَكِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْعَظَايَةِ وَ الْحَيَّةِ وَ الْوَزَغِ يَقَعُ فِي الْمَاءِ فَلَا يَمُوتُ أَ يُتَوَضَّأُ مِنْهُ لِلصَّلَاةِ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ فَأْرَةٍ وَقَعَتْ فِي حُبِّ دُهْنٍ وَ أُخْرِجَتْ قَبْلَ أَنْ تَمُوتَ أَ يَبِيعُهُ مِنْ مُسْلِمٍ قَالَ نَعَمْ وَ يَدَّهِنُ بِهِ. [2]
محل بول و غائط موش بنابر قول مشهور متنجس شده و عند الشک استصحاب نجاست در آن جاری میشود و در نتیجه روغن موجود در حب محکوم به نجاست خواهد بود لکن طبق صحیحه حکم به طهارت روغن شده که کاشف از آن است که بدن موش از اصل نجس نشده بود تا عند الشک استصحاب نجاست جاری شود و اما حکم بواطن:
قال السیده ره فی العروه: العاشر «من المطهرات» زوال عين النجاسة أو المتنجس عن جسد الحيوان.... و كذا زوال عين النجاسة أو المتنجس عن بواطن الإنسان كفمه و أنفه و أذنه فإذا أكل طعاما نجساً يطهر فمه بمجرد بلعه هذا إذا قلنا إن البواطن تتنجس بملاقاة النجاسة و كذا جسد الحيوان و لكن يمكن أن يقال بعدم تنجسهما أصلا و إنما النجس هو العين الموجودة في الباطن أو على جسد الحيوان و على هذا فلا وجه لعده من المطهرات و هذا الوجه قريب جدا[3] و مما يترتب على الوجهين أنه لو كان في فمه شيء من الدم فريقه نجس ما دام الدم موجودا على الوجه الأول فإذا لاقى شيئا نجسه بخلافه على الوجه الثاني فإن الريق طاهر و النجس هو الدم فقط فإن أدخل إصبعه مثلا في فمه و لم يلاق الدم لم ينجس و إن لاقى الدم ينجس إذا قلنا بأن ملاقاة النجس في الباطن أيضا موجب للتنجس و إلا فلا ينجس أصلا إلا إذا أخرجه و هو ملوث بالدم.
ترجمه: زوال عين نجاست يا متنجس از داخل بدن انسان مثل: دهان و بينى و گوش از مطهرات است. بنابراین اگر فرد طعام نجسی را بخورد، دهان او به مجرد بلعيدن لقمه «زوال عین نجاست از دهان» طاهر مىشود در صورتی که قائل شويم كه باطن انسان به ملاقات نجس متنجس مىشود و زوال آن موجب طهارت آن است چنان که در بدن حيوان یکی از اقول در مساله بود. لكن اگر بگوییم: باطن انسان مثل ظاهر بدن حيوان، اصلًا متنجس نمىشود بلكه نجس همان عين موجود در باطن انسان يا در جسد حيوان است طبق اين مبنی ذکر کردن زوال عين نجاست به عنوان یکی از مطهرات وجهى ندارد اين وجه «که باطن انسان و جسد حيوان از اصل نجس نمیشود» قريب به واقع است. ثمره این اختلاف در جایی است كه فرد در دهانش خون باشد بنابر قول اول دهان او متنجس میشود مادامى كه خون در دهان او وجود دارد لامحاله اگر آن خون با آب دهان ملاقات كند دهان هم متنجس خواهد شد بر خلاف قول دوم كه آب دهان طاهر خواهد بود زیرا نجس تنها عین خون بوده که فرض آن است زائل شده است. طبق این قول اگر فرد انگشت خود را داخل در دهن كند و ملاقات با خون نكند انگشت نجس نخواهد شد ولی طبق قول اول انگشت نجس خواهد شد البته منوط به این که قائل شویم به اینکه: أن ملاقاة النجس في الباطن أيضا موجب للتنجس و إلا فلا ينجس أصلا إلا إذا أخرج یده من الفم و هو ملوث بالدم.
این امر مسلم است که اگر در باطن بدن انسان مثل دهان و بینی و گوش نجاستی باشد و آن نجاست زائل شود باطن به مجرد زوال نجاست طاهر خواهد شد و نیازی به تطهیر ندارد و بعد از زوال نجاست از باطن، تطهیر ملاقی با آن هم لازم نخواهد بود لکن همان اختلاف نظریه در مساله قبل در اینجا هم مطرح است که آیا باطن بدن انسان با ملاقات نجس متنجس میشود و زوال نجاست موجب طهارت آن میشود یا این که باطن از اصل با ملاقات نجس متنجس نمیشود.
نکته: مرحوم آیت الله خلخالی در پاورقی ثمرهای را برای هر یک از دو نظریه بیان نموده است به این صورت که اگر قائل به نجاست باطن بدن شویم وجود نجاست در باطن مانع صحت نماز میشود ولی اگر قائل شویم که باطن از اصل نجس نمیشود وجود نجاست در باطن دهان یا بینی مانع صحت نماز نمیشوند و نهایتا فرد حمل نجاست در نماز کرده است و حمل نجاست هم مانعی ندارد مگر این که حمل نجاست را در نماز منع کنیم. لکن این ثمره را نمیپذیرد از این جهت که اصل مبنی باطل است زیرا طهارت باطن شرط در صحت نماز نیست.[4]
مرحوم استاد خویی وجود نجاست در باطن انسان را به اعتبار امکان تطهیر و عدم امکان تطهیر به دو قسم تقسیم نموده و به صورت مجزی حکم آن را بررسی نموده است: «الأول ما دون الحلق و الثاني ما فوق الحلق».
بررسی قسم اول: اگر نجاست باطن در بخش پایین حلق «رودهها و مری و معده و مقعد» باشد که تطهیر آن ممکن نیست مثل این که فرد شراب یا آب متنجس یا خون و یا نجاست دیگری را بخورد و داخل مری و معده او شود. در این صورت دلیلی بر نجاست داخل بدن نداریم و باطن محکوم به طهارت است و به قول صاحب جواهر لا خلاف فیه. بنابراین تطهیر آن «خارج کردن نجاست از معده» برای نماز لازم نیست ضمن این که در این جهت روایاتی هم وارد شده است مثل:
موثقة عمار الساباطي: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ عَنْ أَبِيعَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يُرِيدُ أَنْ يَسْتَنْجِيَ كَيْفَ يَقْعُدُ؟ قَالَ كَمَا يَقْعُدُ لِلْغَائِطِ وَ قَالَ إِنَّمَا عَلَيْهِ أَنْ يَغْسِلَ مَا ظَهَرَ مِنْهُ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ أَنْ يَغْسِلَ بَاطِنَهُ. [5]
و اما موثقه عمار که امام در سوال راوی: «عَنِ الرَّجُلِ يَجِدُ فِي إِنَائِهِ فَأْرَةً وَ قَدْ تَوَضَّأَ» فرمود: «يَغْسِلَ كُلَّ مَا أَصَابَهُ ذَلِكَ الْمَاءُ وَ يُعِيدَ الْوُضُوءَ وَ الصَّلَاةَ»[6] اطلاق این روایت منصرف از ما نحن فیه است زیرا یقینا شستن باطن لازم نیست و نماز با وجود نجاست در معده صحیح است و احدی هم حکم به تطهیر آن «لزوم خروج نجس از معده» و اشتراط نماز به تطهیر آن ننموده است.
بررسی قسم دوم: اگر نجاست باطن در بخش بالای حلق باشد که امکان تطهیر آن با آب وجود دارد مثل این که نجاست در بینی یا دهان و یا گوش فرد باشد در این فرض سوال این است که آیا تطهیر آن لازم است یا خیر؟ آیا وجود آن مانع صحت صلوه است یا خیر؟ در فرض مساله دو صورت متصور است: تاره: نجاست داخلی است مثل این که خون جاری شده از بینی با جدارههای بینی ملاقات کرده یا خون گوش با اطراف داخل آن ملاقات کرده و یا خون لثه با دهان و دندان و لثهها ملاقات کرده است. و اخری: نجاست گوش و دهان و بینی خارجی است مثل شرابی که فرد خورده و با دهان او ملاقات کرده است یا با آب نجس استنشاق یا مزمزه کرده و آب متنجس با داخل بینی و دهان او ملاقات کرده است.
الف: اگر نجاست داخلی باشد ملاقات باطن گوش و حلق و بینی با نجاست داخلی موجب نجاست نمیشود و دلیلی هم بر لزوم تطهیر باطن نداریم بلکه به عکس مفاد موثقه عمار، عدم لزوم تطهیر باطن بینی است در این روایت به صورت حصر به «إنما» تنها حکم به تطهیر خون خارج بینی شده که از آن استفاده میشود که تطهیر باطن بینی لازم نیست.
موثقة عمار الساباطي أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَعَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ: سُئِلَ أَبُوعَبْدِ اللَّهِ عَنْ رَجُلٍ يَسِيلُ مِنْ أَنْفِهِ الدَّمُ هَلْ عَلَيْهِ أَنْ يَغْسِلَ بَاطِنَهُ يَعْنِي جَوْفَ الْأَنْفِ فَقَالَ إِنَّمَا عَلَيْهِأَنْ يَغْسِلَ مَا ظَهَرَ مِنْهُ.[7]
طبق این روایت تطهیر باطن بینی و گوش و دهان لازم نیست و نماز با آن بلامانع است «بعد إلغاء خصوصية دم الرعاف و استفادة العموم لكل نجس أو متنجس» بنابراین این روایت میتواند مخصص موثقه عمار باشد که به نحو مطلق حکم به لزوم تطهیر مطلق شیء ملاقی با نجس نموده است «يَغْسِلَ كُلَّ مَا أَصَابَهُ ذَلِكَ الْمَاءُ وَ يُعِيدَ الْوُضُوءَ وَ الصَّلَاةَ» ضمن این که در ما نحن فیه روایات دیگری نیز وارد شده که در غیر خون بینی است:
1. روايت عبد الحميد: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ أَبِي الدَّيْلَمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ رَجُلٌ يَشْرَبُ الْخَمْرَ فَبَصَقَ فَأَصَابَ ثَوْبِي مِنْ بُصَاقِهِ قَالَ لَيْسَ بِشَيْءٍ.[8]
2. حسن بن موسى حنّاط: عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى الْحَنَّاطِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الرَّجُلِ يَشْرَبُ الْخَمْرَ ثُمَّ يَمُجُّهُ مِنْ فِيهِ فَيُصِيبُ ثَوْبِي فَقَالَ لَا بَأْسَ. [9]
از این دو روایت استفاده میشود که خوردن شراب موجب تنجس آب دهان نمیشود و ملاقی با آب دهانی که در آن شراب بوده مانعیت عن الصلوه ندارد حال یا از این جهت که باطن دهان نجس نمیشود یا این که زوال عین نجاست موجب طهارت باطن دهان میشود.
ب: اگر نجاست خارجی باشد یعنی نجاست باطن از خارج داخل بدن «بینی یا دهان و یا گوش» شده باشد مثل شرابی که فرد خورده و با دهان او ملاقات کرده است یا با آب نجس استنشاق کرده و ملاقات با باطن بینی او کرده است. سوال این است که آیا داخل بینی یا گوش و یا دهان اگر با نجاست خارجی ملاقات کند متنجس میشود یا خیر؟
مرحوم استاد خویی در این فرض میفرماید: مانعی ندارد که حکم به نجاست باطن بدن نماییم طبق اطلاق موثقه اول عمار که فرمود: «يَغْسِلَ كُلَّ مَا أَصَابَهُ ذَلِكَ الْمَاءُ وَ يُعِيدَ الْوُضُوءَ وَ الصَّلَاةَ» اما موثقه دوم عمار نمیتواند مخصص این روایت باشد زیرا مورد آن خون بینی و نجاست داخلیه است لذا شامل خون خارجی نمیشود.
لکن به مقتضای سیره قطعیه بین متشرعه تطهیر باطن لازم نیست بلکه اگر عین نجاست از باطن قطع شود باطن محکوم به طهارت است لذا اگر فرد آب متنجس را داخل دهان کند و آن را بخورد داخل دهان طاهر میشود و نیازی به تطهیر ندارد شاهد بر این مدعی دو روایت فوق است که از عبد الحميد و حسن بن موسى حنّاط درباره آب دهان شارب الخمر وارد شده است.