موضوع: طب معصومین علیهم السلام/فواید خربزه /راه های شناخت خداوند و نقش ولایت
مقدمه: مروری بر فواید خربزه
مباحثهمان در طب المعصومین، مبحث خربزه رسیده شیرین، تازه، طبیعی و سالم است؛ آفات گیاهی و سموم شیمیایی ندارد. این خیلی برای بدن خوب است، بیش از دهها فایده دارد.
از جامع احادیث شیعه، جلد ۲۸، صفحه ۵۳۱، روایت ۳۲، به شماره مسلسله ۴۲۹۵۵ است که علاوه بر این سندی که گفتیم، سه سند دیگر هم دارد:
• یکی از سندهای آن، الإختصاص شیخ مفید، صفحه ۲۴۹ است.
• یکی هم کتاب مدینة معاجز الائمة الاثنی عشر، جلد ۱، صفحه ۴۲۰، حدیث ۲۸۰ است.
• سند دیگر آن هم بحار الأنوار، چاپ جدید بیروت، جلد ۲۷، صفحه ۲۸۲، حدیث ۶ است.
بررسی روایت دوم: حکایت قنبر و سه خربزه
عَن عِمرانَ بنِ یَسارٍ الیشکرِیِّ عَن أبِی حَفصٍ المَدلَجِیِّ عَن شَریفِ بنِ رَبِیعَةَ عَن قَنبَرٍ مَولَی أمِیرِالمُؤمِنینَ (علیه السلام) قَالَ...[1]
قنبر، غلام امام علی، میفرماید: ...کُنتُ عِندَ أمِیرِالمُؤمِنینَ (علیه السلام)[2] در نزد امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بودم إذ دَخَلَ رَجُلٌ...[3] یک مردی وارد شد. فَقَالَ یَا أَمِیرَ المُؤمِنِینَ:[4] آن مرد به آقا عرض کرد و گفت: أنا أشتَهِی بِطِّیخاً[5] من اشتها دارم مقداری از یک خربزه رسیده شیرین را بخورم.
قَالَ به من، غلام امام علی که اسمم قنبر است، امیرالمؤمنین امر کرد. قالَ: فَأَمَرَنِی أمِیرُالمُؤمِنینَ (علیه السلام) بِشِراءِ بِطِّیخٍ[6] برو یک خربزه بخر و بیاور.
فَوَجَّهتُ بِدِرهَمٍ[7] رفتم خربزه بخرم؛ با یک درهم، یک سکه نقره، رفتم خربزه بخرم. فَجاءُونَا بِثَلاثِ بِطِّیخاتٍ[8] این خبر است. راوی میگوید این قنبر با سه تا خربزه وارد شد. با همان یک درهم، رفته و سه تا خربزه خریده و آمده است.
فَجاءُونَا بِثَلاثِ بِطِّیخاتٍ. فَقَطَعتُ واحِدَةً[9] من که اشتها داشتم خربزه بخورم، یکی از این خربزهها را قاچی زدم. فَإذَا هُوَ مُرٌّ [10] مزه کردم، دیدم تلخ است. فَقُلتُ من که اشتها به خربزه داشتم بخورم، گفتم: مُرٌّ یَا أَمِیرَ المُؤمِنِینَ[11] یا امیرالمؤمنین، این خربزه تلخ است ای امیرالمؤمنین.
فَقَالَ إِرمِ بِهِ[12] پرتش کن. مِنَ النَّارِ وَ إِلَی النَّارِ[13] این از آتش است و به آتش هم برگردانش؛ یعنی نخور.
قَالَ آن مرد که اشتها به خربزه داشت، سر خربزه دومی رفت: وَ قَطَعتُ الثَّانِیَ[14] خربزه دومی را قاچ دادم. فَإذَا هُوَ حَامِضٌ[15] این، ترش درآمد. معلوم میشود مانده بوده؛ در آفتاب بماند، داخلش ترش میشود.
فَإِذَا هُوَ حَامِضٌ. فَقُلتُ[16] من گفتم: حَامِضٌ یَا أَمِیرَ المُؤمِنِینَ[17] این خربزه دوم هم که ترش است ای امیرالمؤمنین.
فَقَالَ إِرمِ بِهِ مِنَ النَّارِ وَ إِلَی النَّارِ[18] این را هم به کناری پرتاب کن؛ از آتش است و به آتش برود؛ یعنی اصلاً نخور.
قَالَ آن مرد که اشتها به خوردن خربزه داشت، گفت: فَقَطَعتُ الثَّالِثَ[19] خربزه سوم را قاچ زدم. فَإِذَا مُدَوَّدَةٌ[20] این هم که کرمزده درآمد. فَقُلتُ مُدَوَّدَةٌ[21] بابا، این هم که کرمزده است؛ یعنی فِیهِ دُودٌ، کرمزده است. فَقُلتُ مُدَوَّدَةٌ یَا أَمِیرَ المُؤمِنِینَ. فَقَالَ این را هم دور بینداز. از آتش است و به آتش برگردان. فَقَالَ إِرمِ بِه مِنَ النَّارِ وَ إِلَی النَّارِ[22]
قَالَ غلام امام علی (علیه السلام): ثُمَّ وَجَّهتُ بِدِرهَمٍ آخَرَ[23] یک سکه پول نقره دیگر برداشتم و دوباره به بازار رفتم خربزه بخرم. قَالَ ثُمَّ وَجَّهتُ بِدِرهَمٍ آخَرَ فَجَاؤونا بِثَلاثِ بِطِّیخاتٍ[24] باز قنبر با سه تا خربزه که در دستش بود، آمد.
فَوَثَبتُ عَلَی قَدَمَیَّ[25] مثل آدمهای گرسنه، سه تا خربزه را از او گرفتم. این مرد شکمو، سه تا خربزه را از قنبر گرفته است. فَوَثَبتُ؛ حالت جهش است، نه حرکت ساده. با دو پا، حالت پرشی و جهشی، خربزهها را از دستش قاپیدم.
فَقُلتُ أَعفِنِی[26] غلام امام علی، مرا ببخش. فَقُلتُ أَعفِنِی یَا أَمِیرَ المُؤمِنِینَ عَن قَطعِهِ[27] از اینکه من خربزه را قاچ کنم؛ کَأَنَّهُ تَاشمُ بِقَطعِهِ[28] مثل اینکه من گناه میکنم یا رویه بدی دارم که میخواهم خربزه را اینجوری کنم، سه تا خربزه، گندیده از آب درآمد؛ حالا، من نمیخواهم قاچ کنم. آن مرد، یک مقدار خودش را جمعوجور کرد.
فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ المُؤمِنِینَ (علیه السلام)[29] حضرت به آن مرد لطف دارد؛ معصومین همهشان لطف دارند. حضرت به قنبر امر کرد: إِجلِس یَا قَنبَرُ[30] قنبر که خریدی، تو خودت بنشین. فَإِنَّهَا مَأمُورَةٌ[31] این خربزه را قاچ کن. این خربزه مأمور است که به اهلش برسد؛ یعنی شیرین و دلچسب و گواراست. تو ای قنبر، این را قاچ کن؛ هم خودت میخوری، هم من میخورم و هم این مرد بخورد که اشتها به خوردن خربزه داشت. إِجلِس یَا قَنبَرُ فَإِنَّهَا مَأمُورَةٌ. فَجَلَستُ[32] ... منِ قنبر. فَقَطَعتُ واحِدَةً فَإذَا هُوَ حُلوٌ[33] ... این هم شیرین و دلچسب و گوارا درآمد. فَقُلتُ[34] منِ قنبر، گفتم: این خربزه شیرین است یا امیرالمؤمنین. حُلوٌ یَا أَمِیرَ المُؤمِنِینَ. فَقَالَ کُل[35] ای قنبر هم خودت بخور، وَ أَطعِمنَا[36] هم خربزه به ما بده؛ یعنی هم به منِ امام علی، هم به این مرد که اشتها به خوردن خربزه داشته است.
فَأَکَلتُ ضِلعاً[37] قنبر میگوید: من یک قاچش را خوردم. وَ أَطعَمتُهُ ضِلعاً[38] یک قاچش هم به امیرالمؤمنین دادم. وَ أَطعَمتُ الجَلِیس[39] ... این مرد هم که همنشین ما بود، اشتها به خوردن خربزه داشت، یک قاچ هم به این دادم. وَ أَطعَمتُ الجَلِیس ضِلعاً[40] . امام علی (علیه السلام) یک توجه خاصی به منِ قنبر، کرد. فَالْتَفَتَ إِلَیَّ أَمِیرُ المُؤمِنِینَ (علیه السلام) فَقَالَ یَا قَنبَرُ إِلَی أَنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَرَضَ وَلایَتَنَا عَلَی أَهلِ السَّمَاوَاتِ وَ أَهلِ الأَرضِ مِنَ الجِنِّ وَ الإِنسِ وَ الثَّمَرِ وَ غَیرِ ذلِکَ[41] خداوند ولایت ما را بر اهل آسمانها و اهل زمین عرضه کرد، چه از اهل جن باشند چه از اهل انس، و همه میوهجات و غیر اینها، یعنی تمام ماسوی الله.
فَمَا قَبِلَ مِنهُ وَلایَتَنَا طَابَ وَ طَهُرَ وَ عَذُبَ[42] ؛ هر کسی که ولایت این چهارده معصوم را پذیرفت، هم ظاهر و باطنش پاکیزه است، هم طَهُرَ ظاهر و باطنش طهارت دارد و هم عَذُبَ، یعنی گوارا است؛ دلچسب و گواراست.
وَ مَا لَم یَقبَل مِنهُ[43] ؛ و هر کدام از این مخلوقات، از جمله میوهها، که قبول ولایت نکرده باشند، خَبُثَ[44] خباثت ظاهری و باطنی دارند، نجاست ظاهری و باطنی دارند. وَ رَدئ[45] ... و پست هستند. و نتن[46] یعنی بدبو است، متعفن است، گندیده است. به اصطلاح عامیانه میگوییم لجنی است.
تبیین بحث: راههای شناخت خداوند و نقش ولایت
خب، این روایت، آخرش یککم سنگین است. الله تعالی، بنا بر دعای جوشن کبیر، ۱۰0۱ صفت که دارد،. این الله تعالی، ذاتش لا یُدرَک است. اما این الله تعالی را برای اینکه بشناسی که وجود دارد، یعنی هستیِ هستیبخش است، یعنی زیبای زیباآفرین است، یعنی مهندس عالم است، نقاش طبیعت است، هُوَ المُصَوِّر، إنَّ اللهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الجَمَالَ، هستیِ هستیبخش، چون خالِقُ کُلِّ شَیءٍ، رازِقُ کُلِّ شَیءٍ، رَبُّ الأَربَاب.
این الله تعالی برای شناختش، ما نیاز به چه داریم؟ ما نیاز به آیات داریم. آیات، همه علامات هستند بر وجود الله. حالا، این آیات دو جور هستند: گاهی آیات آفاقی هستند، گاهی آیات انفسی.
• آیات آفاقی: آسمانها، زمینها و اهل اینها، همه. هر چه درخت است، هر چه مرتع است، هر چه جانور است. یکی دو تا نیستند.
• آیات انفسی: از درون، هوش داری، استعداد داری، خلاقیت داری، حافظه داری، فهم داری، شعور داری، عقل داری، درک داری، وجدان، انصاف، فطرت. چه کسی اینها را به تو داده است؟ از هر کدام از اینها پی میبری که اللهی هست.
یک بار، الله را که میخواهی بشناسی، به خاطر اینکه ماسوی الله، همه مخلوقات، همه مصنوعات، مرائی هستند؛ اینها آینههایی هستند در [برابر] وجود الله، که روایات از امام رضا و ... داریم.
یک بار دیگر، الله را میخواهی بشناسیم، از تجلیات او باید بشناسیم.
• پس یک بار با حس بینایی، از طریق براهین عادی، به آیات انفسی، قبلش آفاقی.
• یک بار دیگر، با علوم حسی نه، با علوم عقلیه. اینها مرائی هستند؛ بازتاب نور الله. ﴿اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرضِ﴾[47] . سماوات و ارض بازتاب نور الله میشوند. همه مرائی هستند. هر صورتی را که نگاه کنی، همهاش مبیّنِ خالقیت الله، قدرت الله، صانعیت الله، ربوبیت الله است.
• و یک بار دیگر، تجلی است. تَجَلّی لذا در دعاها، در نهجالبلاغه و جاهای دیگر، میگویند این تجلی الله است. تجلی که بیاید، طرف ظرفیتش کم باشد، ﴿وَخَرَّ مُوسَی صَعِقاً﴾[48] یک تکه چوب خشک شد. پس کس[49] ی تجلی را دریافت میکند که ظرفیت داشته باشد.
پس راه بسته نیست. شما از طریق محسوسات پنجگانه، از طریق معقولات دهگانه، از طریق علوم شهودیه میتوانید الله را بشناسید؛ ولی معرفتها با هم فرق میکند. یک چیزی گفتم خوب تصور شود.
بحث ولایت معصومین بر همه آسمانها و زمین - آیات آفاقی یا انفسی - عرضه شده است. ﴿فَأَبَینَ أَن یَحمِلنَهَا﴾ این انسان کفور جهول که تأویلش اولی و دومی است، اینها أبَینَ، اینها قبول کردند ولی منافقُ هذه الأمّة. آنکه ظرفیت دارد این ولایت و سرّالله را قبول کند، همان چهارده معصوم هستند. مابقی، حلالزادهی با ظرفیتی که ولایت این چهارده معصوم را پذیرفته، این سه خصوصیت را دارد:
• طابَ: ظاهر و باطنش پاکیزه است.
• طَهُرَ: طهارت ظاهری و طهارت باطنی دارد.
• عَذُبَ: دلچسب و گوارا است.
دلچسب و گوارا است. یعنی چه؟ خوشزبان، نرمزبان، اخلاق حسنه، روابط عمومی سالم، رفتارهای مثبت، روش و منش صحیح، سیر و سلوک شرعی؛ معلوم است دلچسب و گواراست. اهل صداقت است، اهل وفای به عهد است.
اینها را چه کسانی میگیرند؟ کسانی که محبّ اهل بیت هستند؛ مؤمنین و مؤمنات و شیعیان اثنیعشری.
این آخر روایت، فازش قوی است. اینجا یککم توضیح دادم. خواستم بگویم مسیر کمال بسته نیست. از اول شروع کن، بسم الله الرحمن الرحیم. میخواهی راه بیفتی، از آیات آفاقی. مثلاً یکی از مستحبات چیست؟ مثلاً سحر پا شدی، آمدی در حیاط، آسمان را نگاه کن، این آیه قرآن را بخوان: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقتَ هَذَا بَاطِلاً سُبحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾[50] . این آیات آفاقی را دارد میبیند؛ این ستارهها و نجوم و اینها.
بعد، یککم به خودت هم نگاه کن. چه کسی باعث شد که تو به خواب بروی؟ چه کسی اراده کرده که تو از خواب بیدار شوی؟ وگرنه هرگز بیدار نمیشدی و به عالم برزخ میرفتی. چه کسی به تو توفیق داده که بروی مقدمات وضو را انجام دهی؟ چه کسی این اسباب توفیق را به تو داده است؟ از عافیت، از امنیت، از آب... الله. توفیق به تو داده مثلاً چند رکعت نماز شب بخوانی، نافله صبح بخوانی، نماز صبح بخوانی، تعقیبات نماز صبح بخوانی. پس این اسباب توفیق، حافظه، حیات، بیدار شدن، آیات انفسی است. به چه کسی پی میبری؟ چه کسی هست؟ الله.
این عقلی که خدا داده، این فهمی که خدا داده، این شعوری که داده، درک، خلاقیت، نوآوری، استعداد، هرچه فهم داری، اینها همه به منزله مرآت است، آینه است. این ماسوی الله همهشان همینجور هستند؛ بازتاب نورِ الله هستند: ﴿اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرضِ﴾[51] . پس این عقل را، این مغز را باید یککم به کار بیندازم. بعد به بالاتر میرسی. پس، از دید حسی و تجربی، به دید عقلی و برهانی میرسی؛ بعد به دید شهودی میرسی. این راه کمال بسته نیست، برای همه باز است. فقط باید زحمت بیشتر بکشد.
توصیههای پزشکی برای تقویت مغز و حافظه
حالا دو کلمه مهم از نظر پزشکی یادگاری به شما بگویم:
۱. مطالعه و فعالیت فکری:
هر روز و هر شب، هر بار نیم ساعت تا یک ساعت، مطالعه، تحقیق، پژوهش و بازی فکری داشته باشید. چرا؟ چون ماده شیمیایی استیل کولین مغزتان 5/2 درصد بالا میرود که باعث شارژ تمرکز فکر، باعث شارژ حافظه، و مانع خوابآلودگی مغز و مانع کندذهنی میشود.
پرهیزهای غذایی:
غذاهای مانده، غذاهای صنعتی (سوسیس، کالباس)، انواع نوشابههای شیمیایی، گازدار، انرژیزا و انواع قندهای سفید شیمیایی نخورید. همچنین، میوهجات نارس، بالاخص میوه بِه نارس و یا نیمهنارس، میوه سیب نارس و میوه کیوی نارس نخورید. چند بدی دارد، یکیاش این است که به مغزتان آسیب میزند.
توصیههای غذایی:
• صبح ناشتا: ۲۱ عدد کشمشِ انگور سیاه، بدون هسته بخورید.
• در طول روز:
صبحها قبل از کار، زنجبیل پرورده در عسل گون بخورید.
بحث تخصصی: تحلیل زبان بدن در طب تشخیصی
همانگونه که پوست بدن، ناخن، مو، رنگ چهره، چشم، شنیدهاید این مَثَل ایرانی را که میگوید: رنگ رخساره نشان میدهد از سرّ درون. در طب بالینی، یعنی در طب تشخیصی و طب بالینی (بدون علوم آزمایشگاهی - علوم آزمایشگاهی مثل آزمایش ادرار، آزمایش مدفوع، آزمایش عرق، آزمایش خون، آزمایش خلط، آزمایش نفس، آزمایش ژن (که ژنش معیوب است یا نه. عِرق؛ ژن)) - این ناخنت، این پوستت، این مویت، این رنگ رخسارت، این چشمت، همه اینها علائم و نشانههایی برای وجود بیماری در جسم زنده انسان است.
حالا مثلاً من وقتی میخواهم صحبت کنم، دستهایم اینجوری میشود، پاهایم اینطوری میشود، اینها هم باز علائم است. همچنین حرکات بدن، حالت چهره، تن صدا، رفتار، اخلاق، ارتباط، تیک عصبی، خارش بدن، اینها همه علائم و نشانههاست و نیاز به تحلیل (سنجش) زبان بدن داریم. یعنی تحلیل زبان بدن لازم است، که تخصص میخواهد که رمزگشایی کند.
این تخصصها مثل چیست؟ مثل روانشناسی بالینی، مثل روانکاوی، مثل تخصصی اخلاق، مثل تخصصی رفتارشناسی، مثل تخصصی ارتباطات، روابط عمومی سالم، مثل تخصص ارتباطات بینالملل، مثل تخصص ارتباطات داخلی، مثل فوق تخصص هوش مصنوعی و فناوری ارتباطات.
حرکات بدن، حالت چهره، تن صدا، رفتار، تیک عصبی، خارش بدن، اخلاق، ارتباط، همه اینها نیاز به تحلیل زبان بدن دارد؛ چون همه اینها علامت و نشانه یک مطلبی است. لذا تخصص میخواهد که رمزگشایی کند و واقعیت موجود یک شخص را گزارش دهد و واقعیت است، موجود است.
در بحثهای تخصصی شناسه، اطلاعات، ضداطلاعات، امنیت، ضدامنیت، حراست، حفاظت، پلیس آگاهی، پلیس قضایی، ممکن است طرف آنجا بنشیند و شلغم شوربا ببافد، دروغ تحویلت بدهد. پس این بازرس سرش کلاه رفت، این بازپرس هم سرش کلاه رفت، این دادیار به طریق اولی سرش کلاه رفت، تا چه رسد به آن قاضی شارع! او هم سرش کلاه میرود. اینها خیلی دقیق است.
نقش قشر پیشپیشانی مغز در تحلیل زبان بدن
حالا این سر را تصور کنید. بعد پوست سر هست، زیر پوست سر، استخوان جمجمه است؛ دو تا استخوان اینجا، یک استخوان هم پشت سر. این مغز انسان، دو نیمکره مخ دارد، بعد مخچه، بعد بصلالنخاع. این دو نیمکره مخ، قسمت جلوی دو نیمکره، این هم قشر ظاهری دو نیمکره، قسمت جلویش که پشت پیشانی است - که میگوییم پیشپیشانی - قشر پیشپیشانی مغز (قشر جلوی دو نیمکره مخ)، در تفسیر حالات چهره و حرکات بدن، نقش کلیدی دارد. اینجا تخصصی مغز و اعصاب و تخصصی اعصاب و روان هم به میدان میآید، علاوه بر آن تخصصهای قبلی. نقش کلیدی دارد که ببینیم این شخص چه احساساتی دارد. مثال بزنم: احساساتی مثل شادی، خشم، ترس، اضطراب (دلهره)، نفرت، فریب، دروغ، تیک عصبی که در دیگران هست. این را بتوانید بفهمید، بعد پیشگیری و درمان کنید که بیشتر نشود، تشدید نشود و بعد هم درمانش کنید. پس اول احساسات دیگران را، درست بفهمی، بعد این را مدیریت کنی (مدیریت بحران است، این از درون به هم ریخته است) سپس هم درمانش کنی.
پس این تخصصهای مختلف برای شناخت درست و سنجش درست زبان بدن، ابزار مفیدی هست برای درک احساسات و بهبود ارتباطات اجتماعی یک فرد با دیگران. پس حرکات بدن، حالت چهره، تن صدا، رفتار، اخلاق، ارتباط، خارش بدن، تیک عصبی، هرچه توضیح دادم. حالا شما تحلیل زبان بدن را یاد بگیرید که تخصص میخواهد، واقعیت را رمزگشایی کنید. این چه خوبی دارد؟ این یک ابزار مفیدی است. شما متخصص اخلاقی، متخصص روانشناسی، متخصص روانکاوی، متخصص عرفان عملی، متخصص ارتباطات، متخصص مغز و اعصاب، متخصص اعصاب و روان، همهتان دور هم بنشینید، حالا با مشاوره علمی، از این حرکات و سکنات، تحلیل درست زبان بدن کنید، این ابزار مفیدی هست که به نوع درک صحیح، درک احساسات و ارتباطات شخص کنید. حالا این احساسات، کنترلشده میشود و ارتباطات، ماندگار به نحو صحیح است، نه ارتباطات نامشروع.
پس تحلیل زبان بدن نیاز به علم نافع، آگاهی سودمند، معرفت (شناخت دقیق) و دقت کافی دارد. این مقدار که امروز توضیح دادم، به خاطر اینکه داخل و خارج کشور، در فضای مجازی و یا محاوره و دیالوگ و تخاطب، خیلی شیادان یا دروغگویان هستند که مردم را سرکیسه میکنند یک چیزهایی میبافند. خواستم بگویم اینها همهاش تخصصی است.