1404/09/09
بسم الله الرحمن الرحیم
اعتبار وحدت متعلق یقین و شک در باب استصحاب
موضوع: اعتبار وحدت متعلق یقین و شک در باب استصحاب
روشن است که مستفاد از ظاهر جمله "ولاینقض الیقین ابدا بالشک" عبارت از عدم نقض یقین به یک شئ به سک در شئ دیگر نیست مثلا در یقین سابق به حیات زید تحقق داشته باشد پس از وحدت شک در موت عمرو نمی توان گفت: "ولاینقض الیقین بحیاة زید بالشک فی ممات عمرو" چرا که ایندو ربطی به هم ندارند فلذا روشن است که یقین و شکی که در این جمله پیاده می شود باید به یک شئ متعلق باشد.
البتع ممکن است در بدو امر بحث از مسئله استصحاب به ذهن خطور کند که در این بحث یقین وشک به یک چیز تعلق نگرفته اند؛ زیرا یقین، به حالت سابقه، و شک، به حالت لاحقه مربوط است لذا با این وجود چگونه می توان گفت: "لاینقض الیقن بالحالة السابقة بالشک فی الحالة لاحقة" چرا که علی الفرض" یقین به نجاست لباس در اول ظهر تعلق گرفته و شک، متعلق به نجاست آن به هنگام عصر است، پس چگونه می توان چنین جمله ای را گفت؟
آنچه مطرح کردیم همان اشکلی بود که برخی از اصولیها در صدد رفع آن برآمدند مثل اینکه محقق همدانی ره مجبور به تصویر یک یقین تقدیری و محقق نائینی ره مجبور به تصویر نمودن یک یقین به حدوث و بقاء در اول ظهر شد که البته ما همه آنها را مخدوش داستیم.
حال می گوئیم: با توجه به اینکه از نظر ما مراد از لفظ "یقین" در این جمله، یقین حقیقی و واقعی است نه یقین تقدیری و فرضی، لازم است اقسام سه گانه را که برای یقین و شک در اینجا قابل تصورند از نظر بگذرانیم:
1. یقین و شک هر دو فعلیت برخوردار بوده و به یک شئ متعلق باشند که آن شئ در هر دو صورت با توجه به زمان واحد در نظر گرفته شود، بدیهی است که چنین یقین و شک اجماع پیدا نمی کنند تا گفته شود یقین با شک نقض نمی شود.
2. یقین و شک در قاعده یقین (شک ساری) مثل اینکه مکلف در اول ظهر به نجاست لباس خود یقین داشته باشد و در ساعت بعد از آن، شک کند که آیا آن لباس در اول ظهر نجس بوده یا نه؟ در چنین موردی متعلق یقین و شک حتی از نظر زمان نظیر واحد است، چرا که انسان حتی نسبت به یک شئ هم می تواند حالات مختلف پیدا کند.
در چنین فرضی هر چند یک جهت قصه درست شده و آن، اینکه یقین و شک به شک متعلق شده است که عبارت از نجاست لباس در اول ظهر است اما بین یقین و شک، الآن جمع نشده بلکه در هیچ زمانی جمع نشده است؛ زیرا وقتی یقین به نجاست اول ظهر تحقق پیدا کرده بود شکی حادث نشده بود و الآن که شک در نجاست اول ظهر حادث شده یقینی وجود ندارد بنابراین در چنین فرضی، یقینی وجود ندارد که با شک نقض شود و از این روست که به نظر ما از نظر نفس یقین و شک در قاعدةالیقین، حالت اجتماعی وجود ندارد.
علاوه بر این، جمله "لاینقض الیقین ابدا بالشک" قاعده ای کلی است و صغرائی که روایت برای آن ذکر شده خصوصیتی ندارد، هر چند جهاتی در صغری وجود دارد که شنونده آن را به معنای اراده شده از این کبری راهنمائی می کند؛ زیرا وقتی امام علی علیه السلام می فرمایند: فإنّه علی یقین من وضوئه" معنایش این است که شکی که الآن حادث شده شک در اصل گرفتن وضوء نیست بلکه شک در بقاء آن است و منشاء این شک هم احتمال تحقق نوم است و منشاء احتمال محقق نوم این است که "إن حرک فی جنبه شئ و هو لایعلم".
نتیجه: یقین و شکی که در صغری مطرح است متعلق به شئ در زمان واحد نیست یعنی اینگونه نیست که ابتدا یقین داشته که اول صبح وضوء گرفته و الآن شک در همان طهارت اول صبح دارد، حتی چنین چیزی –همانگونه که گفتیم- هم بر خلاف ظاهر جمله "لاینقض الیقین..." است که ظهور در اجتماع یقین و شک در یک آن دارد و هم با صغری این قاعده منافات دارد؛ زیرا در صغری چنی چیزی فرض نشده است بلکه آنچه فرض شده، فرض در بقاء وضوء است.
3. یقین و شک حقیقتی را بالفعل و در یک آن جمع کرده و بگوئیم: الآن که بعدازظهر است مکلف، هم متیقن است و هم شاک، لاکن متعلق یقین و شک را باید از نظر زمان، مختلف بگیریم؛ زیرا اگر از نظر زمان، اختلاف نداشته باشند یا سر از حالت اول در می آورد، که در ممتنع است و یا به حالت دوم رجوع می کند که از موارد قاعدةالیقین خواهد بود و چنین چیزی علاوه بر اینکه بر خلاف ظاهر قاعد "عدم نقض یقین بالشک" است با صغری و مورد روایت نیز به هیچ وجه هماهنگ نیست به نظر می رسد که این احتمال به هیچ وجه با مورد در روایت، مغایرتی ندارد، موضوعش یقین به حدوث و شک در بقاء است، و بر فرض هم که اشعار بر خلاف ظاهر داشته باشد چاره ای از ارتکاب آن نداریم؛ زیرا احتمال چهارمی در مسئله وجود ندارد.