1404/09/08
بسم الله الرحمن الرحیم
فرمایش مرحوم آخوند در مورد معنای جمله "ولاینقض الیقین ابداً بالشک"
موضوع: فرمایش مرحوم آخوند در مورد معنای جمله "ولاینقض الیقین ابداً بالشک"
ایشان می فرمایند: جمله دارای دو ظهور است:
1. لفظ "یقین" در این جمله ظهور در یقین حقیقی دارد نه یقین تقدیری، همانگونه که مراد از لفظ "شک" واقعی و حقیقی است نه شک تقدیری.
2. نقض در این جمله به خود "یقین" استناد داده شده است و ربطی به متیقن یا آثار یقین ندارد.
به نظر می رسد که این دو ظهور را را می توان حفظ کرد همانگونه که از تحقیقی که آخوند ره مطرح کرده است استفاده می شود و حضرت امام خمینی ره نیز همان را با توضیحی پذیرفته اند[1] ، نتیجه این تحقیق عبارت از گستردگی دائره شمول حجیت استصحاب نسبت به شک در رافع و شک در مقتضی است.
توضیح مطلب: یقین، از اوصاف ذاتالاضافه است که از سوئی به نفس انسان اضافه می شود؛ چرا که نفس انسان دارای اوصاف گوناگونی است مانند: یقین، ظن، شک، علم، جهل و حرن و نظائر آنها که قائم به نفس انسان می شوند و از سوی دیگر به خارج از نفس انسان _متیقن- نیز اضافه می شود، مثلا وقتی کسی بگوید: "من یقین دارم" از او سؤال می شود: "به چه چیزی یقین داری؟ لذا یقین، نیازمند متعلق است، ظن و شک نیز همینطورند.
حال، ملاحظه می شود کع امام علیه السلام در جمله "لاینقض الیقین ابداً بالشک" یقین و شک را در مقابل هم قرار داده است، وقتی این دو وصف با توجه به وجودشان در نفس انسان در نظر گرفته شوند از نظر استحکام و عدم استحکام بین آنها تفاوتی وجود ندارد یعنی همانگونه که صفت یقین که قائم به نفس است از استحکام برخوردار است صفت شک نیز که قائم به نفس است از استحکام برخوردار است و اینگونه نیست که پایه های یقین محکمتر از پایه های شک باشد به طوری که وقتی یقین، تحقق پیدا کرد دیر زائل شود، حتی چه بسا از نظر اضافه یقین و شک به نفس انسانی، مطلب بر عکس باشد؛ زیرا بعضی از افراد زود باورند و با شنیدن یک مطلب از هر کسی، فوراً یقین پیدا می کنند و معلوم است که پایه چنین یقینی متزلزل است و در مقابل افرادی هستند که وقتی نسبت به چیزی تردید پیدا می کنند آن چنان پایه های تردیدشان قوی است که به راحتی از حالت تردید خارج نمی شوند (مثل اینکه قطه قطاع از نظر صفت یقین، استحکامی ندارد وگرنه با یک مسئله جزئی، یقینش تبدیل به یقین دیگر نمی شود).
با توجه به آنچه گذشت معلوم می شود که چون "یقین" در این جمله، در مقابل ابرام است و در موارید که یک حالت استحکام و ابرام تحقق داشته باشد استعمال می شود، نمی تواند در رابطه با یقین با توجه به اضافهاش به نفس استعمال می شود.
اما با توجه به اضافهای که یقین به متیقن دارد بین آن با شک و ظن، تفاوت وجود دارد؛ زیرا وقتی انسان نسبت به چیزی یقین پیدا می کند، تمام نقاط ابهام آن چیز، زائل می شود به طوری که واقع را به روشنی می بیند لذا در رابطه با اضافه یقین به متیقن، یک نوع حالت استحکام و ابرامی وجود دارد مثل مثل اینکه طناب محکمی نفس انسان را به آن متیقن وصل کرده است به طوری که حالت اتصال قوی بین انسان و آن متیقن به وجود آمده است و از اینجاست که از بین یقین به عنوان کاشف تام تعبیر می کنند و یقین را نور محض به حساب می آوردند.
اما در صورت تعلق ظن یا شک به چیزی، ارتباط نفس با مشکوک یا مظنون به اندازه ارتباط نفس با متیقن از استحکام برخوردار نیست، فلذا ظن را کاشف ناقص قلمداد می کنند که واقعیت برای ظاه روشن نیست و برای شک، اصلاً کاشفیتی نیست تا مشکوک برای روشن شود.
وقتی یقین به لحاظ اضافه اش به متعلق، دارای استحکام است ولی ظن و شک به لحاظ اصضافه به متعلق استحکام ندارند (چرا که ارتباط کاملی با واقع ندارند).
پس همانگونه که از ظاهر روایات نیز استفاده می شود لفظ "نقض" به خود یقین نسبت داده شده و خصوصیت متیقن دخالتی ندارد یعنی متعلق یقین دخالتی در این نسبت ندارد و صرفاً اضافه یقین به متعلق در این نسبت دخیل است ولی قابلیت دوام و استمرار داشتن یا نداشتن چنین قابلتی در نسبت نقض به یقین دخالتی ندارد.
بنابراین با توجه به اینکه در ارتباط یقین با متعلق بین قابلیت متعلق برای بقاء و دوام، و عدم قابلیت متعلق برای بقاء و دوام تفاوتی وجود ندارد فلذا متیقن از این حیث (قابلتی یا عدم قابلیت بقاء) نقشی در نسبت نقض به یقین ندارد بلکه یقین در رابطه با متعلق است که ایفای نقش می کند برای اینکه در حقیت این یقین است که بین شخص و بین متعلق، ایجاد ارتباط کرده است و از استحکام و ابرام برخوردار است به خلاف ظن و شک.
نتیجه: از این بیان به دو مطلب دست یافتیم:
1. حفظ ظاهر تعبیری مانند "لاینقض الیقین" مبنی بر نسبت نفض به خود یقین، ممکن است.
2. حجیت استصحاب هم در موارد شک در مقتضی و هم در موارد شک در رافع، جاری است.