1404/08/12
بسم الله الرحمن الرحیم
احتمال دوم در مورد جزای شرط در صحیحه اول زراره
موضوع: احتمال دوم در مورد جزای شرط در صحیحه اول زراره
پس از اینکه در پاسخ سؤال دوم زراره، متوجه نشدن حرکات اطراف را به عنوان امارهای بر تحقق نوم ندانستند فرمودند: "و الّا فإنّه علی یقین من وضوئه"، "و لاینقض الیقین ابداً بالشک"، "و إنّما ینقضه بیقین آخر"، با توجه به اینکه در تعبیر "و إلّا" لفظ "إن" از ادات شرط بوده و "لا" حرف نفیی است که بر شرط داخل شده، معلوم می شود که جمله شرط عبارت از "و إن لم یستیقن أنه قد نام" بوده ولی در رابطه با جزاء در این جمله شرطیه چند احتمال وجود دارد، احتمال وجود دارد، احتمال دوم این است که جزاء در این قضیه شرطیه، جمله "و لا ینققض الیقین ابداً بالشک" باشد یعنی قضیه شرطیه به این عبارت است: "و ان لم یستقین أنه قد نام و لا ینقض الیقین ابداً بالشک" و جمله "فأنه علی یقین من وضوئه" که بین شرط و جزاء قرار گرفته به عنوان توطئه و تمهید برای جزاست و منظور این است که اگر او یقین به نوم ندارد (با توجه به اینکه سابقاً یقین به وضو داشته و لاحقاً هم شکی بیش حاصل نشده و زمینه مهیاست) پس نباید یقین را با شک بشکند.
روشن است که اگر روایت را اینگونه معنا کنیم اشکال تقدم اصل مسببی بر اصل سببی که بر احتمال اول وارد شد (هر چند ما آن را پاسخ دادیم) بر این معنا وارد نمی شود؛ زیرا طبق احتمال اول، جمله "فإنه علی یقین من وضوئه" صغرای قیاسی بود که در مقام تعلیل حکم مذکور در جزاء "عدم وجوب وضو" ذکر شده بود و صد البته، لفظ "یقین" در کبرای "لا ینقض الیقین بالشک" در رابطه با همین یقین به وضوست نه در رابطه با عدم نوم، لذا اشکال می شد که چطور در روایت، استصحاب در شک مسببی جاری شده با اینکه استصحاب در شک سببی بر استصحاب در شک مسببی تقدم دارد؟
ولی بر اساس این احتمال دوم "و إن لم یستیقن انه قد نام و لا تنقض الیقین ابداً بالشک" استصحاب عدم تحقق النوم که یک اصل سببی است جاری شده نه اصل مسببی به نظر می رسد که این احتمال با اشکالاتی مواجه است که آن را از اعتبار می اندازد:
اشکال اول: این نظریه تمام نیست؛ زیرا اگر جمله "فإنه علی یقین من وضوئه" بین شرط و جزاء آورده نمی شد و امام می فرمودند: "و إن لم یستیقن انه قد نام و لا تنقض الیقین ابداً بالشک" کلام تامی بود اما وقتی جمله "فإنه علی یقین من وضوئه" که مشتمل بر یقین به وضوست بین شرط و جزاء و به عنوان "مقدمه جزاء" ذکر شده (نه اینکه به عنوان یک جمله معترضه باشد که ارتباطی به آن دو نداشته باشد) دیگر نمی توان گفت: "لاینقض الیقین أبداً بالشک" مربوط به نوم است؛ زیرا اگر چنین باشد مقدمه بودن جمله "فإنه علی یقین من وضوئه" برای جزاء معنا نخواهد داشت.
اشکال دوم: در صورتی که جمله "و لا ینقض الیقین ابداً بالشک" به عنوان جزای قضیه شرطیه در نظر گرفته شود لازمهاش اختصاص قضیه شرطیه به مورد خاص خواهد بود و نمی توان آن را به موارد دیگر سرایت داد یعنی نمی توان جمله "لا ینقض الیقین ابداً بالشک" را در غیر مورد مذکور در شرطِ قضیه شرطیه (حتی در باب وضو) پیاده کرد، مثلاً اگر کسی در مورد خروج بول شک کند نمی توان جمله "لا تنقض الیقین ابداً بالشک" را در مورد او پیاده کرد، در حالی که مستدل در صدد است تا قاعده کلیه را از این روایت استنباط نماید.
بله، ممکن است روایت بنابراین احتمال دوم، به قاعده کلیه إشعار داشته باشد ولی نمی توان از این إشعار، تعبیر به دلالت و ظهور کرد.
اشکال سوم: عمده اشکالی که بر احتمال دوم وارد است ناسازگاری آن با قواعد ادبیات عرب است، لذا این احتمال همانگونه که آخوند ره در کفایةالاصول فرموده اند: ضعیف ترین احتمالات است.
توضیح: از نظر عرف اصلاً چنین ظهوری برای ذیل صحیحه ثابت نیست و اگر این فراز به اهل لغت عرضه شود هرگز این احتمال را نمی دهند که جمله "فإنه علی یقین من وضوئه" هیچ نقشی در جزاء ندارد و وجودش کالعدم است و صرفاً برای مقدمه چنین و زمینه سازی برای جواب شرط آورده شده است و نیز عرف نمی پسندد که در یک قضیه شرطیه به جای اینکه "فاء جواب" بر سر جزاء آورده شود بر سر مقدمه ای که برای جزاء قرار گرفته است داخل شود و بر فرض که بتوان از نظر أدبی، دخول "فاء" بر سر مقدمه جزاء را پذیرفت لکن نمی توان قبول کرد که "واو" بر جزائی که به دنبال مقدمه آورده می شود داخل شود؛ زیرا بین شرط و جزاء چیزی غیر از "فاء" فاصله نمی شود؛ چرا که بین آن دو شدت اتصال وجود دارد در حالی که وجود حرف عطف "واو" دلیل بر انفصال است، روشن است که در یک جمله شرطیه، یا بین شرط و جزاء فاصله ای قرار داده نمی شود (إن جاءک زیدٌ یجب اکرامُه) که در این صورت نمی توان، واوی بر سر چزاء داخل کرد (و یجب اکرامه)؛ زیرا در این صورت نه تنها ارتباطی بیم جزاء و شرط وجود نخواهد داشت بلکه منفصل از هم خواهد بود.
نتیجه: این احتمال مواجه با اشکال بوده و بر خلاف ظاهر و متفاهم عرفی است و کنار گذاشته می شود.