« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید محمد واعظ موسوی

1404/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی معنای لفظ "ضرار" در حدیث سمرة بن جندب

موضوع: بررسی معنای لفظ "ضرار" در حدیث سمرة بن جندب

نقل جریان سمرة بن جندب در روایات متعدد که به بیانهای مختلف صورت گرفته، یکی از ادله قاعده گلاضرر" است از مجموع این نقلها استفاده می شود که صغری و کبرائی از سوی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم مطرح شده است در نقل صدوق ره به ذکر صغری اکتفاء کرده و فرموده است: ما أراك يا سمرة إلا مضارا[1] .

و در نقل دوم کلینی ره صغری و کبری را در کنار هم ذکر کرده و فرموده است: إنك رجل مضار ولا ضرر ولا ضرار على مؤمن[2] .

و در نقل اول کلینی ره که به عنوان موثقه زراره از امام باقر علیه السلام نقل شده، وقتی سمرة بن جندب از معاوضه درخت نخل خود با درخت خرمائی در بهشت که از هر جهتی به نفع او باشد و او را کمک نماید، خود داری کرده حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خطاب به انصاری فرموند: اذهب فاقلعها وارم بها إليه فإنه لا ضرر ولا ضرار[3] ، یعنی به ذکر کبری اکتفا فرمودند و از صغری ذکری به میان نیاوردند.

از تعبیراتی که در نقلهای این جریان وارد شده استفاده می شود که مسئله سمرة بن جندب، در "لاضرار" که بخش دوم جمله "لاضرر و لاضرار" است داخل بوده نه در بخش آول آن که عبارت از "لاضرر" باشد؛ زیرا رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم لفظ "مُضار" را که اسم فاعل از باب مفاعله است بر سمره منطبق کردند و روشن است که لفظ "ضرار" مصدر باب مفاعله است، یعنی استشهاد آن حضرت به جمله "لاضرر و لاضرار" به منظور انطباق "لاضرار" بر شخص سمره است.

حال، بحث این است که چه عملی از سمرة سر می زند که عنوان "مُضار" بر او منطبق شده است؟

او بدون اطلاع مرد انصاری وارد باغی می شود که منزل شخص انصاری در آن واقع شده بود و گاهی زن و دختر انصاری چون آمادگی نداشتند و حجابشان محفوش نبود، سمره آنها را بدون حجاب می دید و موجب اذیت آنها می شد وگرنه املاً مرد انصاری که صاحب بود ضرری بر سمرة وارد نکرده بود تا سمرة اقدام به جزای آن ضرر نماید و اطلاق لفظ "مُضار" بر او به معنای جزاء بر ضرر باشد و ثانیاً: ضرر فقط از ناحیه سمرة متوجه مرد انصاری و خانواده اش می شد وگرنه آنها ضرری بر سمرة وارد نمی کردند فلذا همانگونه که ضرار در معنای ایمانی و آبروئی بودع نه در معنای ضرر مالی و جسمی، از عنوان بین اثنینی نیز برخوردار نبود.

نتیجه بحث از مفردات جمله "لاضرر و لاضرار":

از بررسی ایات و روایات و کلمات جمعی از لغویین غیر از نهایة ابن اثیر دو مطلب برداشت می شود:

    1. تردیدی باقی نمی ماند که عطف "لاضرر" بر "لاضرار" در جمله "لاضرر و لاضرار" جنبه تاکید ندارد بلکه از این دو لفظ، دو معنا متفاوت استفاده می شود.

    2. اختلاف معنائی که بین دو لفظ "ضرر – ضرار" وجود دارد با توجه به جنبه ثلاثی مجرد بودن لفظ "ضرر" و ثلالثی مزید از باب مفاعله بودن و دلالت بر معنای بین اثنینی در لفظ "ضرار" نیست بلکه اختلاف آن دو حقیقتی است به طوری که لفظ "ضرر" در خسارتهای مالی و جانی استعمال می شود در حالی که لفظ "ضرار" در خسارتهای آبروئی، اعتقادی، حیثیتی، عاطفه ای غریزه ای و امثال اینها به کار برده می شود.

مؤید مطلب اول (عدم اراده تاکید) این است که اگر دو لفظ در یک معنا استعمال می شدند و تکرارشان به قصد تاکید صورت می گرفت لازم بود به صورت "لاضرر لاضرار" گفته شود ولی با توجه به اینکه با واو عاطفه که دلیل بر مغائرت مطلوب و معطف علیه است آورده شده است معلوم می شود که هرکدام در معنای دیگری به کار رفته یعنی همانگونه که وارد کردن آسیب جانی و مالی محکوم است وارد کردن آسیبهای غیر جانی و مالی نیز که از لفظ "ضرار" استفاده می شوند محکوم است.

مقدمه ای برای بررسی هیئت جمله "لاضرر و لاضرار":

اثبات حقیق و ماهیت چیزی به یکی از دو صورت است:

    1. حقیقتی و واقعی: مثل، زیدٌ انسان

    2. ادعائی و تنزیلی: مثل، زیدٌ اسدٌ، زید را بخاطر داشتن شجاعت که بارزترین خصوصیت شیر واقعی است، نازل به منزله شیر واقعی قرار داده و ادعا می کنیم که شیر است و لفظ سد" را بر آن اطلاق می کنیم و نامش را حقیقت أدعائیه می گذاریم یعنی در یک امر عقلی که عبارت از تنزیل و ادعاست تصرف می کنیم و تصرف می کنیم وگرنه استعمال مجازی نیست.

حال می گوئیم: در جانب نفی جنس و حقیقت و ماهیت نیز همین دو قسم وجود دارد:

     گاهی جنس و ماهیت را حقیقتاً و واقعاً نفی می کنیم مثل اینکه هیچ مردی در منزل نیست و در مقام إخبار می گوئیم: "لا رجلَ فی الدار" و یا اینکه چون رکوع از ارکان نماز است و نماز بدون رکوع اصلاً نماز نیست می گوئیم: "لا صلوة الّا بالرکوع".

     گاهی جنس و ماهیت را ادعاءاً و تنزیلاً نفی می کنیم، یعنی امر موجود را نازل به منزله معدوم می شماریم از این جهت که آثار و خواص را ندارد، مثلا می گوئیم: "لا علم الّا بالعمل" یعنی علم بدون عمل، علم نیست، اما به اینکه واقعاً علم نباشد؛ چرا که علم به معنای دانائی و دانستن در اینجا هست ولی از آنجا که علم آن است که به دنبالش عمل بیاورد و اثر داشته باشد لذا علمی که اثری ندارد وجودش کالعدم است و گویا اصلا وجود ندارد.

 


logo