1403/09/17
بسم الله الرحمن الرحیم
مقام دوم بحث از حدیث نبوی (بحث از آن بر فرض صدور در ذیل جریان تشریع وجوب حج)
موضوع: مقام دوم بحث از حدیث نبوی (بحث از آن بر فرض صدور در ذیل جریان تشریع وجوب حج)
روشن است که جریان تشریح وجوب حج که حدیث نبوی در ذیل آن مطرح شده، در رابطه با طبیعت دارای افراد بوده است؛ زیرا وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: ان الله کتب علیکم الحج" آن فرد سؤال کرد: "أفی کل عام یا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یعنی از ایجاد فردی از حج در هر سال سؤال کرد تا بداند که آیا تعدد افراد حج، لازم است یا یک مرتبه ایجاد کردن آن کافی است؟ و همانگونه که ملاحظه می شود این سؤال در رابطه با طبیعت حج به اعتبار افراد آن است نه طبیعت حج به لحاظ أجزاء آن.
برای روشن شدن بحث از این مسئله لازم است دو نکته مورد توجه قرار کرد.
1. در مباحث الفاظ گفته شد که وقتی یک ماهیت متعلق امر واقع شود، در مقام امتثال، ایجاد یکی از افراد آن کافی است (به خلاف باب نهی که اجتناب از همه افراد طبیعت لازم است) و هر فردی از طبیعت تمام آن طبیعت است نه جزء آن، مثل اینکه فردی مانند "زید"، طبیعت به تمام معنای انسان است و از این روست که مناطقه می گویندوجود کلی طبیعی همان وجود فرد است و تحقق فرد را تحقق کلی طبیعی در خارج می دانند.
با توجه به این نکته، معنای تشریع وجوب حج در فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم مأمورٌبه قرار گرفتن طبیعت حج است و لازمه چنین معنائی این است که وقتی مکلف یکبار حج را اتیان کند و در یک سال، فردی از آن طبیعت را در خارج ایجاد کند امر شارع به حج را امتثال کرده است.
2. در مورد فرمایش حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که فرمودند: إذا امرتکم بشئ فاتوا منه ما استطعتم" دو احتمال دارد:
• آن حضرت در صدد تفهیم این مطلب است که لازم نیست همانند گذشتگان که مراجعات فراوان به پیامبران داشتند و هر چیزی را می پرسیدند، در این رابطه سؤال کنید بلکه به همان حکم عقلیان اعتماد که وقتی یک طبیعت، مأمورٌ واقع شد، ایجاد یک فرد از آن در مقام امتثال، کفایت می کند.
• آن حضرت در صدد تفهیم این مطلب است که وقتی پا فشاری کرده و چیزی را که نباید بپرسی سؤال کردی تکلیف زائدی بر تو تحمیل می شود و هر مأمورٌبهای را تا حد توان باید انجام دهی.
به نظر می رسد که حدیث نبوی در معنای اول، ظهور دارد و رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در صدد ارشاد مخاطب به مقتضای حکم عقل (کفایت فردی از طبیعت مأمورٌبها) است.
وقتی این دو نکته در کنار مطلبی که در ابتدا ذکر شد و آن، عبارت از ورود حدیث نبوی در مورد طبیعت ذات افراد است، قرار گیرند معنای "اذا امرتکم بشئ فأتوا منه ما استطعتم" اینگونه خواهد بود که "اذا امرتکم بطبیعة ذات فأتوا من افرادها ما استطعتم" و چون "ما" را نمی توان در این فرض موصوله در نظر گرفت؛ چرا که لازمه موصوله بودن "ما" این است که مراد از روایت این باشد که "هر مقدار از افراد طبیعت" مقدور بود باید اتیان شود، و حال آنکه چنین معنائی با نکته با نکته ای که ذکر کردیم سازگار نیست؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم در صدد تحمیل تکلیف زائد نیست؛ لذا باید لفظ "ما" را مصدریه زمانیه در نظر گرفت و از آنجا که تبعیض با زمانیه سازگاری ندارد بلکه با موصوله بودن می رساند لذا ناچاریم "مِن" را به معنای "باء" در نظر بگیریم تا مراد از حدیث عبارت باشد از "اذا امرتکم بشئ فأتوا به زمان الاستطاعة" یعنی در زمان قدرت ایجاد طبیعت مأمورٌبها در خارج، لازم است و این، همان حکم عقل است که ایجاد طبیعت در خارج، با آوردن یک فرد آن تحقق پیدا می کند.
در نتیجه، حدیث نبوی در این فرض ربطی به مرکب ذات اجزاء نخواهد داشت.
ممکن است گفته شود: اگرچه این حدیث نبوی در مورد حج وارد شده و حج، یک ذات افراد است ولی مورد کلام، مخصِص آن نیست بنابراین قاعدهای که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودندهاند اختصاص به جنین طبیعتی ندارد بلکه طبیعت ذات اجزاء را نیز شامل بوده و از عمومیت برخوردار است.
در پاسخ گفته می شود: هر چند که ما نیز مورد را مخصص نمی دانیم و در بسیاری از موارد برای یک ضابطه، توسعه قائل می شویم و آن را به موردش اختصاص نمی دهیم ولی ولی در اینجا خصوصیتی وجود دارد که مانع از قول به تعمیم است؛ زیرا لازمه قول به تعمیم این است که حدیث بوی، تکلیف زائدی را بر تکلیف زائدی را بر مکلف تحمیل کرده و بگوید: هرگاه بعضی از اجزاء مرکب ذات اجزائی که مأمورٌبه واقع شده است، متعذر شود، اتیان بقیه اجزاء آن واجب است، در حالی که چنین مطلبی تحمیل یک تکلیف زائد بر مکلف است؛ زیرا مقتضای حکم عقل در اینجا برائت است، و حال آنکه مورد روایت نشانگر این است که آن حضرت در مقام تسهیل است نه تحمیل تکلیف زائد و در صدد ارشاد به حکم عقل است و می خواهد بفرماید: "وقتی با یک تکلیف الهی مواجه شدید لازم نیست کنجکاوی بیش از حد بکنی بلکه به مقتضای عقل عقل عمل کنید که به کفایت اتیان یکی از افراد طبیعت، حکم می کند.
در نتیجه نمی توان در ما نحن فیه الغاء خصوصیت کرده و حکم را نسبت به مرکب ذات اجزاء نیز تعمیم داد.
مشکل دیگری که حکم به تعمیم و شمول نسبت به مرکب ذات اجزاء دارد این است که باید لفظ "ما" در فراز "ما استطعتم" را موصوله قرار دهیم و مدلول حدیث را "فأتوا من تلک الأجزاء مقدار الاستطاعة" قرار دهیم که لازمهاش استعمال لفظ در پیش از یک معنا خواهد بود یعنی "ما" نسبت به مرکب ذات اجزاء، موصوله و نسبت به طبیعت ذات افراد، زمانیه باشد.
نتیجه: حدیث نبوی ارتباطی به ما نحن فیه ندارد و نمی توان وجوب اتیان بقیه اجزاء را از این حدیث استفاده کرد.