1403/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم
قول سوم در مورد مالکیت معدن
موضوع: قول سوم در مورد مالکیت معدن
3. تفصیل بین معادن در راضی موات و قول به تعلق آنها به امام علیه السلام، و معادن واقع در زمینهای مفتوحه عنوه و قول به تعلق آنها به مسلمین به تبع زمین، یعنی از آنجا که زمینهای موات متعلق به امام علیه السلام است معادنش نیز متعلق به اوست و زمینهای مفتوحه عنوه متعلق به مسلمین معادنش نیز تعلق به آنهاست.
این قول را فخرالمحققین ره در کتاب "ایضاح الفوائد" از کتاب "السرائر" کرده است[1] .
و در مقام تقویت قول به تفصیل و نقد قول اول می فرماید: إن کانا یرید ان ما یکون فی الأرض المختصة به أمکن أما ما یکون فی أرض لا تختص بالإمام علیه السلام فالوجه أنها لا تختص به لأنها أموال مباحة تستحق بالسبق إلیها و الإخراج لها و الشیخان یطالبان بدلیل ما أطلقاه[2] .
مقتضای اقوال سه گانه این است که همه معادن یا برای امام است و یا برای مسلمین و یا معادنی که در ملک امام هستند متعلق به او و معادنی که در ملک امام نیستند متعلق به مسلمانان هستند و اما معادنی که در ملک شخصی کسی قرار دارند متعلق به مالک زمین هستند و کسی حق تعدی در آنها را ندارد هر چند مستلزم تصرف در ملک او نباشد مثل اینکه طریق حفر تونل به آن دست یابد، منتهی این مطلب در صورتی است که معدن از نظر عرفی از توابع زمین به حساب آید وگرنه ملک صاحب زمین نخواهد بود مثل معدنی که در اعماق چندین ده متری و بیشتر باشد که از تبعیت زمین خارج شده و اگر غیر مالک زمین بر آن استیلائ پیدا کند ملک مالک زمین به حساب نمی آید، خواه استیلاء بر چنین معدنی معدنی از طریق حفر تونل باشد و یا از طریق کندن زمین مالک.
حال پیش از آشنائی با اقوال موجود در این زمینه لازم است ادله هرکدام از اقوال سه گانه را مورد بحث قرار دهیم:
ادله قول به انفال بودن معادن: برای این قول که لازم اش عدم جواز استخراج معدن بدون اذن امام یا حاکم عادل است (البته در زمین شوره زار، سنت بر جواز استخراج بدون اذن امام جاری شده است) به روایاتی استدلال شده است که در ذیل مورد بررسی قرار می دهیم:
1. روایتی که علی بن ابراهیم در تفسیر خود از اسحاق ابن عمار روایت کرده و ما آن را به صورت سه قطعه ذکر می کنیم: این روایت از نظر سند، موثقه است.
قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الأنفال، فقال:
• هي القرى التي قد خربت وانجلى أهلها فهي لله وللرسول، وما كان للمملوك فهو للإمام
• وما كان من الأرض بخربة لم يوجف عليه بخيل ولا ركاب، وكل أرض لا رب لها، والمعادن منها
• ومن مات وليس له مولى فما له من الأنفال.[3]
در تحلیل قطعه اول از این روایت می گوئیم: لفظ "هی" مبتداست و فراز بعدی آن یعنی " القرى التي قد خربت وانجلى أهلها " خبر برای مبتداست و فراز بعدی یعنی " فهي لله وللرسول " همانند نتیجه ای برای جمله اول است و گویا مراد امام صادق علیه السلام این است: اذا کانت القری بهذا الوصف من الأنفال فهی ملک لله و الرسول.
جمله دومی که در قطعه اول از روایت وار شده " وما كان للمملوك فهو للإمام " همانند جمله جمله اول یک جمله کاملی است که مضمون آن روشن است.
اما قطعه دوم روایت، " وما كان من الأرض بخربة... " محل بحث است؛ چرا که "ما"ی موصوله در آغاز این قطعه " ما كان " مبتدا واقع شده و دو چیز به آن عطف شده است:
1. وكل أرض لا رب لها
2. والمعادن
و خبر همه آنها عبارت از " منها " است، و گویا امام علیه السلام فرموده است: وما كان من الأرض ... و کل ارض... والمعادن من الانفال، با این حساب، روشن است که معادن، از انفال خواهد بود.
ممکن است گفته شود: اگر ضمیر در "منها" به لفظ "الانفال" برگردد شایسته بود که به مرجع، تصریح شده و اسم ظاهر به جای ضمیر آورده شود همانگونه که در آخر قطعه سوم از همین حدیث، تصریح به لفظ "انفال" شده و به نحو "فماله من الأنفال" تعبیر آورده است.
پاسخ این است که: امام علیه السلام در مقام القاء خطابه نیست تا در صدد مراعات قواعد بلاغی باشد بلکه در مقام بیان حکم با عبارات روشن است و ثانیاً: محتمل است که راویِ روایت، آن را نقل به معنا کرده باشد نه ایتکه در صدد نقل عین لفظ صادر شده از امام علیه السلام باشد.