99/12/11
بسم الله الرحمن الرحیم
تصویرهای قول به وجوب مقدمه موصله/مقدمه واجب/اوامر
موضوع: اوامر/مقدمه واجب/تصویرهای قول به وجوب مقدمه موصله
بحث در اشکالات قول به مقدمه موصله بود و عمده اشکالات مورد بررسی قرار گرفت و روشن شد که این اشکالات قابل جواب اند. دیروز گفته شد اشکال تسلسل هم ذکر شده است و ما گفتیم خود آقایان این اشکال را بررسی کنند ولی امروز آن را مورد بررسی قرار می دهیم. اشکال تسلسل را به دو صورت تقریر کرده اند:[1]
یک تقریر در اجود التقریرات آمده به این بیان که مقدمه موصله مرکب از دو چیز است یکی ذات فعل و دیگری وصف موصله بودن، در این صورت می گوییم ذات فعل هم به خاطر اینکه جز مرکب است می شود مقدمه برای مرکب، یعنی مقدمه موصله، وقتی این جز، مقدمه شد می گوییم کدام مقدمه واجب است؟ همان مقدمه موصله واجب است و نمی توانید بگویید ذات فعل مقدمه است، ولی ما در آن ایصال را شرط نمی دانیم پس باید ذات فعلی در کار باشد که موصله باشد، پس بخواهد واجب بشود باید ذات فعلی باشد که موصله باشد، یعنی مقدمه باشد برای مقدمه موصله. بعد ذات فعل را دوباره ملاحظه می کنیم چون جز است برای مرکب، می گوییم این جز یعنی ذات الفعل، قید ایصال را می خواهد یا نه؟ این قید ایصال را مرتب باید برای آن ذکر کنیم و این ادامه پیدا می کند و تسلسل پیش می آید، زیرا ذات الفعل باید موصله باشد نه مطلق، ذات الفعل باید مرکب باشد و ما نقل کلام می کنیم به ذات الفعل و تسلسل در آن ادامه می یابد.
جواب این اشکال این است که اجزا یا مقدمیت ندارد یعنی تحلیل ذهنی هستند ویا اینکه اگر مقدمیت داشته باشند دیگر وجوب غیری ندارند، تا شما بگویید وجوبات متسلسل می شوند این معنا ندارد زیرا وجوب غیری در یک جایی قطع می شود وادامه ندارد. مقدمه داخلیه جز است و دیگر مقدمیت ندارد چون تحلیل ذهنی است و این مطلب را در ابتدای بحث وجوب مقدمه بیان کردیم. اجزا نسبت به مرکب وجود مستقلی ندارد فقط لحاظ آن فرق پیدا می کند. در تقریب اول، بحث بر روی ذات الفعل است ولی در تقریب دوم بحث بر روی ایصال است.
تقریب دوم برای تسلسل این است که این مقدمه وصف ایصالش اگر بخواهد محقق بشود نیاز به قیدش یعنی ذی المقدمه دارد، چون ایصال به ذی المقدمه است، تا ذی المقدمه نباشد ایصالی هم نیست، ذی المقدمه مقدمه است برای مقدمه، پس ذی المقدمه مقید به مقدمه شد، پس یک وجوبی از ناحیه ذی المقدمه باید برای مقدمه بیاید، چون این قید و مقدمه آن است، این مقدمه موصله که یک وجوب دومی پیدا کرد باز قید ایصالش بخواهد حاصل بشود مقید به آن ذی المقدمه است، و همینطور این وجوب ها تکرار می شود، و پشت سر هم می آیند، بدون هیچ نهایتی، و این تسلسل است و آن هم باطل است. جواب سابق دیگر برای این اشکال به درد نمی خورد، چون قید خارجی است، در اینجا سه جواب داده اند:
جواب اول: این است که وقتی که شما پذیرفتید که مقدمه و ذی المقدمه وجوب غیری پیدا کرد دیگر برای بار دوم وجوب غیری دیگری پیدا نمی شود تا شما اشکال تسلسل را پیش بکشید، وجوب غیری دوبار اعتبار نمی شود بلکه یکبار اعتبار می گردد، می گوییم وضو وجوب غیری خورده است چونکه مقدمه است برای نماز، نماز هم وجوب غیری می خورد چون مقدمه است برای تحقق قید ایصال، تا اینجا درست است، دو تا وجوب غیری برای هر کدام از مقدمه و ذی المقدمه وجود دارد، ولی دوباره بگویید نماز مقدمه موصله است برای وضو، و تا موجود نباشد وضو محقق نمی شود پس باید وجوب غیری دیگری در کار باشد، می گوییم نه وجوب غیری دیگر قطع می شود چون قبلا وجوب غیری اعتبار شده و دیگر اعتبار دوباره آن معنایی ندارد، وجوب غیری جدیدی در کار نیست. به عبارت دیگر موصلیت جدیدی در کار نیست بلکه همان موصلیت قبلی است و نیاز به موصلیت تکراری نداریم.
جواب دوم: این است که دیروز گفتیم وقتی در ذی المقدمه وجوب ترشح می کند به مقدمه المقدمه، این در صورتی است که آن مقدمه المقدمه با خود ذی المقدمه مغایر باشد وجودا، مثل تهیه آب برای وضو، ولی اگر مقدمه المقدمه عین ذی المقدمه باشد دیگر معنا ندارد وجوبی از خودش ناشی بشود برای خودش، چون تغایر وجودی در کار نیست. معنا ندارد بگوید به خاطر وجوب خودم من واجب هستم.
جواب سوم: این است که در همه این نوع تسلسل ها در امور اعتباری معنا ندارد، در امور اعتباری تسلسل اصلا معنا ندارد، در امور تکوینی خارجی بله محال است، ولی فرض تسلسل در امور اعتباری محال نیست وقتی فرض تسلسل اعتبار نشود تسلسل هم از بین می رود و معنایی پیدا نمی کند. این جواب برای همه تسلسل های ادعایی می آید و اشکال را برطرف می کند. پس اشکالات قول به مقدمه موصله را تا اینجا عرض کردیم. آخرین اشکال همین اشکال تسلسل بود که مطرح کردیم و جواب دادیم.
توجیهات مذکوره برای مقدمه موصله:[2]
اشاره ای هم داریم نسبت به توجیهاتی که علما درباره مقدمه موصله مطرح کرده اند، علما برای اینکه از اشکالات مفری پیدا بشود هر کدام توجیهاتی برای مقدمه موصله ذکر کرده اند:
یک توجیه برای آن این است که موصله به معنای ترتب است یعنی ایصال به معنای ترتب است، ترتب بعد از وجود ذی المقدمه است یعنی باید مقدمه باشد و ذی المقدمه هم باشد تا بعدا بگوییم بین آنها ترتب است یعنی ذی المقدمه مترتب بر مقدمه است، ترتب یک عنوان انتزاعی است که از وجود ذی المقدمه به ذهن ما می آید، اشکال شده است که معنا ندارد که چیزی که بعد از وجود ذی المقدمه می آید آن را در مقدمه اخذ کنیم، چون وقتی ذی المقدمه وجود پیدا کرد و تمام شد دیگر چه نیازی به مترتب بودن آن به مقدمه است، باید چیزی را اخذ کنند که در مسیر ایجاد آن باشد نه بر بعد از وجود، آن وصف را در مقدمه اخذ کنند. پس ترتب در اینجا معنا ندارد. مگر اینکه کسی بگوید وصف در مقدمه به نحو شرط متاخر اخذ شده است و لذا اشکال تحصیل حاصل پیش نمی آید، اگر کسی این جواب را پذیرفت این توجیه اول را می تواند بپذیرد و کلام صاحب فصول را بنا بر این توجیه بپذیرد.
توجیه بعدی را مرحوم اصفهانی گفته اند به اینکه مقدمه دو نوع است یکی مقدمه بالقوه و شأنی است مثل اینکه وضو می گیرد، این مقدمه بالقوه است یعنی هنوز فعلیت پیدا نکرده است، بالقوه و شانیت مقدمیت را دارد، اما وقتی همه مقدمات دیگر حاصل شد و مقدمه کامل شد آن وقت می شود مقدمه بالفعل، کاری نداریم که ذی المقدمه حاصل بشود یا نشود، موصله را ما به معنای مقدمیت بالفعل معنا می کنیم و به معنای ترتب نمی گیریم. موصلیت به این معناست که ما می گوییم. با این بیان ایشان می گویند دیگر اشکالات بر مقدمه موصله پیش نمی آید و این بیان را ما قوی می دانیم و صحیح است.
توجیه سوم این است که مرحوم آقاضیا گفته است که حصه توأمه، گفته اند ما ایصال را قید نمی گیریم چون اشکال دور و تسلسل پیش می آید، بلکه می گوییم حصه توأمه، زیرا مقدمه دو حصه دارد یکی ما را به ذی المقدمه نمی رساند و یک حصه دیگرش حصه ای است که ما را به ذی المقدمه می رساند و ما به آن حصه توأمه می گوییم، مقدمه موصله ای که صاحب فصول گفته است یعنی حصه توأمه، حصه ای که ما را به ذی المقدمه می رساند.
آنچه که می رساند و توأم با رساندن است آن مقدمه موصله است، یا به تعبیر دیگر مقدمه ای که در حین آن و در کنار آن و در ظرف آن ذی المقدمه هم باشد، این می شود مقدمه موصله و تفسیر ایشان از مقدمه موصله. ایشان قضیه را حینیه می گیرد و اشکالات را برطرف می کند. اشکالی که بر ایشان وارد است این است که عالم مفاهیم اگر قید برندارد مفهوم از کلیت نمی افتد، یا قید بر می دارد و یا قید بر نمی دارد و می شود مطلق، راه سومی وجود ندارد که بگویید هم موصله باشد و هم موصلیت قید نباشد، راه سومی نیست یا باید مطلق باشد یا موصله باشد، ما قضیه حینیه نداریم. اشیا خارجیه ممکن است با قضیه حینیه درست بشود ولی در مفهوم این چنین نیست مقهوم یا قید می خورد و یا نمی خورد، ایصال یا قید قرار می گیرد که می شود مقید و یا قید قرار نمی گیرد که می شود مطلق. لذا این بیان شما که قضیه حینیه و یا حصه توأمه باشد قابل پذیرش نیست.
توجیه چهارم این است که مرحوم نائینی و صاحب حاشیه بر معالم می فرمایند در حین جعل وجوب برای مقدمه، مقدمه ما نه مطلق است و نه مقید است به ایصال، بلکه مهمل است، ولی از نظر ملاک مقید است، ملاک وجوب مقدمه ایصال است، ولی از نظر جعل مهمل است، چرا می گوییم مهمل است چون اگر بگوییم مقید است دور و تسلسل پیش می آید، مطلق هم اگر بگوییم اشکالش این است که ملاک مقدمه از بین می رود، پس ملاک را حفظ می کنیم تا اشکالات پیش نیاید.
صاحب حاشیه می گوید حال که مقدمه مهمل است می شود حکم حرمت را بر آن جعل نمود از باب ترتب، یعنی اگر شما انقاض غریق نکردی پس دخول در زمین حرام است، از باب ترتب، مرحوم نائینی در مقابل می گوید این ترتب درست نیست و وجود ندارد این چنین ترتبی، شما می گویید اگر خود مقدمه را اتیان نکردید خود مقدمه را بر شما حرام می کنم این ترتب نیست، ترتب بین دو وجوب است، جعل وجوب و حرمت در یک عنوان باطل است، باید دو عنوان باشد نه در یک عنوان. لذا مرحوم نائینی می گوید اگر انقاض غریق را عصیان کرد این مقدمه را بر او حرام می کند نه اینکه اگر ورود در زمین غصبی را وجوبش را عصیان کرد حرمت برای او جعل می کند. ترتب را در خود مقدمه فرض نکنید بلکه بین ذی المقدمه و مقدمه فرض کنید، این فرق نظر مرحوم نائینی و صاحب حاشیه است.
در میان این توجیهات عرض کردیم نظر مرحوم اصفهانی از همه قوی تر است.