99/12/10
بسم الله الرحمن الرحیم
اشکالات وارد بر قول به وجوب مقدمه موصله/مقدمه واجب/اوامر
موضوع: اوامر/مقدمه واجب/اشکالات وارد بر قول به وجوب مقدمه موصله
بحث در مقدمه موصله است که نظریه صاحب فصول است. ایشان فرمودند که آن مقدمه ای واجب است که موصل به ذی المقدمه باشد، اگر معلوم شد که این مقدمه موصله نبود ولو مکلف آن را انجام داده باشد، دیگر واجب نیست بلکه مقدمه ای واجب است که موصله باشد. وجوهی هم برای آن اقامه کردند که بحث آن گذشت. چندین اشکال به نظریه ایشان شده که در مقام بیان اشکال چهارم هستیم.
اشکال چهارم این است که این نظریه یک لازمه فاسدی به دنبال دارد و آن دور است. دور به دو صورت تقریب شده است و شاید تقریبات دیگری هم باشد ولی عمده اش همین دو صورت است که میخواهیم بیان کنیم: یعنی صورت اول تقریب دور است در مقام وجود و صورت دوم تقریب دور است در مقام وجوب.
صورت اول این است که می گویند واضح است که ذی المقدمه وجودا متوقف است بر مقدمه، کسی تا راه را طی نکند نمی تواند به مکه برود ولذا اعمال حج بر سفر به حج متوقف است، از آن طرف مقدمه موصله بودنش متوقف است بر ذی المقدمه چون هر مقدمه ای واجب نیست بلکه باید موصله باشد. تا ذی المقدمه نباشد وصف ایصال هم حاصل نمی شود، و این همان دور باطل است.
جوابی که از این اشکال داده اند این است که گفته اند درست است که ذی المقدمه متوقف است بر وجود مقدمه ولی مقدمه وجودش متوقف بر ذی المقدمه نیست بلکه وصف آن یعنی «ایصال» بر ذی المقدمه متوقف است، پس در یک طرف توقف وجودی است و در یک طرف وصفی، و این محال نیست و نظائری دارد مثل باب علت و معلول و باب خالق و مخلوق، که معلول توقف وجودی دارد بر علت، ولی «علت» توقف وجودی بر معلول ندارد بلکه تحقق «وصف علیت» بر وجود معلول متوقف است. و این محال نیست.
صورت دوم این است که مرحوم نائینی در اجود التقریرات می گویند که وجوب مقدمه مترشح از وجوب ذی المقدمه است، چون وجوب مقدمه غیری است و هر وجوب غیری وجوبش به غیر خودش که از آن ناشی شده است متوقف است، حال که شما گفته اید ذی المقدمه خودش مقدمه است برای مقدمه خود، زیرا موصله بودنش متوقف بر ذی القدمه است، پس باید آن هم وجوبی داشته باشد به خاطر اینکه مقدمه این مقدمه خودش است، شما قبول دارید که وجوب وضو برای نماز است، و این یعنی وجوب غیری، حال اینکه ذی المقدمه مقدمه است برای مقدمه خودش تا مقدمه بتواند وصف موصله بودن را پیدا کند. پس ذی القدمه هم یک وجوب غیری پیدا می کند از ناحیه وجوب مقدمه خودش، و این همان دور است در مرحله وجوب.
جوابی که می توان برای این اشکال دارد این است که استاد سبحانی می گوید ما ذی المقدمه بودن را منضم به مقدمه نمی کنیم تا شما بگویید مقدمه هم یک مقدمه دارد و آن هم اسمش ذی المقدمه است، اگر آن را منضم می کردیم بله اشکال شما وارد است، ما موصله بودن را برمی داریم و به جای آن في طریق الایصال می گذاریم در نتیجه ذی المقدمه در اینجا نمی شود مقدمه ای برای مقدمه خودش.
اگر بخواهیم این جواب را قوی تر بیان کنیم بیان مرحوم اصفهانی را به آن اضافه می کنیم. مرحوم اصفهانی می گویند مقدمه دو نوع است یکبار به حالت فعلیت می رسد و یکبار نمی رسد، مقدمیتش شانی است، مقدمه ای که ما را می رساند آن به مقام فعلیت رسیده است و واقعا مقدمه است، ولی آن که نمی رساند شانیت دارد و ما را نمیرساند، یک وقت آتش درجه اش زیاد است و یک وقت کم است، می گوییم مقدمه گاهی به مرتبه فعلیت می رسد و گاهی نمی رسد، خود مقدمه را نگاه می کنیم و کاری با چیزی دیگر نداریم. لذا دیگر اشکال وارد نخواهد بود بله می پذیریم که وجوب مقدمه از ذی المقدمه ناشی شده است ولی نمی پذیریم وجوب ذی المقدمه از مقدمه خودش ناشی شده باشد تا مساله دور پیش بیاید. مقدمه اگر به فعلیت رسید به ذی المقدمه می رساند و اگر شانیت داشت به ذی المقدمه نمی رساند.
جواب دوم برای اشکال مذکور این است که وجوب غیری ذی المقدمه بنا بر قول به آن ناشی است از وجوب غیری مقدمه، چون مولا مقدمه را می خواهد مقدمه آن را هم که همان وجوب غیری ذی المقدمه است می خواهد، وجوب غیری مقدمه هم ناشی است از وجوب نفسی ذی المقدمه نه وجوب غیر برای آن، لذا دوری در کار نخواهد بود.
بر این جواب دوم اشکال شده است که دو وجوب در طرف ذی المقدمه جمع شده است یکی غیری و دیگری نفسی، و این می شود اجتماع دو وجوب در یک فعل، می شود اجتماع مثلین، و این چنین چیزی محال است، شما یک شئ را یکبار می خواهید نه بیشتر. جوابش این است که اشکالی ندارد که دو وجوب به یک شئ تعلق بگیرد یکی به اعتبار ملاک نفسی و دیگری به اعتبار ملاک وجوب غیری. مثلا یک شخصی یکبار به خاطر سید بودن واجب الاحترام است و یکبار هم به خاطر عالم بودن. این ها با هم منافاتی ندارند. بلکه باعث تاکد وجوب می شود.
و ثانیا اینجا اصلا دو وجوب غیری و نفسی به ذی المقدمه تعلق نمی گیرد برای اینکه اگر مقدمه مثلا برای وضو، که باید برود آب تهیه بکند، می گوییم تهیه آب برای وضو واجب است و لذا مقدمه مقدمه واجب است ولی این نه به خاطر مقدمه است بلکه بخاطر ذی المقدمه است، این یک مطلب، یعنی اگر گاهی یک مقدمه خودش دارای یک مقدمه بود مثل آب برای وضو، مقدمه یعنی تهیه آب برای ذی المقدمه واجب می شود زیرا مقدمه خودش داعویت ندارد بلکه همه اش ناشی از ذی المقدمه است، پس بخاطر ذی المقدمه می رویم مقدمه مقدمه را اتیان می کنیم، این در صورتی است که مقدمۀ مقدمه مغایرت داشته باشد وجودا مثل تهیه آب برای وضو، اما در نحن فیه مقدمۀ مقدمه همان خود ذی المقدمه است، یعنی مغایرتی در کار نیست و لذا ترشحی هم در کار نیست ترشح در جایی است که تغایر وجودی در کار باشد بین مقدمه و ذی المقدمه.
بیان های دیگری برای دور شده است و ما بیان نمی کنیم و شما را ارجاع می دهیم به تقریرات امام خمینی ره و خودتان مطالعه کنید، زیرا مساله را دور و بطلان آن تا اینجا روشن است وبررسی بیشتر از آن را نیازمند نیستیم.
در این مساله یک اشکال تسلسل هم وجود دارد که ما وارد آن نمی شویم و خودتان مطالعه بفرمایید و نیازی به ذکر آن نیست چون این اشکال ضعیف تر از اشکال دور است. علاوه بر اینکه تسلسل در امور شرعی و اعتباری هیچ گونه معنایی ندارد.
اشکال پنجم بر قول صاحب فصول را دوباره بیان می کنیم:
مرحوم آخوند اشکال می کند که اگر شما به مقدمه موصله قائل باشید لازم می آید اکثر مقدمات دیگر واجب نباشند و حال اینکه شمای صاحب فصول آن را نمی پذیرید. زیرا اکثر مقدمات موصل نیستند و فقط مقدمات تولیده است که موصله است و غیر آن اصلا موصله نیست، مثلا انداختن چیزی در آتش که تولیدیه است. پس مقدمات غیر تولیدیه طبق قول صاحب فصول همه اش را باید بگوییم دیگر جز مقدمات نخواهد بود یعنی دیگر هیچکدام واجب نخواهند بود.
بعد ایشان بر خودشان اشکال می کنند که اگر همه مقدمات را در نظر بگیریم دیگر همه آنها واجب می شوند ایشان جواب می دهند اگر بخواهیم همه را در نظر بگیریم باید یک اراده ای هم در کنار آنها در نظر گرفته شود یعنی به مجموع آنها باید اراده تعلق بگیرید درحالی که باید بدانیم اراده دیگر نمی شود مورد تکلیف قرار بگیرد.
جواب این اشکال پنجم این است که استاد سبحانی می گویند ما می گوییم في طریق الایصال و نمی گوییم مقدمه موصله تا اشکال شما وارد بشود، هر کدام از مقدمات خودش طریق إلی الإیصال است.
جواب بعدی این است که در واجبات دیگر ما می گوییم مجموع مقدمات موصله است و اگر بگویید به اراده نیاز دارد می گوییم اشکال ندارد اراده هم می شود وجود داشته باشد زیرا اراده هم می تواند متعلق تکلیف قرار بگیرد و آن اشکال شما که می گویید نمی شود اراده متعلق تکلیف باشد وارد نیست.
پس مجموع مقدمات را موصله می دانیم و در آن همه مقدمات وجود دارد و البته اراده هم در آن وجود دارد، البته وجوب غیری به تک تک مقدمات یک شئ نمی خورد به مجموع آن می خورد، وجوب غیری ضمنی به هر کدام از مقدمات که باید وضو بگیرد و لباس بپوشد و مکانش طاهر باشد و مباح باشد و هکذا... پس همه مقدمات موصله هستند طبق بیان صاحب فصول ره.
پس اشکالاتی که بر نظریه مقدمه موصله وارد شده است همه اش قابل جواب دادن و رد کردن است و این نظریه قابل پذیرش است ولی ما عرض کردیم که درست است که آن مقدمه موصله وجوب غیری بالفعل دارد ولی مقدمه غیر موصله هم اقتضا و شانیت وجوب غیری را دارد، یعنی اینطوری نیست که اگر کسی مقدمات را انجام نداده این برابر باشد باشد با کسی که مقدماتی را انجام داده است وهنوز به ذی المقدمه نرسیده است، نه بین این دو فرق است، آن کسی که مقدماتی را انجام داده اقتضای حسن و مدحی را دارد و این وجدانی است. لذا می بینیم شواهدش از قرآن و حدیث می شود پیدا کرد. خداود می فرماید: ﴿وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهٰاجِراً إِلَى اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى الله﴾[1] . ظاهر از این آیه این است که انجام مقدمات هم ثوابی دارد ولو به انجام ذی المقدمه ختم نشود.
در روایت وجود دارد که علم را فرابگیرید ولو برای دنیا. زیرا در هر صورت علم برای تربیت موثر واقع می شود. در کتاب شیخ حسین بحرانی هم این نکات وجود دارد در این کتاب مضمون این روایت را دیده ام. نام این کتاب الطریق إلی الله است و علما اخلاق به آن اهتمام داشته اند. این یعنی اتیان مقدمه خودش ثواب دارد ولو به ذی المقدمه نرسد.
این تمام الکلام در مقدمه موصله است و از اینجا به بعد باید وارد بحث از ثمرات این مساله بشویم.