1404/07/27
بسم الله الرحمن الرحیم
استناد به حدیث حجب/ اصل برائت /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/ اصل برائت /استناد به حدیث حجب
حدیث دیگری که برای برائت شرعیه به آن استدلال شده است حدیث حجب است[1] ، مرحوم کلینی به سند خودش آن را نقل کرده است و در سند او همه ثقه اند مگر شخص آخر یعنی ابی الحسن زکریا بن یحیی، که این آقا مشترک بین چند نفر است و برخی توثیق شده اند و برخی این چنین نیست، حال این شخص در سند ثقه است یا نه. برخی بزرگان گفته اند این اسما همه برای یک نفر است، ولی احتمال اختلاف است، از این جهت این روایت مشکل پیدا می کند زیرا ثابت نشده است شخص در سند همان زکریا بن یحیی است که ثقه است، اگر کسی بگوید این همان مورد ثقه است آن وقت از باب رجوع به رواتش و مرويٍ عنهای آن، مثلا بررسی کند که این شخص یکی است و بیشتر نیست، ولی اگر کسی قبول نکند این حدیث اشکال پیدا می کند. متن حدیث این است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا حَجَبَ اللَّهُ عَنِ الْعِبَادِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُمْ.[2]
آنچه را که خداوند متعال از بندگان مخفی کند از آنان وضع شده است، وضع وقتی با عن می آید به معنای همان رفع است، موضوع عنهم یعنی مرفوع عنهم. برخی گفته اند اگر واسطی باشد ثقه است ولی من نوشته ام این آقا مشترک بین ده نفر است و فقط واسطی ثقه است و دیگر افراد توثیقی برای شان ذکر نشده است، لذا معلوم نمی شود مهمل به اصطلاح اهل درایه کسی است که نام او ذکر شده است ولی توثیقی درباره اش ذکر نشده است و غیر از مجهول است که اصلا اسمش هم نیامده است. پس زکریا بن یحیی از این جهت مهمل است. مگر اینکه کسی بگوید این حدیث را ابن فضال نقل کرده است، درباره ابن فضال گفته شده که از غیر ثقه نقل نمی کنند اگرچه عقائدشان و نظرشان معتبر نیست. لذا این روایت از لحاظ سند اشکال دارد. اخباری ها دلالت این روایت را بر برائت قبول کرده اند ولی صاحب وسائل می گوید این در شبهات وجوبیه است نه تحریمیه.
این روایت به نقل مرحوم کلینی همین گونه بود که خواندم. اما به نقل مرحوم صدوق «ماحجب الله علمه» دارد، اگر لفظ علم در حدیث باشد معنای آن روشن تر می شود. در مواردی که امر دائر باشد بین اینکه زیادت در حدیث را بگیریم یا عدم آن را، می گوییم اصل عدم زیادت است، یعنی آن زائد، موجود بوده است، چون معمولا چیزی را به حدیث اضافه نمی کنند بلکه فراموش می کنند و چیزی را کم می کنند. معمولا این چنین است که چیزی را از قلم می اندازند نه اینکه اضافه کنند. لذا نقل مرحوم صدوق دقیق تر است چون اصل عدم زیادت است.
در این حدیث همان نحو استدلالی که در حدیث رفع داشتیم را ذکر می کنیم. می گوییم وقتی تحریم چیزی را ندانیم یا حلیت آنرا ندانیم از جمله چیزیهایی است که صدق می کند که علم آن از ما پنهان شده است یعنی حجب الله عمله علی العباد صدق می کند. لذا نحوه استدلال به حدیث معلوم و روشن است.
اتقن بودن دلالت حدیث حجب نسبت به حدیث رفع
دلالت این حدیث را گفته اند که اتقن است نسبت به حدیث رفع، به دلیل اینکه اشکال سیاقی که در حدیث رفع بود دیگر در اینجا وجود ندارد، در حدیث رفع آثار نه عنوان بود که از امت برداشته شده بود که بجزء مورد «ما لا یعلمون» همگی ظهور در شبهات موضوعیه داشتند و لذا می گفتند حالا که همه این چنین است در فقره ما لا یعلمون هم می گوییم طبق سیاق مربوط به شبهات موضوعیه است و مربوط به مجتهد نیست تا بگوییم مراد شبهه حکمیه است. البته ما از آن اشکال جواب دادیم. آن اشکال دیگر در اینجا وارد نیست لذا این حدیث حجب هم شبهات حکمیه و هم شبهات موضوعیه را شامل است لذا از نظر دلالت اقوی است از حدیث رفع.
همچنین این حدیث حجب چون حجب را به خداوند متعال نسبت می دهد مربوط به احکام اولیه می شود نه ثانویه لذا از این جهت هم نسبت به حدیث رفع برتری دارد. لذا با ادله احتیاط معارضه می کند و دلالتش قوی است. یعنی خداوند اگر علم به احکام واقعیه را پوشانده باشد وظیفه تان برائت است. بخلاف اینکه اگر حدیث دلالت داشت و می گفت اگر هیچ چیز نمی دانید، اگر این تعبیر را داشت هم شامل احکام واقعیه میشد و هم احکام ظاهریه، در این صورت این حدیث دیگر نمی تواند با ادله احتیاط معارضه کند، لذا ادله احتیاط بر ادله برائت حاکم می شود، چون ادله احتیاط حکم ظاهری را بیان می کند و برای ما علم درست می کند، و لذا موضوع برائت را از بین می برد. ولی این حدیث می گوید اگر علم به حکم را خداوند پنهان کرد که این تعبیر یعنی حکم واقعی مخفی بود و به آن علم نداشتید و دیگر تعبیر مذکور شامل احکام ظاهریه نمی شود لذا با ادله احتیاط معارض می شود و آنها را به کنار می زند، چون ادله احتیاط می گوید اگر واقع را نمی دانید احتیاط کنید ولی این حدیث حجب می گوید اگر واقع را نمی دانید برائت جاری کنید و این چنین می شود که با هم تعارض می کنند و این حدیث موضوع ادله احتیاط را از بین می برد.
بله مرحوم شیخ[3] و آخوند بر این حدیث اشکال دارند که اینجا حجب به خدای متعال نسبت داده شده است و منظور آن مواردی است که شارع مقدس اصلا به مپیامبر اکرم دستور نداده است که آنها را به مردم اعلام کند، ما حجب الله آن مواردی است که خداوند نخواسته است برای مردم تبلیغ شود، یا به پیامبر اطلاع نداده یا گفته ولی فرموده ابلاغ نشود. لذا این حدیث بر برائت شرعیه دلالتی ندارد. وقتی خداوند حکم را هنوز ابلاغ نکرده بر چه چیزی برائت جاری شود. بحث ما در جایی است که احکام ابلاغ شده اند ولی به دلیل ظلم ظالمین که جلو نشر احکام را گرفته اند، به دست بندگان نرسیده اند، این حدیث اینجا را نمی گوید بلکه احکامی را می گوید که خداوند احکام را مخفی کرده است و اصلا تبلیغ نشده است. یعنی شبیه به این حدیث امام علی علیه السلام است: إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى] افْتَرَضَ عَلَيْكُمْ فَرَائِضَ فَلَا تُضَيِّعُوهَا وَ حَدَّ لَكُمْ حُدُوداً فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ نَهَاكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ فَلَا تَنْتَهِكُوهَا وَ سَكَتَ لَكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ وَ لَمْ يَدَعْهَا نِسْيَاناً فَلَا تَتَكَلَّفُوهَا.[4]
لذا خداوند برخی از احکام را مسکوت گذاشته نه از روی نسیان بلکه خودش نگفته است و نباید دنبال اینها بروید و خودتان را به زحمت نیاندازید. این اشکالی است که اینجا مطرح شده است.
ولی این اشکال ظاهرا وارد نیست و به آن جواب هایی داده اند:
جواب اول این است که اسناد حجب، چنانکه در آن موردی که خداوند اصلا نخواسته است ابلاغ شود صحیح است همچنین اسناد آن در آن موردی که بواسطه ظلم ظالمین پنهان شده نیز صحیح می باشد، خداوند می توانست آن را به دست مردم برساند و جلوی ظلم ظالمین را بگیرد ولی نگرفت لذا پنهان ماند و به دست مومنین نرسید. اسناد حجب در هر دو مورد صحیح است. لذا می شود به خداوند هر دو را نسبت داد.
جواب دوم این است که احکام از جهت اینکه از ناحیه خداوند جعل شده است، وقتی این احکامی که مربوط به تشریعات است ولو به دلیل ظلم ظالمین به دست بندگان نرسید، اینجا ما می توانیم به خداوند نسبت بدهیم برای که خداوند مدبر است و همه امور به دست خداوند است، در قرآن کریم مواردی است که کارهای ملائکه و پیامبران و ... را به خداوند نسبت می دهد، «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى» و «وَ إِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا» و... پس خداوند کار بندگان را گاهی به خودش نسبت می دهد برای اینکه اوست که عالم را اداره می کند. دخالت های تکوینی به فاعل قریب آن و به خداوند هر دو نسبت داده می شود.
جواب سوم این است که این حدیث در مقام امتنان است و یک نوع احسان و منت است از طرف خداوند بر بندگان، این چه زمانی امتنان است؟ زمانی که احکام را بیان کرده باشد و به دست ما نرسیده باشد و الا اگر از اول تبلیغ نکرده باشد و به پیامبرش گفته باشد این احکام باید پنهان باشد دیگر صدق احسان و امتنانی در کار نیست. برداشته شدن چنین حکمی که اصلا بیان نشده است چه منتی برای بندگان محسوب می شود.
جواب چهارم این است که مخفی شدن دو گونه است: گاهی از اسباب غیر اختیاریه ناشی می شود مثلا زمان های بسیاری گذشته یا زلزله آمده یا سیل آمده و همه اش مربوط به ظالمین نبوده است، این موارد را می شود به خداوند نسبت داد، حدیث اینها را شامل است و وقتی شما اینها را قبول کردید دیگر نیاز به قول به تفصیل ندارید که بگویید شامل ظلم ظالمین است. احکام مخفی شده است ولو در اثر حوادث طبیعی. لذا می گوید از شما برداشته شده است.
صاحب منتقی این نکته را دارند که مذهب امامیه نه جبر است و نه تفویض است بلکه امر بین الامرین است، بر این اساس هر کاری را هم می شود به خداوندِ عله العلل نسبت داد و هم به فاعل قریب آن، به هر دو قابل استناد است. لذا فعل ظالمین را بر این اساس می شود به خداوند نسبت داد، لذا می فرماید «قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّه».
جواب پنجم را استاد تبریزی دارند که می فرمایید این حدیث حجب مربوط به خداوند نیست بلکه مربوط به ظالمین است، بعد از زمان ظالمین، که عصر امام زمان علیه السلام است چرا ایشان بیان نکرده اند؟ لذا بعد که ایشان بیان نکرد می شود به خداوند نسبت داد. حجت بعدی آشکار نکرده است و این یعنی خداوند مخفی کرده است. در استمرار می شود به خداوند نسبت داد. ما به دنبال تصحیح نسبت به خداوند هستیم که با این بیان ثابت می شود و همین مقدار برای ما کافی است که بگوییم حجب الله مورد بحث ما را هم می گیرد و شامل است یعنی پیامبر ابلاغ نموده ولی در اثر ظلم ظالمین به ما نرسیده است و فقط شامل احکام ابلاغ نشده نیست.
مثلا شما دارید در شهری زندگی می کنید و استاندار فلان چیزی را که باید ابلاغ می کرد ابلاغ نکرد شما می توانید بگویید رئیس جمهور ابلاغ نکرده است؟ بله می شود نسبت داد، امام زمان که وکیل خداوند است و هر روز با خداوند در ارتباط است وقتی احکامی را ابلاغ نکرد می شود گفت که خداوند آن احکام را پنهان کرده است بله می شود گفت، وقتی صدق کرد که در موارد محل بحث بگوییم ما حجب الله، این می شود موضوع بر برائت. ظاهرا حدیث بر برائت شرعیه دلالت دارد.