« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1404/07/02

بسم الله الرحمن الرحیم

الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية

بحث به حدیث رفع رسید. مرحوم شیخ صدوق این حدیث شریف را در توحید و خصال نقل کرده است:

نسخه توحید: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةٌ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ الْحَسَدُ وَ الطِّيَرَةُ وَ التَّفَكُّرُ فِي الْوَسْوَسَةِ فِي الْخَلْقِ مَا لَمْ يَنْطِقْ بِشَفَةٍ.[1]

نسخه خصال: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ص قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةٌ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ الْحَسَدُ وَ الطِّيَرَةُ وَ التَّفَكُّرُ فِي الْوَسْوَسَةِ فِي الْخَلْقِ مَا لَمْ يَنْطِقْ بِشَفَةٍ.[2]

سند در اینجا صحیح است و فقط اشکالی که در آن است در رابطه با أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ است که گفته اند او توثیقی ندارد، این شخص فرزند محمد بن یحیی عطار است که شیخ و استاد مرحوم کلینی است که توثیق است ولی فرزندش که استاد مرحوم شیخ صدوق است توثیق خاص ندارد، ولی عدم توثیق خاص دلیل بر عدم وثاقت ایشان نیست به دلیل اینکه مرحوم شیخ طوسی و نجاشی کتب فهرست نوشته اند نه رجال، فهرست یعنی صاحبان تالیف نوشته اند، ایشان تالیف نداشته است ولذا اسم ایشان را ذکر نکرده اند، ولی این دلیل نمی شود که ایشان مبرز نیوده اند و از شخصیت های شیعه نبوده اند نه ایشان از شخصیت های مبرز هستند و فقط چون تالیف نداشته اند از ایشان توثیقی نشده است.

شیخ صدوق از ایشان روایات فراوانی نقل کرده است و اغلب موارد که اسم ایشان را آورده ترضیّ کرده است برای ایشان، شاید بیشتر از پنجاه بار برای ایشان رضی الله عنه گفته است و این نشانه محترم بودن ایشان است، اینکه مرحوم خوئی گفته برخی از اساتید صدوق از نواصب بوده اند باید بدانیم ایشان برای نواصب ترضیّ نمی کنند و وقتی برای ایشان تراضیّ کرده اند این یعنی احمد بن محمد ثقه بوده است و معتبر.

علاوه بر اینکه برخی کتب مثل کتاب حمیری را علما از ایشان نقل کرده اند و لذا شیخ اجازه بوده است و مورد اعتماد متاخرین بوده است، و شاید در برخی موارد تنها طریق ایشان بوده است. همچنین مرحوم شهید ثانی و شیخ بهایی و علامه حلی ایشان را ثقه دانسته اند. مرحوم شهید ثانی با آن همه سختگیری که دارد ایشان را توثیق کرده است. مرحوم علامه حلی در سندی که ایشان وجود دارد تعبیر به روایت صحیحه کرده اند، مرحوم شیخ انصاری هم همچنین روایاتی که ایشان در سندش بوده تعبیر به صحیح کرده است. لذا اشکال مرحوم خوئی به روایت مذکور وارد نیست.

بقیه اسناد حدیث که همه از ثقات هستند.

بیانی استاد تبریزی دارند که اگر شخصی معروف باشد و درباره او قدحی ذکر نشود این نشان دهنده ثقه بودن اوست، اگر شخص معروف عیبی در او بود همه به آن پی می برده اند و نقل می شد و لذا کسی که این مبنا را قبول داشته باشد ایضا می تواند احمد بن محمد را ثقه بداند و توثیق کند.

علاوه بر اینکه یک راه دیگری هم برای تصحیح حدیث رفع داریم و آن عبارت است از تبدیل سند، مرحوم شیخ طوسی در الفهرست، سعدبن عبدالله را که بیان می کند می گوید تمام روایات او را ما به این طریق اخذ کردیم، آن طریقی را که شیخ ذکر می کنند طریقی است که احمد بن محمدبن یحیی دیگر در آن نیست، روایت محل بحث هم در روایت سعدبن عبدالله داخل است و لذا تصحیح می شود. برخی گفته اند این جمله شیخ ناظر به روایاتی است که در ابتدای آن سعد بن عبدالله قرار دارد یعنی مربوط به کتاب هایی که با سعد شروع شده باشد نه با نام احمدبن محمد بن یحیی العطار.

شیخ طوسی می گوید ما جمیع کتب سعدبن عبدالله را با این طریق ذکر کردیم، مستشکل می گوید مراد از کلام شیخ این است که روایاتی که در صدرشان سعد قرار دارد با آن طریق ذکر شده است یعنی روایاتی که دیگر نام احمدبن محمد بن یحیی در آن نیست، و ممکن است روایت احمد بن محمد اصلا در کتاب سعد نیامده باشد بله ممکن است در جایی عبوری به او گفته باشد ولی او روایت را ثبت نکرده باشد لذا شما از کجا می گویید روایت احمد بن محمد هم در کتب او بوده است تا بخواهید با تبدیل سند آن را تصحیح کنید.

ما عرض می کنیم ظاهر از لفظ جمیع خلاف این اشکال است.

برخی شواهدی را ذکر کرده اند که مراد از لفظ جمیع به آن وسعتش نیست، شاهد این است که خود شیخ گفته روایات فلان کتاب به دست ما نرسیده است لذا با این تصریح معلوم می شود که ممکن است برخی کتب سعد بن عبدالله هم به دست شیخ نرسیده باشد اگرچه خود شیخ تصریح کرده به این که ما جمیع روایات را ذکر کرده ایم.

عرض می کنیم این اشکال هم صحیح نیست حداقل در مورد سعد بن عبدالله صادق نیست، چون شیخ تصریح کرده است به اینکه برخی کتب به دستش نرسیده باید بگوییم برخی کتب سعد هم به دست شیخ نرسیده است، سعد انسان معروفی بوده است و کتبش در دسترس بوده است و لذا این احتمال خیلی بعیدی است که در مور سعد ادعا بشود. لذا مبنای تبدیل سند را که استاد تبریزی دارند مبنای خوبی است.

نقل دیگری که از این روایت است نقل مرحوم کلینی است، ایشان از حسین بن محمد که استاد اوست و ثقه است نقل کرده. از محمدبن احمد بن نحوی که ثقه است ولی نجاشی درباره اش گفته ایشان نقلش مضطرب است، که روایتش را به امام صادق می رساند و روایت مرفوعه است:

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِيِّ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وُضِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعُ خِصَالٍ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ مَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ الطِّيَرَةُ وَ الْوَسْوَسَةُ فِي التَّفَكُّرِ فِي الْخَلْقِ وَ الْحَسَدُ مَا لَمْ يُظْهِرْ بِلِسَانٍ أَوْ يَدٍ.[3]

الْوَسْوَسَةُ فِي التَّفَكُّرِ فِي الْخَلْقِ یعنی در پیش خودش بگوید خداوند هستی را خلق کرده پس خودش را چه کسی خلق کرده است، این چنین افکار و القائاتی برای انسان پیش بیاید. یکی از مواردی که علما به آن امتحان می شوند حسد است. این روایت سندش اشکال دارد و مرفوعه است لذا می شود مؤید. البته اگر این روایت مورد اعتماد کلینی نبود ایشان آن را ذکر نمی کردند.

احمدبن محمد بن عیسی شیخ قمی هاست، و استاد کلینی است. کتابی دارد به نام نوادر که ظاهرا چاپ شده است. اسماعیل جعفی از اصحاب امام باقر و صادق علیهما السلام است:

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى فِي نَوَادِرِهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ وُضِعَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ سِتُّ خِصَالٍ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ.[4]

این روایت را صاحب وسائل ره در ابواب یمین نقل کرده اند، سند این روایت اشکالش مرسل بودن است زیرا احمد بن محمد بن عیسی نمی تواند از اسماعیل جعفی نقلی داشته باشد لذا سند مرسل است، در بحار الانوار این روایت را نقل می کند ولی در وسط افتادگی سند را ذکر می کند، و اگر کسی این روایت را از ایشان قبول کند روایت صحیح می شود.

بحث بعدی این است مراد از اسماعیل الجعفی کیست؟ اسماعیل بن جابر است یا اسماعیل بن عبد الرحمن است یا اسماعیل بن عبد الخالد است؟ مراد کدام شان است؟ گفته اند هر کدام باشد ثقه هستند. برخی از بزرگان مثل آقای فیاض می گویند اینها سه نفر نیستند بلکه در حقیقت یک نفر می باشند. پس اگر سند تصحیح نشود این روایت هم می شود مؤید.

چون نسخه نوادر به صورت موثوق در اختیار ما نیست نمی توانیم بگوییم در این روایت تعلیق وجود دارد و لذا مسند است چون نسخ دیگر در دسترس ما نیست. در فقیه هم مرحوم صدوق این روایت را به صورت مرسل نقل کرده است. مرحوم مفید هم در اختصاص این روایت را دارد و همچنین ابن شعبه حرانی این روایت را نقل کرده است. این روایت با مجموع نقل هایی که دارد از نظر سند قابل اعتماد است و می ماند بررسی دلالت حدیث که باید به آن بپردازیم و آن را بررسی کنیم.

 


logo