1404/07/01
بسم الله الرحمن الرحیم
الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية
از جمله ایاتی که برای برائت به آن استدلال شده است این آیه کریمه در سوره انعام است: ﴿قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحيم﴾.[1]
در این آیه کریمه خدای متعال به پیامبر می فرماید در مقابل یهودیان و یا مشرکان که بعضی از نعمت های الهی را تحریم کرده بودند این آیه مذکور را بخوان، یعنی اگر موردی ما گشتیم در دین و دلیلی بر حرمت آن پیدا نکردیم حلال است، این دلیل بر برائت می شود. کیفیت استدلال این است که بعد از اینکه انسان گشت و دلیلی بر حرمت موردی خارج موارد مذکور در آیه نیست آن چیز برای او حلال است بعد از همان مقدار فحصی که کرده است.
اما این استدلال اشکال دارد زیرا گشتن پیامبر اکرم دلیل قطعی است برای عدم وجود تکلیف. بخلاف گشتن ما که ممکن است بگردیم و پیدا نکنیم ولی در واقع حرام باشد. می فرماید که پیامبر به آن مشرکین و آن یهودیان بفرماید من به غیر این موارد مذکور حرامی را پیدا نمی کنم، پیدا نمی کنم برای پیامبر یعنی قطعی است ولی اگر فقیه بگوید پیدا نکردم این قطعی نیست، زیرا بین پیامبر و فقیه فرق واضح وجود دارد.
آیه بعدی که به آن برای اثبات برائت استدلال شده است[2] این است: ﴿وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليم﴾.[3]
آیه کریمه می فرماید خداوند هیچ گروهی را به گمراهی نمی اندازد مگر اینکه بیان کند آنچه را که باید ترک کنند. این آیه ظهورش از آن آیاتی که قبلا خواندیم بیشتر است، ظهور قوی تری دارد در اثبات برائت، چنانکه شهید صدر هم فرموده است، برای اینکه تعبیر حتی یبین دارد، بخلاف آن آیه که تعبیر به حتی یبعث رسولا دارد زیرا ممکن بود کسی بگوید آیه در مقام بیان اصل تشریع است یعنی قبل از تشریع عقابی نیست، ولی اینجا تعبیر به حتی یبین دارد که این ظهورش در مطلب اقوی است. یعنی تا بیان نشود تا رسانده نشود گمراهی در کار نیست. پس این آیه از این جهت اقوی است.
علاوه بر اینکه در این آیه کریمه می فرماید وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً این قید لیضلّ یعنی خداوند به ضلالت نمی رساند و نسبت نمی دهد که این معنا خودش روشن تر است از آیات قبلی، زیرا در ما کنا معذبین ممکن بود کسی بگوید عذاب دنیوی است، ولی اینکه می گوید تا بیانی نباشد خداوند انسان را گمراه محسوب نمی کند و به ضلالت نسبت نمی دهد و این چنین دلالتی قوی تر از تعابیر قبلی در آیات قبلی است یعنی اصلا نسبت گمراهی به انسانی نمی دهد مگر اینکه بیان بکند.
فقط نکته ای که اینجا وجود دارد این است که اشکال شده است که گفته اند لیضلّ اگر به معنای خذلان باشد، زیرا در اضلال دو احتمال دارد اگر به معنای این باشد که خداوند ضلالت را به کسی نسبت نمی دهد، اگر این باشد معنای آیه واضح و دلالتش روشن است، ولی اگر لیضلّ به معنای این است که خداوند کمکش نمی کند راهنمایی اش نمی کند خذلالنش نمی کند در این صورت معنایش این است که ممکن است کسی بگوید این عذاب خاصی است که بعد از بیان می آید و این معنایش این نیست که عذاب های دیگر منوط به بیان است، بلکه آیه دارد بیان می کند عذاب خاصی را نه اینکه درباره عذاب به طور کلی باشد.
در صورت اول دلالت دارد بر بیان ولی در صورت دوم دلالتی بر برائت از عذاب ندارد زیرا آیه در مقام بیان عذاب خاصی است نه اینکه همه عذاب ها را منتفی بداند. اگر کسی این قسم دوم را بگوید می توانیم جواب هایی به آن بدهیم:
اولا این تفسیر خلاف متفاهم عرفی است، وقتی خداوند این چنین می گوید یعنی اگر مراد آیه خذلان هم باشد متفاهم عرفی این است که خداوند همه عذاب ها را دارد بیان می کند یعنی خداوند تا بیان نکند عذاب هم نمی کند.
وثانیا ما از آیات کریمه استفاده می کنیم خذلان و ضلالت موجب عذاب است مثلا این آیه کریمه که می فرماید: ﴿قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُون﴾. یعنی طبق این آیه ضلالت با عذاب همراه هستند، لذا این اشکال بنا بر تفسیر دوم وارد نیست. پس دلالت این آیه کریمه بر برائت از دیگر آیات اظهر است.
اشکال دوم بر این آیه این است که گفته اند این آیه کریمه می فرماید تا بیان نباشد عقاب و ضلالتی در کار نیست، اخباری ها که قائل به احتیاط اند می گویند ما بیان داریم یعنی بیان آمده است لذا ادله اخباری ها بر موضوع این آیه کریمه ورود دارد. جواب هایی برای این اشکال وجود دارد:
جواب اول این است که ما وقتی ادله اخباری ها را بیان کردیم اثبات می کنیم که در ادله آنها بیانی بر احتیاط وجود ندارد بلکه احتیاط در جایی است که در اطراف علم اجمالی باشد و الا خود ادله احتیاط دلالتی بر وجوب احتیاط ندارند بلکه ارشادی اند. لذا چون در این ادله دلیلی بر احتیاط وجود ندارد بیان هم محسوب نمی شوند. البته این بیان ما بعد از بررسی ادله اخباری ها روشن تر خواهد شد.
بله در اطراف علم اجمالی دلیل داریم یکی از این دو مثلا حرام است یا نجس است، می شود بیان، ولی این مورد بحث نیست بلکه آنچه محل بحث است شبهات تحریمیه است که ادله اخباری ها شامل آن نمی شود.
جواب دوم از اشکال این است که تعبیر به حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ که می گوید تا بیان نباشد گمراهی محسوب نمی شود، این بیان ممکن است بیان برای حکم ظاهری باشد و ممکن است بیان بر حکم واقعی باشد، بیان بر حکم واقعی یعنی احکامی که در واقع هستند و بیان بر حکم ظاهری یعنی اگر نمی دانی برائت یا احتیاط جاری کنید، این بیان در آیه چیست؟ بیان بر حکم واقعی است یا ظاهری؟
اگر مراد بیان بر حکم واقعی باشد می گوید تا دلیلی بر حکم واقعی پیدا نکردید وظیفه برائت است و از نظر خداوند از ضالین نخواهید بود، اگر بر فرض بگوییم ادله بر بیان احتیاط وجود دارد، بیان می شود بر حکم ظاهری نه واقعی در حالی که آیه می گوید بیان باید برای حکم واقعی باشد، و تا بیانی برای حکم واقعی نباشد برائت جاری کنید لذا آیه با ادله احتیاط تعارض پیدا می کند و آیه بر روایات مقدم می شود. ولی اگر مراد از آیه بیان واقعی و ظاهری با هم باشد آن وقت روایات داله بر احتیاط مقدم می شود و موضوع آیات را از بین می برند چون بیان هستند در حالی که آیه دلالت داشت اگر بیان نبود و ادله و روایات داله بر احتیاط بیان هستند.
در مرتبه سابق چیزی است که باید نسبت به آن پرهیز داشت و آن چیز حکم واقعی است، و تا آن را ندانست جایز است درباره آن برائت جاری نمود و این همان مطلوب ماست و این آیه بر ادله احتیاط مقدم است و دلالت آیه تام است بر برائت.
یک اشکال کلامی هم شده در اینجا، خداوند می گوید چگونه این ضلالت را به خودش نسبت می دهد لذا اینها که گمراه می شوند در اثر اراده خداوند گمراه شده اند. جوابش این است که هدایت دو مرحله است و ضلالت هم بر طبق آن دو مرحله ای است، آن هدایت اول را خداوند به همه می دهد و کسی در آن مرحله گمراه نمی شود، البته دارای مراتب است، مثل اینکه به برخی فقط عقل داده است، و به کسی هم مقداری توفیق داده است که از شریعت هم چیزی می داند ولو شریعت ناقصه و دست کاری شده باشد، اگر کسی هدایت اولی را پیروی کند خداوند هدایت بعدی را می فرستد کما اینکه فرموده ﴿وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُم﴾.[4]
ولی اگر هدایت اول را زیر پا بگذارد آن وقت گمراهی شامل او می شود که دلیلش این است که انسان هدایت اولی را رها کرده است. با این بیان آیاتی که درباره هدایت و ضلالت است برای شما روشن می شود. تا اینجا برخی آیاتی را که به آنها برای اثبات برائت استدلال شده است را بیان کردیم.
به عنوان شاهد هم می شود این روایت را برای آیه ذکر کرد: عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الطَّيَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ قَالَ حَتَّى يُعَرِّفَهُمْ مَا يُرْضِيهِ وَ مَا يُسْخِطُه.[5]
یعنی تا بیانی نباشد خداوند کسی را منسوب به ضلالت نمی کند. بعد از این به روایات برای اثبات برائت به روایات استدلال شده است که باید آن را بررسی کنیم. یکی از آن روایات حدیث رفع است. عمده دلیل اصولی ها بر برائت همین حدیث رفع است.