1402/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
مقید بودن احکام به علم به آنها از طریق معصومین/أحكام القطع /الأمارات
موضوع: الأمارات/أحكام القطع /مقید بودن احکام به علم به آنها از طریق معصومین
عرض کردیم که در این مقام مناسب است به ترتیب از پنج مطلب بحث بشود:
بحث اول در اینکه اگر قطع از راه مقدمات عقلیه حاصل شد آیا حجت است یا نه؟ پس بحث بحث کبروی می شود. اگر قطع از راه مقدمات عقلیه حاصل شد آیا حجت است یا حجت نیست؟ که مرحوم آخوند فرمودند نسبت داده شده به اخبارین بعضی از آنها قائل هستند قطعی که حاصل می شود از غیر راه سنت حجت نیست. مرحوم آخوند در این نسبت تشکیک کردند. ولی عرض کردیم که این نسبت صحیح هست و درست هست. بالاخره این بحث باید مطرح بشود که آیا قطعی که از راه مقدمات عقلیه حاصل می شود حجت است یا حجت نیست؟ این بحث اول.
بحث دومی که در مقام مطرح می شود به ترتیب عرض کنیم. آیا ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع هست یا نیست؟ که این بحث دوم است. برخی از اخباریان وجود ملازمه را انکار کردند. همچنین برخی از اصولیان هم انکار کردند وجود ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع را. هم برخی از اخباری ها انکار را کردند هم برخی از اصولی ها انکار کردند.
بحث سوم بحث صغروی هست آن هم این که آیا از مقدمات عقلیه اصلا قطع به احکام شرعیه حاصل می شود یا نه؟ پس بحث سوم بحث صغروی هست. برخی از اخباری ها ادعا کردند که از مقدمات عقلیه قطع به حکم شرعی حاصل نمی شود. مثل سخنانی که از استرآبادی دیروز نقل کردیم. این سه تا بحث.
بحث چهارم که مرحوم شیخ در مسائل مطرح کرده ولی مرحوم آخوند متعرض نشده است. آن هم این است که اگر تعارض العقل و النقل شد کدام مقدم هست؟ اگر یک جایی عقل با نقل معارضه کرد کدام مقدم هست؟ این هم بحث چهارم.
بحث پنجم هم عمده موارد اختلاف اخباریان با اصولیان کجا هست؟
این پنج تا بحث را به ترتیب ولو برخی را به صورت مختصر برخی را نسبتا مفصل باید مطرح بکنیم. در اینجا جایش هست که مطرح بشود.
حجیت قطع حاصل از مقدمات عقلیه
پس بنابراین برمی گردیم به بحث اول. بحث اول چی هست؟ آیا قطعی که از راه مقدمات عقلیه حاصل بشود نسبت به چی نسبت به احکام شرعیه. آیا آن قطع حجت است یا حجت نیست؟ در این مسئله مرحوم آخوند خیلی مختصر بحث کرده یک جمله فرموده که قطع فرق نمی کند سببش چی باشد. از مقدمات عقلیه حاصل بشود یا از غیر مقدمات عقلیه حاصل بشود، از سنت حاصل بشود یا از کتاب حاصل بشود، هیچ فرقی ندارد و همه قطع ها حجت هستند. و حجیتش هم قابل انفکاک نیست و به جعل جاعل نیست. پس ایشان مختصر جواب داده اند و گفتند این مطلب بر هیچ کسی پوشیده نیست بر هیچ عالمی بر هیچ فاضلی این مطلب پوشیده نیست و کسی نمیتواند انکار بکند. مرحوم شیخ هم یک چنین جواب سربسته ای دارند. یعنی که می فرمایند که قطع حجیتش ذاتی هست وقتی کسی قطع به حکم کرد معنایش این است که او می داند که خداوند به ترک این راضی نیست. چگونه بگوییم این حجت نیست درباره ی او با این که او می داند خداوند این را از او خواسته است و یقین دارد و قطع دارد. پس مرحوم شیخ هم همین جواب را قبل از آخوند به صورت مختصر و مفید سربسته فرمودند که قطع فرق نمیکند از چه راهی به دست بیاید. این جواب اول راجع به مسئله است. پس جواب اول مسئله ما چون میگوییم حجیت از لوازم قطع هست. و لازم شیئ از خود شیئ منفک نمی شود. پس فرق نمی کند که این قطع ما از چه سببی حاصل بشود. از کتاب حاصل بشود از سنت حاصل بشود یا از طرق مقدمات عقلیه حاصل بشود.
جواب دومی که مطرح می کنم مرحوم شیخ در لابلای کلامشان جواب دوم را هم دارند. آن هم این است که می فرمایند نه ممکن است ما حرف اخباری ها را قبول کنیم. به چه نحوی قبول کنیم؟ بگوییم که در احکام شرعیه در احکام شرعیه علم به حکم اخذ شده است علم به حکم از ناحیه ی معصومین که اگر از ناحیه معصومین علم پیدا کردی این حکم درباره شما هست خداوند نفرموده که فرض فرمایید که خمر حرام هست. بلکه فرموده حرمت خمر در جایی هست که از ناحیه معصوم بفهمی. نفرموده که فرض فرمایید که حج واجب هست. وجوب حج بر مستطیع در جاییست که این وجوب را از چه راهی بفهمد؟ از راه معصوم بفهمند. اما اگر از راه معصوم نفهمید این وجوب درباره آن نیست. پس بنابراین در آن جواب اول حرف اخباری را کلا رد کردیم. اما در جواب دوم می خواهیم بپذیریم حرفهای آنها را. در حقیقت در جواب دوم یک بحث ثبوتی می کنیم یک بحث اثباتی. در بحث ثبوتی میخواهیم حرفهای آنها را بپذیریم و اشکال در مقام اثبات خواهد بود. پس در جواب دوم مرحوم شیخ میخواهد حرف اخباری ها را در مقام ثبوت بپذیرد. میگوید اشکال ندارد از نظر عقلی اشکال ندارد حرف اخباری ها. اخباری ها چه گفتند؟ گفتند باید علم به احکام از راه معصومین علیه السلام باشد. والّا آن حکم اگر از مقدمات عقلیه قطع پیدا کردی آن قطع حجت نیست. راجع به حلال و حرام اگر قطع پیدا کردی آن قطع حجت نیست. نمیخواهد آن قطع عمل بکنی. می فرمایند که این مطلب درستی است و از نظر مقام ثبوت امکان دارد. چطور امکان دارد؟ حکم مقید بشود به علم به حکم از راه معصومین. اگر از راه معصومین دانستی این حکم را من دارم. و اگر ندانستی من این حکم را ندارم.
اشکال دور بر کلام اخباریین
خب اشکال این بیان چی هست؟ که بگوید که اگر از راه معصومین دانستی من این حکم را دارم اشکالش این است که أخذ علم در موضوع حکم محال هست. آن بحث استحاله پیش می آید دیگر. مگر ما بحث نکردیم که اخذ علم در موضوع خود حکم محال است و دور لازم می آید حداقل در نظر آن قاطع دور لازم می آید. چون میگوید حکم نیست مگر قطع پیدا بشود. قطعا پیدا نمی شود مگر حکم باشد. در نظر قاطع تا حکم نباشد قطعی معنا ندارد. پس باید حکم اول باشد تا قطع باشد. حال اینکه شما میگویید قطع منوط است به وجود حکم. حکم هم گفته که اگر این حکم کی هست اگر بدانی از راه معصومین است. اگر ندانی از راه معصومین هست، این حکم نیست. و میشود دور. پس مرحوم شیخ میخواهند راه دومی در جواب اخباری ها پیش بیایند. و کلام اخباری ها را میتوانیم ما اینطوری بیان بکنیم که بگویم علم به حکم از طریق خاص در موضوع هر حکمی اخذ شده است. هر حکمی از باب طهارت تا دیات هر حکمی هست خداوند حکم را بدون قید جعل نفرموده بلکه به شرط این که به آن حکم عالم بشود از طریق معصومین. اگر عالم شد از طریق معصومین آن حکم را جعل می کند. اگر از آن راه شما این را به دست آوردی من جعل می کنم و الّا جعل نمی کنم. این اشکالش چی هست؟ اشکالش همان استحاله اخذ علم در موضوع خود حکم هست. حکم منوط هست به علم و علم هم منوط هست به وجود حکم.
جواب اخباری ها از استحاله و دور در مقید بودن احکام به أخذ از معصومین
این را می فرمایند میشود جواب داد. چطور جواب داد میگویم که ما برای حکم مراتب قائل هستیم. علم به مرتبه ی انشاء را اخذ می کنیم در موضوع مرتبه فعلیت. میگوییم این حکم فعلیتش مربوط به این است و منوط به این است که کسی عالم باشد به آن مرتبه ی انشاء از طریق معصومین. چون تعدد رتبه شد اشکال دور از بین می رود. قبلا گفتیم اگر تعدد رتبه باشد اخذ به علم به یک رتبه ای به یک مرتبه ای از حکم در موضوع مرتبه دیگر گفتیم اشکال ندارد. قبلا این بحث گذشت. مرحوم آخوند تصریح کردند که اخذ به علم به مرتبه ای از حکم در موضوع مرتبه دیگر اشکال ندارد .گفتند اشکال عقلی ندارد. پس ما اینجا هم میگویم اخباریان اینطوری میتوانند بگویند: درست هست در مرتبه ی انشاء هیچ قیدی نیاورد. حکمها را خداوند انشاء کرده ولی در مرتبه ی فعلیتش قید آورده و گفته این وقتی فعلی می شود که به آن مرتبه انشاء شما عالم باشید از طریق معصوم. پس بنابراین چون حکم را دو مرتبه ای یا چهار مرتبه ای می دانیم یک مرتبه مرتبه ای انشاء از شأنیت هست در آنجا مولی حکم را جعل کرده و نمیخواهد هنوز. فعلیت آنجایی است که میخواهد و بعث هم دارد. می فرماید اگر به آن مرتبه انشاء از این راه عالم شدی من این را در حق شما فعلی می کنم. یعنی از شما می خواهیم که این را انجام بدهی. اما اگر از این راه عالم نشدی من این را از شما نمیخواهم. بله درست هست جعل کردم اما از شما نمیخواهم. همان فعلیت به معنایی که مرحوم آخوند میگفتند آن چهار مرحله ای که می گفتیم. مرتبه انشاء مرتبه ای هست که جعل کرده هنوز نمیخواهد انجام بگیرد. فعلیت آن هست که بعث هم دارد زجر هم دارد و الان اراده هم هست. میگوید من وقتی اراده ام هست به این حکم که شما عالم باشی به آن مرتبه انشاء اما از طریق خاص از طریق ائمه. اگر اینها بفرمایند اشکال برطرف میشود. اشکال دور برطرف میشود. فعلا مرحوم شیخ تقریر می کند بیان اخباری ها را که اخباری ها گفتند که وقتی که انسان از طریق ائمه اطهار معصومین عالم شد آن حکم فعلی می شود والا آن حکم وجود ندارد. خب این را مرحوم شیخ اینطوری با این بیان کأنّ حرف آنها را گفت امکان دارد استحاله ندارد اشکال ندارد اگر اینطوری باشد خب این میشود اخذ قطع در موضوع حکم. وقتی قطع در موضوع اخذ شد دیگر می شود قید زد. آن قطعی که گفتیم منجزیت و معذریت از او اصلا جدا نمی شود. جزء لوازمش هست آن کدام قطع بود؟ آن قطع طریقی محض بود. اینجا ما از قطع طریقی بودن درآوردیم و قطع موضوعیش کردیم. وقتی قطع موضوعی شد می شود آن قطع موضوعی را مقید کرد که این قطع اینطوری باشد آن یکی قطع را ما نمی خواهیم فلان مثلا نحو باشد نمی خواهیم قطع با این خصوصیت را می خواهیم. پس اخباری ها میتوانند بگویند که ما علمی که از طریق معصومین باشد این را منجز حکم و فعلی شدن حکم و در فعلی شدن حکم دخیل می دانیم به این بیان که قطع در موضوع حکم اخذ شده است. وقتی در موضوع حکم اخذ شده دیگه می شود به آن قید زد و آن موقع قطع های دیگر خارج می شود. این بیان روشن هست یا نه؟ چون قبلا بحثش را کردیم که قطع موضوعی را میشود تصرف کرد ولی قطع طریقی را نمیشود تصرف کرد. بله در قطع موضوعی فقط یک اشکال بود که در موضوع خود حکم نمی شود قطع را اخذ کرد. آن هم جوابش این بود که دو تا مرتبه است اینجا مرتبه انشاء هست یا شأنیت و مرتبه فعلیت. علم به مرتبه شأنیت را اخذ می کنند در مرتبه فعلیت. پس آن اشکال هم رفع می شود. پس اینکه قطع را محدود کرد چون اینجا قطع، قطع طریقی نیست و قطع موضوعی هست. اینکه اشکال بکنید نمی شود در موضوع خود حکم، علم به حکم را اخذ کرد؟ گفت که جواب میدهند که اینجا اختلاف رتبه هست اختلاف رتبه را در نظر می گیریم و اشکال دور هم دفع می شود.
شاگرد:...
استاد: این ثبوتی هست. فعلا در مقام ثبوت میخواهیم مشکل را با این بیان میخواهند حل بکنند پس با این بیان حرف اخباریان از نظر ثبوتی اشکال پیدا نمیکند. مرحوم شیخ این جواب را مطرح میکنند از طرف اخباریین. این جواب را مطرح می کنند که اخباری ها ممکن است از این راه پیش بیایند. میگویند شارع حرمت را بدون قید نفرمود. بلکه هر جا در دین فرموده حرام یا فرموده واجب نه، نفرموده است واجب بلکه فرموده است واجب اذا علمت بالوجوب عن طریق السنه. و حرام اذا علمت بالحرمه عن طریق السنه. یک قیدی دارد. پس در خود آن وجوب و حرمت و کراهت و استحباب هیچ وقت بدون قید نیست. در خود آن واجب حرام یک قیدی هست که اذا علمت به عن طریق السنه. اگر اینطوری شد خب قطع میشود موضوعی. و لذا قطع موضوعی را میشود مقید کرد. بخش خاصی از قطع را می شود مد نظر قرار داد.
اشکال و جواب آیت الله تبریزی به جواب اخباریین
می فرمایند اگر این را بگوید ممکن است یک کسی _البته این به بعد را مرحوم شیخ ندارند_ برخی از اساتید آیت الله تبریزی این را دارند ممکن است کسی اگر اینطوری اشکال بکند بر این بیان تا اینجا دفاع کردیم از اخباریها. و گفتیم که آنها میگویند که علم به حکم در موضوع هر حکم اخذ شده و علم به حکم از طریق خاص. گفتید اشکال دور پیش می آید. گفتیم: نه اینجا اختلاف رتبه هست. پس تا اینجا تثبیت کردیم. ولی ممکن است کسی به این بیان اشکال بکند بگوید: که اگر اینطوری هست تا موضوع محقق نشود که حکم نمی آید. کسی اصلا نمیرود یاد بگیرد احکام را اصلا بطور کلی نمیرود از طریق معصومین حکم یاد بگیرد اصلا از هیچ راهی یاد نمیگیرد. باید بگوید حکم درباره او فعلی نیست. چون بنا شد فعلیت حکم در موضوعش علم به حکم از طریق معصومین أخذ بشود. این موضوع را ایجاد نمیکند شرط را ایجاد نمیکند مثل اینکه شما میگوید اذا زالت الشمس وجبت الصلاه. هنوز ظهر نشده وجوب صلاه هم نیست. یا میگوید ﴿لله علی الناس حج البیت من استطاع﴾. این هم مسطتیع نشده و نرفته مستطیع بشود تا مستطیع نشده حکم نمی آید. پس شما وقتی آمدید که حکم را مقید کردید به علم به حکم از طریق معصومین نمیرود یاد بگیرد. پس باید بگوید که احکام از اینها برداشته شده حال اینکه احکام برداشته نشده است. ممکنه کسی اینطوری اشکال بکند می فرمایند جواب این اشکال این است که می شود باز از اخباریها دفاع کرد. آن هم این است که ادله وجوب تعلم هست. ادله وجوب تعلم میگوید: که شما باید بگیری بروی یاد بگیری درست است در موضوع اخذ شده ولی از آن طرف ادله وجوب تعلم میگوید شما یک وظیفه ای داری که آن حکم را از شانیت به فعلیت در بیاوری شما. مثلا فرموده که لله عل الناس حج البیت من استطاع. یک دلیل دیگر بیاید بگوید که کسب استطاعت واجب هست. مثلا دلیل فرمودند که در چهل تا گوسفند مثلا اینقدر زکات هست. بعدا یک دلیلی بیاید که باید شما کشاورز باید چهل تا گوسفند داشته باشد. درسته در موضوع اخذ شد، ولی دلیل دیگر می آید میگوید که این موضوع را شما باید ایجاد بکنید. در اینجا هم أدله وجوب تعلم می فرمایند که تعلم واجب است. طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه یا آن روایت شریفه که می فرماید در روز قیامت خداوند می پرسد که ای بنده من آیا می دانستی؟ آن میگوید می دانستم. می فرماید که پس هلا عملت؟ پس چرا عمل نکردی؟ برخی هم میگویند که نه ما نمی دانستیم خداوند می فرماید هلا تعلمت به این مضمون پس چرا یاد نگرفتی؟ از این روایت می فهمیم که وظیفه هست اگر کسی نمی داند باید یاد بگیرد همین که احتمال داد خالقی هست برنامه ای دارد برای انسان. همین احتمال را که داد باید برود یاد بگیرد. پس بنابراین ادله وجوب تعلم میگویند واجب بود بر شما بروی یاد بگیری چرا یاد نگرفتی؟ با این بیان اگر یاد نگرفت درست هست آن احکام فعلی نمیشوند ولی عقاب می شود بر اینکه چرا یاد نگرفته است. بر عدم تعلمش عقاب می شود نه بر آن احکام. پس اگر کسی بر اخباری ها اشکال کرد که نتیجه این بیان این است که کسی یاد نگیرد حکم هم در مورد او فعلی نشود. نه، آنها جواب میدهند که ادله وجوب تعلم، تعلم را بر همه وظیفه دانسته است و واجب کرده است. پس اگر کسی این تعلم را انجام ندهد عقاب می شود بر این که چرا ترک تعلم کرد. این هم تا اینجا. پس بنابراین تا اینجا حرف اخباری ها ازنظر مقام ثبوت از نظر امکان بیان شد. مرحوم شیخ یک بیانی آوردند که حرف آنها را به کرسی بنشانند از نظر امکان از نظر ثبوت. یعنی اگر یک چنین ادله ای داشتیم اگر واقعا ما می فهمیدیم که هر حرامی مقید به علم به آن حرمت از طرف معصومین است. و هر واجبی مقید به علم به آن واجب از طرف معصومین است. اگر چنین می دانستیم هیچ اشکالی نداشت. اگر چنین دلیلی داشتیم حرف اخباری ثابت میشد. از نظر مقام ثبوت حرف آنها ایراد منطقی ندارد. ممکن است چنین چیزی تحقق پیدا بکند.
جواب شیخ انصاری به اخباری ها
اما مرحوم شیخ انصاری می فرمایند ما دلیل نداریم از نظر مقام اثبات که هر حکمی مقید است به علم به آن حکم از طریق معصومین. و اگر از طریق غیر معصومین شد دیگه آن حکم حجت نیست. ما چنین دلیلی نداریم. ادله ی آنها که مطرح کردند از روایات این چند تا روایت هست یعنی این روایاتی که البته نظائر این روایات زیاد هست. ولی مرحوم شیخ دو سه تا را اشاره می کنند که اخباریها ممکن است به این روایات تمسک کنند برای اثبات مطلب خودشان. که بگویند احکام مقید به علم به حکم از طریق معصومین است.
بررسی روایات مورد تمسک اخباری ها در تقید احکام به علم به آنها از طریق معصومین
1. یکی این روایت قال قال ابوعبدالله أما إنّه شرٌّ عليكم أن تقولوا بشيء ما لم تسمعوه منّا[1] شر هست بر شما که یک چیزی بگویید البته ذیل روایت هست روایت یک صدری دارد که مفصل هست ولی خب ذیلش شاهد ما هست همین ذیل را مرحوم شیخ آورد. می فرماید که امام صادق علیه السلام أما إنّه شرٌّ عليكم أن تقولوا بشيء یک چیزی از پیش خودتان در بیاورید و بگویید ما لم تسمعوه منّا از ما نشنیدید مطلب را مطرح کنید خب پس این روایت که انه آنها ادعا می کنند که از این روایت می فهمیم که احکام چی هست مقید به علم به حکم از طریق معصومین. این یک روایت.
2. روایت دیگر روایت معروف هست که می فرمایند که أما لو أنَّ رجلاً صام نهاره ، وقام ليله ، وتصدّق بجميع ماله ، وحجّ جميع دهره ، ولم يعرف ولاية وليّ الله فيواليه ، وتكون جميع اعماله بدلالته إليه ، ما كان له على الله ثواب ، ولا كان من أهل الإِيمان[2] شبها همش به عبادت ایستاده و روزها هم روزه گرفته و همه مالش را هم در راه خدا صدقه داده و هر سال هم به مکه رفته و ولایت ولی خدا را نداشته باشد معرفتش را نداشته باشد که تولی داشته باشد به او پیروی داشته باشدو جمعیع اعمالش به راهنمای آن امام نباشد اگر اینطوری نباشد هیچ حقی بر خدا ندارد که خداوند بهش ثواب بدهد هیچ پاداشی نباید انتظار داشته باشد و این شخص اهل ایمان هم نخواهد بود. خب این روایت می فرماید پس واجبات و اعمال همه اش مقید به مسئله ولایت است. اگر ولایت نباشد همه اعمال اصلا خدا از شما نخواسته است. با اینکه نماز خوانده این آقا حج رفته و صدقه داده است. اینها مطلوب هستند ولی می فرمایند نه، مطلوب هستند از این طریق باشند به دلالت امام باشد. پس اخباری ها به این روایت و به آن روایت قبلی تمسک می کنند به اینکه احکام مقید به علم به حکم از طریق ائمه اند.
3. روایت سوم: عن الرضا ، عن آبائه ( عليهم السلام ) ، قال : قال رسول الله ( صلّى الله عليه وآله ) : من دان بغير سماع ألزمه الله البتة إلى الفناء ، ومن دان بسماع من غير الباب الذي فتحه الله لخلقه فهو مشرك ، والباب المأمون على وحي الله محمّد ( صلّى الله عليه وآله )[3] . یعنی تدین داشته باشد پیرو دین بشود. هر کس بدون سماع از معصوم یک راهی برای خودش پیش بگیرد این چی می شود خدا این را ملزم می کند به راه فنا این راه به سوی سعادت ندارد هر کس تدینش از آن سماع باشد ولی سماعش غیر از آن بابی باشد که خداوند مقرر کرده باشد، در قسمت اول میگوید که اگر بدون سماع از پیش خودش برای خودش یک برنامه ای درست بکند آن الی الفناء هست قسمت دوم نه این پیروی می کند تقلید می کند اما غیر از آن راهی که خدا مقرر کرده است ومن دان بسماع من غير الباب الذي فتحه الله لخلقه فهو مشرك ، والباب المأمون على وحي الله محمّد ( صلّى الله عليه وآله ) آن بابی که مامون هست خداوند اذن داده که به آن باب رجوع بشود راه پیامبر اکرم هست. نه راه های دیگر. پس این حدیث هم میگوید احکام را باید نه از پیش خودش باشد نه از کسان دیگر. بلکه از راه همین راهی که خدا مشخص کرده از این راه باشد. مرحوم شیخ می فرمایند اینها به این نوع روایات تمسک می کنند اخباریها. که بگویند که حکم موضوعش مقید به علم به حکم از طریق معصومین اگر از طریق معصومین نبود این حکم را اصلا خدا نمیخواهد از شما. این را حرام یا واجب قرار نداد. وقتی واجب قرارداد حرام قرار داده است که از طریق معصومین انسان به آن برسد. به این روایت تمسک میکنند ولی می فرمایند که انصاف این است که این روایت مطلب آنها را نمی رساند. که از این روایات استفاده کنیم که اگر کسی از راه مقدمات عقلیه به یک حکمی رسید آن باطل هست. نه، این روایت را آن را نمیگوید بلکه این روایت یکی از دو چیز رو میگوید. مرحوم شیخ می فرماید این روایات این مطلبی که آنها در صدد اثباتش هستند آن را نمیگوید بلکه یکی از دو چیز را میگویند یا میخواهد بگوید که ولایت شرط قبول یا صحت اعمال هست یا نه، اگر کسی ولایت نداشته باشد ولو از طریق فرض کن ائمه هم یاد گرفت ولو شاگرد امام بوده و از طریق ائمه یاد گرفت ولی ولایت ندارد معتقد به ولایت نیست از طریق ائمه یاد میگیرد ولی معتقد به ولایت نیست این روایت می فرمایند که ولایت شرط قبول اعمال هست یا صحت اعمال هست. علی اختلافی که در محل و جای بحث خودش بحث شده است. پس بنابراین روایات نمیگوید که اگر کسی از راه مقدمات عقلی فهمید آن حکم را خدا ندارد نه آن را نمیخواهد بگوید.
میخواهد بفرماید که بدون ولایت قبول نیست بله از راه عقلی فهمید ولی ولایت را دارد اعتقاد به ولایت دارد پس عملش قبول است. یا این روایت مسئله شرطیت ولایت را میگویند. این یک بیان. برخی از این روایت آن را میگویند برخی از روایات میگویند که آن راه هایی که دیگران دارند راه قیاس و ظن و آنها را میخواهد بکوبد میخواهد بگوید از راه ظن و قیاس و مناطات و اینها نیایید جلو. اما این که همیشه باید شما هر حکمی را از اهل بیت علیهم السلام بگیرید این معنا را بگوید و از عقل نباید بگیرید ولو با عقل قطعی باشد. آن را نمیخواهند بفرمایند. این روایت ناظر به آن کار آن مفتیان زمان ائمه که تنها برای خودشان از راه قیاس و استحسان و به اصلاح فتح ذرایع و سد ذرایع و از این قبیل مسائل خودشان حکم تولید می کردند. آنها را میخواهد بکوبد. نه این که کسی واقعا محور کارش را قرآن و اهل بیت قرار داد. و حالا یک جایی از عقل هم یک مطلبی فهمید. عقل هم یکی از راه های فهم هست دیگر. خداوند داده عقل را. از عقل قطعی و نه از عقلی که آنها دارند. نه عقل ظنی که آنها دارند. از راه عقل قطعی که آن هم یکی از موهبت های خدا هست برای معرفت یک چیز را فهمید. این روایت نمیخواهد آن را بکوبد پس این روایات یکی از دو چیز را میخواهد بیان کند یا میخواهد بگوید که عمل بدون ولایت قبول نیست، که این را ما هم قبول داریم. بر فرض هم از راه ائمه یاد بگیرد بدون ولایت باشد قبول نیست. یا میخواهد بفرماید: که آن روش هایی که دیگران دارند روش هایشان تکیه بر ظنون بر قیاس بر استحسان بر مسائل دیگر است. اینها را میخواهند رد بکنند. نه این که بخواهند بفرمایند اگر یک کسی واقعا در مسیر اهل بیت هست از اهل بیت علیهم السلام احکام را می گیرد از قرآن می گیرد حالا یک جایی از عقل یک مطلبی را فهمید میخواهد بگوید نه این هم باطل است. نه این را نمیخواهد بفرمایید و از این روایات نمیشود این استفاده را کرد که هر نوع مراجعه به عقل باطل هست. پس اشکال مرحوم شیخ اشکال ثبوتی شد یا اثباتی؟ اثباتی شد دیگر. ثبوتی را گفتیم میشود اگر بود بله می پذیرفتیم اگر ائمه اینطوری میفرمودند هیچ اشکال عقلی نداشت. ولی ائمه این را نفرمودند. بله بعد آخر میگویند لکن الانصاف ولی انصاف این است که از این روایات می فهمیم یک کسی هر حکمی را ببیند ببیند مناطش چی هست بعد بگوید که تنقیه مناط می کنم و از این تسری میکنند. این را میخواهند جلویش را بگیرند مخصوصا از راه قیاس. این مقدارش را میشود پذیرفت که شیعه باشد یا غیر شیعه باشد ائمه می فرمایند: از راه مناطات پیش نیایید از راه مناطات و اینها شما بخواهید حکم را بفهمید و غور در مناطات بکنید و چون انسان احاطه ای به مناطات ندارد. این کثیرما باعث میشود بعدا این دچار یک مطالبی بشود که فکر کند که بله کل مناط را فهمید و مخالف ظواهر فتوا خواهد داد. میگوید من مناط را فهمیدم دیگر مناط این هست آن وقت مخالف ادله فتوا خواهد داد. پس این روایات یکی از دو امر را میگوید. یا مسئله ولایت را میفرمایند که ما آن را قبول داریم. یا مسئله اینکه روش دیگران را به کار نبرید یعنی مثل اهل سنت اینها نباشد که اصلا مراجعه ای به اهل بیت نداشته باشید کلا اهل بیت را بذارید کنار نعوذبالله برای خودتان برنامه برای اجتهاد داشته باشید. این روایات این را میگویند. بله میگویند الانصاف این است که میخواهند بگویند نه اگر حتی پیرو اهل بیت هم بودید راه مناطات را پیش نگیرید که به قیاس و اینها مبتلا بشوید. پس بنابراین از نظر مقام اثبات ما اشکال داریم طبق این بیانی که مرحوم شیخ دارند.[4] بیان مرحوم شیخ ان شاءالله روشن شد. تا تکمله ی این بیان و ببینیم که سه تا بیان دیگر هم هست در همین مسئله بحث کبروی. بحث کبروی بحث اول ما بود که به اخباریون نسبت داده شده که قائل هستند قطعی از راه غیر معصومین به دست بیاید حجت نیست. این بحث کبروی را بحث کردیم آیا چگونه جواب داد اولین جواب که مرحوم آخوند و شیخ دادند فرمودند که ما این حرف را قبول نداریم قطع از راه از هر راه بیاید حجت است و این روایات را باید تأویل کرد. راه دوم ثبوتش را قبول داریم ولی اثباتا شما نمیتوانید دلیل بیارید که یک چنین فرمایشی فرمودند.