« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1402/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

حجیت قطع قطاع در کلام شیخ انصاری اخوند خرسانی/أحكام القطع /الأمارات

 

موضوع: الأمارات/أحكام القطع /حجیت قطع قطاع در کلام شیخ انصاری اخوند خرسانی

 

حجیت قطع قطاع

در امر سادس در جهت ششم مرحوم صاحب کفایه متعرض میشوند به حجیت قطع قطاع و حجیت قطعی که از غیر طرق اخبار اهل بیت حاصل شده است. یعنی به مقاله اخبارین متعرض میشوند. پس بنابراین در امر سادس ما بحث می کنیم که آیا قطع مطلقا حجت هست حتی قطع قطاع حجت است یا حجت نیست؟ و همچنین آیا قطعی که از غیر راه اخبار اهل بیت حاصل بشود از مبادی عقلیه حاصل بشود آیا آنها هم حجت است یا حجت نیست؟ از مباحث قطع تا اینجا مباحث مختلفی را ایشان مطرح کردند. مثل بحث احکام قطع. بعد بحث تجری را مطرح کردند. بعد بحث اقسام قطع را مطرح فرمودند. بحث قیام امارات و اصول در مقام قطع را مطرح کردند. بحث موافقت التزامیه را مطرح کردند. تا برسد به این بحث که آیا قطع مطلقا حجت هست یا نه برخی از قطعها حجت هستند برخی از قطعها حجت نیستند. بحث مهمی است مخصوصا آن قسمت بعدی که وارد خواهیم شد بحث مهمی هست.

نکات ورود به بحث:

نکت اول:

برای اینکه مسئله روشنتر بشود اول راجع به بحث قطاع نکته ای را عرض می کنیم آیا قطع قطاع حجت است یا حجت نیست؟ این بحث مخصوص قطع هایی هست که در موضوع حکم حادث بشود؟ یا اینکه نه قطع قطاع قطع قطاعی که مربوط به احکام هست فرض اینکه یک مستنبطی قطاع هست این بحثی که علما می کنند قطع قطاع حجت است یا قطع قطاع حجت نیست آیا این مربوط آن قطعی که به موضوع حکم تعلق پیدا بکند. موضوع حکم مثلا خمر حالا یکی هست زود قطع می کند که این خمر هست زود قطع می کند که این نجس هست. قطع قطاع هست. خب پس بنابراین بحث در اینجا هست یا بحث قطعی که ولو متعلقش حکم باشد؟

کلام مرحوم تبریزی در مقام

برخی از اساتید فرمودند که مثل مرحوم آقای تبریزی بفرمودید این قطع قطاع مربوط به آن قطعی است که به موضوع تعلق پیدا کرده است. یعنی موضوع حکم. به قرینه ی بحث شک در شکاک. شک شکاک که میگویند اعتبار ندارد چون این را در کنار آن ذکر کردند گفتند چنان که شک شکاک معتبر نیست قطع قطاع هم معتبر نیست. شک شکاک در کجا هست در حکم هست یا در موضوع حکم هست؟

در موضوع حکم هست برای اینکه میگوید اگر کسی شک کرد بین الثلاث و الاربع فإذا شککت فابن علی الاربع حکمش وجوب بنا بر اربع هست. حکم وجوب البنا هست. این موضوع چی هست؟ شک در بین ثلاث اربع است. پس بنابراین آن شک شکاک مربوط به موضوع حکم شکی که در موضوع حکم هست نه خود حکم. حکم که روشن است حکم چیه فابن علی الاربع است. وجوب بنا بر اربع هست. فابن علی الاکثر بر اکثر بنا بگذار خب آن که روشن هست. اینجا شکش متعلق شکش چی هست متعلق شکش موضوع حکم هست که آیا من سه رکعت خواندم یا چهار رکعت خواندم. پس بنابراین شکی که تعلق پیدا می کند به موضوع حکم اگر از حالت عادی خارج شد شک شکاک شد میگویم آن شک معتبر نیست. آن شک دیگر حکمش این نیست فابن علی الاکثر آنجا نیست. آن شک کأن لم یکن هست. نظیر آن در قطع میگویم اگر کسی قطعش عادی نبود طبیعی نبود. اگر کسی قطعش غیرعادی بود اگر تعلق به موضوع حکم پیدا کرد موضوع حکم بفرمایید خمرهست، آب هست، نجس هست، طهارت هست این که کسی کسی را کشته نکشته مثلا همه اینا موضوعات حکم هستند هر کدام از اینها حکمی دارند. خب اینها اگر کسی قطاع بود، قطعش معتبر نیست. اگر قطاع نبود قطعش آنجا معتبر بود اما اگر قطاع بود قطعش حجت نیست. پس این بحث مخصوص به قطعی که متعلقش موضوع حکم هست است نه خود حکم. اینطوری فرمودند. بحث علما در حجیت قطع قطاع مربوط به قطعی که مربوط به احکام باشد آنجا را بحث نمیکنند. کجا رابحث می کنند؟ آن قطعی که متعلقش موضوع حکم باشد به قرینه این که اینو تنظیر می کنند به شک شکاک. شک شکاک هم متعلقش موضوع حکم هست نه خود حکم.

اشکال بر کلام مرحوم تبریزی

ولی ظاهرا فرمایش ایشان درست نباشد. برای اینکه این بحث شیوع دارد هم آنجایی که متعلق قطع موضوع حکم باشد و هم آنجایی که متعلق قطع حکم باشد. موضوع حکم نباشد خود حکم باشد. بحث می کنیم که آیا قطع قطاع حجت هست یا حجت نیست؟ در هر دو مورد بحث می کنیم قطع قطاع فرض بفرمایید که یک مجتهدی هست زود قطع پیدا می کند. از اسباب غیر عادی قطع پیدا می کند. آیا این قطعش در احکام_ این قطعش در احکام هست دیگر در موضوعات که نیست مجتهد وظیفش تعیین موضوع که نیست تعیین حکم هست_ این که قطع پیدا میکند آیا این قطعش حجت است یا حجت نیست؟ حالا برای مقلدینش که ممکنه بگوید آنجا قطعش موضوعی است برای خودش آیا حجت است یا حجت نیست؟ پس بنابراین این بحث اعم است اینکه متعلق خود موضوع حکم باشد یا خود حکم باشد؟ بحث می شود که قطع که حجیت دارد، آیا مربوط به قطاع باشد حجیت دارد یا نه؟ این یک نقطه قبل از ورود به بحث این نکات را عرض می کنیم.

نکته دوم:

نکته ی دومی که عرض می کنیم آن هم این است که مراد از قطع قطاع چنان که مرحوم آقای خویی فرموده مراد از قطع قطاع این نیست که کسی زود قطع پیدا می کند آدمی هست ذهنش خیلی قوی هست مقدمات را خوب میفهمد زود قطع پیدا میکند این نیست مراد این است که از طرق غیرعادی قطع پیدا می کند. پس مراد از قطع قطاع این نیست که کسی زیاد قطع پیدا بکند نه زیاد قطع پیدا بکند یا کم قطع پیدا بکند این نیست. مراد از قطع قطاع این نیست که کسی زیاد قطع پیدا می کند ذهنش قوی هست زود مسائل را می فهمد زود حدس می زند قطع پیدا می کند، این نیست. مراد از قطاع کسی هست که از طروق غیر متعارف قطع می کند دیگران از این راه قطع پیدا نمی کنند. آن بله آدمی هست که همین یک مطلبی مثلا ساده ای باشد زود قطع پیدا میکند می آید قسم می خورد که اینطوری هست. حال آنکه دیگران از این راه قطع پیدا نمی کنند. این هم نکته ی دوم.

 

نکته سوم:

نکته ی سوم که قابل توجه هست این است که معنای حجیت چی هست؟ معنای حجیت می فرماید منجزیت و معذریت است. انسان گاهی فکر میکند که این مسائل دیگر توی ذهنش هست بعد که میگویند آقا بیا توضیح بده میبیند که گیر میکند. لذا توجه بفرمایید حجیت یعنی چی منجزیت و معذریت. حالا منجزیت چی هست؟ منجزیت در جایی هست که قطعی انسان اصابت پیدا بکند. معذریت در جایی هست که قطع انسان خطا برود. منجزیت در جایی هست که قطع انسان مصیب واقع باشد. اگر قطعش مصیب واقع شد باز دو شعبه دارد منجزیت مصیب واقع شد اطاعت کرد ثوابش میگویند. میگوییم منجز للثواب. اگر مخالفت کرد عقابش میکنند. باز این داخل منجزیت هست. پس منجزیت هر دو شاخه اش که منجز للثواب و منجز للعقاب، هر دو در کجاست؟ آنجایی که قطع انسان مصیب بالواقع باشد یعنی قطعش واقعا واقع را اصابت بکند. فکر می کرد که این خمر است و واقعا هم خمر بود. قطع پیدا کرد حالا اینجا اطاعت کرد ثوابش را میدهند نخورد ثوابش را میدهند اگر خورد عقابش میکند چون مخالفت کرد. پس منجزیت آنجایی ایست که قطعش مصیب للواقع باشند موافقت بکند امتثال بکند ثواب میدهند آن قطعش منجز واقع هست یعنی ثواب را بر این منجز می کند. مخالفت اگر کرد منجز للعقاب است، عقابش میکنند. این هر دو شد منجز. معنای منجزیت. منجزیت قطع. و قطع معذرهست یعنی اگر قطعش مخالف درآمد. آن وقت مخالف درآمد و این آقا طبق قطعش عمل کرد و مخالفت نکرد. اینجا دیگر دوتاش شاخه را بحث نمی کنیم در جنبه ی معذریت آنجایی بحث می کنیم که قطعش چی هست؟ مخالف در بیاید قطع کرد که فرض بفرماید که این خمر است بعدا معلوم میشود که آب هست. و اینجا طبق قطعش عمل کرد قطع کرد که این آب هست طبق قطعش عمل کرد برداشت خورد. بعدا معلوم شد که بابا این چی هست خمر بود. این میگوید معذر هست قطعش چی باشد مخالف واقع در بیاید. قطع کرد خمرهست بعدا معلوم شد آب هست. یا قطع کرد که آب هست بعدا معلوم شد خمر هست طبق قطعش هم عمل کرد و جلو رفت بعدا معلوم شد که این قطع مخالف بود. اینجا میگویم اگر آن مقطوع به که الان عمل کرده متوجه نبوده اگر عقاب داشته این عذر می شود این عقاب را درباره او انجام نمی دهند. پس معذریت قطع چه شد آنجایی که قطعش مخالف در بیاید و این هم طبق قطعش عمل بکند نه اینکه با قطعش مخالفت بکند. طبق قطعش عمل بکند پیش برود فکر کند که مثلا آن کار را انجام بدهد اگر در واقع حرام بود آن عذر می شود این میشود معذریت. حالا اگر در این صورت طبق قطعش عمل نکرد در آنجایی که قطعش مخالف واقع بود طبق قطعش عمل نکرد آن خارج از بحث هست آن میشود تجری. پس بنابراین هم صورت موافقت قطع دوتا شعبه دارد که هر در داخل منجزیت هست. هم صورت مخالفت قطعش با واقع دو خاصیت دارد خب مخالف واقع بود آیا این طبق قطعش عمل کرد یا طبق قطعش عمل نکرد؟ طبق قطعش عمل کرد داخل معذریت هست. طبق قطش عمل نکرد داخل تجری هست که فعلا خارج از بحث ما هست. پس وقتی گفتند قطع حجت است این سه مطلب باید ذهنتون بیاید منجزیت با دو شعبه اش آنجا حقیقتش موافق واقع هست و معذریت با یک شعبه اش آنجایی که قطعش مخالف واقع بود و این هم طبق قطعش عمل کرد یعنی وظیفه اش طبق قطع عمل کرد. اگر مخالف بود میگویم در خارج مخالف بوده است این عذر حساب می شود این راجع به حجیت معنای حجیت باید توی ذهن اینطوری مشخص بشود معنایش. خب این هم نکته سوم شد.

نکته چهارم

نکته چهارم نکته مهمی هست که قبلا هم بحثش گذشت. آن هم این است که قطع چند تا خصوصیت دارد:

یک خصوصیتش این است که قطع کشف واقع می کند واقع را برای انسان منکشف می کند حداقل در نظر قاطع. قطع آن است که حتی یک هزارم هم احتمال خلاف ندهد دیگر. الان ما قطع داریم میگوید روز هست. این حالت قطع هست. پس بنابراین قطع آنجایی است که هیچ احتمال خلاف داده نشود. این قطع ما حداقل در نظر قاطع اولین خصوصیتش چی هست واقع را کشف میکند. این اولین خصوصیت.

دومین خصوصیت هر قطع این است که محرک است. اگر قطع شما پیدا کردی طبق قطعت حرکت می کنی فرض کنیم که آدم خیلی تشنه میبیند اینجا آب هست خب دست دراز میکند که آب را بخورد. بعدا مثلا معلوم بشود که اشتباه کرده این مسئله دیگر هست ولی خب خاصیت قطع محرکیت هست این هم خاصیت دوم.

سومین خاصیت منجزیت هست.

و چهارمین خاصیت معذریت هست. یعنی همان حجیت.

پس هر قطعی چهار تا خاصیت دارد. آنوقت این بحثش گذشت که کدام یک از این خصوصیات ذاتی قطع هست؟ مرحوم آخوند می فرمود همه اینها ذاتی قطع هست جزء لوازم قطع هست یعنی این که قطع کاشف هست قطع محرک هست قطع حجت هست به معنای منجز حجت است به معنای معذر. اینها جزء لوازم قطع هست و نمی شود اینها را از قطع سلب کرد نمی شود داد و نمی شود گرفت. ذاتی قطع هست مرادش ذاتی باب برهان هست نه ذاتی باب ایساغوجی باب ایساغوجی چی هست همان باب فصل و اینها هست خب اینها که نیست خب جز جنس و فصلش که نیست یعنی اینکه از لوازمش هست لوازم ذاتش هست. خب پس مرحوم آخوند مدعاش چی بود؟ این چهارتا خصوصیت جزء لوازم قطع هست قابل جعل تالیفی نیست. بلکه جعل بسیط هست. اگر قطع را ایجاد کردند همه ی این خصوصیات هم ایجاد می شود. ما آنجا بحث کردیم اگه خاطرتون باشد گفتیم بله اولی که کاشفیت هست این درسته از ذات قطع قابل جدا کردن نیست و در نظر قاطع کاشفیت دارد دیگر والا قطع معنا پیدا نمیکند. محرکیت هم باز جزء لوازم قطع هست کسی قطع پیدا کرد طبق قطعش میگوید نفس وادار میکند که حرکت بکند. ببینی مثلا یک مار می آید شما طبق این که با مار برخورد بکنید باید حرکت بکنی ولی اگر ندانی با این که مار هم بیاید میخواهد شما را نیش بزند اصلا حرکت نمی کنی. پس قطع محرکیت دارد. این دوتا را قبول کردیم که ذاتی قطع هست لوازم قطع هست. اما آن سومی و چهارمی منجزیت و معذریت آن را گفته منجزیت حکم عقل است در مورد هر قطع جزء لوازمش نیست. بلکه عقل و عقلا حکم می کنند که اگر کسی قطع پیدا کرد و قطعش مطابق واقع بود اگر مخالفت کرد مستحق عقاب است و اگر موافقت کرد مستحق ثواب هست. منجزیت. نسبت به معذریت چه عرض کردیم؟ عرض کردیم اگر دقت بشود آن مربوط به خاصیت قطع نیست. آن خاصیت جهل هست. آن نه جزء لوازم قطع هست نه جزء حکم عقل است که عقل بیاید بگوید که هر قطعی معذر هست. نه، عقل میگوید چون این آقا جاهل هست _چون معذریت کجا بود آنجا که قطعش مخالف واقع در بیاید و این آقا طبق قطعش عمل کرده طبق قطعش پیشرفته قطعش هم مخالف واقع است_ اینجا میگوید معذر هست این حکم عقل هست ولی خاصیت قطع نیست خاصیت جهل هست چون جاهل هست چون غافل است ولذا عقل این را معذور میداند مادامی که این آقا در جهلش هست این را معذور میداند. آن نکات را توجه فرمودید دیگر آنجا عرض کردیم حالا بعد از اینکه این نکات ان شاءالله روشن شد وارد بحث خودمان میشویم که آیا قطع قطاع حجت هست یا قطع قطاع حجت نیست؟ حجت هم گفتیم دو تا شاخه دارد دیگر منجز عند اصابه الواقع منجزیت هم خودش دو جهت داشت. اگر امتثال بکند ثوابش را میدهند اگر مخالفت بکند عقابش می کند. پس در قطع قطاع ما دنبال این هستیم که آیا قطع قطاع حجت است؟ یعنی اگر واقعا این قطع قطاع مطابق واقع درآمد این آقا طبق قطش عمل کرد باید ثواب بدهند مخالفت کرد باید عقابش بکنند این میشود منجزیت. آیا این خاصیت را دارد یا ندارد خاصیت دوم آن بخش دوم حجیت چی بود معذریت یعنی اگر قطع قطاع آمد مخالف واقع در آمد خب معذر باشد باید بگویم که این آقا را باید عقاب نکنند دیگر. اگر مطابق قطعش حرکت کرد این عذر دارد معذریت این بود دیگر. خب پس ما بحث می کنیم که قطع قطاع حالا در موضوعات احکام یا در کل احکام موضوعاتش اگر تعلق پیدا کرد به یک چیزی آیا حجیت دارد یعنی این دوتا خاصیت را دارد؟ آن دو تا خاصیت قبلی را که قطعا دارد کاشفیت عند القاطع را که قطعا دارد محرکیتش هم که دارد و آنها که نمیشود جدا کرد. ولی بحث ما در این دوتا خاصیت بعدی هست منجزیت و معذریت دارد یا ندارد؟ خب مرحوم شیخ و مرحوم آخوند می فرمایند بله. الوجدان حاکم است که قطع قطاع با قطع دیگران هیچ فرقی ندارد. حجیت را دارد یعنی همان چهار خاصیت قطع را دارد. هم کاشف هست در نظرش هم محرک است که آنهایی که ذاتی قطع بودند هم منجز هم معذر است. اینطوری فرمودند. در مقابل از برخی از علما فحول علما نقل شده که قائل شدند نه قطع قطاع اعتبار ندارد. مرحوم کاشف الغطاء فرمودند که چنان که شک شکاک اعتبار ندارد قطع قطاع هم اعتبار ندارد ظن ظنان هم اعتبار ندارد. آنهایی که از راه غیر عادی قطع پیدا می کنند آن فایده ندارد آن حجیت ندارد. پس بنابراین دو تا نظر شد یک نظر می گوید قطع قطاع حجت است یعنی آن سه تا خاصیت را دارد منجزیت با آن دو تا معناش که عرض کردیم و معذریت که عرض شد به چه معناست پس اینها را دارد. این نظر مرحوم شیخ و مرحوم آخوند. در مقابل برخی فرمودند نه قطع قطاع حجیت ندارد.

مرحوم شیخ اینجا میگویند مطلب را ما بیایید برای شما قشنگ توضیح بدهیم بشکافیم این بزرگواری که کاشف الغطائی که فرمودند قطع قطاع حجت نیست مرادش چی هست؟ مرادش این است که ما باید این آقای قطاع را تکان بدهیم بگویم شما داری قطع پیدا می کنی اینجا جای قطع نیست. اشتباه نکنید نباید قطع پیدا بکنی. تا از قطعش در بیاوریم این آقا را. اگر این هست مرادش این را ما قبول داریم. که اگر منظور کاشف الغطاء که می فرماید قطع قطاع حجت نیست معنایش این است که کاری بکنیم که قطع آن قطاع زائل بشود. قطع پیدا کرده به آن عقاید باطلش برویم پیشش دلیل اقامه کنیم بیان بیاوریم بگویم اینطوری نیست این که حالا کنار پیامبر بوده معنایش این نیست که واقعا پیامبر هم از او راضی بوده است. خیلی ها بودند کنار پیامبر بودند زن پیامبر بودند ولی پیامبر از او راضی نبوده خدا از او راضی نبوده مثل ﴿إمرأت نوح و إمرأت لوط﴾ اینطور نیست که کنار پیامبر باشد پیامبر هم از او راضی باشد. بالاخره یک کاری بکنیم که آن از قطعش بیرون بیاید. اگر این هست ایشان می فرمایند ما این را قبول داریم این درست است. مطلب درستی هست. اگر مرادش از عدم حجیت این است که باید یک کاری کرد که آن قطعش زائل بشود آن درست هست. و می فرمایند احتمال دیگر احتمال دوم اینکه اگر مرادش این باشد که اگر قطع در یک جایی در موضوع حکم اخذ شده در موضوع حکم اخذ شده آنجا که قطع در موضوع حکم اخذ شده آنجاها قطع قطاع حجت نیست. یا در جایی که قطع بالاخره جنبه موضوعیت پیدا کرده مثل باب شهادت گفتند که عن علم شهادت بدهد. ببینید نمیگوید واقع را شهادت بدهد. میگوید واقع را اگر دانستی شهادت بدهد. یا میگوید قاضی عن علم قضاوت بکند یا میگوید مفتی عن علم فتوی بدهد. آنجا در موضوع ببینید در موضوع اخذ شده جواز فتوا موضوعش علم به حکم خدا هست. این هم حکم خدا هست علم به حکم خدا هست. خب اگر آنجاها باشد آنجا هم بگویم که ظاهر این که علم را در موضوع اخذ کرده علمی است که از طرق عادی به دست بیاید. قطع قطاع اینجا حجت نیست. چون این از طرق عادی به دست نیاورده است. پس اگر منظور کاشف الغطاء که می فرماید قطع قطاع حجت نیست آنجایی است که قطع در موضوعش اخذ شده و ظاهر اخذ قطع در موضوع قطع عادی هست نه قطعی که از طرق غیر عادی از اسباب غیر عادی حاصل بشود. می فرماید آنجا حجت نیست آن هم ما قبول داریم چون قطعی که در موضوع اخذ شده باشد موضوع دست شارع هست شارع میتواند تصرف بکند بگوید که فلان نوع قطع را من در موضوع اخذ کردم. خودش میتواند بگوید که من این قطع را میخواهم چون خودش در موضوع حکمش اخذ کرده است. پس اگر منظورش این هست این هم درست هست این هم ما قبول داریم. احتمال سوم: منظور مرحوم کاشف القطاع که میگوید قطع قطاع حجت نیست این است که اگر بعدا کشف خلاف شد. قطع قطاع طبق قطعش عمل کرد بعد از گذشتی مدتی معلوم شد که آن قطعش اشتباه بوده معلوم بوده که آن قطعش اشتباه بوده این عملی که کرده مجزی نیست و عملش را باید دوباره جبران بکند و کاری که انجام داد را باید جبران بکند. اگر این هم مرادش است می فرمایند این هم درست هست. ما این را قبول داریم بعد از اینکه کشف خلاف شد خب معلوم شد این قطعش اصلا کأن لم یکن بوده دیگر. وظیفه اش را باید طبق وظیفه انجام بدهد. اما اگر مرادش این است که نه،قطع قطع طریقی هست. قطع موضوعی نیست. شارع گفته خمر حرام است نگفت الخمر المقطوع حرام. این هم رفت قطع پیدا کرد این خمر است. قطاع بود قطع پیدا کرد خب قطع، قطع موضوعی نبود قطع طریقی بود و ما هم نتوانستیم و هر کاری کردیم قطعش را زائل کنیم زائل نشد. و بعدا هم کشف خلاف هم نشد برایش. بحث ما اینجاست که آیا چنین قطعی حالا این آقا طبق قطعش به اصطلاح عمل بکند ثواب دارد یا ندارد؟ مخالفت بکند عقاب دارد یا ندارد؟ در صورتی که قطعش مطابق با قدر بیاید و در صورت مخالفت اگر طبق قطعش عمل کرد آیا عذر می شود یا نه؟ آیا این چنین قاطعی که قطع قطاعی که قطعش طریقی محض هست نه اینکه در موضوع اخذ شده و بعدا هم کشف خلافی هم نشده تا آخر هم همینطوری ادامه داشته است و ما هم نتوانستیم قطع این را زائل بکنیم و قطع هم در موضوع اخذ نشده بود. آیا این مانند کسی هست که اصلا در آن مسئله شک دارد یا مانند کسی هست که قطع دارد ؟که بعدا اگر واقعا این قطعش مطابق درآمد و این آقا رفته آن خمر را خورد عقابش می کنند؟ می فرمایند که وجدان حاکم است که این آقا طبق قطع باید رفتار بکند. اگر رفتار نکرد مخالفت کرد قطعش مطابق واقع بود این را عقاب می کند. و اگر قطعش مخالف واقع درآمد این عذر هست و معذور هست دیگر. در نظر عرف این عذر هست میگویند چی کار کند که این قطع پیدا کرده بود. ایشان ادعای وجدان می کنند و مرحوم آخوند می فرمایند که فرقی نیست در حجیت قطع چون از لوازم قطع میداند دیگر از لوازم عقلی قطع میداند. چون میگوید از لوازم ذات قطع هست فرقی نیست بین این که قاطع چه کسی هست و بین اینکه اسباب قطع چی هست و بین اینکه متعلق قطع چی هست متعلق قطعش یک امر کوچکی هست یا یک امری هست که میخواهد کسی را قصاص بکند مثلا این امر خیلی مهمی است. در باب دیات و قصاص است یا در باب مثلا طهارت است؟ فرق نمیکند می فرمایند قطع از نظر اسباب از نظر اشخاص از نظر متعلق هیچ فرقی ندارد. چرا؟ برای اینکه حکم عقل تخصیص بردار نیست. عقل میگوید خاصیت قطع چی هست آن چهار تا خاصیت را دارد: کاشفیت و محرکیت و منجزیت و معذریت. این بیان مرحوم شیخ انصاری و آخوند خراسانی در راجع به قطع قطاع که اگر طریقی بود می فرمایند حجت هست.[1] خب حالا ما باید در این مسئله ببینیم که بزرگان دیگر چه فرمودند.


logo