« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

1404/06/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بررسی نظریه های روابط بین الملل/ قدرت/ تعریف، انواع و تفاوت دیدگاه ها

 

در سال قبل راجع به قدرت ما بحث هایی داشتیم، در ضمن بحث از واقع گرایی سنتی یکی از مفاهیم اصلی که در این نظریه مطرح است مسئله قدرت است، اساسا خاستگاه این نظریه از قدرت است، می گوید: طبیعت انسان قدرت طلب است. این بحث را باز به صورت ملخص مطرح می کنیم تا یک نکاتی هم که قبلا شاید راجع به قدرت گفته نشده عرض کنیم.

تعاریف قدرت

تعریف اول (آقای دیمون): قدرت، سلطه انسان بر انسان است.

تعریف دوم (آقای جوزف نای): قدرت، عبارت است از توان تاثیرگذاری و نفوذ بر دیگران برای رسیدن به نتایج مورد دلخواه.

تعریف سوم (یک دانشمند ایرانی): توان عملیات نظامی و اعتباری در کشوری که موجب تغییر رفتار دیگران به نفع صاحب قدرت می شود.

تعریف چهارم (مشهور): توان واداشتن دیگری به کاری که در غیر این صورت انجام نمی داد. یعنی اگر این فشار نبود او انجام نمی داد.

انواع قدرت

قدرت از ابعاد مختلف تقسیم شده است:

تقسیم اول

یک: قدرت ساختاری؛

دو: قدرت کارگزاری.

قدرت ساختاری مربوط می شود به ساختار جامعه، و «نظریه نئورئالیسم یا نوواقع گرایی» که «آقای کنت والتز» مطرح کرده است بیشتر روی این تاکید دارد، إن شاء الله به نظریه «آقای کنت والتز» که بنیان «نظریه نئورئالیسم یا نوواقع گرایی» در بین الملل هست می پردازیم.

پس قدرت گاهی ساختاری است که مربوط به ساختار جامعه می شود، و گاهی کارگزاری است، کارگزاری یعنی مثلا دولت یا رئیس دولت یا عوامل خاصی که به عنوان منشا قدرت مطرح می شود.

تقسیم دوم

قدرت گاهی قدرت مادی است؛

و گاهی هم قدرت معنوی است.

 

منابع قدرت مادی

آقای مورگنتا که بنیان گذار «نظریه رئالیسم سنتی» هست منابع قدرت یا مولفه های قدرت مادی را این پنج چیز شمردند:

منبع اول: آمادگی نظامی؛

منبع دوم: جغرافیا؛

منبع سوم: منابع طبیعی؛

منبع چهارم: توان صنعتی؛

منبع پنجم: جمعیت.

ما در سال قبل پیرامون این منابع و مسائلی همچون آمادگی نظامی، قدرت نظامی و ساخت سلاح های غیر متعارف بحث هایی داشتیم.

نکته در مورد جغرافیا

شیعیان از جهت منابع مادی در بهترین جاهای دنیا قرار گرفتند. یک فرانسوی _به جد یا به شوخی_ گفته است: «در دنیا شیعیان روی معادن خصوصا نفت قرار گرفته اند، مثل ایران، عراق، مناطق شیعه نشین عربستان، جمهوری آذربایجان، و یمن. و این را حتما همان «امام غایبشان» به آنها گفته است، والا اینا از کجا می دانستند که باید در اینجا قرار بگیرند؟!».

جمعیت هم جزء منابع قدرت مادی هست که متاسفانه در این زمینه آن حساسیت لازم نسبت به تولید نسل و ازدیاد جمعیت هنوز در کشور و جامعه ایجاد نشده است و رشد آن رو به پایین حرکت می کند و بعد از چندین سال رشد آن متوقف خواهد شد، مخصوصا جمعیت شیعه که شدیدا در حال کم شدن است.

منابع قدرت معنوی

ایشان چهار منبع می شمارد:

منبع اول: منش ملی؛ یعنی اینکه چقدر ملی گرایی و تعصب در این مردم هست، مثلا چقدر احساس عزت و غرور ملی دارند.

منبع دوم: روحیات ملی یا اخلاقیات عمومی؛ میزان روحیه ملی در ملت ها فرق می کند، مثلا یک ملت کوشا هستند و شب را تا روز کار می کنند، مثل آلمانی ها و ژاپنی ها، حتی روزهای تعطیل هم کار می کنند.

منبع سوم: کیفیت دیپلماسی؛ یعنی قدرت ارتباط با دیگران و اقناع کردن آنها.

منبع چهارم: کیفیت حکومت؛ آیا حکومت سلطنتی است یا با انتخاب مردم است؟

پس بنابراین نُه منبع را به عنوان منابع قدرت شمردند: پنج منبع مادی و چهار منبع هم معنوی.

تقسیم سوم: منسوب به «آقای جوزف نای»

قدرت را به سه قسم تقسیم کردند:

قسم اول: قدرت سخت؛

قسم دوم: قدرت نرم؛

قسم سوم: قدرت هوشمند.

این تقسیم مربوط و منسوب به «آقای جوزف نای» که یک شخصیت آمریکایی هست می باشد، او یک زمان معاون وزیر دفاع آمریکا هم بوده است. ایشان کتابی با عنوان «قدرت نرم» دارد، در آن کتاب گفته است: آمریکا اگر بخواهد قدرتش را حفظ کند باید از «قدرت هوشمند» استفاده کند.

تعریف «قدرت سخت»

گفته است: قدرت سخت روش مستقیم و آمرانه ی اعمال قدرت از طریق به کارگیری تهدید، تنبیه و پاداش است. یک آمر یا یک کشوری هست که می خواهد یک کشور دیگر را وادار به کاری بکند در این حال روش آمرانه ی اعمال قدرت یا تهدید و تنبیه است، و یا تشویق و رشوه. یعنی مستقیما اعمال قدرت می کند. و نمونه های آن در دنیا فراوان است.

تعریف «قدرت نرم»

قدرت نرم یعنی باورها، برداشت ها و خواسته های طرف مقابل را شکل داده و تحت تاثیر قرار بدهیم و منظومه فکری کشور مقابل را عوض کنیم تا او هم مثل ما بیندیشد و خواسته و جهت گیری هایش مثل ما باشد. پس قدرت نرم یعنی تغییر در برداشت های آن جامعه هدف.

نکته: این تقسیم قدرت سخت و نرم و هوشمند غیر از آن تقسیم قدرت مادی و معنوی هست.

تعریف «قدرت هوشمند»

قدرت هوشمند ترکیبی از قدرت سخت و نرم هست. اگر یک کشوری بتواند از هر دو نوع قدرت در روابط بین الملل استفاده کند می شود قدرت هوشمند. و ایشان تاکید می کند که باید این کار را ما بکنیم تا بتوانیم به آن حیات سیاسی و ابر قدرتی ادامه بدهیم.

نکته ای که ما اینجا باید بحث کنیم این است که نقاط افتراق ما در بحث قدرت با این برداشت هایی که الان عرض کردیم چیست؟

قبل از نقاط افتراق این اعجاز قرآن کریم را ببینید در این آیه می فرماید: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ﴾[1] ، هر آنچه که در توانتان هست از قوه و قدرت آماده کنید و این شامل همه ی انواع قدرت می شود، چه قدرت مادی و معنوی باشد و یا ساختاری و کارگزاری باشد، و ترکیب این قدرتها اقسام قدرت را زیاد می کند مثلا قدرت کارگزاری، یا مادی هست یا معنوی، و قدرت ساختاری یا مادی هست یا معنوی، این آیه کریمه تمام اقسام قدرت را در بر گرفته است. و این از اعجازهای قرآن کریم است که واقعا نمی شود بالاتر از آن حرفی آورد، تحدی قرآن یک قسمتش مربوط به مضمون است و بالاتر از این، مضمون دیگری را نمی شود گفت.

نقاط افتراق شیعیان با دیگران

اولین فرق: قدرت در بینش ما وسیله است نه هدف، برخلاف آقای مورگنتا _که نظریه واقع گرایی سنتی را ایشان پایه گذاری کرده_، او می گوید: قدرت خودش هدف است، و آفرینش ناقص انسان این طوری هست که قدرت طلب است. پس ما باید دنبال قدرت برویم؛ چون همه این طور هستند، اگر شما اخلاقی باشید و اخلاقی فکر کنید مضمحل می شوید. هر کشوری که اخلاقی فکر کند از بین می رود، و برای مردم خودش و دیگران بیشتر دردسر ساز می شود، همه باید اخلاقیات را کنار بگذاریم مگر جایی که اخلاقیت در خدمت قدرت باشد؛ چون طبیعت انسان اینطوری است.

پس آنها قدرت را «هدف» می دانند ولی قدرت در بینش قرآن کریم هدف نیست «وسیله» است، البته نئورئالیسم یا نو واقع گرایی می گوید: «قدرت هدف نیست قدرت وسیله است، ولی وسیله ای برای بقا حاکمیت». یعنی آنها یا قدرت را هدف می دانند یا وسیله برای یک امر مادی می دانند که بقا داشته باشند.

نگاه اسلام به قدرت

اولا قدرت را هدف نمی داند؛

و ثانیا قدرت را وسیله ای برای رسیدن به امور عالیه و اهداف مقدسه می داند:

هدف اول: برقراری نظم و امنیت

برای برقراری نظم و امنیت کلام مولا امیرالمومنین «علیه السلام» از بهترین ادله است:

إِنَّهُ لاَ بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ؛ الخطبة. [2]

فلذا جامعه نظم می خواهد، پس نیاز به قدرت هست.

هدف دوم: برقراری قسط و عدل

برای برقراری قسط و عدل که از آیه ی سوره ی حدید استفاده می شود، خداوند متعال می فرماید:

﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾.[3]

هدف سوم: إحیاء دین

بیان زیبای امام حسین «سلام الله علیه» که می فرماید:

اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ مَا كَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِي سُلْطَانٍ‌ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنُرِيَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ يُعْمَلَ بِفَرَائِضِكَ وَ سُنَنِكَ وَ أَحْكَامِكَ فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُونَا وَ تُنْصِفُونَا قَوِيَ الظَّلَمَةُ عَلَيْكُمْ وَ عَمِلُوا فِي إِطْفَاءِ نُورِ نَبِيِّكُمْ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا وَ إِلَيْهِ أَنَبْنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ.[4]

در این فرمایش سیدالشهدا سلام الله علیه می فرماید ما دنبال قدرت نیستیم، بلکه احیا و اجرا دین مطلوب ماست.

سیره امیر المومنین علیه السلام

سیره مولا امیر المومنین علی بن ابی طالب علیهما السلام هم گویای همین مطلب هست:

وَ لَمَّا تَوَجَّهَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) إِلَى الْبَصْرَةِ نَزَلَ الرَّبَذَةَ فَلَقِيَهُ بِهَا آخِرُ الْحَاجِّ فَاجْتَمَعُوا لِيَسْمَعُوا مِنْ كَلَامِهِ وَ هُوَ فِي خِبَائِهِ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ: فَأَتَيْتُهُ‌ فَوَجَدْتُهُ‌ يَخْصِفُ نَعْلًا فَقُلْتُ لَهُ: نَحْنُ إِلَى أَنْ تُصْلِحَ أَمْرَنَا أَحْوَجُ مِنَّا إِلَى مَا تَصْنَعُ! فَلَمْ يُكَلِّمْنِي حَتَّى فَرَغَ مِنْ نَعْلِهِ ثُمَّ ضَمَّهَا إِلَى صَاحِبَتِهَا ثُمَّ قَالَ لِي: قَوِّمْهَا! فَقُلْتُ: لَيْسَ لَهَا قِيمَةٌ. قَالَ: عَلَى ذَاكَ! قُلْتُ كَسْرُ دِرْهَمٍ! قَالَ: وَ اللَّهِ لَهُمَا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَمْرِكُمْ هَذَا إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا؛ الحدیث. [5]

امام علی «سلام الله علیه» در راهش به بصره در ربزه توقف کردند، وقتی حاجی ها برمی گشتند به چادر حضرت علی «سلام الله علیه» آمدند تا حضرت سخنرانی بکند، ابن عباس می گوید: دیدم امام داخل چادر دارد نعلین خودش را تعمیر می کند، گفتم: آقا به چه کاری مشغول هستید؟ شما بیاید امور ما را اصلاح کنید کشور داری کنید، این چه کاریست که مشغول هستید؟

حضرت جوابم را نداد تا تعمیر آن نعلین را به پایان رساند، بعد از اتمام تعمیر، آن نعل را کنار نعلین دیگری گذاشت، حضرت مولا امیرالمومنین «علیه السلام» فرمودند: این نعلین را قیمت گذاری کن، گفتم: ارزشی ندارد!حضرت فرمود: یک قیمتی بگو، گفتم: کسری از درهم.

حضرت مولا امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: ارزش این نعلین از این عمارت و سلطنتی که بر شما دارم بیشتر است مگر این قدرت وسیله ای باشد تا بتوانم حقی را اقامه کنم یا باطلی را دفع بکنم.

نگاه صحیح به قدرت این است، با اینکه حکومت علی «علیه السلام» یک نوع امپراتور حساب می شد و چندین کشور اسلامی مثل: حجاز، مصر، ایران، یمن، عمان و عراق تحت حکومتشان بود فرمودند: این عمارتی که بر این کشورهای مختلف دارم در نظر من ارزشی ندارد مگر اینکه حقی را اقامه کنم یا باطلی را دفع بکنم.

پس نگاه خیلی فرق کرد، آنها قدرت را هدف می دانند یا وسیله ای برای بقای حاکمیت می دانند، ولی در نگاه ما قدرت وسیله است برای اقامه حق.

دومین فرق: نکته ای که اگر کسی بتواند شواهدش را پیدا بکند می شود به عنوان نظریه هم این را دنبال کرد این است:

در میان مکتب هایی که در دنیا هست چه مکتب های الحادی چه مکتب های اهل کتاب چه مکتب های اسلامی غیر شیعه، تمام این مکاتب «قدرت سخت» را مقدم می دانند بر «قدرت نرم»، ولی قرآن را نگاه کنید پیامبران «علیهم السلام» اولا و به ذات دنبال «قدرت سخت» نیستند، همان قدرت نرمی که آن «آقای جوزف نای» هم گفت که با تغییر افکار، برداشت ها و گرایش ها حاصل می شود، پیامبران و ائمه علیهم السلام دنبال قدرت نرم بودند، الان شیعه هم تنها مکتبی است که دنبال این جهت است، البته شاید برخی قدرت طلب باشند، ولی در اولویت بندی قرآن یا زندگی ائمه علیهم السلام را نگاه کنید «قدرت نرم» مقدم بر «قدرت سخت» است، و آنها دنبال این بودند که افکار مردم عوض بشود تا نورانیت پیدا بکنند.

پس اگر بخواهیم با اصطلاحات آنها سخن بگوییم: «قدرت نرم» در اولویت است، آقای جوزف نای گفت: قدرت هوشمند که ترکیبی از قدرت نرم و قدرت سخت است را باید عمل بکنیم.

قول مختار: البته حق این است قدرت سخت در اولویت آن هاست. تنها پیامبران هستند که قدرت نرم و تغییر افکار مردم در اولویت آن ها هست. و راه پیامبران را هم شیعه دنبال می کند. بنابراین تنها مکتبی که در دنیا اولویتش قدرت نرم و تغییر قلوب است مکتب تشیع هست.

سومین فرق: نقطه افتراق یا خصوصیت دیگری که می شود راجع به «قدرت» ذکر کرد این است که از نظر اسلام و قرآن «قدرت» بدون «ایمان» باعث زوال هست، آنها این نقطه امتیاز را ندارند، در نگاه آنها ایمان و دین جزء مولفه های قدرت نیست، و می گویند: بله در قرون وسطی تا سال (1648 م) ایمان جزء مولفه های قدرت بود است، اما بعد از رنسانس کشورهای اروپایی در یک کنفرانسی در آلمان جمع شدند و «معاهده و پیمان وستفالی» را بستند. پس تا آن زمان دین قدرت داشت، بعد از سال (1648 م) قدرت را از دین گرفتند و عصر جدید شروع شد و عملا دین را جزء مسائل و عوامل مرده حساب می کنند.

پس بنابراین آنها اصلا صحبت دین را به عنوان منشا قدرت یا حافظ قدرت نمی دانند، بر عکس قرآن کریم دین و باور را جزء مناشئ قدرت می داند.

آیاتی که اشاره به این مطلب دارند:

دلیل اول

﴿فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ﴾ [6] ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي أَيَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِيقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا يُنصَرُونَ﴾ [7]

﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ [8]

خداوند می فرمایند ببینید آنهایی که به قدرت مادیشان و به قدرت منهای دینشان می بالیدن ما آنها را با یک تند باد سخت و سرد از بین بردیم.

دلیل دوم

﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتي‌ أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُم‌﴾ [9]

پس در نگاه قرآن، «دین» جزء مناشئ قدرت و حافظ قدرت است، اگر دین را کنار بگذارید آن قدرت محکوم به زوال هست.

چهارمین فرق

قدرت مشروعیت نمی آورد. شاید مکتب شیعه تنها مکتبی است که قدرت را باعث مشروعیت نمی داند، البته شاید این مکتب های جدیدی که ادعای دموکراسی ها می کنند از این حرف ها بزنند، ولی در میان مسلمین، غیر از شیعه همه قدرت را منشا مشروعیت می داند.

به عنوان مثال به این عبارت آقای تفتازانی توجه بفرمایید:

 

و تنعقد الإمامة بطرق:

أحدها: بيعة أهل الحل و العقد من العلماء و الرؤساء، و وجوه الناس الذين يتيسر حضورهم من غير اشتراط عدد، و لا اتفاق من في سائر البلاد بل لو تعلق الحل و العقد بواحد مطاع كفت بيعته.

و الثاني‌: استخلاف الإمام و عهده، و جعله الأمر شورى، بمنزلة الاستخلاف، إلا ان المستخلف غير متعين، فيتشاورون و يتفقون على أحدهم. و إذا خلع الإمام نفسه، كان كموته، فينتقل الأمر إلى ولي العهد.

و الثالث: القهر و الاستيلاء، فإذا مات الإمام و تصدى للإمامة من يستجمع شرائطها من غير بيعة و استخلاف، و قهر الناس بشوكته، انعقدت الخلافة له. و كذا إذا كان فاسقا أو جاهلا على الأظهر، إلا أنه يعصى بما فعل، و لا يعتبر الشخص إماما بتفرده بشروط الإمامة، و يجب طاعة الإمام ما لم يخالف حكم الشرع. سواء كان عادلا أو جائرا. و لا يجوز نصب إمامين في وقت واحد على الأظهر، و إذا ثبت الإمام بالقهر و الغلبة ثم جاء آخر فقهره، انعزل و صار القاهر إماما، و لا يجوز خلع الإمام بلا سبب. و لو خلعوه لم ينفذ و إن عزل نفسه، فإن كان لعجزه عن القيام بالأمر، انعزل و إلا، فلا، و لا ينعزل الإمام بالفسق و الإغماء. و ينعزل بالجنون، و بالعمى، و الصم و الخرس و بالمرض الذي ينسيه العلوم. [10]

اگر یک کسی که دارای شرایط امامت است استلا پیدا کرد او «خلیفه ی مشروع» می شود، و حتی اگر شرایط هم نداشت ولی قدرت را که به دست گرفت مشروع می شود. این نظر تمام مذاهب اهل سنت است. و روایات زیادی در این رابطه از پیامبر اکرم (ص) نقل کردند که معلوم است باطل هستند، و این روایات را به پیامبر اکرم (ص) دروغ بستند. در صحیح مسلم هست روایتی است که می گوید: یک کسانی حاکم می شوند که صورتشان صورت انسان است ولی قلبشان قلب شیطان است، آن شخص به پیامبر اکرم (ص) عرض می کند در آن زمان ما چه کار کنیم؟ در متن حدیث هست که _معاذ الله_ پیامبر اکرم (ص) فرمودند: اطاعت کن ولو ظلم کنند و اموالتان را غصب کنند.

پس خود استیلا و قدرت را منبع مشروعیت می دانند، ولی ما چنین چیزی را قائل نیستیم. پس یکی از افتراقات ما همین است. چند نقطه دیگر ماند که إن شاء الله در جلسه بعد برای تکمیل مطلب آنها را عرض می کنیم.


logo