« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدباقر تحریری

1404/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 نتایج حاصل از صحیحه سوم زرارة و کلام مرحوم آخوند (ره) در بررسی دو روایت دیگر در باب حجّیّت استصحاب/ اصل استصحاب /اصول عملیّه

 

موضوع: اصول عملیّه / اصل استصحاب / نتایج حاصل از صحیحه سوم زرارة و کلام مرحوم آخوند (ره) در بررسی دو روایت دیگر در باب حجّیّت استصحاب

 

نتایج حاصل از صحیحه سوم زراره

نتیجه بحثی که در صحیحه سوم عرض کردیم، حالا اجمالی عرض کنیم و بعد وارد روایت دیگر بشویم. این شد که وقتی که به صدر و ذیل صحیحه سوم ما دقت بکنیم، بررسی بکنیم و این‌ها را با همدیگر ببینیم و معنا بکنیم، یک نکته اصلی اینجا در بحث عدد رکعات استفاده می‌شود و آن استدلال امام علیه السلام است به استصحاب. خب این یکی. دوم هم این که ما در رکعات حتماً ابتدائاً در هر نمازی، یک رکعت واقعی شرط است که این رکعت را باید حالا یا با حجیت استصحاب، یا وجداناً احراز بکند مصلی، یا تعبداً که با استصحاب این تعبد را دارد بیان می‌کند. نکته به هر حال دیگر این که این روایت به قاعده الیقین دلالت ندارد.[1][2][3] قاعده یقین که شک در خود متعلق یقین باشد. این قاعده یقین دلالت می‌کند به این معنا که اشتغال یقینی، برائت یقینی لازم دارد. منتها این برائت یقینی یک وقت وجدانی است، یک وقت تعبدی است که اینجا تعبدی‌اش را به واسطه استصحاب بیان می‌کند.

 

تفکیک حجّیّت و مسئله تقیّه در روایت

نکته دیگر که حالا باید به آن در جای دیگر بیشتر پرداخت، مشکلی ندارد که یک روایت، قابل استناد باشد از یک جهت و از یک جهت قابل استناد نباشد. این روایت، ظهورش را در تقیه نمی‌توانیم به نظر می‌رسد که انکار بکنیم. هم صدر روایت ظهور در اتصال رکعتین دارد به دو رکعت مشکوک، هم ذیل روایت. و عرض کردیم روایات باب رکعات تصریح دارد که باید سلام بدهد و بعد اضافه بکند. به شهادت آن روایات چون آنجا تسلیم و تشهد و این‌ها نیست، می‌فهمیم که اتصال در نظر است. این قسمتش حالا تقیه است و ما به این قسمتش به هر حال عمل نمی‌کنیم. ما توجیهی نفهمیدیم که چطوری این قسمت لااقل دوم روایت دارد دلالت بر مفصوله می‌کند که بخواهیم از مسئله تقیه خارجش بکنیم. این خلاصه عرض ماست در این روایت.

 

امکان استعمال لفظ در اکثر از یک معنا و تفکیک در حجّیّت

و این نکته را هم اشارتاً عرض کردیم در بحث‌های قبلی که ما اگر قرینه داشته باشیم می‌توانیم یک لفظ را در اکثر از یک معنا استعمال کرد و در حجیت هم تفکیک می‌توانیم داشته باشیم وقتی که دلیل بر آن داشته باشیم. این جا دلیل داریم. دلیل استصحاب و اهل سنت هم استصحاب را هم قائل هستند. منتها این قسمت دومش را نه.

 

فرمایش مرحوم آخوند (ره) در روایت محمّدبن‌مسلم

خب روایت بعدی را مرحوم صاحب کفایه این طور می‌آورند که «مَن کان علی یقین فأصابه شکٌ، فلیمض علی یقینه فإن الشک لا ینقض الیقین» یا به این صورت نقل شده «فإن الیقین لا یدفع بالشک».[4][5] ابتدائاً مرحوم صاحب کفایه می‌فرمایند که این روایت اگر چه محتمل است که قاعده یقین را بیان می‌کند، چون ظهور دارد که این یقین و شک، زمانشان مختلف است و این اختلاف در قاعده یقین است، نه در استصحاب. چون ممکن است در استصحاب، یقین و شک با همدیگر باشد و نوعاً هم این چنین است. این اشکال، به روایت ایشان می‌کنند. بعد می‌فرمایند که الا این که متداول در تعبیر از این مورد، مورد استصحاب، این روایت است. این عبارت است. این عبارت عمدتاً در استصحاب می‌آید و شاید این تعبیر به ملاحظه اختلاف زمان موصوفین باشد. چون زمان موصوفین مختلف است، یکی‌اش حدوث و یکی‌اش بقاء، لذا این سرایت کرده به وصفین، یقین و متیقن. چون به هر حال وصف و موصوف یک نوع اتحاد با همدیگر دارند. بنابراین ایشان می‌فرمایند که این روایت برای استصحاب تمسک شده و علاوه بر این که این عبارت، «فإن الشک لا ینقض الیقین» این قضیه‌ای است که در غیر این باب، از روایات دیگر استصحاب آمده.

 

دیدگاه مرحوم خویی (ره) در تبیین روایت

مرحوم آقای خویی، رضوان الله علیه، می‌فرمایند که ممکن است از این اشکال مرحوم صاحب کفایه این طوری ما جواب بدهیم که ظاهر «فلیمض علی یقینه» این استصحاب است. اصلاً به قاعده یقین نمی‌خورد. چون دارد حضرت امر می‌کنند که بنای بر یقین بگذار. خب این یقین، یقین موجود است مثل «فبنی علی الیقین». در قاعده یقین ما یقین فعلی نداریم تا این که امر به بنای بر آن بشود. اصلاً در همان یقین، شک دارد. احتمال می‌رود که اصلاً تخیل بوده. حضرت می‌فرمایند که «فلیمض علی یقینه» یعنی الآن یقین دارد. یقین به حدوث آن شیء دارد، متیقن دارد. این امضاء بکند یعنی ادامه بدهد و نقض هم نکند. بنابراین چون این جا هم می‌فرماید که یقین مطابقت با واقع را می‌طلبد ولی در قطع این چنین نیست. بنابراین این از تردید نفسانی که الآن کسی تردید نفسانی دارد به یقین، از آن تعبیر نمی‌شود. چون جوامد را نمی‌توان اطلاق کرد مگر با بودنِ مبدأ آن جامد. حالا این که ما مشتق را بر منقضی عنه المبدأ حمل بکنیم حقیقتاً، در حالی که این محل کلام است. الا این که اینجا ما لفظ مشتق نداریم که متیقن که نداریم، یقین داریم. بنابراین این روایت ظهور در استصحاب دارد، حجیت استصحاب دارد. منتها آن اشکالی که دارد این ضعف سندش است که به قاسم بن یحیی که ایشان توثیق نشده و این طور هم نیست که از موثقین نقل بکند. لذا حالا به عنوان مؤید حالا می‌شود به این روایت تمسک کرد.

 

ارزیابی نهایی و تأیید نظر مرحوم خویی (ره)

خب حالا این جا روشن است به نظر می‌رسد همین فرمایش مرحوم آقای خویی، فرمایش متقنی است که امام علیه السلام دارند امر می‌کنند، مثل «فابن علی الیقین» در روایات دیگر. یعنی تو الآن یقین داری. بنابراین این امضاء هم ظهور در ادامه دارد. بنابراین این فرمایش اولیه مرحوم آخوند خیلی به نظر می‌رسد که مورد توجه نباشد با این عبارات اگر چه به هر حال زمان یقین در قاعده یقین با زمان شک دو تاست. اما به هر حال این جا چون ظهور در یقین فعلی دارد، این امر به یقین فعلی این را بیان می‌کند که یک قاعده که هر جا یک یقین فعلی بود، اگر شک در ادامه آن بود، به آن یقین فعلی اعتناء بکن و همان را ادامه بده که باز به نظر می‌رسد که این فرمایش هم طبق قواعد عقلائی است که امام علیه السلام دارند این گونه مطرح می‌کنند که حالا در تعبیراتشان می‌آید دیگر، به مرتکزات ارشاد می‌کنند. این مرتکزات، مرتکزات عقلائی است که نوعاً عقلا این کار را در امور نوعی‌شان انجام می‌دهند جز حالا در مواردی که قرینه‌ای است که اهتمام خاص دارد.

 

بررسی مکاتبه صفار در باب "یوم الشک"

خب حالا روایت بعدی هم اشاره می‌کنیم، این حالا روایت بعدی، بحثش ادامه دارد که خبر صفار است از علی بن محمد قاسانی که مکاتبه است. می‌گوید «قَالَ: کَتَبْتُ إِلَیْهِ وَ أَنَا بِالْمَدِینَةِ- أَسْأَلُهُ عَنِ الْیَوْمِ الَّذِی یُشَکُّ فِیهِ مِنْ رَمَضَانَ-» از روزی که شک است که آیا ماه رمضان است یا نه «هَلْ یُصَامُ أَمْ لَا فَکَتَبَ الْیَقِینُ‌ لَا یَدْخُلُ فِیهِ الشَّکُ‌» یقین در آن شک وارد نمی‌شود خب «صُمْ‌ لِلرُّؤْیَةِ وَ أَفْطِرْ لِلرُّؤْیَةِ» وقتی که رؤیت هلال شد صوم داشته باش، یعنی رؤیت ماه رمضان و «أفطر» وقتی که رؤیت ماه شوال شد افطار بکن.[6][7]

 

اشکال بر استدلال به روایت مزبور برای حجیت استصحاب

بنابراین مرحوم آخوند می‌فرمایند که این قسمت را دلالت می‌کند که روزه واجب نیست مگر با دخول ماه رمضان، و دخول ماه رمضان هم با رؤیت هلال بر انسان لازم می‌شود. بعد یک اشکالی را نقل می‌کنند که این اشکال، در واقع استدلال به این روایت را بر حجیت استصحاب زیر سؤال می‌برد. و آن این است که ما وقتی که به اخباری که درباره یوم الشک آمده، در روزه گرفتن، ما قطع پیدا می‌کنیم که مقصود از این یقین، یقین به دخول ماه رمضان است. افطار هم به همین صورت است. این ربطی به مسئله استصحاب ندارد و روایات باب شاهد بر این معنا است که این را بیان می‌کند که برای روزه گرفتن باید رؤیت بشود، یقین به دخول ماه، و برای افطار هم یقین به دخول ماه شوال. این چه ربطی به مسئله استصحاب دارد؟ حالا این جا فرمایش مرحوم آقای خویی و بعدش هم حضرت امام (رضوان الله علیه) را نقل می‌کنیم ببینیم که دلالت این روایت بر حجیت استصحاب چقدر است.

 

logo