« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدباقر تحریری

1404/08/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اصول عملیّه / اصل استصحاب / جمع‌بندی دلالت صحیحه دوم زرارة در باب حجّیّت استصحاب و نتیجه‌گیری استاد

 

جمع‌بندی و فرمایش استاد در تحلیل روایت دوم زراره و اهمّیّت توجّه به سیاق

بحث در تحلیل روایت و صحیحه دوم زراره بعد از فرمایشات مرحوم آخوند که به فرمایشات مرحوم شیخ هم توجّه شد، و فرمایشات مرحوم آیت‌الله خویی و حضرت امام (رضوان الله علیهم)، حالا ما یک از این روایت جمع‌بندی انجام دهیم. عرض ما عمدتاً این است که ما باید به روایات به لحاظ آن سیاقش توجّه بکنیم. وقتی سیاق هر روایتی را که صدر و ذیل روایت باشد، صدر و ذیل روایت هم در اینجا ملاحظه سؤال و جواب است، که حالا در جای دیگر گفته می‌شود مناسبت حکم و موضوع، اینجا هم مناسبت حکم و موضوع هست، منتها عمدتاً سؤال را که ما دنبال بکنیم منطق گوینده و حاکم روشن می‌شود. این نکته را باید توجه داشته باشیم.

پرسش: [نامفهوم] سیاق روایت از متن روایت...

پاسخ: بله دیگر. نه دیگر... متن روایت که با ذهن خالی وارد بشویم، ذهن خالیِ خالی هم نه. به هر حال قواعدی را از جای دیگر می‌دانیم که طهارت شرط برای صحت است. اما حالا این شرط واقعی است؟ یا شرط دیگر است؟ این حالا از روایات این را اجمالاً می‌فهمیم که یک شرط واقعی هست. اما تنها این است یا نه؟ باید ببینیم که این منطق روایات چیست.

 

صورت اول و دوم روایت: علم تفصیلی و اجمالی به نجاست

لذا حالا مرور می‌کنیم چون دیگر هم فاصله می‌شود از ذهن‌ها می‌رود، خود بحث روایی هم نورانیت دارد خودش دیگر. بله. خب زراره می‌گوید از اول شروع می‌کند چون روی این نکته ما نظر داریم. به لباس من خون دماغ یا غیر آن، منی، اصابت کرد. من اثرش را نشان گذاشتم تا به آب برسم، نماز رسید، یادم رفت که در لباسم نجاست هست. نماز خواندم و بعدش متوجّه شدم که نماز در نجاست است. «قَالَ: تُعِيدُ الصَّلَاةَ وَ تَغْسِلُهُ». خب این صورت را خوب ملاحظه بکنید با صورت بعدی که نحوه ورود و جواب می‌بینیم که تغییر می‌کند. اگر چه جواب یکسان است اما نحوه ورود فرق می‌کند. در این قسمت اول، از آن روشن می‌شود که شخص علم تفصیلی به نجاست داشته، از این علم تفصیلی غفلت کرده این حکم آمده.

صورت دوم... «قُلْتُ فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ رَأَيْتُ مَوْضِعَهُ وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ فَطَلَبْتُهُ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَيْهِ». خب این علم داشته به نجاست و طلب هم کرده بود و پیدا نکرده. «فَلَمَّا صَلَّيْتُ وَجَدْتُهُ»، نماز خواندم یافتمش. «قَالَ: تَغْسِلُهُ وَ تُعِيدُ» و از این سیاق معلوم می‌شود که اینجا علم بوده، با علم اجمالی به نجاست وارد شده. این علم یقه‌اش را گرفته، حکم دارد. بنابراین خود سیاق این مطالب را به ما می‌فهماند. فرق هم می‌کند با آن قبلی. قبلی، علم تفصیلی... «فَعَلِمتُ أَثَرَه» اینجا چنین چیزی ندارد. گشتم و پیدا نکردم، اما می‌دانم که این نجس است.

 

صورت سوم روایت: ورود به نماز با ظنّ به نجاست

حالا برویم صورت سومی که مورد استدلال هست. «قُلْتُ فَإِنْ ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ»، می‌گوید با ظن، یعنی احتمال که به من اصابت کرد «وَ لَمْ أَتَيَقَّنْ ذَلِكَ فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ شَيْئاً»، این دیگر حسابی با یک یقین اولیه به طهارت ثوبیه وارد نماز شده. «ثُمَّ صَلَّيْتُ فَرَأَيْتُ فِيهِ قَالَ: تَغْسِلُهُ وَ لَا تُعِيدُ الصَّلَاةَ»، خب این الان دیده بعد از نماز دیده که این با آن بوده. این برایش سؤال پیش می‌آید که آن احکام قبلی اعاده است که نماز در نجاست بوده. اینجا هم به هر حال ورود پیدا کرده با طهارت امّا بعداً فهمیده که صلات در نجاست بوده.

پرسش: مورد دوم اگر بداند نجاستی هست ولی بعدش نمی‌بیند باز همان حکم را...

پاسخ: بله دیگر. می‌داند. پیدا نکرده باید برود چون می‌داند نمازش... حضرت فرمود (تغسله) بله. به هر حال پیدا می‌شود اینکه چون علم دارد...

     نمی‌بیند در نماز هم نمی‌بیند...

     بله. بعد از نماز دیده؛ «فَلَمَّا صَلَّيْتُ وَجَدْتُهُ»

 

تحلیل علّت حکم: تمسّک به استصحاب و قاعده «یقین»

بنابراین از این روایت که سؤال می‌کند (لم ذلك؟) حضرت علت می‌آورند. همه سؤال درباره این علت است که اشکال آورده، دو سه تا اشکال در اینجا آمده که این علت مال چیست؟ «لِأَنَّكَ كُنْتَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ» ... (لم ذلك؟) یعنی چرا اعاده نکند؟ این مال عدم اعاده است. «تَغسِلُه» که خب روشن است، در همه این‌ها هست. حضرت می‌فرمایند که «لِأَنَّكَ كُنْتَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ» تو بر یقین، کدام یقین؟ یقین قبل از نماز. «مِنْ طَهَارَتِكَ»، «ثُمَّ شَكَكتَ». شک کردی که این طهارت باقی است یا نه. وارد شدی... با شک در بقاء این طهارت شما وارد نماز شدی. «فَلَيسَ يَنبغَي لَكَ». تو با میزان وارد شدی، برای صحت میزان داشتی. اصلاً به قاعده یقین نمی‌خورد این. نمی‌گوید که من شک در همان یقین هم کردم که اصلاً مردّد شدم... اصل یقین داشتم یا نه. نه، می‌گوید یقین داشتم، شک در این بقاء داشتی. این سیاق را که ملاحظه بکنید اصلاً مورد استصحاب است. این نکته.

نکته دیگر اینکه حضرت می‌فرمایند که نمی‌توانی... سزاوار نیست که یقینت را به شک، به شک در بقاء، یقین به طهارتت را به شک در بقاء نقض بکنی. یعنی تو با مجوز وارد نماز شدی. این نمازت، نماز صحیح است. نمی‌خواهند علت بیاورند برای عدم اعاده بعد از نماز. اگر دیگران هم فرمودند... این بعد از نماز، اگر این علت باشد که آن یقینش نقض شده. می‌داند که الآن نجس است. این دلیل بر جواز ورود است. که از ابتدا تو مجوز در ورود داشتی. برخلاف آن دو صورت قبلی. دو صورت قبلی، جواز بر ورود نداشتی. علم تفصیلی یا علم اجمالی به نجاست داشتی وارد شدی. اصلاً نداشتی. اصلاً احراز هم نکردی طهارت را. نه طهارت واقعی را داشتی و نه طهارت محرز را. خب اینجا باید اعاده کنی. اما اینجا می‌فهمد که طهارت واقعی نداشته، اما طهارت محرز داشته. حالا لازم نیست تعبیر احراز و این چیزها را بیاوریم. از خود این روایت این را می‌فهمیم. از خود روایت، مطالب دیگر را هم می‌فهمیم. و آن این است که به هر حال خودش می‌گوید من احراز کردم طهارت را. از آن به هر حال امر ظاهری... می‌فرمایند حضرت، تو امر ظاهری داشتی. استصحاب، امر ظاهری است. این مجوز ورود است. از آن استفاده می‌شود امر ظاهری مجزی از امر واقعی هست. از آن استفاده می‌شود - همان طور که امام هم فرمودند - توسعه در طهارت. حالا تعبیرات مختلفی کردند این آقایان. آخرش این است دیگر. همه تمحلات بر این است که این نماز، چه مجوزی برای صحتش هست. نکته مهمی که ما از آن استفاده می‌کنیم حضرت دارند - علیه السلام - به آن حال ورود این زراره به این عمل، تمسک می‌کنند. حالش چیست؟ حال تمسک به استصحاب است که این یک امر عقلائی است. تو این امر عقلائی را داشتی من هم که شارع هستم و بیان کننده نظر شارع هستم، این را دارم تأییدش می‌کنم. این هم از آن به هر حال ما استفاده می‌کنیم. «لِأَنَّكَ كُنْتَ» ... «فَلَيسَ يَنبَغي لَك».

 

استنباط قاعده کلّی استصحاب از روایت

پرسش: [نامفهوم] این مسئله را از کجا آوردید؟

پاسخ: تعمیم؟

که قاعده کلی از آن گرفتید شما! یک حکم شرعی بار کرد و آنها جواب دادند دیگر...

دارد علت می‌آورد. (لانك كنت علي يقين من طهارتك).

خب [نامفهوم] در مورد نماز است دیگر.

بله دیگر... از آن استفاده... بعدش هم فرمود «فَلَيسَ يَنبَغي لَكَ أن تَنقُض». سزاوار نیست که این کار را بکنی. بنابراین پس یعنی تو این کار را انجام دادی. نماز را با طهارت شروع کردی.

همه این‌ها مسئله نماز هست که دارد سؤال می‌کند. شما [نامفهوم] قاعده استصحاب... همه چیز جاری است طبق این روایت.

خب نگاه کنید! حضرت به چه تمسک کردند؟ «فَلَيسَ يَنبَغي لَكَ أن تَنقُض الیقینَ» آن که قبلاً یقین مِن طهارتک بود، آن که درست است. (أن تنقض) این کلی است... (بالشك أبدا) معلوم می‌شود که این یک امر عقلائی است که حضرت به آن تمسک کرده که این جزئی با آن امر کلی، منطبق است. این جزئی آن کلی هست دیگر.

پرسش: بعدش هم برای جنس می‌آید نه برای...

پاسخ: بله دیگر اینجا جنس است دیگر. یعنی از آن این سیاق، جنس استفاده می‌شود. چون شخص با این حالت آمده.

 

احکام واقعی، فعلی و ظاهری

و نکته به هر حال دیگر اینکه ما از مجموعه روایات شرط، و مانع، استفاده می‌کنیم که به هر حال نماز، یک شرط واقعی دارد، طهارت است. این سر جای خودش. احکام واقعی سر جای خودش. هیچ قیدی ندارد، نه به علم، نه به قدرت و این‌ها. منتها در مقام فعلیت و تنجز، این قید می‌خورد به علم. اگر علم داشت به آن، این خلاصه منجز می‌شد حکم به واقعی. اینکه فرمودند احکام مقید نیست، این را قبول داریم، منتها در مقام انشاء است. اما در مقام فعلیت، قطعاً این قید می‌خورد به علم و قدرت.

پرسش: ما مأمور به نماز واقعی هستیم یا نماز [نامفهوم]

پاسخ: ما اول به نماز واقعی. منتها این نماز واقعی را با آن خصوصیتی که فرمودند. تا بتوانیم باید آن را انجام بدهیم. خب اگر نشد، خب شارع مقدس فرموده همین کافی است دیگر. از آن استفاده می‌کنیم که دو مرحله بیشتر ندارد احکام. یک احکام واقعی، یک احکام فعلی. آنی که گریبانگیر انسان می‌شود، آن حکم فعلی است. بالفعل. اینجا هم این نکته هم از آن استفاده می‌شود.

 

منطق قانون‌گذاری و ماهیّت تأییدی آن

بنابراین احکام ظاهری در طول احکام واقعی هستند. مجعول شرعی است منتها مجعول در طول. این را هم از آن توجه داشته باشیم دقت داشته باشیم. با این ادله این‌ها استفاده می‌شود که مجعول‌اند. و نکته دیگر، اینکه اساساً مثلاً منطق قانون‌های خطابی این است نزد عقلا. یک، قانونی را می‌ریزند بعدش ملاحظه می‌کنند در مقام انجام، این چه خصوصیاتی پیدا می‌کند. غرضم این است که این روال قانون‌گذاری، تأسیسی نیست، تأکیدی است. که خدای متعال، ما را این‌گونه آفریده که در به هر حال تعاملاتمان نیاز به قانون داریم، قوانین عرفی. این قوانین عرفی در مجامعمان اول کلی است بعد با قیودی به هر حال جزئی می‌شود. این حالا ضمنی حالا عرض کردم دیگر. حالا قبلاً هم ما این مطالب را عرض کردیم حالا اشاره بکنم به این مبانی، که این‌ها مبانی تحلیل این مباحث است.

 

شرطیّت طهارت

خب، از اینجا یک نکته دیگر هم استفاده می‌شود. از ادلّه طهارت و «لا صلاة الّا بالطّهور» استفاده می‌شود که طهارت شرط است، نه عدم مانع. ما عدم مانع را هم انتزاع می‌کنیم که بعضی از بزرگان فرمودند به نظر می‌رسد که این به هر حال «لا صلاة الّا بالطّهور» می‌فرمایند. این شرط است. بنابراین منتها چون این‌ها دو لایه یک حقیقت‌اند، خودشان هم فرمودند. چه اصالت عدم مانع را ما بیاوریم، چه اصالة الطهارة را بیاوریم، هر دو نتیجه‌اش یکی است. لذا ما حالا نمی‌دانیم که زراره با استصحاب طهارت آمده، یا استصحاب عدم مانع آمده. به هر حال هر دو مجوّز شرعی است برای ورود در نماز و صحّت نماز. این نکات، به نظر می‌رسد که خب استفاده می‌شود.

پرسش: [نامفهوم] که با قاعده به اصالت الطهارت یا اینجا...

پاسخ: نه فرقی نمی‌کند. اما این ضمنی بود. چون مطالب را گاهی ضمنی بیان می‌فرمایند ما هم این را استفاده می‌کنیم که طهارت، شرط است. به هر حال منطق روایات است دیگر. منطوق روایات است.

 

حدود تحقیق در شبهات و نفی وسواس

پرسش: [نامفهوم] که شما فرمودید... در مقام شک، [نامفهوم] قبل از... شک دارم و ما هم در اولین مسئله [نامفهوم] نماز واقعی... شک دارد دیگر... چرا این شک...

پاسخ: شک دارد که این نمازی که می‌خواهد بخواند با طهارت... بقاء بر طهارت هست یا نیست؟ این بقاء را اجرا می‌کند.

     خب اینکه می‌تواند به یقین برسد. یک طرف یا [نامفهوم]

     خب نگاه کنید آن فراز چهارم و پنجم می‌فرمایند که لازم نیست شما این قدر تحقیق بکنید... [خنده استاد]

     [نامفهوم] نماز اولیه مأمور نیست... [نامفهوم] آقای خویی می‌فرمایند... این نماز اولی نیست؟

     تا بتوانیم. اما خودمان را در مشکل بیندازیم؟ نه. (قلت فاني قد علمت انه قد أصابه ولم أدر اين هو فاغسله؟ قال: تغسل من ثوبك الناحية التي تري انه قد أصابها حتي تكون علي يقين من طهارتك، قلت فهل علي إن شككت) دارند جواب شما را می‌دهند حضرت (في انه أصابه شئ ان انظر فيه؟ قال: لا ولكنك إنما تريد أن تذهب الشك الذي وقع في نفسك) بله. بنابراین ما تا وقتی که بتوانیم دیگر... نباید خودمان را در محذور بیندازیم.

پرسش: به حکم ثانویه برطرف می‌شود؟ چون عسر و حرج می‌آورد...

پاسخ: نه دیگر. عسر و حرج یعنی همین که شک دارم می‌گوید همین را عمل ظاهری‌ات است دیگر. لزومی ندارد چون یقین نداری به نجاست. یقین به طهارت داری. همان یقین به طهارتت را بگیر و برو. خب خیلی چیزها به ما می‌فهمانند این روایات. این زیر آب وسواسی‌گری را هم می‌زنند.

 

صورت ششم: رؤیت نجاست در اثناء نماز

خب حالا برویم جمع بکنیم این روایت را دیگر شاید به جلسه آینده نکشد. ششم... «قُلْتُ إِنْ رَأَيْتُهُ فِي ثَوْبِي وَ أَنَا فِي الصَّلَاةِ قَالَ: تَنْقُضُ الصَّلَاةَ وَ تُعِيدُ إِذَا شَكَكْتَ فِي مَوْضِعٍ مِنْهُ ثُمَّ رَأَيْتَهُ». خب این مورد به هر حال چه می‌خواهد بیان بکند؟ خب روشن است دیگر. این ظاهرش این است که قبل از نماز علم به نجاست پیدا کرده. خب حالا منتها نمی‌گوید که من تحقیق کردم یا نه. اما نماز را می‌خواند در نماز آن را می‌بیند. خب دیگر اینجا می‌فرماید که باید اعاده بکند. اصلاً نقض بکنی نماز... اصلاً نمازت نماز نیست. امر به نقض می‌کنند. با اینکه نقض صلات، به صورت طبیعی جایز نیست. اما می‌فرمایند چون اصلاً نماز نیست. این چرا امر به نقض کردند؟ چون با علم به نجاست، وارد نماز شده. خب این روشن است. حالا صورت دومش. «وَ إِنْ لَمْ تَشُكَّ ثُمَّ رَأَيْتَهُ رَطْباً قَطَعْتَ الصَّلَاةَ»؛ یعنی با علم به طهارت آمدی به نماز، شک هم نکردی بعد در نماز دیدی، اینجا باز قاعده استصحاب و اصل استصحاب را می‌آورند. می‌فرمایند که باز علت «لِأَنَّكَ لَا تَدْرِي لَعَلَّهُ شَيْ‌ءٌ أُوقِعَ عَلَيْكَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ» خب اینجا هم مثل صورت سوم است با مجوز به هر حال طهارت احرازیه وارد شده. خب حالا اینجا بتواند همین جا که فهمیده این لباس را بشورد و بعدش هم...

پرسش: اثناء نماز بوده؟

پاسخ: بله اثناء نماز بوده. یعنی نماز صحیح است منتها حالا که متوجه شدی...

 

تأکید مجدّد بر نقش کلیدی سیاق در فهم روایت

حالا این مقابله این قسمت با سوم این طور استفاده می‌شود که در صورت سوم، بعد از نماز این را دیده. این را در اثناء نماز دیده. این هم توجه داشته باشید. بازمی‌گردم صورت سوم را عرض می‌کنم.

«قُلْتُ فَإِنْ ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَتَيَقَّنْ ذَلِكَ فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ شَيْئاً ثُمَّ صَلَّيْتُ فَرَأَيْتُ فِيهِ». بعضی‌ها این را توضیح می‌دهند. «فَرَأَيْتُ فِيهِ» یعنی بعد از نماز دیدم. «قَالَ: تَغْسِلُهُ وَ لَا تُعِيدُ الصَّلَاةَ». فرق بین این دو همین است دیگر. خیلی... عرض کردم این سیاق را که جلو بیاوریم... خودش مطالب را واضح می‌کند. با همدیگر... سیاق یعنی ملاحظه صدر و ذیل کلام. این یک دلیل بسیار مهمی است خب بزرگان فرمودند، مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) در المیزان، بالاترین دلیلشان در مباحث مهم قرآنی، و روایی قرآنی و گاهی هم مباحث بطنی همین سیاق است. منتها ابعاد مختلف دارد سیاق. این هم توجه داشته باشید. در فقه هم این چنین است. این یک به هر حال دلیل عقلایی است که از ظواهر، عقلاء چه به هر حال می‌فهمند در سخنان اخباری‌شان مخصوصاً در سخنان انشائی‌شان که الزامات به هر حال در آن هست.

پرسش: [نامفهوم] چیست که آدم [نامفهوم]

پاسخ: خب همین کلام گوینده را با آن موازین عقلائی، موازین عقلائی ظهور است. حجیت ظهور است. آن حجیت ظهور را ما بحثش می‌کنیم، آن وقت اینجاها می‌آییم فراموشش می‌کنیم. می‌رویم تمحلات و مشکلات و این‌ها. وقتی این طوری بیاییم اصلاً این اشکالات به نظر می‌رسد که اصلاً پیش نمی‌آید. که اگر هم پیش آمد با این ظهورات باید جواب بدهی. و با همین ظهورات هم جواب دادند بزرگان. منتها خیلی به این جنبه سیاق متمرکز نشدند. نچسبیدند. حالا ما به نوعی حالا می‌چسبیم.

 

تمسّک روایت در حجّیّت استصحاب به بناء عقلاء

به هر حال اینجا در وسط نماز، این را دیده لذا حضرت می‌فرمایند که اگر بتوانی این را بشویی... چون دیگر الان متوجّه شدی، باید این کار را انجام بدهی. این نتیجه عرض ماست که از این روایت صحیحه، ما استفاده حجیت استصحاب را می‌کنیم و اینکه اولاً حجّیّت استصحاب، یک امر عقلایی است و امام (علیه السلام)، در اینجا به این امر عقلایی تمسّک کرده‌اند. که تو با این کارت، با این امر عقلایی آمدی.

 

logo