« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد محمدباقر تحریری

1404/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

تببین صحیحة دوم زرارة در باب حجّیّت استصحاب در کلام مرحوم آخوند (ره)/ اصل استصحاب /اصول عملیّه

 

موضوع: اصول عملیّه / اصل استصحاب / تببین صحیحه دوم زرارة در باب حجّیّت استصحاب در کلام مرحوم آخوند (ره)

 

مروری بر مباحث گذشته در اخبار استصحاب

بعد از ذکر آن صحیحه اول زراره در بحث استصحاب ـــ که حالا مجدّد به آن قاعده کلّی هم برخواهیم گشت ـــ اجمالاً عرض شد که ما باید سیاق روایت را ملاحظه بکنیم که چگونه است. بین سؤال و جواب خوب دقّت بکنیم که محطّ سؤال کجا است که جواب به آن سؤال می‌خورد. قهراً با قرائنی که هست، خب جواب «إلّا» محذوف است و این «فَإِنَّهُ» علّت می‌شود. و برای اینکه تکرار هم در کلام پیش نیاید، این «لَا یُنْقَضُ»[1] می‌شود یک قاعده عامّه. غرض این است که ما از هر دلیلی اگر بتوانیم فی حدّ ذاته مطلب را استفاده بکنیم، آن مهم است. بعد برای تأیید می‌گوییم این عبارت، در روایات دیگر هم آمده است. بعضی‌ها این را یک نوع استدلال گرفته‌اند. نه، ما می‌خواهیم بگوییم که خود سیاق حجّت است برای ما، خود ظهور حجّت است. از ظهور وقتی که قاعده عامّه استفاده می‌کنیم، همان را باید دنبال بکنیم. اگرچه خب وقتی شاهد هم زیاد باشد، مسئله استدلال را تقویت می‌کند.

 

صحیحة دوم زرارة در ادلّه استصحاب و طرح صورت‌های مختلف مسئله

    1. علم به نجاست ثوب و نسیان آن در هنگام نماز

خب از امام (علیه السلام) سؤال می‌کند. این هم باز مضمره است منتها معلوم است که از غیر از امام سؤال نمی‌کند. «أصابَ ثَوْبِي دَمُ رُعَافٍ أَوْ غَيْرُهُ أَوْ شَيْ‌ءٌ مِنْ مَنِيٍّ فَعَلَّمْتُ أَثَرَهُ»، یک چیزی به لباسم آمد و جایش را من نشان گذاشتم، «إِلَى أَنْ أُصِيبَ لَهُ مِنَ الْمَاءِ»، تا اینکه به آب برسم و آن را بشویم، «فَأَصَبْتُ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ وَ نَسِيتُ أَنَّ بِثَوْبِي شَيْئاً»، فراموش کردم بر لباسم چیزی هست، «وَ صَلَّيْتُ ثُمَّ إِنِّي ذَكَرْتُ بَعْدَ ذَلِكَ»، حالا یا بعد از نماز یا در نماز؛ هر دو را شامل می‌شود ولی ظاهرش بعد از نماز است. «قَالَ: تُعِيدُ الصَّلَاةَ وَ تَغْسِلُهُ»، خب این روشن است؛ چون قبلش من محکوم به «اغسِل» بودم و توجّه داشتم، لذا این نماز با لباس نجس خوانده شده است.

 

    2. علم به نجاست ثوب و جهل به موضع آن

«قُلْتُ فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ رَأَيْتُ مَوْضِعَهُ وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ فَطَلَبْتُهُ»، من جایش را ندانستم و می‌دانم که اصابت کرده، دنبالش هم کردم «فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَيْهِ»، جایش را پیدا نکردم، «فَلَمَّا صَلَّيْتُ وَجَدْتُهُ»، وقتی که نماز خواندم، یک دفعه دیدم، «قَالَ: تَغْسِلُهُ وَ تُعِيدُ»،[2] حضرت فرمودند که آنجا را می‌شویی و نماز را اعاده می‌کنی. اینجا هم ملاکش روشن است دیگر. در اینجاها تا این قسمت از روایت بحثی نیست؛ چون این محکوم به «إغسِل» شد و حالا جایش را فقط نمی‌داند.

 

    3. شک در اصابت نجاست به ثوب

«قُلْتُ فَإِنْ ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ»، اگر من گمان کردم که به لباس اصابت کرده، یعنی یقین نکردم. یقین به طهارت داشتم امّا احتمال می‌دادم که نجس شده باشد، «وَ لَمْ أَتَيَقَّنْ ذَلِكَ»، دیگر [به عدم یقین] تصریح می‌کند، «فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ شَيْئاً»، برای احتیاط نگاه کردم و چیزی هم ندیدم، «ثُمَّ صَلَّيْتُ فَرَأَيْتُ فِيهِ قَالَ: تَغْسِلُهُ وَ لَا تُعِيدُ الصَّلَاةَ».این صورت سوم است که می‌فرماید لباس را بشوی و نماز را اعاده نکن. «لباس را بشوی» برای [نماز] بعدی است، «نماز را اعاده نکن» یعنی نمازی که خوانده. خب اینجا بحث است و سؤال پیش می‌آید. از اینجا به بعد دیگر مورد استشهاد است.

 

محلّ استشهاد در روایت

«قُلْتُ لِمَ ذَلِكَ؟»، چرا؟ از اینجا استفاده می‌شود که مباحثه کردن با امام هم اشکال ندارد. البتّه برای کشف حقیقت، نه اینکه بخواهیم اعتراض بکنیم، «قَالَ: لِأَنَّكَ كُنْتَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ»، تو بر یقین بر طهارت بودی، «ثُمَّ شَكَكْتَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ أَبَداً»، تو هیچگاه نمی‌توانی یقینت را به شک نقض کنی.

 

فروع دیگر مطرح شده در روایت

     شستن لباس در صورت علم به اصابت و جهل به موضع نجاست

«قُلْتُ فَإِنِّي قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَدْرِ أَيْنَ هُوَ فَأَغْسِلُهُ؟» من دانستم که اصابت کرده امّا جایش را پیدا نکردم. آیا باز هم بشویم؟ «قَالَ: تَغْسِلُ مِنْ ثَوْبِكَ النَّاحِيَةَ الَّتِي تَرَى أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهَا»، همان جاهایی را که احتمال می‌دهی اصابت کرده، [بشوی،] «حَتَّى تَكُونَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ»، از اینجا تا آخر روایت ظاهراً حکم دیگری است. حالا برای تیمّن و تبرّک می‌خوانیم، این روایات نکاتی دارد. حضرت فرمودند که آن مقداری که می‌دانی [بشوی،] همه لباس لازم نیست تا مبادا وسواسی شویم. در عبارت بعدی هم حضرت وسواسی‌گری را نفی می‌کند. «حَتَّى تَكُونَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ»، یعنی تا بر یقین بر طهارت لباس باشی.

 

     عدم لزوم تفحّص در صورت شک در اصابت

«قُلْتُ فَهَلْ عَلَيَّ إِنْ شَكَكْتُ فِي أَنَّهُ أَصَابَهُ شَيْ‌ءٌ أَنْ أَنْظُرَ فِيهِ؟»، عرض کردم: من شک کردم که اصابت کرده، آیا بروم تحقیق و تفحّص بکنم؟ حضرت فرمود: «قَالَ: لَا»، حالا یک چیزی در باطنت آمده و می‌خواهی راحت باشی، اشکال ندارد امّا واجب نیست، «وَ لَكِنَّكَ إِنَّمَا تُرِيدُ أَنْ تُذْهِبَ الشَّكَّ الَّذِي وَقَعَ فِي نَفْسِكَ». خب این دو صورت هم ظاهراً بحث ما نحن فیه نیست.

 

     رؤیت نجاست در ثوب در اثناء نماز

آن صورت سوم و این صورت آخری [محل بحث است:] «قُلْتُ إِنْ رَأَيْتُهُ فِي ثَوْبِي وَ أَنَا فِي الصَّلَاةِ»»، من آن را در لباسم در حال نماز دیدم، «قَالَ: تَنْقُضُ الصَّلَاةَ وَ تُعِيدُ إِذَا شَكَكْتَ فِي مَوْضِعٍ مِنْهُ ثُمَّ رَأَيْتَهُ»، نماز را نقض بکن و اعاده بکن. حالا اینها بحث‌هایی است که اعاده از بعد است یا چطور است. می‌فرماید منتها وقتی که در موضعی از لباس شک کردی و آن را دیدی. خب حالا این بحث است که «شَکَکْتَ فِی مَوْضِعٍ» یعنی قبل از نماز شک کردی و سپس دیدی؟ یا حین نماز؟ آیا وقتی شک کرد و بعد دید، تکلیف دارد؟ «وَ إِنْ لَمْ تَشُكَّ ثُمَّ رَأَيْتَهُ رَطْباً»، اگر شک نکردی، بعد دیدی که این رطب است، «قَطَعْتَ الصَّلَاةَ وَ غَسَلْتَهُ ثُمَّ بَنَيْتَ عَلَى الصَّلَاةِ»، نماز را قطع بکن و لباس را بشوی ـــ چون دیدی دیگر، در نماز دیدی ـــ و بناء بر نماز بگذار. ظاهرش این است که [نماز را] ادامه بده. البتّه این در صورتی است که آب در دسترس باشد یا بتواند بدون به هم زدن موالات و رو به قبله بودن و امثال اینها آن را بشوید. «لِأَنَّكَ لَا تَدْرِي لَعَلَّهُ شَيْ‌ءٌ أُوقِعَ عَلَيْكَ»، شاید همین الان [به تو اصابت کرده است؛] یعنی عدم بطلان را حضرت دارند این طور بیان می‌کنند. از اول این طور نیست که باطل باشد، صحیح انجام شده. الان که فهمیدی، این طور نمازت را صحیح بکن، «فَلَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ»،[3] نمی‌توانی که یقین به طهارت را که از اول داشتی و وارد نماز شدی، با شک اینکه آیا از اول بوده نقضش بکنی. پس نمازت تا حالا صحیح است و از این به بعد اگر می‌توانی بشویی، باید بشویی. حالا بحث قطع هم عرض کردم که یعنی فعلاً فاصله‌ای بینداز و سپس بشوی تا آن جنبه‌های دیگر هم از بین نرود.

 

فرمایش مرحوم آخوند (ره) ذیل صحیحة دوم زرارة و احتمال استفاده قاعده «یقین»

خب این روایت چند بخش داشت که دو بخش آن مهم است و حضرت به این قاعده تمسّک کرده‌اند. مرحوم آخوند می‌فرماید که استدلال به این روایت بر این قاعده، بیانش از روایت سابق روشن شد که قاعده کلّی است. منتها اینجا در ما نحن فیه، احتمال اینکه بیان حضرت ناظر به قاعده «یقین» باشد، وجود دارد. در قاعده «یقین» خب می‌دانید که شخص شک می‌کند در اینکه آن وقتی که یقین داشته، اصلاً یقین داشته یا نه. شک او در بقاء نیست، در حدوث است. می‌فرمایند که دلالتش بر استصحاب، مبنی بر این است که بگوییم این فرمایش حضرت: «لِأَنَّكَ كُنْتَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ ثُمَّ شَكَكْتَ» راجع به شک در بقاء باشد. اگر شک در همان حدوث یقین باشد، این می‌شود قاعده «یقین». «و قد ظهر ممّا ذكرنا في الصحيحة الاولى تقريب الاستدلال بقوله: "فليس ينبغي أن تنقض اليقين بالشكّ" في كلا الموردين، و لا نعيد. نعم، دلالته في المورد الأوّل على الاستصحاب مبنيّ على أن يكون المراد من اليقين في قوله عليه‌السلام: "لأنّك كنت على يقين من طهارتك" اليقين بالطهارة قبل ظنّ الإصابة، كما هو الظاهر، فإنّه لو كان المراد منه اليقين الحاصل بالنظر والفحص بعده ـ الزائل بالرؤية بعد الصلاة ـ كان مفاده قاعدة اليقين، كما لا يخفى».[4] حالا در نهایت می‌فرمایند که ما به طور خاص می‌خواهیم مسئله استصحاب را اینجا مطرح کنیم و حجّیّت استصحاب را به طور خاص از این روایت استفاده بکنیم. وَ الّا هم در قاعده «یقین» این معنا وجود دارد که «لا تَنقُض»، هم در استصحاب. یعنی در قاعده «یقین» هم فرموده‌اند اعتناء به شکّت نکن، شک در اینکه آن موقع یقین داشتی. آن یقین در حدوثت را نقض نکن. در استصحاب، یعنی یقین در بقائت را نقض نکن با شک در بقاء آن متیقَّن.

مرحوم آخوند می‌فرماید که ظاهر همین مسئله استصحاب است که عرض می‌کند که من احتمال دادم که به لباسم چیزی خورده و یقین نکردم، نظر هم کردم ولی چیزی ندیدم. نماز خواندم و سپس در نماز دیدم که این هست. حضرت فرمودند که این را برای نماز بعدی بشوی و نمازت را اعاده نکن، نمازت صحیح است، چون تو بر یقین از طهارتت بودی. ظاهرش این است دیگر؛ «نماز را اعاده نکن» یعنی اینکه در آن زمان شک، شما یقینت را داری. طهارت داشتی. حالا که دیدی لباست مشکل دارد، دیگر نمی‌توانی در نماز بعدی وارد بشوی. خب می‌فرمایند که اگر مقصود از این یقینِ حاصل، به نظر و فحص بعد از آن باشد، اینجا می‌شود قاعده «یقین».

 

اشکال و دفع اشکال با کفایت احراز طهارت

لکن می‌فرمایند که این اعاده بعد از اینکه کشف شد که نماز در نجاست است، نقض یقین به طهارت نیست با شک در طهارت. یعنی اگر ما بگوییم که اعاده بکند. خب اگر اعاده بکند، اینجا نقض یقین به شک نیست، نقض یقین به یقین است. اصلاً این بر خلاف مفاد فرمایش حضرت است. حضرت می‌فرماید که تو شک داری و نقض هم نباید بکنی. اگر بگوییم بعد از کشف اعاده بکند، این می‌شود نقض یقین به یقین. پس این تعلیل، در اینجا صحیح نیست. این تعلیل نشان‌دهنده این است که تو جواز دخول در نماز داشتی. این مسئله هست که این اشکال را ما چطور اصلاح بکنیم که این تعلیل به «لا تَنقُض»، جواز دخول در نماز را بیان می‌کند. مرحوم آخوند می‌فرماید که از این اشکال نمی‌توانیم فرار کنیم، مگر اینکه این طور بگوییم که وقتی متوجّه به طهارت می‌شود، همان احراز طهارت کافی است؛ یا با اصل یا با قاعده. نه خود طهارت. یعنی چه؟ یعنی مقتضای استصحاب طهارت در حال نماز، عدم اعاده نماز است ولو اینکه بعد از نماز کشف شد که این نماز در نجاست واقع شده است. اینکه حضرت دارند استصحاب را حجّت می‌کنند و می‌فرمایند که یقین را نقض نکن، می‌خواهند بفرمایند که در این حال که شما در نماز این را دیدی، آن طهارت واقعیّه شرط نیست، احراز طهارت کافی است و احراز طهارت هم با استصحاب تحقّق پیدا می‌کند. همان طور که اگر بعد از کشف بگوییم اعاده بکند. خب معنایش این است که نقض جایز است و استصحاب حجّیّت ندارد. «ثمّ إنّه اشكل على الرواية بأنّ الإعادة بعد انكشاف وقوع الصلاة في النجاسة ليست نقضاً لليقين بالطهارة بالشكّ فيها، بل باليقين بارتفاعها، فكيف يصحّ أن يعلّل عدم الإعادة بأنّها نقض اليقين بالشكّ؟ نعم، إنّما يصحّ أن يعلّل به جواز الدخول في الصلاة، كما لا يخفى و لا يكاد يمكن التفصّي عن هذا الإشكال إلّا بأن يقال: إنّ الشرط في الصلاة فعلا حين الالتفات إلى الطهارة هو إحرازها ولو بأصل أو قاعدة ، لانفسها ، فتكون قضيّة استصحاب الطهارة حال الصلاة عدم إعادتها ولو انكشف وقوعها في النجاسة بعدها. كما أنّ إعادتها بعد الكشف تكشف عن جواز النقض و عدم حجّيّة الاستصحاب حالها، كما لا يخفى فتأمّل جيّدا»[5]

 

طهارت؛ شرط علمی یا واقعی

پرسش: طهارت، شرط علمی است یا شرط حقیقی است؟

پاسخ: حالا اینها بحث است. آیا شرط حقیقی است اگر بداند؟ اینها بحث امر ظاهری و امر واقعی و اِجزاء امر ظاهری از امر واقعی است. همین بحث اِجزاء را مرحوم آخوند می‌آورد. دو سه مورد «إن قیل» و «یقال» دارند. تا اینجا این را می‌فرمایند که مقتضای فرمایش حضرت این است که استصحاب را دارند حجّت می‌کنند. خب اینکه استصحاب را حجّت می‌کنند، معنایش این است که این سائل می‌گوید که من در نماز آن را دیدم؛ «ثُمَّ صَلَّيْتُ فَرَأَيْتُ فِيهِ». حضرت می‌فرمایند که نه، نمازت را بخوان. اینجا آیا طهارت واقعی است؟ آن یقینت را نقض هم نکن به شک و استصحاب را هم دارند بیان می‌کنند که تو ادامه بده. قاعده «یقین» هم نیست. پس نتیجتاً اینجا ایشان می‌فرمایند که باید این طور بگوییم که احراز طهارت کافی است؛ حالا این احراز گاهی با واقعیّت هم منطبق است، گاهی هم منطبق نیست. همین کافی است.

     اگر شک کردم که لباسم نجس شده و گشتم و پیدا هم نکردم.

     خب نه دیگر، اصلاً حکمی ندارد.

     بعد نماز مجدّد می‌بیند که نه، کامل نگشته است.

     خب اگر قبل از نماز، یقین به طهارت داشته، این حکمی ندارد. فرمایش این است دیگر. قبل از نماز یقین به طهارت داشته، سپس احتمال داده که در نماز نجس شده، تفحّص هم کرده و ندیده، حضرت می‌فرمایند که نه، نمازت درست است. اگر بعداً پیدا کردی، برای نماز بعدی بشوی. اصلاً مورد همین است. اینجا دارند استصحاب را حجّت می‌کنند.

     یعنی شما بعد از نماز اگر یقین هم بکنی که این قبل از نماز بوده ولی شما گشتی و پیدا نکردی، نماز صحیح است؟

     خب اگر یقین بکند که آن بحث دیگر است. بحث ما این است که در نماز شک کرده که آیا داشته یا نداشته. و شک بدوی می‌شود دیگر. تفحّص هم کرده، در حالی که اصلاً لازم هم نبوده تفحّص بکند طبق آن فرمایش حضرت که فرمود لازم نیست تفحّص بکنی. ندیده، حکمی ندارد. اینجا معلوم می‌شود که احراز طهارت کافی است.

 

جمع‌بندی و نحوه جمع بین ادلّه احکام واقعی و اصول عملیه

خب اینجا این اشکال پیش می‌آید که جایی برای استصحاب طهارت نیست؛ چون وقتی که طهارت شرط نباشد، نه موضوع حکم شرعی است، نه حکم شرعی است. پس اینجا شما چطور داری مطلب را بیان می‌کنی؟ مرحوم آخوند می‌فرماید که بله، ما می‌گوییم طهارت شرط فعلی نیست الّا اینکه از شرطیّت هم که منعزل نیست. این همان بیانی است که عرض کردم. این به نوعی شرطِ علمی است. شرط است منتها از اینها معلوم می‌شود که شرطِ علمی است. وقتی که انسان علم دارد، باید احراز بکند؛ اگر علم ندارد، این شرطیّتش فعلیّت ندارد و شرطیّت اقتضائی است. می‌فرمایند که توفیق و جمع بین اطلاقات که فرمود: «لا صَلاةَ إلّا بِطَهورٍ»[6] و مثل این خطاب همین است دیگر. «لا صَلاةَ» دارد به طور مطلق نماز بدون طهور را نفی می‌کند؛ چه من علم داشته باشم طهارت دارم یا ندارم و چه نداشته باشم. این می‌گوید «لا تَنقُض»؛ یعنی تو طهارت داری دیگر. تعبّداً می‌گوید با استصحاب طهارت داری. پس اینجا من را مُحرِز طهارت می‌داند. «لا يقال: لا مجال حينئذ لاستصحاب الطهارة، فإنّه إذا لم يكن شرطا لم يكن موضوعا لحكم، مع أنّها ليست بحكم، و لا محيص في الاستصحاب عن كون المستصحب حكماً أو موضوعاً لحكم. فإنّه يقال: إنّ الطهارة وإن لم تكن شرطا فعلاً، إلّا أنّها غير منعزلة عن الشرطيّة رأساً، بل هي شرط واقعيّ اقتضائيّ، كما هو قضيّة التوفيق بين بعض الإطلاقات و مثل هذا الخطاب»[7]

خب تا اینجا را امروز از فرمایش مرحوم آخوند عرض کردیم. حالا یکی دو اشکال دیگر هم دارد. خلاصه کلام ایشان همین است که ما باید بین این اصول و ادلّه احکام واقعی، جمع بکنیم. نمی‌توانیم این اصول را رها کنیم، از آن طرف هم ادلّه احکام واقعی را نمی‌توانیم رها بکنیم. ادلّه احکام واقعی همیشه هست منتها باید به تعبیری قائل به مرحله داشتن احکام واقعی بشویم. حالا ان‌شاءالله فردا ادامه کلام مرحوم آخوند و فرمایش آیت‌الله خوئی را پی می‌گیریم.

 


logo