1404/08/03
بسم الله الرحمن الرحیم
جمعبندی و فرمایش استاد در صحیحة نخست زرارة در باب حجّیّت استصحاب/ اصل استصحاب /اصول عملیّه

موضوع: اصول عملیّه / اصل استصحاب / جمعبندی و فرمایش استاد در صحیحه نخست زرارة در باب حجّیّت استصحاب
مروری بر مباحث گذشته و حدیث اول زرارة در ادلّه حجّیّت استصحاب
بحث در ادلّه حجّیّت و اعتبار استصحاب است که به دلیل چهارم رسیدیم که همان حدیث اول زراره است. حالا مجدّد برای تیمّن و تبرّک مروری میکنیم تا آن نکاتی را که به ذهن میرسد، عرض بکنیم. این حدیث، از دو مسئله و مطلب برخوردار است: یکی سؤال و یکی جواب. منتها در سؤال ـــ حالا هر طور هم این سؤال را تحلیل بکنیم ـــ مراحلی وجود دارد که به نظر میرسد باید آن را از جواب جدا کرد؛ چرا که دخالت اساسی در جواب ندارد. این را دقّت داشته باشیم. زراره سؤال میکند که شخصی میخوابد. ظاهراً این شخص در بستر خواب است و میخواهد دراز بکشد و استراحت بکند؛ حالا شب است یا روز است، [فرقی نمیکند]. آیا یک چُرت و دو چُرت، مخلّ وضویش میشود؟ یعنی وضو هم دارد، چنانچه خودش هم [در سؤال] میگوید. حضرت (علیه السلام) قاعدهای را بیان میکنند: «قَد تَنامُ العَینُ وَ لا یَنامُ القَلبُ وَ الأُذُن»، بعد میفرمایند که «فَإذا نامَت العَینُ وَ الأُذُن»، طبق نقلِ دیگر «وَ القَلب» هم اضافه شده، «فَقَد وَجَبَ الوُضوء». این روشن است. یعنی در واقع، هم میخواهند موضوعِ این حکم شرعی را بیان بکنند که یکی از نواقض واقعاً چیست، و هم اینکه بفرمایند تا وقتی که این موضوع محقّق نشده، این نقض [وضو نیز] محقّق نشده است. با سؤال بعدی هم راوی میخواهد مطلب روشن بشود: «فَإن حُرِّکَ فی جَنبِه شَیءٌ وَ هُوَ لا یَعلَم؟ قالَ: لا حَتّی یَستَیقِنَ أنّه قَد نامَ، حَتّی یَجیءَ مِن ذلک أمرٌ بَیِّن».[1] حالا چه بگوییم شبهه مفهومیه است، چه بگوییم شبهه حکمیه است، هیچ فرقی نمیکند. بعضی از بزرگان بین این شبهه مفهومیه و حکمیه، فرقی گذاشتهاند امّا از جهت آن حکم اصلی، فرقی نمیکند. امام (علیه السلام) دارند مفهوم نوم و موضوع وجوب وضو و ناقض بودن را در این قسمت بیان میکنند؛ به این صورت که نوم این است و قهراً اگر این نوم محقّق نشد، این وضو باقی است. این نکته تا اینجا استفاده میشود.
دلالت عبارت «وَ إلّا ...» بر حذف و استنباط قاعده کلّی استصحاب از روایت
وقتی که این مطلب خوب روشن بشود، مطالب «وَ إلّا» هم به نظر میرسد صاف و روشن است. غرض ما این است که ما باید کلام گوینده را به همان مقداری که ظهور عُرفی دارد، حمل بکنیم. سراغ توجیهات و امثال اینها که گاهی با سخن گوینده مناسبت ندارد، [نرویم.] تا جایی که قرینه دارد، خب ما میتوانیم بگوییم. مثلاً در این «وَ إلّا» روشن است که یک چیزی مخفی است و یک چیزی حذف شده و این حذف هم بر اساس آن مسئله روشن صورت گرفته است؛ یعنی لزومی نداشته [که ذکر شود.] «وَ إلّا» یعنی چه؟ یعنی اگر با «حَتّی یَستَیقِنَ أنّه قَد نامَ، حَتّی یَجیءَ مِن ذلک أمرٌ بَیِّن» اینها فرمایشات امام است. حضرت دارند بیان میکنند که موضوع چه وقت محقّق میشود؛ این حکمِ نقض با آن موضوع، در آن وقت [محقّق میشود.] اگر چنین چیزی رخ نداد، یعنی «لَم یَجِئْ من ذلک أمرٌ بَیِّن»، بنابراین «لا یَجِبُ الوُضُوء». خب این به نظر میرسد که خیلی روشن است. آن وقت «فَإنَّه» میشود علّت: «فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِه». بعد حضرت دارند یک قاعده کلّی را بیان میکنند: «وَ لَا یُنْقَضُ الْيَقِينُ بِالشَّكِّ أَبَداً وَ لَكِنْ یَنقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَرَ». با این تحلیل سیاق و ظهورات کلام، این به نظر میرسد که خیلی روشن است که نمیشود امام (علیه السلام) تکرار بکند. تکرار، مستهجن است که بگوییم «وَ لَا یُنْقَضُ الْيَقِينُ بِالشَّكِّ فِی الوُضُوء». این را [که قبلاً] فرموده دیگر: «فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِه». با آن سیاقی که عرض شد، جواب در تقدیر است: «فَإن لَم یَجِئْ من ذلک أمرٌ بَیِّن فَلا یَجِبُ علیه الوُضُوء». علّت را هم حضرت صریحاً دارند بیان میکنند، دیگر تکرار معنا ندارد: «فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِه». آن وقت یک قاعده کلّی را دارند بیان میفرمایند که از ارتکازات عقلاء هم هست: «وَ لَا یُنْقَضُ الْيَقِينُ بِالشَّكِّ أَبَداً وَ لَكِنْ یَنقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَرَ». بنابراین این «وَ لَا یُنْقَضُ الْيَقِينُ» یک ربطی [به ماقبل] دارد امّا ربط به عنوان قاعده کلّی برای وضو نیست. این را اصلاً پیش از این بیان فرموده دیگر. مسیر علّت و معلول باید روشن بشود. این به منزله همان است که عرض کردیم. خب، اگر بگویی «و لا ینقض الیقین بالوضوء أبداً بالشک فیه»، این محذور در تعلیل پیش میآید که خود معلَّل را آورده است. این اصلاً قبیح است در کلام. امّا اگر بگوییم تعلیل یک قاعده کلّی است، این تکرار لازم نمیآید. این عرض ما است که دیگر به نظر میرسد [توضیح بیشتر] لازم نباشد.
خلاف ظاهر بودن اراده انشاء از جمله اسمیّه
به هر حال اگر ما بگوییم این جمله اسمیه یک جمله خبریه و دارای معنای انشاء است، یک مقداری خلاف ظاهر است. یعنی بگوییم جمله اسمیه انشاء میکند که «تو بر یقین بر وضو باش، یا بناء بر وضوء بگذار». این خلاف ظهور جملات است و ما [چنین کاربردی در آنها] نداریم. باید توجیه بکنیم. البتّه جمله فعلیّهای که انشاء باشد، رایج است. بنابراین به هر حال ما یک چیزی را به قرینه مقام باید در تقدیر بگیریم. آن چیزی که مناسب با کلام گوینده است، از مجموع سؤال و جواب، این دیگر امری متعارف است. به نظر میرسد خیلی دیگر این بحثها لزومی نداشته باشد. همین کلام را بزرگان دیگر هم فرمودهاند.
اهمّیّت توجّه به سیاق کلام و اتّکاء روایت بر ارتکازات عقلایی
منتها نظر این است که ما باید از سیاق کلام برای استنباط احکام استفاده بکنیم. این توجّه سیاقی گاهی مورد غفلت قرار میگیرد. ما بحث از ظهور میکنیم منتها وقتی وارد نتیجهگیری میشویم، از این ظهور یواشکی غفلت میکنیم. اگر آن مسئله ظهور را که همان سیاق کلام گوینده است ملاحظه بکنیم، مسئله خیلی روشن است. بنابراین عرض کردیم که این روایت، بر دو مسئله مهم تکیه میکند: یکی تبیین موضوع وجوب وضو در یک مورد که مسئله نوم است. حالا زراره میدانسته یا نمیدانسته، به آنها دیگر کاری نداریم. حضرت دارند بیان میکنند که نوم این است. بعد هم حکمش این است که اگر نومی واقعاً باشد، نقض هست. اگر نوم واقعاً نباشد، نقض نیست و نباید اصلاً آن را نقض بکنیم. این اصلاً خلاف مرتکَز است. از اینجا هم استفاده میشود که حضرت به ارتکازات عقلائیه تمسّک کردهاند. قبل از این مسئله تعبّد، این ارتکازات عقلاییه مسئله مهمّی است. نمیشود ما یک ارتکازی را قائل بشویم و بگوییم این ارتکاز تعبّدی است. ما این را نفهمیدیم که یک ارتکازی تعبّدی باشد. ارتکاز تعبّدی یعنی ما چیزی نمیفهمیم و فقط ظهور کلام حضرت هست. و این هم به صورت تعبّدی دارند بیان میکنند. وَ الّا عقلاء این کار را انجام نمیدهند و در اموراتشان یقینشان را به ادنی احتمالِ از بین رفتن نقض میکنند. و ما این را هم احراز نکردیم که عقلاء در اموراتشان [چنین کنند]. بله، در امورات مهم این کار را انجام میدهند که امورات مهم هم خودش درواقع قرینه است. «حَتّی یَجیءَ مِن ذلک أمرٌ بَیِّن» خودش قرینه میشود. امّا آنجایی که در نوع امورات قرینه نباشد، بناء بر یقین میگذارند و این یک ارتکاز عرفی است. این حالا عرض ما است بعد از نقل فرمایشات بزرگان. البتّه دیدن این فرمایشات خوب است و ذهن را تشحیذ میکند اما به نظر میرسد که نباید خیلی این مباحث را در این دقایق مدرسهای پیچاند. چون به هر حال اینها مسائل عقلایی و اعتبارات است دیگر. اعتبارات شرعیه را در همان حدّی که عقلاء از این ظهورات استفاده میکنند، باید بگیریم و [به پیش] برویم. حالا روایت بعدی را انشاءاللّه عرض خواهیم کرد.