1403/07/16
کیفیت وجوب مقدمه - بررسی ادله اقوال - تكميل بررسي قول سوم(شيخ اعظم انصاري)/مقدمة الواجب /الأوامر
موضوع: الأوامر/مقدمة الواجب /کیفیت وجوب مقدمه - بررسی ادله اقوال - تكميل بررسي قول سوم(شيخ اعظم انصاري)
در مقدمه، لازم بود کیفیت مقدمه واجب را بیان کنیم و چگونگی وجوب مقدمه را بررسی نماییم. ما اقوال مختلفی را مطرح کردیم که در این زمینه وجود دارد و قرار شد دلایل این اقوال را نیز بررسی کنیم. در جلسه قبل، سه قول بههمراه دلایل آنها ذکر کردیم:
قول اول: قول صاحب کفایه که معتقد است فقط ملازمهای بین مقدمه و ذیالمقدمه وجود دارد و هیچ قید و شرط دیگری برای واجب بودن مقدمه لازم نیست.
قول دوم: قول صاحب معالم که در وجوب مقدمه واجب، اراده ذیالمقدمه را قید کرده است.
قول سوم: قول شیخ اعظم انصاری که بیان میکند قصد توصل به ذیالمقدمه ضروری است و تنها اراده ذیالمقدمه کافی نیست.
آنچه که در جلسه قبل بیان کردیم، این بود که این نظر قابل قبول نیست و قصد توصل نمیتواند قید برای مقدمه واجب باشد. چراکه ذات فعل واجب است، نه عنوان مقدمیت. عنوان مقدمیت تنها انگیزه و داعی برای انجام آن فعل مقدمه محسوب میشود.
یکی از جوانب این مناقشه را در جلسه قبل بیان کردیم و امروز نیز چند جنبه دیگر را بررسی خواهیم کرد. یکی از این جنبهها این است که سؤال میشود: آیا مقدمه، ذات الفعل است یا صرفاً عنوان مقدمیت؟ برای مثال، در مسیر رسیدن به حج، آیا قطع مسافت (به معنای راه رفتن) واجب است یا صرف عنوان مقدمیت کافی است؟
اگر عنوان مقدمیت ضروری باشد، فرض کنیم شخصی بدون قصد قبلی به مکه برود. آیا میتوان گفت که او قطع مسافت را انجام داده است؟ در این صورت، پاسخ این است که این فرد نمیتواند حج را انجام دهد، زیرا عنوان مقدمیت را نداشته است.
همچنین، فرض کنید کسی بدون نیت عنوان مقدمه، یک نردبان را بالا ببرد. در این حالت، ادعا میشود که او نمیتوانسته است فرمان مولا را اطاعت کند و باید نردبان را سر جایش بگذارد و دوباره با نیت مقدمه اقدام کند. این نکته تاکنون جایی بیان نشده است.
اشکال دیگری که میتوان بهسخن شیخ اعظم انصاری وارد کرد، این است که این سخن با برخی از اظهارات دیگر خود ایشان ناسازگار است. جناب شیخ در مقدمات توصلیه تأکید میکنند که در این موارد، عمل بهنحو مطلق واجب است و نیازی بهقصد مقدمیت نیست. اگر شخصی مقدمهای را بهقصد تفریح انجام دهد، اما بهموقع عمل را انجام دهد و ذیالمقدمه را بهجا آورد، در اینجا لازم نیست که دوباره مقدمه را انجام دهد.
بنابراین، در واجبات توصلیه اگر ذیالمقدمه بدون مقدمه نیز انجام شود، این عمل کافی است، زیرا غرض با ذات آن مقدمه و ذیالمقدمه انجام میشود و نیازی بهعنوان مقدمیت ندارد. بهنوعی، عقل تنها ملازمه میان ذیالمقدمه و مقدمه را درک میکند و فراتر از آن نمیتواند وارد شود.
بهعبارتدیگر، وقتی میگوییم بین ذیالمقدمه و مقدمه ملازمه وجود دارد، به این معناست که باید نردبانی بگذارید تا بتوانید به پشتبام بروید؛ بدون نردبان نمیتوان بالا رفت. این ملازمه زمانی حاصل میشود که میگوییم «کن علی السطح» (بر روی سطح بایست) که لازمهاش این است که باید نردبان را نصب کنید. عقل بهخوبی درک میکند که اگر مقدمه فراهم شود، منجر بهتحقق فعل میشود، اما بیش از اینکه مقدمه باید بهعنوان مقدمیت انجام شود، را عقل درک نمیکند.
درواقع، عقل میداند که ذیالمقدمه بستگی بهمقدمه دارد، اما این وابستگی بیشتر بر ذات فعل تأثیر دارد و نه بر عنوان مقدمیت؛ بنابراین، اگر فعالیتی بدون عنوان مقدمی انجام گیرد، نباید در اینجا اشکالی وجود داشته باشد و لازم است که کافی باشد.
اما نکتهای وجود دارد که نباید نسبت بهسخن جناب شیخ بهسادگی بگوییم او اشتباه کرده است و از آن بگذریم. عنوان مقدمیت بر ترتب ثواب تأثیر میگذارد. زمانیکه شما بدون نیت توصل به حج از جایی بهسمت آن قدم برمیدارید، مثلاً بهقصد سیاحت، اگر درنهایت در ایام حج به مکه برسید و حج را انجام دهید، حج شما صحیح است و نیازی به بازگشت و تکرار نیست.
اما اگر از ابتدا قصد و نیت توصل به حج داشته باشید و از همینجا حرکت کنید، ثواب در اینجا به قدمها و گامهای شما مرتبط خواهد بود؛ یعنی عنوان مقدمیت و قصد توصل، موجب میشود که این مقدمه شما نیز شایستگی ثواب را پیدا کند. اگر با قصد تفریح رفتید، عنوان مقدمیت را نداشتهاید و در این صورت، ثواب بر آن مترتب نخواهد بود.
اهمیت عنوان مقدمیت و تأثیر آن بر ترتب ثواب
یک نکته مهم وجود دارد که عنوان مقدمیت در ترتب ثواب تأثیر بسزایی دارد. اگر انسان قطع مسافت را از همان ابتدا بهعنوان مقدمه حج انجام دهد، از همان مرحله و گام نخست، با ترتب ثواب بر گامهای او مواجه خواهد شد. این سختی و مشقت بهطورکلی به «أفضَلُ الأعمال أحمَزُها» تعلق پیدا میکند؛ بنابراین، ثواب نیز از این جهت بر عمل او مرتب خواهد بود.
این نکته مشخص میکند که سخن شیخ را نمیتوان بهسادگی نادیده گرفت و در آن یک ثمره مهم وجود دارد که نشاندهنده اهمیت عنوان مقدمیت است.
بهعنوانمثال، در مقدمهای که خود فعل حرام محسوب میشود، بهمسئله نجاتغریق اشاره میکنیم. فرض کنید شما میخواهید فردی را که در حال غرق شدن است نجات دهید، اما استخری که او در آن غرقشده، در زمینی قرار دارد که برای شما غصبی محسوب میشود و شما نمیدانید آیا صاحب این زمین راضی است یا نه.
در اینجا، انقاذ غریق واجب است و مقدمه آن، یعنی ورود به این ارض مغصوبه، نیز واجب میشود؛ بنابراین، دخول شما به این زمین باید واجب باشد. اگر شما بهعنوان مقدمه واجب وارد شوید، یعنی با نیت نجات فرد غریق، این ورود مشکلی نخواهد داشت و عنوان حرمت ورود به اراضی مغصوبه از شما برداشته میشود؛ اما اگر شما بدون نیت مقدمیت وارد شوید، این ورود حرام خواهد بود، حتی اگر ذیالمقدمه (نجات فرد) را انجام داده باشید، زیرا شما نیت توصل بهمقدمه واجب را نداشتهاید.
این موضوع موجب اختلافنظر در بین فلاسفه میشود. اگر ما حرف صاحب کفایه را بپذیریم، میگوییم که مقدمه واجب مطلقاً واجب است و نیازی بهقصد توصل ندارد. در این صورت، ورود بهزمین مغصوبه جایز است و هیچ مشکلی نخواهد بود؛ اما طبق مبنای جناب شیخ اعظم انصاری، که فرمودند قصد توصل لازم است و عنوان مقدمیت خصوصیت دارد، اگر شما بدون عنوان مقدمیت وارد زمین مغصوبه شوید، آن ورود حرام خواهد بود. در چنین حالتی، اگرچه واجب را انجام دادهاید، ولی یک فعل حرام نیز مرتکب شدهاید.
توجیهات کلام شیخ اعظم انصاری
در کلام شیخ اعظم میتوان دو توجیه اساسی را مطرح کرد.
توجیه اول: بهبرداشت مرحوم امام در «تهذیب» مربوط میشود، که ایشان نیز بههمین برداشت اشاره داشتهاند. مرحوم امام در «تهذیب الأصول» بیان کردند که مقصود شیخ اعظم ممکن است همین ترتب ثواب باشد.
ما پیشتر گفتیم که در یک مورد خاص، کلام شیخ میتواند موردپذیرش قرار گیرد؛ چراکه در آنجا قصد توصل سبب ترتب ثواب میشود. بهعبارتدیگر، مرحوم امام و برخی دیگر میخواهند بیان کنند که کلام شیخ ناظر بههمین مسئله ترتب ثواب است و منظور ایشان این است که هنگامیکه قصد توصل میکنید، ثواب بر این مقدمه شما مترتب میشود، نه اینکه اگر وارد شدید و سپس دوباره برگشتید، مقدمه را انجام دهید.
بنابراین، توجیه اول این است که بگوییم مقصود شیخ اعظم همین است که عنوان مقدمیت و قصد توصل در ترتب ثواب دخالت دارد. درواقع، این دخالت در ترتب ثواب مشهود است و نه در اصل عمل، چراکه مقدمه بهخودیخود میتواند به ترتب ثواب منجر شود.
عبارت مرحوم امام اینگونه دارد:
«واما القول الثالث، اعني كون الواجب هو المقدمة بقصد التوصل الى ذيها فقد نسب الى الشيخ الاعظم قدس سره ولكن عبارة مقرر بحثه ينادي بالخلاف في عدة مواضع خصوصا فيما ذكره في (هداية) مستقلة لرد مقالة صاحب الفصول اذ يظهر من نص عبائرة هناك ان قصد التوصل ليس قيدا لمتعلق الوجوب الغيري حتى يكون الواجب هو المقدمة بقصد التوصل، بل الواجب هو نفس المقدمة الا ان قصد التوصل يعتبر في تحقق امتثال الامر المقدمي، حتى يصدق عليه الاطاعة سواء كانت المقدمة عبادية ام توصلية ...»[1] .
یعنی این قول بر آن است که شما مقدمه را بهقصد توصل به ذیالمقدمه انجام دهید. امام میفرماید: این نظر بهشیخ اعظم قدس سره نسبت داده شده است، اما عبارت مقرر بحث شیخ در چند جا منادی خلاف این نظر است.
خصوصاً در مواردی که در «الهداية» ذکر کردهاند، بهخصوص در جاییکه ذکر کرده که مستقل است. بهعنوانمثال، در مواردی که توضیحاتی در مورد لزوم قصد توصل آمده، بهویژه در بحث صاحب «فصول». از اینجا بهطور مشخص میتوان فهمید که «ان قصد التوصل ليس قيدا لمتعلق الوجوب الغيري» به این معنا که قصد توصل قید متعلق وجوب نیست و اینگونه نیست که وجوب غیری، مانند وجوب مسافت، برای رسیدن به حج فرض شود.
بر این اساس، به این نتیجه میرسیم که «الواجب هو المقدمة بقصد التوصل» به این معنا نیست که واجب همان مقدمه است که بهقصد توصل انجام بشود. درواقع، وجوب بهخود مقدمه تعلق دارد، اما قصد توصل در تحقق امتثال امر مقدمی اعتبار دارد. به این معنا که اگر فرد به او دستور داده شود مقدمهای را انجام دهد، تحقق این دستور بسته بهقصد توصل است؛ بهنحویکه این عمل بهعنوان اطاعت محسوب میشود.
مرحوم امام میفرمایند اگر شما قطعی مسافت را بدون قصد توصل انجام دهید، این بهعنوان اطاعت از امر مولا محسوب نمیشود؛ اما اگر با قصد توصل انجام دهید، عمل شما اطاعت از امر مولا خواهد بود و بهتبع آن، ثواب نیز دارد. در اینجا همچنین فرقی نمیکند که مقدمه عبادی باشد یا توصلی؛ زیرا اگر شما بهقصد اطاعت از امر مولا اقدام کنید، این عمل، اطاعت بهشمار میآید و ثواب خواهد داشت؛ اما اگر بدون قصد توصل ذیالمقدمه را انجام دهید، اینجا دیگر اطاعت نخواهد بود و درنتیجه، ثواب نیز تحقق نخواهد یافت.
بنابراین، مرحوم امام رضوانالله تعالی علیه، اولین توجیه در کلام شیخ اعظم انصاری را بیان کردهاند بدین معنا که مقصود شیخ اعظم مرتبط بههمین ترتب ثواب است و نه غیر آن. این توجیه اولی است که میتوان در کلام شیخ مطرح کرد و مرحوم امام به آن اشاره کردهاند.
توجیه دوم کلام شیخ اعظم انصاری: نظر مرحوم نائینی
توجیه دومی که میتوان در بیان شیخ اعظم ارائه داد، آن چیزی است که از مرحوم نائینی نقل شده است. مرحوم سید خویی در «اجود التقریرات» به این مسئله اشارهکرده و نظر مرحوم نائینی را بیان کرده است.
مرحوم نائینی برای کلام شیخ چند احتمال مطرح میکند. یکی از این احتمالات این است که شرط قصد توصل که مرحوم شیخ اعظم انصاری فرمودند، مطلق نیست و تنها در موارد خاصی صدق میکند. بهعبارتدیگر، مقصود ایشان در مواردی است که مقدمه این فعل با حرمت مزاحمت دارد. بهعنوانمثال، شما میخواهید مقدمه واجب، یعنی انقاذ غریق، را انجام دهید و مقدمهاش ورود بهزمین مغصوبه است.
مرحوم نائینی بیان میکنند که در اینجا وجوب ورود بر حسب حرمت دخول به ارض مغصوبه مزاحم است؛ بنابراین، در این مورد باید قصد توصل داشته باشید تا آن حرمت نادیده گرفته شود و عنوان مقدمی اثرگذار باشد. این موضوع را چند دقیقه پیش نیز توضیح دادیم.
اما اگر قصد توصل نداشتید، عنوان مقدمیت وجود نخواهد داشت و حرمت سر جای خود باقی خواهد ماند؛ در این صورت، شما واجب را انجام میدهید و درعینحال مرتکب حرمت میشوید.
بنابراین، جناب مرحوم نائینی میفرمایند قصد توصل شیخ اعظم، مطلق نیست و تنها مربوط به مواردی است که ذات فعل مقدمه در مواجهه با مزاحمی که حرمت دارد، قرار دارد. در اینجا، آن مزاحم حرمت ورود به ارض مغصوبه است. بههمین خاطر، تأکید بر قصد توصل در این موارد صورت میگیرد تا آن حرمت کنار برود و عنوان مقدمی تأثیر داشته باشد.
مرحوم نائینی میفرماید:
«(وان كان نظره قده) إلى اعتبار قصد التوصل في مقام المزاحمة كما تساعد عليه جملة من عبارات التقرير ويؤيده ما نقله الأستاذ دام ظله عن أستاذه المحقق السيد العلامة الأصفهاني «قده» من انه كان ينسب ذلك إلى الشيخ «قده» وان كان دام ظله تردد في ان النسبة المزبورة كانت مستندة إلى استظهار نفسه أم إلى سماعه ذلك من المحقق سيد أساتيذنا العلامة الشيرازي «قده» عن أستاذه المحقق العلامة الأنصاري «قده» (فهو وان كان) يمكن تقريبه بان المقدمة إذا كانت محرمة وتوقف عليها واجب فعلى فغاية ما يقتضيه التوقف المزبور في مقام المزاحمة هو ارتفاع الحرمة عن المقدمة فيما إذا أتى بها بقصد التوصل «واما» مع عدم قصده فلا مقتضى لارتفاع حرمتها»[2] .
این دو توجیه در کلام مرحوم شیخ اعظم انصاری بهخوبی قابل بررسی و تبیین است.