1403/09/20
الثاني: ووجوب ازالة النجاسة عن المساجد و تطهيرها (الاستدلال بروايات جواز اتخاذ الكنيف مسجدا)/الباب الخامس: أحكام المساجد /فقهالمسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)

موضوع: فقهالمسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/الباب الخامس: أحكام المساجد /الثاني: ووجوب ازالة النجاسة عن المساجد و تطهيرها (الاستدلال بروايات جواز اتخاذ الكنيف مسجدا)
بحث در احکام المسجد، وجوب ازاله نجاست از مسجد و تطهیرش بود. ادله آنرا بررسی میکردیم که برخی را پذیرفتیم و برخی را پذیرفتیم.
استدلال بهروایات «جَوَازِ اتِّخَاذِ الْكَنِيفِ مَسْجِداً»
پیشتر بیان کردیم یکی دیگر از ادلهای که دراینباره بدان استدلال شده است گروهی از روایات است که تحت عنوان «جَوَازِ اتِّخَاذِ الْكَنِيفِ مَسْجِدا» نقل شده است. بهعبارتدیگر این روایات درباره این موضوع است که اگر جایی چاه قذارات و نجاست بود و دیگر برای آن کار استفاده نمیشد؛ آیا میشود روی آن مسجد ساخت یا نه؟ اگر ساخت مسجد امکانپذیر است، به چه کیفیتی است؟ دراینباره مجموعهای از روایات داریم که این کار را جایز میداند و کیفیت ساختش نیز اینگونه است که ابتدا چاه را با خاک پر کرده تا تطهیر انجام شود، سپس روی آن مسجد بسازیم؛ نجاست باطن در اینجا اشکالی ندارد و خللی بهساخت مسجد وارد نمیکند، همینکه ظاهرش پاک شود و با خاک پاک [روی آنرا پر کند] میتوان آنجا مسجد ساخت.
مرحوم شیخ حر عاملی چندین روایت را ذیل ابوابی[1] نقل کرده است که برخی از آنها در کتب اربعه نقل شده است. چند روایات را میخواهیم، سپس تقریب استدلال به آنها را بیان خواهیم کرد.
روایت نخست
وَسَأَلَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَلِيٍّ الْحَلَبِيُّ- أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فِي مَسْجِدٍ يَكُونُ فِي الدَّارِ فَيَبْدُو لِأَهْلِهِ أَنْ يَتَوَسَّعُوا بِطَائِفَةٍ مِنْهُ أَوْ يُحَوِّلُوهُ عَنْ مَكَانِهِ فَقَالَ: «لَا بَأْسَ بِذَلِكَ قَالَ، فَقُلْتُ: فَيَصْلُحُ الْمَكَانُ الَّذِي كَانَ حَشّاً زَمَاناً أَنْ يُنَظَّفَ وَ يُتَّخَذَ مَسْجِداً قَالَ: نَعَمْ، إِذَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ مِنَ التُّرَابِ مَا يُوَارِيهِ؛ فَإِنَّ ذَلِكَ يُنَظِّفُهُ وَ يُطَهِّرُهُ»[2] .
عبيدالله بن على حلبى از امام صادق درباره مسجدى سؤال كرد كه در خانهای واقع شده است؛ اهل خانه میخواهند مسجد را بزرگتر كنند يا آن مسجد را از آنجا تغيير داده و بهجای ديگر ببرند؛ حكمش چیست؟ امام فرمودند: اشكال ندارد؛ عبيدالله حلبى گويد: عرض كردم: آيا مكانى كه مدتی جای نجاست بوده است ميتوان پس از نظافت و پاكيزه كردن مسجد قرار داد؟ آن حضرت پاسخ فرمود: آرى، هرگاه آن مقدار خاك بر آن بريزند كه همهجا را فرا گيرد و بپوشاند اين كار ظاهر آنجا را پاك و طاهر ميسازد.
این روایت به معتبره حلبی شناخته میشود و بخشی از روایت که از مکان نجس سؤال میکند مربوط به مانحنفیه است.
روایت دوم
وَسُئِلَ ابوالحسن عَنْ بَيْتٍ قَدْ كَانَ حَشّاً زَمَاناً هَلْ يَصْلُحُ أَنْ يُجْعَلَ مَسْجِداً فَقَالَ: «إِذَا نُظِّفَ وَ أُصْلِحَ فَلَا بَأْسَ»[3] ؛ از امام کاظم درباره خانهای سؤال شد که مدتی جای نجاست بوده است؛ آیا صلاحیت مسجد شدن را دارد و ميشود آنجا مسجد واقع شود؟ امام فرمودند: چنانچه آنجا را از نجاسات پاك کنند و اصلاح كنند، اشكالى ندارد.
این روایت مرسله صدوق است که از امام کاظم سؤال شده است.
روایت سوم
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ...وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَكَانِ يَكُونُ خَبِيثاً ثُمَّ يُنَظَّفُ وَ يُجْعَلُ مَسْجِداً قَالَ: «يُطْرَحُ عَلَيْهِ مِنَ التُّرَابِ حَتَّى يُوَارِيَهُ فَهُوَ أَطْهَرُ»[4] ؛
ابی الجارود گوید از امام باقر درباره مکانی پرسیدم که دارای خباثت و آلودگی است، سپس آنجا را پاککرده و مسجد ساختند؛ حکمش چیست؟ امام فرمودند: روی آن خاک بریزید تا آنرا بپوشاند، پس اینچنین پاکیزهتر و طهارتش بهتر است.
این روایت خبر ابی الجارود است که در کتاب «وسائل الشيعة» از امام صادق نیز نقل شده است[5] .
روایت چهارم
سَعْدٌ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه عَنِ الْمَسْجِدِ يَكُونُ فِي الدَّارِ وَفِي الْبَيْتِ وَيَبْدُو لِأَهْلِهِ أَنْ يَتَوَسَّعُوا بِطَائِفَةٍ مِنْهُ أَوْ يُحَوِّلُونَهُ إِلَى غَيْرِ مَكَانِهِ فَقَالَ: لَا بَأْسَ بِذَلِكَ، قُلْتُ: فَالْمَكَانُ يَكُونُ حَشّاً زَمَاناً فَيُنَظَّفُ وَيُتَّخَذُ مَسْجِداً، فَقَالَ: أَلْقِ عَلَيْهِ مِنَ التُّرَابِ حَتَّى يَتَوَارَى فَإِنَّ ذَلِكَ يُطَهِّرُهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى»[6] ؛
عبدالله بن سنان گوید از امام صادق درباره مسجدی پرسیدم که در منزل و خانهای است و اهل آنجا میخواهند که مسجد را با دیگران گسترش دهند یا آنرا به مکان دیگری تغییر دهند؛ پس امام فرمودند: این کار اشکالی ندارد؛ گفتم: مکانی که زمانی دارای آلودگی و نجاست بوده است پاکیزه میشود و بهعنوان مسجد استفاده میشود؛ حکمش چیست؟ امام فرمودند: روی آن خاک بریزید تا آنجا را بپوشاند، پس این کار انشاءالله پاک میکند.
روایات دیگری نیز هست که میتوان بیان کرد، اما برای بحث ما کفایت میکند.
تقریب استدلال
آنچه از مفاد این مجموعهی روایات استفاده میشود این است که میان مسجدیت و نجاست تنافر است و جمع نمیشود؛ یعنی اگر نجس است؛ مسجد نمیشود و اگر مسجد شد؛ نباید نجس باشد. این نیز از مجموعه سؤال و جواب در این روایات استفاده میشود؛ ازاینرو در نصوص به تطهیر مسجد امر شده است و آنچه محل آلودگی و نجاست باشد باید روی آنجا بهاندازهای خاک بریزند که نجاست پوشیده شود و پسازاین اشکالی در ساخت مسجد روی آن نیست. پس میان مسجد و نجاست جمع نمیشود، زیرا اگر مسجد نجس شد باید ازاله کنیم تا مسجدیتش بماند و اگر نجس بود باید ابتدا پاکش کنیم سپس مسجد بسازیم این همان ازاله نجاست یا تطهیر مسجد است که بهخاطر روایات اینچنینی درباره استدلال در وجوب تطهیر مسجد گفته شده است.
گمان ما این است که دلالت این مجموعه از روایات بر مطلوب (وجوب ازاله نجاست و تطهیر مسجد) تام است. وقتی میخواهیم زمینی را مسجد بسازیم ابتدا باید تطهیرش کنیم که پاک باشد، سپس مسجد ساخته شود. نشانهاش این است که مسجد با نجاست جمع نمیشود و باید میان مسجد و نجاست فاصله بیندازیم. پس این مجموعه از روایات دلالتش تام است و اشکالی بر آنها وارد نیست.
برخی نکتهای را بیان کردند که قابلپذیرش نیست، لکن آنرا مطرح میکنیم. فقهایی همچون صاحب جواهر، محقق اردبیلی فرمودند طهارت مطرحشده در این مجموعه روایات را نمیشود بر طهارت شرعی تفسیر کرد و انصراف بهمعنای لغوی دارد که مقصود نظافت و پاکسازی است.
صاحب جواهر دراینباره اینچنین فرموده است:
«ومع ذلك كله فالإنصاف أنه لا صراحة في النصوص السابقة، بل ولا ظهور في اعتبار تطهير ذلك الموضع في وقفه مسجدا ولو باستحالته ترابا، وإن اشتمل بعض أسئلتها على التنظيف والإصلاح وأجوبتها على الطهارة، إلا أن المراد منها المعنى اللغوي قطعا...»[7] ؛
با وجود همهی این روایات، انصاف این است که در این روایات تصریحی به تطهیر نیست، بلکه هیچ ظهوری در اعتبار آن مکان برای وقف مسجد نیست، حتی اگر نجاست استحاله شود و خاک پاک شود. اگرچه برخی از سؤالات روایات شامل پاکسازی و اصلاح است و پاسخهایش نیز شامل طهارت است، اما مراد از طهارت همان معنای لغوی است که تنظیف باشد.
مرحوم صاحب جواهر فرموده است که آنچه از «مجمع الفائدة و البرهان» مرحوم محقق اردبیلی حکایت شده است تمایل ایشان به این قول است[8] ؛ ازاینرو محقق اردبیلی فرمودهاند: «وردت أخبار كثيرة في اتخاذ الحشّ مسجداً صحيحة وغير صحيحة، ومنها يعلم عدم اشتراط الطهارة في المسجد بحيث يكون التحت أيضا طاهرا وكذا الفوق، إذ هو كما ترى بعيد جدا، بل كأنه مخالف للإجماع، ضرورة عدم الفرق بين تحت المسجد أو فوقه قطعا»[9] ؛
روایات صحیحه و غیر صحیحه بسیاری وارد شده است که میشود محل چاه فاضلاب را مسجد قرار داد و از اینها عدم شرط طهارت در مسجد دانسته میشود بهگونهای که بگوییم ظاهر و باطن آنجا باید پاک باشد، همانطورکه میبینید بسیار بعید است، بلکه بالاتر از آن، مخالف اجماع نیز هست که باید مسجد طاهر باشد و تفاوتی در طهارت ظاهر و باطنش نیست.
صاحب جواهر و محقق اردبیلی با این بیان خواستند بگویند این روایات قابلیت استدلال ندارند، زیرا طهارت به معنای لغوی است؛ همچنین محقق اردبیلی فرمودند چون با ریختن خاک روی آنجا باطنش نجس میماند و پاک نمیشود؛ بنابراین نمیشود اینجا بگوییم تطهیر شرط است؛ پس معلوم میشود که طهارت در مسجد شرط نیست، چون هنوز باطنش نجس است و تفاوتی میان ظاهر و باطن نیز ندارد.
آنچه صاحب جواهر و محقق اردبیلی فرمودند مربوط به بقای نجاست در باطن مسجد است؛ اگر بگوییم باطنش با ریختن خاک نجس میماند و استحاله نمیشود و آن یک امر دیگری است که باطن مسجد نجس باشد، اما آنچه ما بیان میکنیم مربوط به ازاله نجاست از مسجد و تطهیر ظاهر است و اینگونه نیست که از مسجد خاکبرداری شود و اگر نجاستی هست آنرا برطرف کنیم. تطهیر باطن مسجد امر دیگری است و مانحنفیه درباره تطهیر ظاهر مسجد است که از این روایات برداشت میشود و کاری بهباطن ندارد.
البته مقتضای این روایات در باب کنیف عدم وجوب تطهیر باطن مسجد است، اما تکلیف بهطهارت ظاهر مسجد با ریختن خاک روی نجاست و پسازآن جواز ساخت مسجد روی آنجا دانسته میشود؛ افزون بر این اگر بگوییم تطهیر باطن مسجد واجب است، سبب عسر و حرج میشود که در شرع مقدس اسلام از این دو نفی شده است.
پس وجیهتر این است که بگوییم تطهیر باطن مسجد مطلقاً شرط نیست، مگر جاییکه به سهولت و بدون عسر و حرج امکان تطهیر باطن مسجد باشد؛ اینجا از باب احتیاط میشود به آن قائل شد، لکن تطهیر باطن مسجد واجب نیست و این مسئله نیز اجماعی نیست که شما اشاره کردید، زیرا مخالف اجماع است.
این مجموعه روایات ظهور در مانحنفیه دارد؛ افزون بر این قدما نیز تصریح کردند که اگر چاه فاضلاب با خاک پر شود و روی آن پوشانده شود و همینکه بوی چاه استشمام نشود میتوان مسجد ساخت؛ بهعنواننمونه شیخ طوسی دراینباره فرمودهاند: «ويجوز أن يبنى مسجدا على بئر غائط إذا طم وانقطعت الرائحة ولا يجوز ذلك مع وجود الرائحة»[10] ؛ ساخت مسجد بر روی چاه فاضلاب جایز است اگر آنجا پوشانده شود و بوی چاه قطع شود و ساخت مسجد با وجود بوی آلودگی جایز نیست. این به معنای این است که آنجا هنوز به مرحله طهارت شرعی نرسیده است.
پس این روایات و روایاتی که پیشتر بیان کردیم بر وجوب ازاله نجاست از مسجد و تطهیرش دلالت میکند. افزون بر اینکه اتفاق اجماع فقها نیز بر این امر بود، اما اجماع از باب اینکه مدرکی بود و آنرا بهعنوان دلیل قرار ندادیم، اما میتواند مؤید باشد.
الدرس السادس والثلاثون: (سه شنبه 20/09/8 جمادي الثانية 1446)
الباب الخامس: أحكام المساجد
الثاني: ووجوب ازالة النجاسة عن المساجد وتطهيرها (الاستدلال بروايات جواز اتخاذ الكنيف مسجدا)
مما استدل به على وجوب ازالة النجاسة عن المسجد، النصوص والروايات التي وردت في جواز وكيفية اتخاذ الكنيف مسجدا بعد تطهيره وتنظيفه.
منها: معتبرة الحلبي
وَسَأَلَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَلِيٍّ الْحَلَبِيُّ- أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فِي مَسْجِدٍ يَكُونُ فِي الدَّارِ فَيَبْدُو لِأَهْلِهِ أَنْ يَتَوَسَّعُوا بِطَائِفَةٍ مِنْهُ أَوْ يُحَوِّلُوهُ عَنْ مَكَانِهِ فَقَالَ: «لَا بَأْسَ بِذَلِكَ قَالَ، فَقُلْتُ: فَيَصْلُحُ الْمَكَانُ الَّذِي كَانَ حَشّاً زَمَاناً أَنْ يُنَظَّفَ وَيُتَّخَذَ مَسْجِداً قَالَ: نَعَمْ، إِذَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ مِنَ التُّرَابِ مَا يُوَارِيهِ؛ فَإِنَّ ذَلِكَ يُنَظِّفُهُ وَيُطَهِّرُهُ»[11] .
ومنها ما روي مرسلا عن أبي الحسن
وَسُئِلَ ابوالحسن عَنْ بَيْتٍ قَدْ كَانَ حَشّاً زَمَاناً هَلْ يَصْلُحُ أَنْ يُجْعَلَ مَسْجِداً فَقَالَ: «إِذَا نُظِّفَ وَأُصْلِحَ فَلَا بَأْسَ»[12] ؛
ومنها:
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ...وَسَأَلْتُهُ عَنِ الْمَكَانِ يَكُونُ خَبِيثاً ثُمَّ يُنَظَّفُ وَيُجْعَلُ مَسْجِداً قَالَ: «يُطْرَحُ عَلَيْهِ مِنَ التُّرَابِ حَتَّى يُوَارِيَهُ فَهُوَ أَطْهَرُ»[13] ؛
ومنها: صححية عبداللعه بن سنان
سَعْدٌ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه عَنِ الْمَسْجِدِ يَكُونُ فِي الدَّارِ وفِي الْبَيْتِ ويَبْدُو لِأَهْلِهِ أَنْ يَتَوَسَّعُوا بِطَائِفَةٍ مِنْهُ أَوْ يُحَوِّلُونَهُ إِلَى غَيْرِ مَكَانِهِ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ قُلْتُ فَالْمَكَانُ يَكُونُ حَشّاً زَمَاناً فَيُنَظَّفُ ويُتَّخَذُ مَسْجِداً فَقَالَ أَلْقِ عَلَيْهِ مِنَ التُّرَابِ حَتَّى يَتَوَارَى فَإِنَّ ذَلِكَ يُطَهِّرُهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى»[14] .
تقريب الاستدلال:
لا شك في أن مفاد هذه المجموعة من الروايات والنصوص أنه لا يمكن الجمع بين المسجدية والنجاسة، لأن بينهما تنافر شديد.
وهذا يستفاد من السوال والجواب في هذه المجموعة من الروايات ولذلك قد أمر في النصوص بتطهير المسجد بما يلقي فيه الكنيف من التراب بمستوى مواراة القذارات والنجاساة.
والاستدلال عليه في النصوص بأن ذلك تنظفه وتطهره.
وبهذا البيان يجب تطهير المسجد من النجاسة حدوثا وبقاء ولو بالقاء التراب على النجاسة والقذارة.
هذا ما قيل في الاستدلال على وجوب تطهير المسجد عن النجاسة بسبب جواز جعل الكنيف مسجدا بعد تطهيره بالقاء التراب عليه وغيره.
وبظني أن هذه المجموعة تامة الدلالة على المطلوب ولايرد عليها شيء من الايرادات كما ورى عن صاحب الجواهر والمقدس الأردبيلي في مجمع الفائدة والبرهان من أن لايمكن تفسير الطهارة في تلك المجموعة على الطهارة الشرعية بلك لابد من انصرافها على المعنى اللغوي وهو التظيف.
كما صرح به صاحب الجواهر:
«ومع ذلك كله فالإنصاف أنه لا صراحة في النصوص السابقة، بل ولا ظهور في اعتبار تطهير ذلك الموضع في وقفه مسجدا ولو باستحالته ترابا، وإن اشتمل بعض أسئلتها على التنظيف والإصلاح وأجوبتها على الطهارة، إلا أن المراد منها المعنى اللغوي قطعا، على أنه من المستبعد أو الممتنع طهارته بالمواراة المزبورة، ضرورة نجاسة الأجزاء الترابية منه التي لا يجدي مزجها بالتراب، إذ لا استحالة فيها، كما أنه لا ظهور فيها أيضا بوجوب التطهير بعد الوقف مسجدا ...» [15] .
ومال اليه المقدس الأردبيلي في المحكي من مجمعه، حيث قال:
«وردت أخبار كثيرة في اتخاذ الحشّ مسجداً صحيحة وغير صحيحة، ومنها يعلم عدم اشتراط الطهارة في المسجد بحيث يكون التحت أيضا طاهرا وكذا الفوق، إذ هو كما ترى بعيد جدا، بل كأنه مخالف للإجماع، ضرورة عدم الفرق بين تحت المسجد أو فوقه قطعا»[16] .
فما قاله صاحب الجواهر ومال اليه المحقق الأردبيلي فهو مرتبط ببقاء نجاسة باطن المسجد على القول ببقائه، وهذا أمر آخرو اما كلامنا هنا في تطهير ظاهر المسجد وازالة النجاسة عنه وهذا يستفاد من النوصوص بلا شبهة.
ومضاف الى ذلك أن مقتضى هذه المجموعة من النصوص عدو وجوب تطهير باطن المسجد وانا التكليف بظاهر المسجد كما يظهر من القاء التراب على الكنيف وجواز جعله بعد ذلك مسجدا.
اضف الى ذلك أنه لو قلنا بوجوب تطهير باطن المسجد في كثير من الموارد يوجب العسر والحرج وهما منفيان في الشرع.
فبناء على ذلك أن الأوجه في ذلك عدم اشتراط باطن المسجد بالطهارة مطلقا، نعم لو يمكن تطهيره بسهولة ومن دون مشقة وعسر وحرج لكان يمكن القول به على الاحتياط.
وهذا ظاهر تلك المجموعة من الروايات في أن القاء الرتاب على الكنيف محقق للطهارة ولا يحتاج الى شيء آخر!
وهذا ما صرح به القدماء من الأصحاب كالشيخ الطوسي في المبسوط:
قال: «ويجوز أن يبنى مسجدا على بئر غائط إذا طم وانقطعت الرائحة ولا يجوز ذلك مع وجود الرائحة»[17] .
بناء على ذلك أن وجوب ازالة النجاسة عن المسجد مما يدل عليه الدليل من النصوص التي ذكرناها هنا وضمن بيان الأدلة السابقة، مضافا الى الاجماع الذي ذكرناها في أو البحث.