1403/09/19
الثاني: وجوب ازالة النجاسة عن المساجد وتطهيرها (الاستدلال برواية أبي حمزة الثمالي عن الامام الباقر علیهالسلام)/الباب الخامس: أحكام المساجد /فقهالمسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)

موضوع: فقهالمسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/الباب الخامس: أحكام المساجد /الثاني: وجوب ازالة النجاسة عن المساجد وتطهيرها (الاستدلال برواية أبي حمزة الثمالي عن الامام الباقر علیهالسلام)
بحث در احکام المساجد درباره ازاله نجاست از مسجد و تطهیر آنجا بود. برای این حکم ادلهای استدلال شده بود که آنها را بررسی میکردیم و شامل تعدادی از آیات و روایات بود. اکنون ادامه این ادله را بیان خواهیم کرد.
استدلال بهروایت ابي حمزه ثمالی
یکی دیگر از ادلهای که در مقام استدلال بدان استناد کردهاند روایت ابی حمزه ثمالی از امام باقر است. روایت طولانی است و تنها بخشی از آن محل استشهاد شده است.
روایت اینگونه دارد:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: «كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ إِذِ اسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ رَجُلٌ فَأَذِنَ لَهُ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَسَلَّمَ فَرَحَّبَ بِهِ أَبُو جَعْفَرٍ وَأَدْنَاهُ وَسَاءَلَهُ فَقَالَ الرَّجُلُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي خَطَبْتُ إِلَى مَوْلَاكَ فُلَانِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ ابْنَتَهُ فُلَانَةَ فَرَدَّنِي وَرَغِبَ عَنِّي وَازْدَرَأَنِي لِدَمَامَتِي وَحَاجَتِي وَغُرْبَتِي وَقَدْ دَخَلَنِي مِنْ ذَلِكَ غَضَاضَةٌ هَجْمَةٌ غُضَّ لَهَا قَلْبِي تَمَنَّيْتُ عِنْدَهَا الْمَوْتَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ اذْهَبْ فَأَنْتَ رَسُولِي إِلَيْهِ وَقُلْ لَهُ يَقُولُ لَكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ زَوِّجْ مُنْجِحَ بْنَ رَبَاحٍ مَوْلَايَ ابْنَتَكَ فُلَانَةَ وَلَا تَرُدَّهُ قَالَ أَبُو حَمْزَة فَوَثَبَ الرَّجُلُ فَرِحاً مُسْرِعاً بِرِسَالَةِ أَبِي جَعْفَرٍ فَلَمَّا أَنْ تَوَارَى الرَّجُلُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ إِنَّ رَجُلًا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْيَمَامَةِ يُقَالُ لَهُ جُوَيْبِرٌ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ مُنْتَجِعاً لِلْإِسْلَامِ فَأَسْلَمَ وَحَسُنَ إِسْلَامُهُ وَكَانَ رَجُلًا قَصِيراً دَمِيماً مُحْتَاجاً عَارِياً وَكَانَ مِنْ قِبَاحِ السُّودَانِ فَضَمَّهُ رَسُولُ اللَّهِ لِحَالِ غُرْبَتِهِ وَعَرَاهُ وَكَانَ يُجْرِي عَلَيْهِ طَعَامَهُ صَاعاً مِنْ تَمْرٍ بِالصَّاعِ الْأَوَّلِ وَكَسَاهُ شَمْلَتَيْنِ وَأَمَرَهُ أَنْ يَلْزَمَ الْمَسْجِدَ وَيَرْقُدَ فِيهِ بِاللَّيْلِ فَمَكَثَ بِذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ حَتَّى كَثُرَ الْغُرَبَاءُ مِمَّنْ يَدْخُلُ فِي الْإِسْلَامِ مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ بِالْمَدِينَةِ وَضَاقَ بِهِمُ الْمَسْجِدُ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَى نَبِيِّهِ أَنْ طَهِّرْ مَسْجِدَكَ وَأَخْرِجْ مِنَ الْمَسْجِدِ مَنْ يَرْقُدُ فِيهِ بِاللَّيْلِ وَمُرْ بِسَدِّ أَبْوَابِ مَنْ كَانَ لَهُ فِي مَسْجِدِكَ بَابٌ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ وَمَسْكَنَ فَاطِمَة ...»[1] .
ابوحمزه ثمالی گوید: محضر امام باقر بودم كه مردى اجازه ورود خواست و آن حضرت اجازه فرمود و آن مرد وارد شد و سلام كرد و امام باقر نيز به او خوشآمد گفتند و نزديك خود نشانده از او احوالپرسی كردند.
آن مرد عرض كرد: قربانت گردم! من از دوست شما فلانى فرزند ابى رافع، دخترش فلانى را خواستگارى كردم، ولى مرا نپذيرفت و از من رو گرداند و بهخاطر اينكه زيبا نيستم و فقير و غريب هستم، مرا كوچك و تحقير كرد و از اين كارش چنان خوار شدم كه دلم گرفت و آرزوى مرگ كردم.
حضرت فرمود: تو بهعنوان فرستاده من بهسوی او برو و به او بگو: محمد بن على بن الحسين بن على بن ابیطالب به تو مىگويد: دخترت فلانى را به ازدواج دوست من، منحج بن رباح درآور و او را رد مكن.
ابوحمزه ثمالى مىگويد: آن مرد از پيغام امام باقر بسيار خوشحال شد و بهسرعت از جاى برخاست تا پيغام را به او برساند.
وقتى آن مرد برخاست و رفت، امام باقر فرمود: مردى از اهل يمامه بهنام «جويبر» براى تحقيق در مورد اسلام، نزد رسول خدا رفت و مسلمان شد و احكام اسلام را نيز بهخوبی رعايت مىكرد. وى مردى کوتاهقد، زشترو، فقير و عريان بود و از سياهپوستان زشترو بود، اما رسول خدا بهخاطر غريبى و عريانىاش وى را نزد خود برد و برايش مقدارى خرما مىفرستاد و دو لباس به او داد و او را مأمور نمود كه پيوسته در مسجد باشد و شبها را بيدار بماند.
جويبر نيز چنين كرد و مدتى طولانى اين كار را ادامه مىداد و تا آنكه نيازمندان غریب بسيارى در مدينه مسلمان شدند كه مسجد براى مسكن آنان كوچك بود.
خداوند عزوجل به پيامبرش وحى فرستاد: مسجدت را تطهير كن و كسانى را كه شب در آن مىمانند بيرون كن و دستور بستن درهاى خانهی كسانى را كه درى بهمسجد گشودهاند، جز در خانهی على و منزل فاطمه صادر فرما... .
قسمت پایانی در روایات مورد استشهاد است که امام فرمودند: مسجدت را تطهیر کن. این امر بهپیامبر شده است که مسجدش را تطهیر کند.
تقریب استدلال
تقریب استدلال این است که مفاد روایت امر به تطهیر است و این بر وجوب تطهیر مسجد دلالت میکند. وقتی تطهیرش واجب شد؛ بالفحوی نجس کردنش نیز حرام میشود؛ پس با جمله «أَنْ طَهِّرْ مَسْجِدَكَ» هم بر تطهیر مسجد و ازاله نجاست و هم بر حرمت تنجیس دلالت کرد.
بیان اشکال
این روایت از جهت دلالت تام است و اشکالی بر آن وارد نیست، مگر کسی اینجا اشکال کند و بگوید این طهارت، طهارت شرعی نیست، اما اشکال وارد نیست، زیرا اصطلاح «طَهِّرْ و الطهارة» در زمان پیامبر است و ایشان مورد خطاب قرار گرفتند؛ پس این همان طهارت شرعی است و بر مانحنفیه یا ما نحن بصدده (وجوب تطهیر مسجد و ازاله نجاست) دلالت میکند.
بررسی سند روایت
برخیها به سند این روایت اشکال کردند و گفتند «مَالِكِ بْنِ عَطِيَّة» چند نفر هستند که بعضی از آنها توثیق شده و بعضی دیگر توثیق نشدند. ازجمله کسانیکه توثیق شده است «مالك بن عطية الأحمسي» است[2] . برای «مَالِكِ بْنِ عَطِيَّة» بدون قید «الأحمسي» توثیقی وارد نشده است؛ ازاینرو گفتند چون «مَالِكِ بْنِ عَطِيَّة» مشترک بین چند نفر است، اگر در تشخیص دچار مشکل شدیم آن روایت قابلاعتماد نیست، زیرا ممکن است از مجهولین یا ضعفاء باشد. خلاصه اینکه این راوی در اینجا مبهم میشود.
مقتضای تحقیق و آنچه بدان رسیدیم این است که «مَالِكِ بْنِ عَطِيَّة» با اینکه در روایت بهطور مطلق آمده است، اما همان «مالك بن عطية الأحمسي» است که دربارهاش توثیق وارد شده است. برخی از علمای رجال این را تصریح کردهاند؛ ازجمله سید خویی که پس از نقل اقوال و اشاره بهاشتراک «مَالِكِ بْنِ عَطِيَّة» در چند نفر میفرماید: «فيعلم منه أن المراد من المطلق هو الأحمسي. فعلى هذا كل ما أطلق في الروايات هو مالك بن عطية الأحمسي الثقة»[3] ؛ از اینها دانسته میشود که مراد از مطلق همان «الأحمسي» است؛ بنابراین هرکجا در روایات بهطور مطلق «مَالِكِ بْنِ عَطِيَّة» آمد او همان «مالك بن عطية الأحمسي» که ثقه نیز است. پس اشکال از جهت سند دفع شد و این روایت قابلاعتماد است.
ادله گذشته را نپذیرفتیم، اما دلالت این روایت را میپذیریم و اشکالی بر آن وارد نمیدانیم.
استدلال به دو روایت محمد الحَلَبِي
قائلین بهوجوب ازاله نجاست مسجد و تطهیرش به دو روایت از محمد الحلبی استدلال کردند؛ یکی از این دو را مرحوم کلینی در «کافي» و دیگری را مرحوم ابن ادریس در «مستطرفات السرائر» نقل کرده است.
البته امکان دارد این دو روایت یکی باشد، اما بهجهت اختلافی که در الفاظ روایت هست و اضافهای که یکی از روایات دارد، اصل این است که دو روایت باشند.
روایت نخست
روایت نخست در کافی است که صاحب وسائل نیز آنرا نقل کرده است:
مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ قَالَ: نَزَلْنَا فِي مَكَانٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْمَسْجِدِ زُقَاقٌ قَذِرٌ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ: «أَيْنَ نَزَلْتُمْ؟ فَقُلْتُ: نَزَلْنَا فِي دَارِ فُلَانٍ، فَقَالَ: إِنَّ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الْمَسْجِدِ زُقَاقاً قَذِراً أَوْ قُلْنَا لَهُ إِنَّ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْمَسْجِدِ زُقَاقاً قَذِراً؛ فَقَالَ: لَا بَأْسَ الْأَرْضُ تُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً قُلْتُ وَالسِّرْقِينُ الرَّطْبُ أَطَأُ عَلَيْهِ فَقَالَ لَا يَضُرُّكَ مِثْلُهُ»[4] .
حلبی گوید: بهشهر مدينه وارد شديم و در جايى منزل گرفتيم كه ميان ما و مسجد، كوچه كثيفى واقع بود. بهخدمت امام صادق رفتيم. آن حضرت پرسيد: در كجا منزل گرفتهايد؟ من گفتم: در خانه فلانى منزل كردهايم، اما ميان ما و مسجد كوچه كثيفى واقع شده است. امام صادق گفت: مانعى ندارد. خاك زمين، خودش نجاست خودش را پاك مىكند. من گفتم: اگر روى پِهِن تَر قدم بگذارم، اشكالى دارد؟ امام فرمود: پِهِن چارپا و سرگين دام، ضررى ندارد؛ یعنی راه رفتن روی زمین پسازاینکه روی نجاست پا گذاشتی سبب پاکیزه شدن میشود.
روایت دوم
روایت دوم در مستطرفات السرائر است:
مُحَمَّدٍ اَلْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ قَالَ: وَقُلْتُ لَهُ إِنَّ طَرِيقِي إِلَى الْمَسْجِدِ فِي زُقَاقٍ يُبَالُ فِيهِ، فَرُبَّمَا مَرَرْتُ فِيهِ وَلَيْسَ عَلَيَّ حِذَاءٌ، فَيَلْصَقُ بِرِجْلِي مِنْ نَدَاوَتِهِ، فَقَالَ: أَ لَيْسَ تَمْشِي بَعْدَ ذَلِكَ فِي أَرْضٍ يَابِسَةٍ؟ قُلْتُ: بَلَى، قَالَ: فَلَا بَأْسَ، أَنَّ الْأَرْضَ تُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً، قُلْتُ: فَأَطَأُ عَلَى الرَّوْثِ الرَّطْبِ، قَالَ: لَا بَأْسَ، أَنَا وَاللَّهِ رُبَّمَا وَطِئْتُ عَلَيْهِ ثُمَّ أُصَلِّي وَلَا أَغْسِلُهُ»[5] .
محمد حلبی از امام صادق نقل میکند که بهایشان گفتم مسیرم بهمسجد از کوچهای میگذرد که مردم در آن بول میکنند، گاهی درحالیکه کفش ندارم ازآنجا عبور میکنم و از رطوبتش به پایم میچسبد، امام صادق فرمودند: آیا پسازآن روی زمین خشک راه میروی؟ گفتم: بله، فرمودند: اشکالی ندارد، همانا بعضی از زمین بعضی دیگر را پاک میکند گفتم: روی همین آلودگیهای تر پا میگذارم! امام فرمودند: اشکالی ندارد، بهخدا قسم من هم گاهی از اوقات پا رویش گذاشتهام، سپس نماز خواندم درحالیکه آنرا نشستم.
بررسی روایات
دو روایت محمد حلبی از جهت سند قابلاعتماد است، اما از جهت دلالت نسبت بهروایت نخست که مرحوم کلینی نقل کرده بود اشکالی در دلالت نیست، زیرا سائل از وضعیت مکان خود و مسیر رسیدن بهمسجد پرسید که قدم گذاشتن روی سرگین اشکال دارد یا نه؟ و امام در پاسخ فرمودند: اشکالی ندارد، شما که راه میروید؛ کف پا نجس میشود و در این حالت شما اجازه ورود بهمسجد را نداری و واجب است آنرا تطهیر کنی، لکن تطهیرش بهواسطه زمین است؛ یعنی با راه رفتن روی زمین، نجاست تطهیر میشود. پس دلالت این روایت از این جهت که ازاله نجاست و تطهیرش واجب است واضح و تمام است و از آنطرف نیز تنجیس مسجد حرام است و باید پاکیزه کند، سپس وارد مسجد شود، اما چگونه پاکیزه کند؟ آیا باید پای خود را بشوید؟ امام فرمودند: خیر، زمین خودش از مطهرات است. ازاینجهت ظهور دارد و تصریح شده است و با مسجد نیز ارتباط دارد.
إن قیل: اگر کسی بگوید این تطهیر بهخاطر مسجد نیست، بلکه بهخاطر نماز است، چون ایشان میخواهد برای نماز بهمسجد برود؛ ازاینرو امام فرمودند: باید پایت را تطهیر کنی و زمین این کار را انجام میدهد؛ بنابراین ارتباطی بهمسجد ندارد؛ بهعبارتدیگر درست است ایشان بهمسجد میرود، اما تطهیرش بهخاطر طهارت نمازگزار و اعضای نمازگزار است و بهخاطر مسجد یا تطهیر آنجا نیست.
قلت: در پاسخ میگوییم ظاهر روایت و آنچه بهذهن انسان متبادر میشود این است که ملاک در روایت مسجد است، چون سؤال ایشان درباره رفتن بهمسجد است و اصلاً بحث نمازخواندن نیست، بلکه میگوید من میخواهم بهمسجد بروم در این حالت چه کنم؟ امام نیز فرمودند: زمین نجاست را تطهیر میکند، پس بهمسجد برو؛ بهعبارتدیگر با قدم گذاشتن روی زمین و رسیدن بهمسجد، نجاست به آنجا سرایت نمیکند.
ممکن است کسی بهروایت دوم اشکال کند و بگوید این روایت مانند روایت نخست است، اما همانطورکه ابتدا بیان شد این احتمال بعید نیست، لکن همانند این موارد که دارای اختلاف است؛ اصل بر تعدد است، وقتی اختلافاتی هست باید روایات را متعدد بدانیم، مگر دلیل بر وحدت داشته باشیم. پس دو روایت هستند که در الفاظ اختلاف دارند، اما در محتوا اتحاد دارند؛ البته در روایت دوم نکتهای در ذیلش دارد که بیانگر اهمیت تطهیر پاست و تطهیر مسجد مقصود نیست، چون ایشان در روایت دوم سؤال کرد که من کفشی بر پایم نیست و پای من تر میشود، آیا با همین رطوبت نجس میتوانم وارد مسجد شوم؟ امام پرسیدند: شما راه میروی؟ گفت: بله، راه میروم، سپس فرمودند: همانا بعضی از زمین بعضی دیگر را پاک میکند؛ سائل دوباره پرسید: پا روی این رطوبت میگذارم و امام فرمودند: اشکالی ندارد، من خودم راه رفتم و قدم برداشتم و نجاست پاک شده است و نیازی به شستشو نیست.
اینجا ممکن است کسی بگوید که سخن درباره رجل و تطهیر آن است و امام در پاسخ بهسؤال فرمودند: من نیز گاهی از اوقات پا رویش گذاشتهام، سپس نماز خواندم درحالیکه آنرا نشستم. امام در اینجا نفرمودند مسجد رفتم، بلکه فرمودند نماز خواندم؛ ممکن است که در اینجا بگوید ملاک تطهیر برای نماز است و برای مسجد نیست و اگر کسی این را بگوید و ما بپذیریم باید بگوییم این ارتباطی به مانحنفیه ندارد و خارج از آن است، اما بازهم باوجوداینکه این مطلب قابلطرح است، اما درمجموع از سؤال راوی که ملاک سؤال را مسجد قرار میدهد و میگوید مسیرم بهمسجد از کوچهای میگذرد که مردم در آن بول میکنند و بحث نماز مطرح نیست؛ دانسته میشود که مهم در اینجا تطهیر هنگام ورود بهمسجد است و تطهیر هنگام نماز نیست که از بحث ما خارج باشد؛ پس این دو روایت از جهت دلالت واضح هستند و بر وجوب تطهیر پا برای وارد شدن بهمسجد دلالت میکند.
پس در اینجا میتوانیم بگوییم این روایت بر ازاله نجاست از مسجد و تطهیرش دلالت میکند. پیشتر بیان کردیم که ازاله نجاست دو حالت دارد حالت حدوث و حالت بقا؛ یعنی اصل نجس کردن و ماندگار کردن نجاست حرام است. ابتدا باید تطهیر کنیم و سپس نگذاریم نجاست باقی بماند. ازاله نجاست درحقیقت ازاله بقای نجاست است؛ پس با این توصیف دلالت این دو روایت واضح است و میتوانند بر وجوب تطهیر و ازاله نجاست از مسجد دلالت کنند.
دلیل بعدی که برای اثبات وجوب ازاله نجاست از مسجد و تطهیرش استدلال شده است گروهی از روایات هستند که درباره مستراح و [محل انباشت نجاست] است؛ مثلاً اگر جایی محل نجاست یا چاه فاضلاب بود و خواستند روی آن مسجد بسازند؛ آیا امکانپذیر است؟ فرمودند اگر آنجا را با خاک پر کنند میشود مسجد ساخت و اشکالی ندارد. جلوتر به این روایات خواهیم پرداخت.
الدرس الخامس والثلاثون: (دوشنبه 19/09/7 جماديالثانية 1446)
الباب الخامس: أحكام المساجد
الثاني: وجوب ازالة النجاسة عن المساجد وتطهيرها (الاستدلال برواية أبي حمزة الثمالي عن الامام الباقر)
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ إِذِ اسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ رَجُلٌ فَأَذِنَ لَهُ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَسَلَّمَ فَرَحَّبَ بِهِ أَبُو جَعْفَرٍ وَأَدْنَاهُ وَسَاءَلَهُ، فَقَالَ: الرَّجُلُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي خَطَبْتُ إِلَى مَوْلَاكَ فُلَانِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ ابْنَتَهُ فُلَانَةَ فَرَدَّنِي وَرَغِبَ عَنِّي وَازْدَرَأَنِي لِدَمَامَتِي وَحَاجَتِي وَغُرْبَتِي وَقَدْ دَخَلَنِي مِنْ ذَلِكَ غَضَاضَةٌ هَجْمَةٌ غُضَّ لَهَا قَلْبِي تَمَنَّيْتُ عِنْدَهَا الْمَوْتَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ اذْهَبْ فَأَنْتَ رَسُولِي إِلَيْهِ وَقُلْ لَهُ يَقُولُ لَكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ زَوِّجْ مُنْجِحَ بْنَ رَبَاحٍ مَوْلَايَ ابْنَتَكَ فُلَانَةَ وَلَا تَرُدَّهُ.
قَالَ أَبُو حَمْزَة: فَوَثَبَ الرَّجُلُ فَرِحاً مُسْرِعاً بِرِسَالَةِ أَبِي جَعْفَرٍ فَلَمَّا أَنْ تَوَارَى الرَّجُلُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ إِنَّ رَجُلًا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْيَمَامَةِ يُقَالُ لَهُ جُوَيْبِرٌ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ مُنْتَجِعاً لِلْإِسْلَامِ فَأَسْلَمَ وَحَسُنَ إِسْلَامُهُ وَكَانَ رَجُلًا قَصِيراً دَمِيماً مُحْتَاجاً عَارِياً وَكَانَ مِنْ قِبَاحِ السُّودَانِ فَضَمَّهُ رَسُولُ اللَّهِ لِحَالِ غُرْبَتِهِ وَعَرَاهُ وَكَانَ يُجْرِي عَلَيْهِ طَعَامَهُ صَاعاً مِنْ تَمْرٍ بِالصَّاعِ الْأَوَّلِ وَكَسَاهُ شَمْلَتَيْنِ وَأَمَرَهُ أَنْ يَلْزَمَ الْمَسْجِدَ وَيَرْقُدَ فِيهِ بِاللَّيْلِ فَمَكَثَ بِذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ حَتَّى كَثُرَ الْغُرَبَاءُ مِمَّنْ يَدْخُلُ فِي الْإِسْلَامِ مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ بِالْمَدِينَةِ وَضَاقَ بِهِمُ الْمَسْجِدُ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَى نَبِيِّهِ أَنْ طَهِّرْ مَسْجِدَكَ وَأَخْرِجْ مِنَ الْمَسْجِدِ مَنْ يَرْقُدُ فِيهِ بِاللَّيْلِ وَمُرْ بِسَدِّ أَبْوَابِ مَنْ كَانَ لَهُ فِي مَسْجِدِكَ بَابٌ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ وَمَسْكَنَ فَاطِمَة ...»[6] .
تقريب الاستدلال واضح لمن يتأمل فيه، من أن مفادها يدل على وجوب التطهير وبالفحوي على حرمة التنجيس.
ولكنه أورد عليه من جهة السند بما أن فيه مالِك بْن عَطِيَّة وهو مشترك بين أفراد من الثقة مثل مالك بن عطية الأحمسي وغيرها مثل مالك بن عطية من دون قيد زائد. ولكن التحقيق يقتضي أن مالك بن عطية من دون قيد الأحمسي متحد مع الأحمسي كما صرح به السيد الخويي في «معجم رجال الحديث» حي ثقال:
«فيعلم منه أن المراد من المطلق هو الأحمسي. فعلى هذا كل ما أطلق في الروايات هو مالك بن عطية الأحمسي الثقة»[7] .
فالاشكال من جهة السند يندفع بما قلناه آنفا.
ومن جهة الدلالة كذلك تام ويدل على ما نحن بصدده.
الاستدلال بروايتي الحلبي:
مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ قَالَ: نَزَلْنَا فِي مَكَانٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْمَسْجِدِ زُقَاقٌ قَذِرٌ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ: «أَيْنَ نَزَلْتُمْ؟ فَقُلْتُ: نَزَلْنَا فِي دَارِ فُلَانٍ، فَقَالَ: إِنَّ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الْمَسْجِدِ زُقَاقاً قَذِراً أَوْ قُلْنَا لَهُ إِنَّ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْمَسْجِدِ زُقَاقاً قَذِراً؛ فَقَالَ: لَا بَأْسَ الْأَرْضُ تُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً قُلْتُ وَالسِّرْقِينُ الرَّطْبُ أَطَأُ عَلَيْهِ فَقَالَ لَا يَضُرُّكَ مِثْلُهُ»[8] .
مُحَمَّدٍ اَلْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ قَالَ وَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ طَرِيقِي إِلَى الْمَسْجِدِ فِي زُقَاقٍ يُبَالُ فِيهِ، فَرُبَّمَا مَرَرْتُ فِيهِ وَلَيْسَ عَلَيَّ حِذَاءٌ، فَيَلْصَقُ بِرِجْلِي مِنْ نَدَاوَتِهِ، فَقَالَ: «أَ لَيْسَ تَمْشِي بَعْدَ ذَلِكَ فِي أَرْضٍ يَابِسَةٍ؟ قُلْتُ: بَلَى، قَالَ: فَلَا بَأْسَ، أَنَّ الْأَرْضَ تُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً، قُلْتُ: فَأَطَأُ عَلَى الرَّوْثِ الرَّطْبِ، قَالَ: لَا بَأْسَ، أَنَا وَاللَّهِ رُبَّمَا وَطِئْتُ عَلَيْهِ ثُمَّ أُصَلِّي وَلَا أَغْسِلُهُ»[9] .
هاتان الروايتان من جهة السند يمكن الاعتماد عليهما.
أما من جهة الدلالة فبالنسبة الى الحديث الأول لا اشكال في دلالتها بل هي واضحة الدلالة على مل نحن بصدده لأنه ظاهر وصريح في ارتباطه بالمسجد.
وأما الثاني فمن جهة الدلالة فيمكن لأحد أن يقول بأنه نفس الرواية الأولى، فهذا الاحتمال ليس بعيد أشد البعد ولكن الأصل في مثل هذه الموارد مع وجو الاختلافات التعدد.
فهما حديثان مختلفان في الالفاظ ومتحدان من حيث المحتوى.
ولكن في ذيله نقطة تشير الى أن المهم هنا تطهير الرجل لأجل الدخول الى الصلاة لا الى المسجد.
اذا قيل بذلك فهي خارجة عما نحن بصدده ولكنه يفهم من السوال والجواب أن المهم في التطهير انما هو دخول المسجد.
فهما واضحتان الدلالة على وجوب تطهير الرجل عند الدخول الى المسجد، فبناء على ذلك يجب ازالة النجاسة وتطهير المسجد.