99/12/03
بسم الله الرحمن الرحیم
/ گونه شناسی روایات آخر الزمانی ابو هریره/شاخصههای ظهور و حکومت امام زمان
موضوع: شاخصههای ظهور و حکومت امام زمان / گونه شناسی روایات آخر الزمانی ابو هریره/
روایت سی و هفتم:
لو لم يبق من الدّنيا إلّا يوم لطوّله اللّه عزّ و جلّ حتّى يملك رجل من أهل بيتي، يملك جبل الدّيلم و القسطنطينيّة.[1] « اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی کند تا مردی از اهل بیت من جبال دیلم و قسطنطینیه را فتح کند.»
فردوس الاخبار همین روایت را از ابو هریره با کمی اختلاف نقل میکند:
... لبعث اللّه فيكم رجلا من عترتي يواطئ اسمه اسمي، برّاق الجبين، يفتح القسطنطينيّة و جبل الدّيلم.[2]
« خداوند مردی از اهل بیت مرا مبعوث میکند که همنام من است، پیشانی او میدرخشد، قسطنطنیه و کوهستانهای دیلم را فتح میکند.»
در این روایت ابو هریره، دیگر بحث علائم قیامت یا محوریت دادن به حضرت عیسی نمیباشد.
این روایت با روایات اهل بیت علیهمالسلام همخوانی دارد و چون روایت خیلی با روایات اهل بیت علیهمالسلام همخوانی دارد، صحاح آن را نقل نکردند و فقط ابن ماجه آن را آورده است. سنن ابن ماجه از لحاظ اعتبار با دیگر صحاح فرق میکند حتی بعضی گفتند: هفت روایت آن صحیح است و نظر خیلی مثبتی نسبت به آن ندارند.
همچنین این روایت در کتابهای فردوس الاخبار و اربعین ابو نعیم اصفهانی نقل شده و معاصرین نیز آن را نقل کردند، جالب این است که خاصه نیز این روایت را آوردهاند ولی از کتب عامه نقل کردند.
منابع روایت:
ملاحم ابن طاووس: ص 287 ب 78 ح از فتن السليلي
كشف الغمّة: ج 3 ص از أربعين أبي نعيم.
إثبات الهداة: ج 3 ص 596 همان نص فردوس و ص 621 ب 32 ف 22 ح از سنن ابن ماجة.
غاية المرام: ج 7 ص 87 از فرائد السمطين و ص 98 از فردوس و ص 105 از أربعين أبي نعيم
حلية الأبرار: ج 5 ص 451 ب 53 ح از فردوس و ص 465 از فردوس و ص 483 از كشف الغمّة
بحار الانوار: ج 51 ص 84 و 96 از كشف الغمّة
منتخب الأثر: ص 153 از منتخب كنز العمّال.
ملحقات إحقاق الحقّ: ج 29 ص از عقد الدرر
این روایت ابو هریره از روایاتی است که نقش و محوریت را به امام عصر علیهالسلام داده است.
دو نکته در اینجا مطرح است:
نکته اول: در ارتباط با جبل دیلم است که دیلم کجا است، در معجم البلدان بحث مختصری در مورد دیلم دارد:
الديلم: الموت، و الديلم: الأعداء، و الديلم: النمل الأسود، و الديلم: جيل سمّوا بأرضهم في قول بعض أهل الأثر و ليس باسم لأب لهم، قال المنجمون: الديلم في الإقليم الرابع، طولها خمس و سبعون درجة، و عرضها ست و ثلاثون درجة و عشر دقائق. و ديلم: اسم ماء لبني عبس، و قال الحفصي: في العرمة من أرض اليمامة ماء يقال له الديلم و ثم الدّحرضان.[3]
« واژه ديلم به معنى مرگ و نيز به معنى دشمنان و نيز به معنى مورچگان متوسط آمده است. و ديلم به گفته برخى از مؤلفان قومى هستند كه به سرزمين خود منسوبند و اين نام پدر ايشان نيست. منجمان گويند: ديلم در اقليم چهارم در درازاى 75 درجه و در پهناى 36 درجه و ده دقيقه قرار دارد.
ديلم همین طور نام آبی در منطقه بنی عبس است. عنتره شاعر گويد: زوراء تنفر من حياض الدّيلم- زوراء از استخرهاى ديلم نفرت دارد. حفصى درباره «عرمه» از سرزمين يمامه گويد: در آنجا آبى است كه آن را ديلم خوانند و دحرضان نيز همان جا است.»
و در احسن التقاسیم بشاری آمده است:
إقليم الدّيلم: هذا إقليم القزّ و الصوف به صنّاع حذّاق، و فواكه تحمل الى الآفاق، و بزّه معروف بمصر و العراق،، كثير الامطار، مستقيم الأسعار،، مصر ظريف، و لهم عمل لطيف،، يجلّون الشريف، و يرحمون الضعيف،، كبراء في الفقه و اجلّة في الحديث رجال في القتال و كلّ عفيف، رسوم حسان و ذيل نظيف، بحرّ عميق به مدن تطيف،، به اسماك سريّة و ضياع جليلة و فواكه لذيذة و أشياء متضادّة و ارزاز كثيرة به تين و زيتون و اترنج و خرنوب كثير العنّاب، حسن الأعناب، رساتيق رحاب، و مدن طياب، و خيش عجاب، و اسم كبير، و ماء غزير، و دخل كثير، و بزّ خطير، و انّما نسبناه الى الديلم لان به ديارهم و فيه ملكهم و منه منبعهم و لم نجد لهذا الإقليم اسما يجمع كورة فاضفناه اليهم و لقّبناه بهم و لو لا ان اسم الجبال مشتقّ و لها من العراق حظّا لاضفنا هذا الإقليم اليها و جعلنا الرىّ مصرها و قومس من نواحيها و هذا شكله و مثاله و قد جعلناه خمس كور أوّلها من قبل خراسان قومس ثم جرجان ثم طبرستان ثم الدّيلمان ثم الخزر و البحيرة متوسّطة في هذه الكور غير قومس فإنها متعالية في الجبال متوسّطة بين الرىّ و خراسان تفصل بينها و بين البحيرة كورة طبرستان قصبتها الدّامغان و مدنها سمنان بسطام زغنة بيار مغون و اما جرجان فإنها كورة سهليّة جبليّة لو لا البرد لعملت فيها النخيل ذات اترنج و زيتون و عنّاب.[4]
« سرزمين ديلم: اينجا سرزمين پيله و پشم است. ميوههايش را به همه جا مىبرند كارگرانش مهارت دارند، پارچههايش در مصر و عراق معروف است. بارانش فراوان، قیمتها مناسب، شهرهايش پاكيزه و رفتار مردم آن پسنديده است، بزرگان را گرامى و بر كوچكتران رحم دارند، در فقه سر آمدند و در حديث زبردست و در كارزار مردند. جملگى بىآلايش و پاكدامن، عادتها پسنديده، درياى ايشان عمیق و ژرف، شهرهايشان در كرانهها، ماهىها پروار، آباديها ثروتمند، فراوردهها گوناگون، برنج فراوان است، ميوههاى گوارا، انجير، زيتون، ترنج، خرنوب، عناب بسيار انگور خوب دارد. روستاها فراخ، شهرها زيبا، خيشهای (شاید منظور ابزار زراعت یا ساختمانها باشد.) شگفتانگيز، نامش پرآوازه، آب فراوان، درآمد بسيار، پارچههاى خوب دارد.
و از آن رو، آن را به ديلم نسبت دادم كه اين قوم در بخشى از آن زندگى مىكنند و پادشاهى دارند و ريشه ايشان از آنجا است، و من نامى كه همه اين سرزمين را در برگيرد نيافتهام، پس همه آن را به ايشان منسوب داشتم، و نام اين قوم را لقب آن سرزمين خواندم. پس اگر واژه جبال به معنى كوهستان نبود، و شامل بخشى از سرزمين عراق نمىشد، من ديلم را به جبال مىافزودم و رى را مركز آن مىشمردم تا قومس از نواحی آن باشد. و اين نقشه آن است:
من آن [سرزمين] را به پنج استان بخش كردم. نخستين آنها از از سمت خراسان قومس سپس گرگان، طبرستان، ديلمان، سپس خزر است و درياچه در ميان اين مناطق است، به جز قومس كه در بلنديهاى ميان رى و خراسان جا دارد و طبرستان قومس را از درياچه جدا مىكند.
قومس: خورهاي است فراخ و دلگشا با ميوه خوب. هشتاد در هفتاد فرسنگ بيشتر آن كوهستان است. قصبه آن دامغان شهرهايش: سمنان، بسطام، زغنه، بيار، مغون.
گرگان: استانی است در دشت و كوه اگر سردسير نبود، خرما در آن به عمل مىآمد! ترنج، زيتون، عنّاب و انجير دارد.»
خلاصه یک بحث مفصلی در مورد این مناطق، در مورد دامغان، شهرستان، آمل و براوان دارد و اسم شهرهایی را میبرد. پس دیلم شامل این مناطق میشود، طبق نقل این روایت امام عصر علیهالسلام جبال دیلم را فتح میکند یا مالک میشوند، این به چه معنا است؟ یعنی این مناطق قبل از ظهور اشغال میشوند؟!
سؤال بعضی از فضلای حاضر در درس: علت اینکه جبال دیلم در این روایت بیان شده است این است که این مناطق، مناطقی بود که در زمان هیچ خلیفهای فتح نشدند لذا سادات به این مناطق پناهنده میشدند، بنی امیه و بنی العباس به دیلم کاری نداشتند، و مراد این روایت این است که دیلمی که سرکش بودند و گاهی خلفا نیرو برای فتح آن اجیر میکردند، امام مهدی آنجا را فتح میکند.
جواب استاد: این مناطق و طبرستان فتح شدند و کشتار بسیاری شد، اهل شهر گفتند: ما کلید شهر را به شما میدهیم به شرط اینکه شما یک نفر از ما را نکشید و آنها قبول کردند اما وقتی وارد شهر شدند کشتار وسیعی راه انداختند، گفتند: شما به ما قول دادید که یک نفر از ما را نمیکشید، گفتند: بله یک نفر را نمیکشیم و فاجعهای به بار آوردند. به هر حال در این روایت به قرینه قسطنطنیه (دروازه اروپا و اروپا است) صحبت یملک و فتح است. میگوئیم: تعبیر «یملک» نسبت به دیلم است و به معنای این است که آنها اطاعت میکنند اما تعبیر فتح نسبت به قسطنطنیه است و قسطنطنیه فتح میشود.
مرحوم کاشف الغطاء و مرحوم میرزای قمی برای حفظ تمامیت ارضی شمال کشور تلاش فراوان کردند، این شهرها دست روسها افتاده بود و به بهانههای مختلف وارد شهر میشدند. مرحوم کاشف الغطاء از نجف اشرف فتوا میداد که بروید کشور را حفظ کنید و مرحوم میرزای قمی با اینکه قائل به ولایت مطلقه فقیه نبود از طریق امر به معروف و نهی از منکر وارد شدند و کشور را حفظ کردند و از چنگال روسها درآوردند.
روایت سی و هشتم:
این روایت را ابن حماد از کعب نقل میکند و در نقل دوم از معاذ بن جبل و در نقل سوم از ابن محیرز و در نقل چهارم از عبد الله بن بسر میآورد، مصنف ابی شیبه از مکحول نقل میکند یعنی این روایت چند طریق دارد، ابو هریره نمیتواند از پیامبر صلیالله علیه و آله نقل کند اما بسر میتواند لذا میگوید قال النبی، کعب به پیامبر صلیالله علیه و آله نسبت نمیدهد، معاذ میگوید: قال رسول الله، محیرز به پیامبر صلیالله علیه و آله نسبت میدهد و مکحول به پیامبر صلیالله علیه و آله نسبت نمیدهد. اما سنن دانی این روایت را از ابو هریره نقل میکند و به پیامبر صلیالله علیه و آله نسبت نمیدهد.
الملحمة العظمى، و خراب القسطنطينيّة، و خروج الدّجّال، في سبعة أشهر، أو ما شاء اللّه من ذلك.[5] « جنگ بزرگ و ویرانی قسطنطنیه و خروج دجال در هفت ماه یا آنچه خدا بخواهد است.»
سنن دانی همین روایت را از ابو هریره نقل میکند:
قال أبو هريرة: فتح المدينة و خروج الدجال و الدابّة في ستّة أشهر- او قال: سبعة أشهر- قال يحيى بن معين: كلّه سبعة.[6] « فتح مدینه و خروج دجال و دابه در شش ماه است. یا میگوید هفت ماه.»
این روایت در صحیح مسلم و بخاری نیامده است. اولین کسی که این روایت را نقل میکند ابن حماد است و ایشان مورد بحث است اما از خاصه حتی یک کتاب و مؤلف شیعه به این روایت اشاره نکرده است و منابع آن فقط منابع عامی است.
نسبت به دجال بحث است که آیا جزو علائم هست یا نه؟ قبل میآید یا بعد؟ در کتب عامه و نقلیات عامه خیلی به آن بها دادهاند و خیلی آن را بزرگ کردند.
سؤال بعضی از فضلای حاضر در درس: دجال زمان پیامبر صلیالله علیه و آله هم بوده است.
جواب استاد: قصه جساسه را میگوئید که مسلم در صحیح خود آن را نقل کرده است که پیامبر صلیالله علیه و آله بر فراز منبر و در حضور دهها نفر نقل کردند ولی راوی آن فقط یک زن است و هیچ راوی مرد ندارد. بنا بر این باید در آن تأمل کرد.
پیامبر صلیالله علیه و آله به منبر رفتند و لبخند میزدند، مردم گفتند: چه شده؟ پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: شما را برای نزول آیهای احضار نکردم، بلکه تمیم داری مطلبی گفته که با حرف من مطابقت دارد و میخواهم حرف او را نقل کنم.
خیلی عجیب است پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله برای تایید حرف خودش از تمیم داری دزد و نصرانی کمک میگیرد. عامه نبوت پیامبر را با گفته ورقة بن نوفل اثبات میکنند و حرفهای پیامبر صلیالله علیه و آله را با تمیم داری تایید میکنند. عجبا اینان با چه انگیزه اینقدر اسلام را تنزل میدهند.