99/12/02
بسم الله الرحمن الرحیم
/ گونه شناسی روایات آخر الزمانی ابو هریره/شاخصههای ظهور و حکومت امام زمان
موضوع: شاخصههای ظهور و حکومت امام زمان / گونه شناسی روایات آخر الزمانی ابو هریره/
بحث ما پیرامون گونهشناسی و بررسی روایات مهدوی ابو هریره بود، روایات ابو هریره در جلد اول کتاب معجم احادیث الامام المهدی علیهالسلام بررسی شد و با سنخ روایات ابو هریره آشنا شدیم، سپس وارد جلد دوم معجم شدیم.
روایت سی و ششم:
مستدرك الحاكم: ج 4 ص 419- كما في صحيح البخاري، بسند آخر، عن عوف، و قال: «قال الوليد بن مسلم: فذاكرنا هذا الحديث شيخا من شيوخ أهل المدينة قوله: ثم فتح بيت المقدس، فقال الشيخ: أخبرني سعيد المقبري، عن أبي هريرة رضي اللّه عنه، أنّه كان يحدّث بهذه الستّة عن رسول اللّه صلیالله علیه و آله و يقول:- و فيه: «عمران بيت المقدس»[1]
اصل راوی این روایت عوف بن مالک اشجعی است و هر کسی که این روایت را از نبی مکرم صلیالله علیه و آله نقل کرده به نقل عوف آورده منتها در مستدرک حاکم همین حدیث را از ابو هریره نقل کرده است.
أعدد- يا عوف- ستّا بين يدي السّاعة: أوّلهنّ موتي، فاستبكيت حتّى جعل رسول اللّه صلیالله علیه و آله يسكّتني، ثمّ قال: قل: إحدى، و الثّانية: فتح بيت المقدس، قل: اثنتين، و الثّالثة: موتان يكون في أمّتي كقعاص الغنم، قل: ثلاثا، و الرّابعة: فتنة تكون في أمّتي، قال: و عظّمها: قل: أربعا، و الخامسة: يفيض المال فيكم حتّى يعطى الرّجل المائة الدّينار فيتسخّطها، قل: خمسا، و السّادسة: هدنة تكون بينكم و بين بني الأصفر، ثمّ يسيرون إليكم فيقاتلونكم و المسلمون يومئذ في أرض يقال لها: الغوطة، في مدينة يقال لها: دمشق.[2]
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله فرمود: « بشمار ای عوف قبل رستاخيز به شش حادثه گرفتار میشوید: اول رحلت من. از این خبر ناگوار خیلی ناراحت شدم تا اینکه پیامبر صلیالله علیه و آله مرا آرام کردند. دوم: فتح بيت المقدّس (در نقل ابو هریره عمران بیت المقدس است، پیامبر صلیالله علیه و آله در این روایت تشویق به فتح بیت المقدس نمیکنند بلکه از فتح آن خبر میدهند). سوم: دو شیوه مرگ در امت من خواهد بود مانند بیماری که در گوسفندان بیفتد، بگو: این سومی، و چهارم: فتنهای در امت من خواهد شد و آن را بزرگ شمرد. پنجم: مال در بین شما زیاد میشود تا جائی که اگر شخص صد دینار عطا کند، شخص مقابل عصبانی شود. ششم: صلحی که بین شما و نژاد زرد (رومیها) خواهد بود. سپس به سوی شما هجوم آورده و جنگ کنند و مسلمانان در این روز در سرزمینی که به آن غوطه گفته میشود، هستند؛ در شهری که به آن دمشق گفته میشود.»
بعضی از معاصران این روایت را بر دوران امام عصر علیهالسلام تطبیق میدهند که امام عصر علیهالسلام با رومیها قرارداد صلح هفت یا هشت ساله خواهد داشت، اما اصلا از اساس این مطلب مورد قبول نیست. امام عصر علیهالسلام برای تغییر ریشهای و بسط عدل و عدالت و برای حاکمیت اسلام میآیند. چگونه امام زمان با آنها قرارداد صلح ببندد که کلیساها و مشروبخوری و نکاح با محارم آنها برقرار باشد. نه اینگونه نیست بلکه امام عصر علیهالسلام در مدت هشت ماه و کمتر از یک سال بساط ظلم و ظالمان و کفر و فساد را جمع میکند؛ یک کره زمین با یک پرچم، یک حاکمیت، یک رهبر و یک دین است.
عجیب است بعضی از فضلای معاصر اصرار دارند بر اینکه هدنه و آتشبس با اروپاییها هست و مستندات ایشان این روایات است و حال آنکه نه این روایت و نه این سنخ روایات در کتابهای شیعه وارد نشده است. از طرفی آنها اصلا زیر بار قرارداد نمیروند و پایبند به حرف و قول خود نیستند و به امضای خود احترام نمیگذارند: "لا یرقبون فیکم الا و لا ذمة فبما نقضهم،" آنها را باید بشناسیم، آنها به هیچ قرار و تعهدی پایبند نیستند و کار خودشان را میکنند و امتیاز میگیرند و امتیازی نمیدهند. روح استکبار در وجود آنها است. اوباما گفته بود: در ما روح استکبار است و ذاتا مستکبر هستیم. حالا امام عصر علیهالسلام با چنین اشخاصی قرارداد ببندد، آن هم قراردادی که پس از آن هجوم و جنگ آنها را در پی دارد.
این روایت مصادر زیادی دارد، پنج صفحه منبع دارد و معمولا هم مصادر از عوف نقل کردند، مگر مستدرک حاکم که از ابو هریره نقل کرده است؛ اما یک منبع شیعی ندارد. البته این عدم نقل منابع شیعه برای علمای خاصه نقص نیست؛ بلکه این معنا دارد. علمای ما این روایت را دیدند و نقل نکردند؛ چون روایت مشکلی داشته؛ و گر نه اگر روایت از پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله باشد ما آن را روی چشم میگذاریم، گاهی علیه ما جوسازی میکنند که شیعهها روایات پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله را قبول ندارند؛ در حالی که اینطور نیست؛ بلکه علمای ما به امثال رویاتی که آنها از آن روات نقل میکنند، اطمینان ندارند. خود عامه نقل میکنند که پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله فرمود: "کذب علیّ کذابة" و اینکه خلیفه دوم جلوی نقل روایات را گرفت. اینگونه نیست که ما روایات نبی مکرم صلیالله علیه و آله را قبول نداشته باشیم بلکه سند روایات مشکل دارد؛ پس اگر روایتی در کتب ما نقل نشده، گمان نکنند که این نقص است؛ بلکه این به دلیل دقت نظر علمای ما و داشتن مبانی خاص در نقل روایات است.
این روایت در نقل دیگر چنین آمده است:
قال رسول اللّه صلیالله علیه و آله: «أربع» و «هدنة تكون بينكم و بين بني الأصفر، فيجمعون لكم تسعة أشهر كقدر حمل المرأة، ثم يكونون أولى بالغدر منكم.»[3] « چهار قرارداد صلح بین شما و زرد پوستان برقرار خواهد شد. پس نه ماه به مقدار حمل زن نزد شما جمع شوند؛ سپس آنها به فریب شما از شما سزاوارتر هستند.»
تنها منبع شیعی که این روایت را نقل میکند ملحقات احقاق الحق مرحوم نجفی است که از فتن ابن حماد نقل میکند.
بعضی از معاصران میفرماید:
يفهم من مجموع روايات الحديث أنّ الهدنة الأخيرة التي تكون بين المسلمين و الروم، تكون بعد فتنة طويلة يدخل شرّها كلّ بيت، و ينصّ الحديث الآتي على أنّ هذه الهدنة تكون على يد المهدي علیهالسلام، أمّا بعض التفاصيل الواردة في بعض روايات الحديث فقد تكون متأثّرة بأجواء الصراع الطويل بين المسلمين و الروم في القرون الأولى، و يؤيّد ذلك أنّ أكثر النصوص الأصلية للحديث خالية من ذكر دمشق، و كذا الدور الخاصّ لعرب الشمال أو الجنوب في المعركة مع الروم.[4]
« از مجموع روایات حدیث فهمیده میشود که هدنه و آتشبس اخیری که بین مسلمانان و روم هست بعد از فتنه طولانی است که شرش همه جا را میگیرد، و حدیث بعدی تصریح میکند که این آتشبس به دست حضرت مهدی علیهالسلام است اما بعضی از تفاصیل که در بعض روایات وارد شده تحت تأثیر جو درگیریهای طولانی بین مسلمانان و روم در قرون اول است، و مؤید این مطلب اینکه بیشتر نصوص اصلی حدیث از ذکر دمشق خالی هستند، و همچنین خالی از نقش خاصی برای عرب شمال یا جنوب در جنگ با روم بود.»
ما نیز همین را میگوئیم که این روایات دستکاری شده است پس اعتماد به این روایات شایسته یک محقق نیست، روایتی هم که ایشان میفرماید: روایت بعدی که بیان میکند این هدنه به دست حضرت مهدی علیهالسلام است، روایتی است که طبرانی نقل میکند:
سيكون بينكم و بين الرّوم أربع هدن، يوم الرّابعة على يد رجل من أهل هرقل يدوم سبع سنين. فقال له رجل من عبد القيس يقال له: المستورد بن خيلان: يا رسول اللّه، من إمام النّاس يومئذ؟ قال: (المهديّ من ولدي، ابن) من ولد أربعين سنة كأنّ وجهه كوكب درّيّ، في خدّه الأيمن خال أسود، عليه عباءتان (قطوانيّتان) كأنّه من رجال بني إسرائيل، يملك عشرين سنة، يستخرج الكنوز، و يفتح مدائن الشّرك.[5]
« بين شما و روم چهار پيمان صلح برقرار مىگردد كه چهارمين آنها به دست مردى از خاندان هرقل است و سالها (دو سال) طول میکشد. و مردى از عبد القيس به نام مستورد فرزند خیلان پرسيد: در آن روز پيشواى مردم چه كسى خواهد بود؟ فرمود: مهدىعلیهالسلام، از فرزندانم.»
منابع روایت:
این روایت حتی یک مصدر و منبع شیعی که روایت را به اهل بیت علیهمالسلام منتهی کند، ندارد.
كشف الغمّة: ج 3 ص با کمی تفاوت از أربعين أبو نعيم
إثبات الهداة: ج 3 ص 593 ب 32 ف 2 ح از كشف الغمّة
غاية المرام: ج 7 ص 82 ب 141 ح از فرائد السمطين
حلية الأبرار: ج 5 ص 457 ب 53 ح 47 از الأربعين
بحار الانوار: ج 51 ص 80 ب 1 ح از كشف الغمّة
ملحقات إحقاق الحقّ: ج 29 ص از برهان متّقي.
فعل امام علیهالسلام مخصوصا هدنه و قرارداد صلح کار کمی نیست که به روایاتی که هیچ منبع شیعی ندارند اسناد دهیم، امام علیهالسلام برای چه صلح بکنند؟! مگر امام علیهالسلام ضعفی دارند که صلح بکنند؟! آن هم چهار بار با آنها قرارداد بسته شود! اگر قرارداد اول موثر بوده قراردادهای بعدی برای چه میباشد و اگر هم موثز نبوده نیز همینطور؟! البته در بعضی روایات است که امام علیهالسلام قراردادی با بعضی یهودیها دارد اما قرارداد از موضع قدرت است و باید از شهر و پایتخت بیرون بروند نه اینکه آزاد باشند و کار خودشان را بکنند.
این یکی از روایات ابو هریره است، چون در اینجا درباره عوف نقل شده بود، ما به بررسی شخصیت عوف میپردازیم.
عوف بن مالک اشجعی
عوف اصلا در کتابهای رجالی ما نیامده است، تنها مرحوم مامقانی یک سوم سطر در مورد او مینویسد که میگویند او در جنگها بوده است اما در منابع عامه ذکر شده است.
ذهبی در سیر اعلام النبلاء مینویسد:
ممن شهد فتح مکة. و کان من نبلاء الصحابة و حدث عنه ابو هریرة. و شهد غزوة مؤتة.[6] « او از کسانی بود که در فتح مکه حضور داشت و از بزرگان صحابه بود. ابو هریره از او روایت میکرد. و در غزوه موته حضور داشت.»
سپس قضیهای را نقل میکند:
و قال: رافقنی مددیّ من أهل یمن لیس معه غیر سیفه – الحدیث بطوله- و فیه قوله: و هل أنتم تارکو لی أمرائی؟
ذهبی قضیه را خیلی مبهم و مختصر نقل میکند، جریان او از این قرار است:
عن عوف قال: خرجت مع من خرج مع زید بن حارثة فی غزوة مؤته و رافقنی مددیّ من الیمن لیس معه غیر سیفه، فنحر رجل من المسلمین جزورا فسأله المددیّ طائفة من جلده فأعطاه إیاه فاتخذه کهیئة الدرق و مضینا فلقینا جموع الروم و فیهم رجل علی فرس له أشقر، علیه سرج مذهب ، و سلاح مذهب، فجعل الرومی یغری بالمسلمین، و قعد له المددی خلف صخرة، فمر به الرومی فعرقب فرسه فخرّ و علاه فقتله و حاز فرسه و سلاحه فلما فتح الله للمسلمین بعث الیه خالد بن الولید فاخذ منه السلب، قال عوف: فأتیته فقلت: یا خالد أما علمت أن رسول الله صلیالله علیه و آله قضی بالسلب للقاتل؟ قال: بلی و لکنی استکثرته، قلت: لتردنه الیه او لاعرفنکها عند رسول الله صلیالله علیه و آله، و أبی أن یرد علیه قال عوف: فاجتمعنا عند رسول الله صلیالله علیه و آله و قصصت علیه قصة المددی و ما فعله خالد، فقال رسول الله صلیالله علیه و آله: یا خالد ما حملک علی ما صنعت؟ قال: یا رسول الله استکثرته. فقال رسول الله صلیالله علیه و آله: یا خالد رد علیه ما أخذت منه. قال عوف: دونک یا خالد ألم أف لک؟ فقال رسول الله صلیالله علیه و آله: و ما ذاک؟ فأخبرته فغضب رسول الله صلیالله علیه و آله و قال: یا خالد لاترده علیه هل أنتم تارکو لی أمرائی لکم صفوة أمرهم و علیهم کدره.
« عوف بن مالک اشجعی گفت: همراه زید بن حارثه به غزوه موته رفتیم. شخصی از طائفه مدد همراه من شد که جز شمشیرش همراه او چیزی نبود، یکی از مسلمانان شتری نحر کرد، مددی از او خواست که بخشی از پوست شتر را به او بدهد پس به او داد و او آن را مانند سپری ساخت و رفتیم و با نیروهای روم درگیر شدیم، در بین آنها مردی بر اسبی سرخ بود، یک زین طلائی داشت و سلاح او نیز طلائی بود، او به کمین مینشست و مسلمانها را هدف قرار میداد، مددی در کمین او پشت سنگی نشست. وقتی رومی از آنجا عبور کرد و او پای اسبش را قطع کرد و او به زمین خورد و مددی حمله کرد و او را کشت. سلاح و زینت او را گرفت هنگامی که خداوند مسلمانان را پیروز کرد، خالد بن ولید نزد او فرستاد و غنائم را از او گرفت، عوف گفت: نزد او رفتم و گفتم: خالد آیا نمیدانی پیامبر خدا صلیالله علیه و آله حکم کرد که سلب برای قاتل است؟ گفت: بله ولی اینها را زیاد دانستم، گفتم: به او برگردان یا به پیامبر صلیالله علیه و آله شکایت کنم، او برنگرداند، عوف گوید: نزد پیامبر صلیالله علیه و آله جمع شدیم و قصه مددی و آنچه خالد انجام داده بود را برای ایشان گفتیم، پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: خالد چرا این کار را کردی؟ گفت: آن را زیاد شمردم. پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: خالد آنچه گرفتی را برگردان. عوف به او گفت: آیا من به تو وفا نکردم؟ پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: چه شده؟ به پیامبر صلیالله علیه و آله خبر دادم که او هنوز مال مددی را نداده است، پیامبر صلیالله علیه و آله غضب کردند و فرمودند: خالد به او برنمیگردانی؟ آیا اوامر مرا ترک میکنید؟ یا اینکه چرا با امیران و سران لشکرم چنین برخورد میکنید؟ پیروزی برای شما است و شکست برای آنها.»
پس علت اینکه ذهبی این جریان را مختصر و مبهم نقل کرده این است که این قضیه اشاره به مخالفت خالد و تخلف او از فرمان رسول خداصلیالله علیه و آله دارد، که تنقیص خالد میشود.