99/11/18
بسم الله الرحمن الرحیم
/ گونه شناسی روایات آخر الزمانی ابو هریره/شاخصههای ظهور و حکومت امام زمان
موضوع: شاخصههای ظهور و حکومت امام زمان / گونه شناسی روایات آخر الزمانی ابو هریره/
بحث ما پیرامون گونهشناسی و نمونههایی از روایات ابو هریره در ارتباط با مسئلۀ مهدویت بود، با توجه به نمونههایی که دیده شد، روایات او در ارتباط با مهدویت بیشتر با فرهنگ مسیحیت و یهودیت انطباق دارد البته روایات دیگری هم دارد که متناسب با روایات اهل بیت علیهمالسلام است. ما نمونههایی را از جلد اول معجم احادیث الامام المهدی علیهالسلام مطرح کردیم و گفتیم عمده روایات ایشان در سه جلد اول است یعنی نبویات است یا مرفوعات است یا روایاتی است که خودش نقل میکند اما در جلدهای بعد که روایات اهل بیت علیهمالسلام است اثری از روایات او نیست و تنها در جلد هفتم چند روایتی دارد.
روایت بیست و دوم:
ستكون عليكم أمراء، يأمرونكم بما تعرفون، و يعملون ما تنكرون، فليس لأولئك عليكم طاعة.[1]
« بر شما امرایی خواهد بود، که شما را به آنچه میشناسند امر میکنند، و به آنچه منکر میدانید عمل میکنند، پس برای آنها بر شما طاعتی نیست.»
منابع روایت:
المصنّف لابن أبي شيبة: ج 15 ص 234 ح 19567
مسند أحمد: ج 5 ص 329
التاريخ الكبير: ج 1 ص 458 ح 1464
این روایت را مصنف ابن ابی شیبه و مسند احمد و تاریخ کبیر از عباده نقل میکنند ولی مسند الشاشی طور دیگری نقل میکند و به معاویه شدیدا تعریض دارد یعنی نبی مکرم صلیالله علیه و آله اشاره به رفتار معاویه دارد، لزوم اطاعتی از آنها بر شما نیست.
روایت به نقل مسند الشاشی اینچنین است:
حدثنا محمد بن إسحاق الصغاني، نا محمد ابن عبّاد، نا يحيى بن سليم، عن ابن خثيم، عن إسماعيل بن عبيد بن رفاعة، عن أبيه، أن عبادة بن الصامت مرّت عليه قطارة و هو بالشام تحمل الخمر، فقال: ما هذه؟ أزيت؟ قيل:
لا، بل خمر تباع لفلان، فأخذ شفرة من السوق فقام إليها و لم يذر منها راوية إلا بقرها، و أبو هريرة إذ ذاك بالشام، فأرسل فلان إلى أبي هريرة، فقال: ألا تمسك عنّا أخاك عبادة ابن الصامت: أمّا بالغدوات فيغدو إلى السوق فيفسد على أهل الذمّة متاجرهم، و أمّا بالعشيّ فيقعد بالمسجد ليس له عمل إلّا شتم أعراضنا و عيبنا، فأمسك عنّا أخاك. فأقبل أبو هريرة يمشي حتى دخل على عبادة فقال: يا عبادة ما لك و لمعاوية؟ ذره و ما حمل فإن اللّه يقول: تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ* قال: يا أبا هريرة، لم تكن معنا إذ بايعنا رسول اللّه صلیالله علیه و آله، بايعناه على السمع و الطاعة في النشاط و الكسل، و على النفقة في العسر و اليسر، و على الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، و أن نقول في اللّه لا تأخذنا في اللّه لومة لائم، و على أن ننصره إذا قدم علينا يثرب، فنمنعه ما نمنع منه أنفسنا و أزواجنا و أهلنا، و لنا الجنّة، و من وفى وفى اللّه له الجنّة بما بايع عليه رسول اللّه صلیالله علیه و آله، و من نكث فإنما ينكث على نفسه، فلا يكلمه أبو هريرة بشيء، فكتب فلان إلى عثمان بالمدينة أن عبادة بن الصامت قد أفسد عليّ الشام و أهله، فإمّا أن يكفّ عنّا عبادة بن الصامت، و إمّا أن أخلّي بينه و بين الشام. فكتب عثمان إلى فلان: أدخله إلى داره من المدينة، فبعث به فلان حتى قدم المدينة، فدخل على عثمان الدار و ليس فيها إلّا من السابقين بعينه و من التابعين الذين أدركوا القوم متوافرين، فلم يهم عثمان به إلّا و هو قاعد في جانب الدار فالتفت إليه، فقال: ما لنا و لك، يا عبادة؟ فقام عبادة قائما و انتصب لهم في الدار، فقال: إني سمعت رسول اللّه صلیالله علیه و آله أبا القاسم يقول: «سيلي اموركم من بعدي رجال يعرّفونكم ما تنكرون، و ينكّرون عليكم ما تعرفون، فلا طاعة لمن عصى اللّه، فلا تضلّوا بربكم، فو الذي نفس عبادة بيده إن فلانا لمن اولئك، فما راجعه عثمان بحرف.[2]
عبید بن رفاعه از پدرش که گفت: « عبادة بن صامت به چندین شتر بار شراب در شام عبور کرد، گفت: این چیست؟ روغن است؟ گفته شد: نه، بلکه شراب فلانی (معاویه) خریده است، عبادة بن صامت چاقویی دست گرفت و تمام خیکها را پاره کرد، ابو هریره در شام بود، پس فلانی نزد ابو هریره فرستاد، و گفت: جلوی برادرت عبادة بن صامت را نمیگیری، روزها تجارت اهل ذمه را به هم میزند و شبها هم در مسجد سخنرانی میکند و به ما فحش میدهد (بعید میدانم عباده اینطور باشد؛ بلکه افشاگری علیه معاویه و شجره ملعونه داشت.) پس برادرت را از ما بازدار.
ابو هریره نزد عباده رفت و گفت: ای عباده تو با معاویه چکار داری؟ او را و آنچه میکند رها کن. عبادة بن صامت[3] گفت: ای ابو هریره، تو که با ما نبودی هنگامی که با رسول خدا صلیالله علیه و آله بیعت کردیم، ما با پیامبر صلیالله علیه و آله بر سمع و طاعة در نشاط و کسل و بر خرج کردن در عسر و یسر و بر امر به معروف و نهی از منکر و اینکه در راه خدا بگوئیم و از سرزنش ملامتگر در راه خدا نرنجیم و بر اینکه او را یاری کنیم هنگامی که به یثرب بر ما وارد شد، بیعت کردیم پس از او منع کنیم آنچه را از خودمان و همسرانمان و اهلمان منع میکنیم و برای ما بهشت است، و کسی که وفا کند، خداوند برای او بهشت را وفی کند به آنچه بر آن با رسول خدا صلیالله علیه و آله بیعت کرده، و کسی که سکوت کند علیه خودش سکوت کرده، پس ابو هریره چیزی با او نگفت.
پس فلان (معاویه) به عثمان در مدینه نوشت که عبادة بن صامت شام و اهل آن را بر علیه من تحریک میکند یا عبادة بن صامت را از ما بازدار یا بین او و شام جدایی انداز. عثمان به فلان نوشت: او را برگردان. پس فلانی را دنبال او فرستاد تا اینکه وارد مدینه شد پس بر عثمان وارد شد، عثمان به او اعتنایی نکرد سپس متوجه او شد و گفت: عباده، چرا با ما اینگونهای؟ عبادة ایستاد و گفت: شنیدم رسول خدا میفرمود: به زودی امور شما را مردانی به عهده میگیرند که آنچه شما خوب میدانید، بد میدانند و آنچه ناپسند است، پسندیده میدانند. اطاعت از حاکمی که عصیان خداوند را میکند جایز نیست. پس از پروردگارتان گمراه نشوید، قسم به کسی که جان عباده به دست او است فلانی از آنها است پس عثمان چیزی نگفت.»
طبق این روایت ابو هریره توجیهگر کارهای معاویه بوده است.
ما این روایت را در کتاب معجم تحت عنوان الائمة المضلون آوردیم، یکی از علائم آخر الزمان گرفتاری امتها به ولات فاسد و گمراه است که لزوم اطاعت از آنها نیست.
این روایت از ابو هریره نیست و اصلا به ابو هریره نمیخورد که یک چنین روایتی را نقل کند بلکه روایت از عبادة بن صامت است اما تنها کسی که وساطت ابو هریره را نقل کرده است مسند الشاشی است و سنخ روایاتی را که ایشان میآورد معمولا هوای حکومتها را دارد و در مورد روایات مهدویت هم همین طور است و روایات آنها با روایات اهل بیت علیهمالسلام سازگار نیست چون خودشان سازگار نبودند و خودشان با اهل بیت علیهمالسلام ارتباط نداشتند و با حکومتها بودند.
هم خود ابو هریره تفکر غیر اسلامی داشت و هم حکومتها در خصوص مهدویت متمایل به یهودیت و مسیحیت بودند. ما کرارا گفتیم مهدویت یعنی چه؟ یعنی آخر الزمان، عالم به دست مهدی آل محمد علیهمالسلام است و مهدی آل محمد علیهمالسلام فرزند علی بن ابی طالب علیهالسلام است همان امیر مومنان علی علیهالسلام که او را سب میکنند و علیه او جوسازی میکنند، برای آنها نمیصرفد که منجی را فرزند کسی معرفی بکنند که سب و لعنش میکنند ناچارند بگویند لا مهدی الا عیسی، پس از فتنه جمل و ورود پیروزمندانه علی علیهالسلام به بصره به عائشه اخطار کردند که زود بصره را ترک کند و به مدینه بازگردد، ابن عباس به او گفت: امیر مومنان تو را امر میکند که فورا شهر را ترک کنی. گفت: خدا رحمتش کند امیر مومنان یکی بود و آن هم فوت شد و آن عمر بن خطاب بود. ابن عباس گفت: ایشان هم رهبر است ایشان هم امام است و ایشان هم امیر مومنان است دماغها به خاک مالیده میشود. اینها سعی میکنند که صورت مسئله را پاک کنند، اگر دیده میشود که مهدویت در بین اهل سنت خیلی پر رنگ نیست، مشکل از خودشان نیست بلکه مشکل از فرهنگسازیها است و مشکل از نحوه القاء است، بیست نفر از اساتید ترکیه آمده بودند و همه میگفتند: مهدویت جزء اعتقادات اهل سنت نیست با اینکه این همه روایات در مورد مهدویت نقل شده است اما چگونه و با چه ادبیاتی نقل کردند لا مهدی الا عیسی
کسی که تفکرش تفکر صحیحی نیست، در نقل روایات مهدوی از او باید با احتیاط برخورد کنیم و خیلی روایات ابو هریره در راستای تفکرات غیر اسلامی است.
او ایدئولوک و نظریهپرداز و مورد عنایت در اجاره حکومت اموی بود و امویها کارهایشان را بوسیله اینها انجام میدادند، فرمایشات امام زین العابدین علیهالسلام نسبت به زهری را ببینید که آقای آلوسی اسم امام را حذف میکند و میگوید: بعضیها به زهری گفتند: پل برای دیگران نباش. و پل قرار دادند برای دنیاشان و دین تو را از دستت گرفتند. او پل بود و بعید نیست که اینقدر که او را بزرگ کردند به جهت این باشد که خیلی به آنها خدمت کرد.
روایت بیست و سوم:
راوی این روایت ابو سعید خدری است ولی در در المنثور از مستدرک حاکم نقل میکند که این روایت را ابو هریره نقل کرده است. در المنثور از ترمذی و نعیم بن حماد از ابو هریره نقل میکند:
ذكر رسول اللّه صلیالله علیه و آله بلاء يصيب هذه الأمّة، حتّى لا يجد الرّجل ملجأ يلجأ إليه من الظّلم، فيبعث اللّه رجلا من عترتي من أهل بيتي فيملأ به الأرض قسطا كما ملئت ظلما و جورا، يرضى عنه ساكن السّماء و ساكن الأرض، لا تدع السّماء من قطرها شيئا إلّا صبّته مدرارا، و لا تدع الأرض من مائها شيئا إلّا أخرجته، حتّى تتمنّى الأحياء الأموات، يعيش في ذلك سبع سنين، أو ثمان، أو تسع سنين.[4]
پيامبر صلیالله علیه و آله فرمود: « بلائی بر این امت وارد مىشود، بگونهاى كه کسی[5] جايى نيابد كه از ظلم و ستم به آنجا پناه ببرد در آن هنگام خداوند مردى از عترتم از اهل بیتم را برمىانگيزد، پس به دست او زمين را از عدل و داد پر مىكند آن گونه كه از ظلم و جور پر شده است.[6] اهل آسمان و زمين از او خشنود مىشوند،[7] قطرهای باران نخواهد ماند مگر اینکه ریزش کند و زمین از آبی که دارد مانع نمیشود مگر اینکه آن را خارج میکند.[8] چنان اوضاع تغییر کند که زندهها آرزو کنند که مردگان برگردند و در آن زمان هفت یا هشت یا نه سال زندگی میکند.[9] »
این روایت چهار صفحه مدرک عامی دارد، در المنثور این روایت را با کمی اختلاف از ابو هریره نقل میکند اما در منابع ما هر کس که نقل کرده از عامه نقل کرده و این متن از طرق ما نیامده است، مرحوم والد در الشیعة و الرجعة از ینابیع و حاکم نقل میکند و بشارة المصطفی مرسلا از ابو سعید نقل میکند، این روایت با این متن مصادر شیعی ندارد اما به مضامین دیگری در کتابهای ما آمده است و به نظر ما این روایتی است که از دست ابو هریره در رفته است « رجل من اهل بیتی» مگر اینکه در اهل بیت توسعه بدهند که اهل بیت پیامبر خاندان امویون هستند مثلا !!!