« فهرست دروس
درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

99/11/11

بسم الله الرحمن الرحیم

/ گونه شناسی روایات آخر الزمانی ابو هریره/شاخصه‌های ظهور و حکومت امام زمان

موضوع: شاخصههای ظهور و حکومت امام زمان / گونه شناسی روایات آخر الزمانی ابو هریره/

 

بحث ما پیرامون بررسی روایات ابو هریره بود، به مناسبت بحث امنیت در هنگام ظهور به روایات ابو هریره که از طرق عامه بود رسیدیم و طبق روال کاری ما کل سند یا آخرین راوی را بررسی سندی میکنیم و به روایت ابو هریره که رسیدیم ناچار به بررسی شخصیت ابو هریره شدیم و معلوم شد که نظرات در مورد او یکدست نیست، قدیما و حدیثا ایشان را زیر سوال میبرند، در دوره اخیر کتابی علیه او به نام ابو هریره شیخ المضیرة توسط یکی از علمای اهل سنت به نام محمود ابو ریه تألیف شد و در آن ابو هریره را بسیار زیر سوال برده است. مشخص شد که نظرات عامه در مورد ابو هریره یکدست نیست و از نظر خاصه هم از او تعبیر به کذاب شده و اینکه در نقل روایات کم و زیاد میکند و جعل روایت نسبت داده شده است.

در ادامه به بررسی نمونههایی روایات ابو هریره در ارتباط با مهدویت پرداختیم، او روایات متعددی داشت و از کتاب معجم احادیث الامام المهدی علیه‌السلام معلوم شد که نام او در طرق احادیث متعددی آمده است. از این روایات مشخص میشود که روایات او آشفته است و صاف و در خدمت مهدویت نیست؛ بلکه سعی در تشویش اذهان و حاشیه سازی دارد و بیشتر با بیانات مسیحیت سازگار است تا با بیانات روایات نبی اکرم صلی‌الله علیه و آله یا سعی میکند که محوریت در عصر ظهور را به امام زمان ندهد بلکه یا از اولاد عمر است یا از اولاد عباس است و خیلی به قطب عالم امکان بها ندهد و همچنین به اینکه حضرت مهدیعلیه‌السلام از ذریه رسول الله صلی‌الله علیه و آله است، بها ندهد.

روایت دوازدهم:

خرج رسول الله صلی‌الله علیه و آله الی المسجد فتلقاه العباس فقال رسول الله ألا أبشرک یا أبا الفضل قال: بلی یا رسول الله فقال: يا عبّاس، قال: لبّيك، يا رسول اللّه، فقال: يا عمّ النّبيّ، إنّ اللّه ابتدأ بي الإسلام و سيختمه بغلام من ولدك، و هو الّذي يتقدّم لعيسى (عيسى) بن مريم.[1]

پیامبر صلی‌الله علیه و آله به طرف مسجد مدینه تشریف میبردند که عباس با ایشان برخورد کرد پس پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: « آیا بشارتت بدهم ای ابو الفضل!» گفت: بله ای رسول خدا! پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمودند: « ای عباس!» گفت: در خدمتم ای رسول خدا! پیامبر فرمود: « ای عموی نبی، خداوند اسلام را به من شروع کرد و به غلامی از فرزندان تو ختم خواهد کرد و او همان کسی است که بر عیسی بن مریم متقدم میشود.»

یعنی امام عصر علیه‌السلام از نسل عباسیون است. این روایت خلاف معتقدات است. خود اهل سنت نسبت به این روایت موضع گرفتند، سفارینی در لوائح میگوید:

فهذه الأخبار كلّها لا تنافي أنّ المهدي من ذريّة رسول اللّه صلی‌الله علیه و آله، من ولد فاطمة الزهراء، لأنّ الأحاديث التي تذكر أنّ المهدي من ولدها أكثر و أصحّ، بل قال بعض حفّاظ الأمّة و أعيان الأئمّة: إنّ كون المهدي من ذريّته صلی‌الله علیه و آله ممّا تواتر عنه ذلك، فلا يسوغ العدول و لا الإلتفات إلى غيره، و قال ابن حجر: يمكن الجمع بأن يكون من ذرّيّته صلی‌الله علیه و آله، و للعباس فيه ولادة، من جهة أنّ في أمّهاته عباسية.[2]

« این اخبار منافات ندارد با اینکه مهدی از ذریه رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و از فرزندان فاطمه زهرا علیها‌السلام است زیرا احادیثی که بیان میکند که مهدی از فرزندان فاطمه علیها‌السلام است بیشتر و صحیحتر است بلکه بعضی از حفاظ و بزرگان گفتند: بودن مهدی از ذریه پیامبر صلی‌الله علیه و آله از چیزهایی است که بر آن تواتر است پس عدول جایز نیست و توجه به غیر او جایز نیست و ابن حجر گفت: ممکن است به این صورت جمع کنیم به اینکه مهدی از ذریه پیامبر صلی‌الله علیه و آله است و برای عباس هم در او ولادت است از این جهت که در مادرانش عباسی است.»

پس روایاتی که ابو هریره نقل میکند بعضا غلط انداز است و ما ناچار به توجیه و تبیین آنها میشویم.

چون عباس در سند روایت نیست، نمیخواهیم بررسی سندی کنیم؛ در حالی که عباس هم مورد بحث و حرف است و گفته نشود عباس عموی پیامبر بود خوب ابو لهب هم عموی پیامبر بود، بنا نیست که همه مانند حضرت حمزه علیه‌السلام باشند که جانش را فدای نبی مکرم صلی‌الله علیه و آله کرد.

نمیخواهیم بگوئیم این روایت را منحصرا ابو هریره نقل کرده است بلکه تاریخ بغداد این روایت را به ابن عباس نسبت داده است و تاریخ مدینه دمشق نیز به ابن عباس نسبت داده است ولی محب الدین طبری در کتاب ذخائر العقبی در صفحه 206 این روایت را مرسلا از ابو هریره نقل میکند. طبق این روایت مهدی آخر الزمان جزء طائفه بنی العباس است و از اهل بیت پیامبر نیست.

منابع زیادی از اهل سنت این روایت را نقل کردند اگر چه این روایت را قبول نکردند، ما قبلا نقل کردیم که سفارینی این مطلب را نپذیرفته و رد میکند.

روایت سیزدهم:

(روى أولاهما أبو الفرج الأصفهاني في مقاتل الطالبيين: ص 163- 164) بسنده إلى أبي هريرة، قال: إنّ المهدي اسمه محمد بن عبد اللّه، في لسانه رتّة.[3]

« مهدی اسم او محمد بن عبد الله است، ولکنت در زبان او است.»

فی لسانه رتة: این نقص است و ما نمیتوانیم قبول کنیم حتی آن قضیهای که نقل میکنند که دندانهای پیشین پیامبر صلی‌الله علیه و آله در جنگ احد شکست اگر مراد این باشد که دندانهای پیشین ایشان ریخته و دندان پیشین نداشتند، نمیتوان پذیرفت زیرا نداشتن دندانهای پیشین یک نقص ظاهری است؛ بلکه دهان مبارک پیامبر را خونی کردند، و پیراهن خونی پیامبر نزد ائمه طاهر علیهم‌السلام بود، امام صادق علیه‌السلام آن پیراهن را به ابو بصیر نشان داد و بوسید و فرمود: این خون پیامبر در جنگ احد است. البته در جنگ احد کفار به قصد کشتن پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمده بودند و جراحات و صدمات زیادی به پیامبر صلی‌الله علیه و آله وارد کردند ولی اینگونه هم نبوده که دندانهای پیشین پیامبر در این جنگ بریزد و نقصی در ظاهر پیامبر ایجاد شود مانند قضیه حضرت ایوب علیه‌السلام در روایات اهل سنت در مورد بیماری حضرت ایوب چه میگویند؟ آنچنان بیماری گرفت که بدنش چنان شد و او را تحمل نکردند و بیرون انداختند، اینها نقص است و سبب تنفر میشود و البته اینگونه نبوده است. یا روایت میکنند که حضرت موسی علیه‌السلام کنار رودخانه غسل میکردند و لباسهایشان را روی سنگی گذاشته بودند، بعد که شستشوی ایشان تمام شد به طرف لباسها آمدند سنگ حرکت کرد، حضرت موسی همین طور دنبال سنگ میدوید و میگفت: ثوبی حجر تا وسط بازار آمد و مردم بدن عریان او را دیدند و میگفتند پس او در اسافل اعضایش مشکلی ندارد. ما در شبکه ولایت در پاسخ به شبهات بحثی داشتیم پیرامون روایاتی که در اصول کافی مطرح شده که هر قیامی قبل از ظهور صاحب آن طاغوت است، عرض کردم ما نسبت به اصول کافی مانند نظری که شما نسبت به بخاری دارید نظر نداریم، شما قسم میخورید که تمام آنچه در بخاری نقل شده اقوال پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله است آن وقت باید توالی فاسد آن را هم بپذیرید که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در نبوت خودش شک داشت و قبول نداشت و یک نصرانی نابینا نبوت پیامبر را امضا کرد تا اینکه پیامبر نبوتش را قبول کرد و هر وقت هم وحی تاخیر میکرد پیامبر صلی‌الله علیه و آله تصمیم به خودکشی میگرفت و اینکه خودش را از بالا پرت کند. اینها نقص است و حتی گمان ما این است که تعمد در کار بوده و تنقیص انبیاء و نبی مکرم صلی‌الله علیه و آله در کار بوده است. لذا علما این (فی لسانه رتة) را نمیپذیرند زیرا ائمه ما نقصی نداشتند.

از این سنخ مطالب متاسفانه در کتابهای عامه آمده است، یا میگویند مهدی فرزند عبد الله است یا میگویند از فرزندان عبد شمس است:

في الفتن: ج 1 ص 372 ح 1096 و ص 375 ح 1116- روايتين، أولاهما بسنده إلى محمد ابن الحنفية تقول في جواب سؤال عن المهدي «إنه‌ إذا كان‌ فإنه من ولد عبد شمس» و الثانية بسنده إلى ابن عبّاس تقول: «مهديان من بني عبد شمس، أحدهما عمر الأشج» و لم نعثر على من روى أن المهدي عليه السّلام من بني أمية غيره».[4]

اصلا چه کسی گفته عبد شمس عرب بودند و چه کسی گفته مسلمان بودند!

رواها في حلية الأولياء: ج 5 ح بسنده إلى عبد اللّه بن عمر، أنه كان كثيرا ما يقول: «ليت‌ شعري‌ من هذا الذي في وجهه علامة من ولد عمر، يملأ الأرض عدلا؟».

« کاش میدانستم این کیست که نسل عمر است و در صورت او علامتی است که زمین را پر از عدل میکند؟!»

طبق این روایات مهدی علیه‌السلام یا از بنی عدی نسل عمر بن خطاب یا از بنی امیه است و نسل عبد شمس یا از بنی العباس است، اینها را با صدای بلند میگویند اما به اهل بیت علیهم‌السلام که میرسد سعی میکنند پنهانکاری کنند، از این تعبیرات استفاده میشود که این همه تقلب دلیل بر وجود یک حقیقتی است، اینکه میگویند از عبد شمس از بنی امیه است، منظور از بنی امیه چه کسی است، منظورشان عمر بن عبد العزیز است، منظورشان این است که با ساختنی چهره مثبت از عمر بن عبد العزیز چهرۀ معاویه را تبرئه کنند، اینقدر از عدالت عمر بن عبد العزیز حکایت میکنند که در ذهن جا بگیرد که ایشان عادل بوده است و عمر بن عبد العزیز مظهر عدالت بوده است بعد میگویند با این عظمتی که عمر بن عبد العزیز داشت غبار بینی اسب معاویه هم نمیشود، آنها دنبال این هستند که یک عدالت مطلقهای برای معاویه درست کنند.

خود علما و محدثین اهل سنت از این سنخ روایات اعراض کردند.

این روایت را بر عمر بن عبد العزیز تطبیق میدهند چون از مادر از نسل عمر بن خطاب بود اما کسی نگفته که عمر بن عبد العزیز در چهرهاش علامتی داشت و کسی هم نگفته است که عمر بن عبد العزیز زمین را پر از عدل و داد کرد. اگر گفته شود که عادل بود! خود عمر بن عبد العزیز چنین ادعایی نکرده است، در قضیۀ همین فدک معروف است که ایشان فدک را برگرداند لکن فدک را برنگرداند بلکه دست خودشان بود ولی مالیات و خراج آن را به اهل بیت علیهم‌السلام میدادند اما اصل زمین و باغها را برنگرداندند.

علما و محدثین از این سنخ روایات در نسب حضرت مهدی علیه‌السلام اعراض کردند که از نسل عمر بن خطاب یا از بنی امیه باشد و خیلی توقف روی روایات نکردند مگر روی روایات المهدی من ولد العباس که خیلی روی این روایات توقف کردند زیرا اولا از آنها زیادتر است و شهرت دارد ولی ما از همین سنخ روایات نیز مقدار نفوذ عباسیون را میبینیم که چقدر اینها نفوذ و تاثیر بر نویسندهها و مؤلفان داشتند، فرهنگ دستشان بود چیزی نوشته شود که به نفع خودشان باشند لذا در نسب حضرت مهدی علیه‌السلام که این همه روایات داریم که مهدی از نسل فاطمه علیها‌السلام است در همین روایات هم دست بردند اما آنچه قضیه را آسان میکند این است که اسانید این روایات (روایات من ولد العباس) تماما مورد نقد قرار گرفته است و یک سند بدون اشکال ندارد.

در سند روایات آن یا راوی مجهول است یا راویی که مشهور به کذب و جعل است یا متهم به غلو برای عباسیون هستند. بعضی هم نسبت به امویون غلو داشتند مثلا شروع درسش به ذکر فضائل معاویه بود. مثلا محمد بن جابر یمامی سهیمی که در سند خطیب بغدادی وارد شده است، احمد در مورد او گفته است: لا یحدث عنه الا شر منه یعنی کسی که از او روایت میکند که از خودش بدتر است، ابن حبان گفته: کان اعمی یلحق فی کتبه ما لیس من حدیثه و یسرق او نابینا بود و چیزهایی به کتبش اضافه میکرد که از حدیث او نبود(خودش نشنیده) و سرقت احادیث داشت یعنی متون یا اسناد را از استاد به نام خودش سرقت میکرده است. ولی او آن را نقل نکرده بود.

ذهبی در مورد حدیث خطیب بغدادی میگوید:

فی سنده عبد الله بن احمد بن عامر عن ابیه بتلک النسخة الموضوعة الباطلة ما تنفک عن وضعه او وضع ابیه. «این کتاب قطعا باطل و موضوع است یا خودش واضع است یا پدرش واضع است.»

باز یک جای دیگر واعظ بغدادی میگوید: یروی عن اهل البیت النسخة الباطلة.

در مورد هلالی میگوید: خبر باطل فی ذکر بنی امیة.

با قطع نظر از همۀ این ضعفها که در اسناد آمده است، ببینیم این احادیثی که بیان میکند مهدی من ولد العباس است میتواند معارض باشد با احادیثی که متواتر است، به تواتر رسیده که مهدی از ذریة علی و از ذریة فاطمه علیهما‌السلام است و ائمۀ احادیث خود عامه این احادیث را نقل کردند و طرقش هم دهها برابر صحیحتر از روایاتی که میگوید مهدی از ولد عباس است، یک روایت از طرق این روایات کافی است که با طرق آن روایات مقابله بکند و میتواند همین طریق از نظر خودشان موضوع برای حکم شرعی باشد.

قصد ما از نقل این روایات این بود که ببینیم ابو هریره چه سنخ روایاتی را نقل میکند، سنخ روایاتی که او نقل میکند ردیف و موافق با روایات مقبول و مشهور نیست بلکه مشکلساز است.

روایت چهاردهم:

يكون في هذه الامّة خليفة، لا يفضل عليه أبو بكر و لا عمر.

الكامل لابن عديّ: ج 6 ص 2433- ثنا كهمس بن معمر و موسى بن الحسن الكوفي، جميعا بمصر، قالا: ثنا أبو يحيى الوقّار، ثنا مؤمّل بن عبد الرحمن الثقفي، عن عوف، عن ابن سيرين، عن أبي هريرة، عن النبي صلی‌الله علیه و آله قال: كما في ابن أبي شيبة، و فيه: «يكون في آخر الزمان».[5]

این روایت را ابن عدی جرجانی در الکامل نقل میکند، الکامل فی الضعفاء ضعفا و نمونه روایتی که به خاطرش تضعیف شدند را نقل میکند، او این روایت را به سند خودش از ابن سیرین از ابو هریره نقل میکند البته این عبارت را هم دارد « یکون فی آخر الزمان» ولی روشن نیست که این خلیفه برتر از ابو بکر و عمر کیست، حضرت عیسی علیه‌السلام است یا از ولد عبد شمس یا از ولد بنی العباس یا از ولد عمر بن خطاب است، نام نمیبرد. اینهایی که میگویند افضل الامة عقیدهشان چیست، ذهبی در شرح حال محمد بن ادریس شافعی به قطع میگوید: افضل الامة بعد رسول الله ابو بکر و عمر هستند یعنی نه امیر المومنین نه فاطمة زهراء نه حسنین علیهم‌السلام و میگوید: این اعتقاد همه است اولش میگوید ما در مقام غلو نیستیم ولی این عقیده است و حال آنکه ابو هریره میگوید: خلیفهای میآید که از ابو بکر و عمر افضل است، ابو هریره با این کلام مطلبی را که به عنوان یکی از اعتقادات ذهبی است را رد میکند.

اگر مراد از آن خلیفه برتر حضرت مهدی علیه‌السلام باشد که ما شکی در آن نداریم و اگر مراد حضرت عیسی علیه‌السلام باشد که فرق و فاصله بسیار بین ابو بکر و عمر و انبیاء است و اگر مراد عمر بن عبد العزیز باشد که هزینه این مطلب برای خود آنها بالا است که خامس خلفا افضل از اول خلفا باشد و اگر من ولد بنی العباس باشد نیز همینطور است. ما هر چه بیشتر در روایات ابو هریره غور میکنیم، ابهامات بیشتری را در آن روایات میبینیم.

 


[1] معجم الأحاديث الإمام المهدي علیه‌السلام. ؛ ج‌1 ؛ ص201
[2] معجم الأحاديث الإمام المهدي علیه‌السلام. ؛ ج‌1 ؛ ص205
[3] معجم الأحاديث الإمام المهدي علیه‌السلام. ؛ ج‌1 ؛ ص216
[4] معجم الأحاديث الإمام المهدي علیه‌السلام. ؛ ج‌1 ؛ ص216
[5] معجم الأحاديث الإمام المهدي علیه‌السلام. ؛ ج‌1 ؛ ص237
logo