99/09/05
بسم الله الرحمن الرحیم
جریانات آذربایجان قبل از ظهور امام زمان
موضوع: جریانات آذربایجان قبل از ظهور امام زمان
روایت هفتم
حدثنا أبو عمرو البصرى عن ابن لهيعة عن عبد الوهاب بن حسين عن محمد بن ثابت عن أبيه عن الحارث عن ابن مسعود رضى اللّه عنه قال: إذا ظهر الترك و الخزر بالجزيرة و أذربيجان، و الروم بالعمق و أطرافها، قاتل الروم رجل من قيس من أهل قنسرين، و السفيانى بالعراق يقاتل أهل المشرق، و قد اشتغل كل ناحية بعدو، فإذا قاتلهم أربعين يوما و لم يأتيه مدد، صالح الروم على أن لا يؤدى أحد الفريقين إلى صاحبه شيئا.[1]
« ابن مسعود گفت: هنگامی که ترک و خزر به جزیره (موصل) و آذربایجان و روم به عمق[2] و اطراف آن ظاهر شوند، روم با مردی از قیس از اهل قنسرین (از مناطق سوریه) جنگ کند، و سفیانی در عراق با اهل مشرق (خراسان) جنگ کند[3] و هر ناحیهای به دشمنی مشغول است، پس هنگامی که سفیانی چهل روز با آنها بجنگد و کمکی نیاید، با رومیها قراردادی میبندد که چیزی از یکدیگر نگیرند.»
عامه مرفوعات صحابه را از پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله میدانند.
منابع روایت
فتن ابن حماد: ص 222
معجم الاحادیث الامام المهدی علیهالسلام: ج 2 ؛ ص 109
طبق تتبعی که ما داشتیم این روایت را جز ابن حماد احدی از شیعه یا سنی نقل نکرده است، یکی از کارهای بزرگ مرحوم آقای نجفی کتاب تعالیق احقاق الحق بود که قریب چهل جلد است و به احترام شهید قاضی نور الله این کتاب را به عنوان تعلیق بر کتاب ایشان قرار داد، مرحوم آقای نجفی هم این روایت را نقل نکرده است و همین عدم نقل این روایت طبق نظر بعضی از علما برای ضعف اعتبار این نص کافی است، زیرا نمیشود گفت این روایت را ندیدند لذا همین کفایت میکند که بگوئیم این روایت علیل است.
بررسی سند روایت
حدثنا أبو عمرو البصرى عن ابن لهيعة عن عبد الوهاب بن حسين عن محمد بن ثابت عن أبيه عن الحارث عن ابن مسعود رضى اللّه عنه قال:
سند این روایت اشکال دارد.
عبد الله بن مسعود:
ایشان از نظر اهل سنت صحابی است و روایات صحابی نزد عامه مقبول است اما از نظر ما مختلف فیه است. مرحوم خوئی او را به استناد کلام ابن شاذان قبول ندارد ( والی القوم و لم یبایع علیا) و فقه او هم منحصر به خودش است و ائمه علیهمالسلام هم او را رد کردند اما در مقابل مانند مرحوم مامقانی و مرحوم تستری او را قبول دارند.
حارث:
حارثی که از ابن مسعود نقل میکند مشترک بین دو نفر است: حارث ابن اسود و حارث ابن عبد الله اعور همدانی، اگر حارث ابن اسود باشد، میگویند جلیل القدر و رفیع المنزله و ثقه[4] و اگر حارث بن عبد الله اعور همدانی باشد، عامه او را قبول ندارند، شعبی میگوید: صاحب کتب و کذاب ... و کان ابن مهدی (ابن مهدی عدل یحیی بن سعید قطان است و این دو شاگرد شعبد بن حجاج بودند و شعبد بن حجاج پدر علم رجال در عراق است) قد ترک حدیث الحارث. ابو زرعه گفته: لا یحتج بحدیثه از نسائی دو قول در مورد او نقل شده: لیس بقوی و در جای دیگر گفته لیس به بأس پس حارث بین ثقه و ضعیف است.
عبد الوهاب بن حسین:
حاکم در کتاب اهوال حدیثی از او نقل کرده و گفته: أخرجته تعجیبا؛ «به عنوان یک چیز شگفت نقل کردم» و در لسان المیزان گفته: «او مجهول است.»[5] و این حرف را از ذهبی در تلخیص نقل میکند.
محمد بن ثابت:
ایشان مشترک است، اگر بنانی باشد ضعیف است (لیس بشیء، منکر الحدیث)[6] بخاری گفته: فیه نظر ( این تعبیر بخاری، بدترین نوع تضعیف او است.) و اگر العبدی باشد ( لیس بشیء)[7] پس محمد بن ثابت مشترک است بین ضعیف و مجهول.
ابو عمرو بصری:
عامه به کتاب ابن حماد اشکال میکنند و از نظر ما ابن حماد و کتاب او هر دو معتبر نمیباشند. علامه مجلسی رحمهالله در تمام کتاب بحار الانوار مخصوصا در مجلدات مخصوص به امام عصر علیهالسلام چیزی از فتن ابن حماد نقل نمیکند و نامی از آن نمیبرد، فقط در دو جا از شیخ طوسی سند نقل میکند که فتن ابن حماد در سند شیخ آمده نه اینکه چیزی نقل بکند.
ابن لهیعه:
جرجانی در کتاب الکامل فی الضعفاء در مورد او میگوید:
عبد الله بن لهیعة بن عقبة أبو عبد الرحمن الحضرمی و یقال الغافقی مصری قاضیها. حدثنا محمد بن علی السکری، حدثنا عثمان بن سعید، قلت لیحیی بن معین: کیف روایة بن لهیعة عن أبی الزبیر عن جابر قال ابن لهیعة ضعیف الحدیث. قال عثمان. و فی موضع آخر بن لهیعة کیف حدیثه عندک قال ضعیف. حدثنا ابن حماد حدثنا معاویة عن یحیی قال: عبد الله بن لهیعة بن عقبة الحضرمی ضعیف. حدثنا ابن أبی بکر حدثنا عباس عن یحیی قال: ابن لهیعة لا یحتج بحدیثه. حدثنا ابن حماد حدثنی صالح بن احمد حدثنا علی بن المدینی سمعت یحیی بن سعید یقول: قال لی بشر بن السری: لو رأیت ابن لهیعة لم تحمل عنه حرفا. یحیی بن سعید قطان (یحیی بن سعید قطب در علم رجال است) عن یحیی بن سعید قال: کان لا یراه شیئا و قال ابن بکیر احترق منزل بن لهیعة و کتبه فی سنة سبعین و مئة و ذکر عند یحیی احتراق کتب بن لهیعة فقال هو ضعیف قبل أن تحترق و بعد ما احترقت.[8]
« عبد الله بن لهیعه بن عقبه ابو عبد الرحمن حضرمی و گفته شده غافقی مصری، قاضی مصر بود. عثمان بن سعید گوید به یحیی بن معین گفتم: روایت ابن لهیعه از ابو زبیر از جابر چگونه است؟ گفت: ابن لهیعه ضعیف الحدیث است. و در جای دیگر سوال کرد حدیث ابن لهیعه نزد تو چگونه است؟ گفت: ضعیف. یحیی گفت: به حدیث ابن لهیعه احتجاج نمیشود. علی بن مدینی گفت: شنیدم یحیی بن سعید میگفت: بشر بن سری به من گفت: اگر ابن لهیعه را دیده بودی از او حرفی را روایت نمیکردی. ابن بکیر گفت: منزل و کتب ابن لهیعه در سال 170 آتش گرفت. و نزد یحیی آتش گرفتن کتب ابن لهیعه را گفتند، گفت: او ضعیف بود قبل از احتراق و بعد از احتراق.»
سؤال یکی از فضلای درس:
با توجه به ردی که عامه نسبت به او دارند، ممکن است او شیعه بوده است؟
جواب استاد:
اگر شیعه بود در کتب ما نامی از او برده میشد، شواهدی وجود دارد که ایشان متمایل بوده، در شرح حال حی بن عبد الله مصری نقل شده است:
أنا أبو يعلى، أنا كامل بن طلحة، ثنا ابن لهيعة، ثنا حيي بن عبد اللّه، عن أبي عبد الرحمن الحبلي، عن عبد اللّه بن عمرو: أن رسول اللّه صلیالله علیه و آله قال في مرضه: ادعوا الي أخي، فدعوا له أبا بكر، فأعرض عنه، ثم قال: ادعوا الي أخي، فدعوا له عمر، فأعرض عنه، ثم قال: ادعوا الي أخي، فدعوا له عثمان، فأعرض عنه، ثم قال: ادعوا الي أخي، فدعي له علي بن أبي طالب علیهالسلام، فستره بثوب، و انكب عليه، فلما خرج من عنده، قيل له: ما قال، قال: علمني ألف باب يفتح كل باب ألف باب.
« ابن لهیعه از حی بن عبد الله از ابو عبد الرحمن حبلی از عبد الله بن عمرو که گفت: پیامبر صلیالله علیه و آله در بستر بیماری فرمودند: برادرم را به نزد من بخوانید پس ابو بکر را فراخواندند، پیامبر صلیالله علیه و آله روبرگرداندند سپس فرمودند: برادرم را به نزد من بخوانید پس عمر را فراخواندند، پیامبر صلیالله علیه و آله روبرگرداندند سپس فرمودند: برادرم را به نزد من بخوانید پس عثمان را فراخواندند، پیامبر صلیالله علیه و آله روبرگرداندند سپس فرمودند: برادرم را به نزد من بخوانید پس علی بن ابی طالب علیهالسلام برای پیامبر فراخوانده شد، پس او را با ملافه پوشاند و او را نزد خودش قرار داد پس چون علی علیهالسلام از نزد پیامبر صلیالله علیه و آله خارج شد، به او گفته شد پیامبر صلیالله علیه و آله به شما چه فرمودند؟ فرمود: هزار باب علم به من تعلیم داد که از هر بابی هزار باب علم دیگر باز شود.»
ابن عدی میگوید:
و هذا هو حديث منكر، و لعل البلاء فيه من ابن لهيعة، فانه شديد الافراط في التشيع، و قد تكلم فيه الأئمة، و نسبوه الى الضعف. « این حدیث منکری است، شاید آفت آن ابن لهیعه باشد زیرا او افراط بسیار در تشیع داشت و علمای رجال در مورد او صحبت کردند و اورا تضعیف کردند.»
و در این کتاب هم نقل شده که لیث بن سعد با چند خانوار دیگر که طرفدار علی بن ابی طالب علیهالسلام بودند درگیر شد و اینها را از مسجد بیرون انداخت، لیث بن سعد برای شبیخون فرهنگی به مصر آمد، اهل مصر خیلی دوستدار اهل بیت علیهمالسلام بودند، ولی ایشان تبلیغات علیه اهل بیتعلیهمالسلام و به نفع عثمان راه انداخت و آنها را تحت تاثیر تبلیغات خودش قرار داد مگر چند خانوار که یکی از آنها همین ابن لهیعه است، لیث با دمپایی با ابن لهیعه درگیر شد و او را از مسجد بیرون کرد.
اگر ابن لهیعه واقعا شیعه است چرا در کتب ما به او اشارهای نشده و بعض مطالبی نقل میکند که به نفع مخالفین است، او از پیامبر صلیالله علیه و آله نقل میکند که فرمود: عمر منی و أنا من عمر و الحق بعدی مع عمر. اکثر نافعی امتی قرائها.
به هر حال این شخص از نظر اهل سنت مشکل دارد. پس سند طبق مبنای خود عامه مشکل دارد. پس سند روایت ضعیف است.
توضیح فقرات روایت
خزر:
در کتاب دانشنامه جهان اسلام جلد پانزدهم بحثی پیرامون خزر و تاریخچه آن دارد:
قبائلی نیمه کوچنشین با منشأ احتمالا ترکی و پیرو آئین یهود، ساکن مناطق میان دربند تا ساحل ولگا، آنان از 30 تا 354 حکومت قدرتمندی ( خاقانات) تشکیل دادند که بر مناطقی وسیع از جنوب روسیه، کریمه، مشرق اوکراین، بخش اعظمی از قفقاز و سواحل غربی و شمال غربی دریای خزر حکومت میکرد. آنها را به ترکی سبیر، به فارسی خزران و به عربی الخزر مینامیدند. خزرها در منابع چینی دوران باستان دولگاس (ترکنژاد) هوانده شدهاند.
درباره مفهوم واژه خزر نظر واحدی وجود ندارد. برخی آن را به معنای صحراگرد یا کوچنشین و برگرفته از ریشه ترکی گز (گردیدن، گردش کردن) دانستهاند و برخی دیگر واژه مجاری هوسار و روسی قزاق، به معنای سوارهنظام، را مشتق از کلمه خزر ذکر کردهاند. خزرها را همچون دیگر ترکان از نسل یافثبن دانستهاند، اما شباهتی به ترکان ندارند. گروهی از ایشان با موهایی سیاه قراخزر نام گرفتهاند و دسته دیگر، پوستی روشن و سفید دارند.
پیشینه خزران:
زمان دقیق مهاجرت خزران به شمال قفقاز روشن نیست. موسی خورنی از حضور خزرها در سده دوم میلادی یاد کرده است. خزرها در اواسط قرن ششم میلادی به تابعیت جانشینان هونها خاقانات بزرگ ترک درآمدند.[9] اینها ریشه یهودی دارند و به ترکها شباهت ندارند و مناطق سیبری و قفقاز دست آنها بود. هر از گاهی بلاد اسلامی مورد تعرض آنها قرار میگرفت.
پس آخرین روایتی که ما پیرامون جریانات آذربایجان نقل کردیم، از جهت سند هیچ اعتباری نداشت؛ ولی چون روایات آذربایجان و حوادث آن متعدد و در حد استفاضه میباشد، ممکن است این روایت را بپذیریم ولی به این معنا نیست که این حوادث اتفاق بیفتد بلکه ممکن است اتفاق افتاده باشد چون تهاجم اینها چندین بار بوده و اتفاق افتاده است. نتیجه اینکه اصل حوادث آذربایجان تقریبا مورد استفاضه است ولی آیا آذربایجان همین جمهوری فعلی است یا اشاره به شمال کشور ما دارد، طبق بعضی از نقلها مراد همین آذربایجان ایران است.