« فهرست دروس
درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

99/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

جریانات آذربایجان قبل از ظهور امام زمان

موضوع: جریانات آذربایجان قبل از ظهور امام زمان

 

ادامه بررسی سند روایت ششم (سعید بن مسیب):

مرحوم شوشتری می‌فرماید:

و كان جابر بن الأسود بالمدينة، قد دعاه إلى البيعة لابن الزبير فأبى، فضربه ستّين سوطا. و ضربه هشام بن إسماعيل أيضا ستّين سوطا، و طاف بالمدينة في تبان من شعر، و ذلك أنّه دعاه إليه البيعة للوليد و سليمان بالعهد، فلم يفعل. و كان جدّه حزن أتى النبيّ صلی‌الله علیه و آله فقال له: أنت سهل، قال: بل أنا حزن- ثلاثا- قال: فأنت حزن. قال سعيد: فما زلنا نعرف تلك الحزونة فينا. و لم يزل سعيد مهاجرا لأبيه، و لم يكلّمه حتّى مات‌. و روى كاتب الواقدي في طبقاته: إنّ سعيدا كان يفتي و أصحاب النبيّ صلی‌الله علیه و آله حيّ. و عن الزهري: كان لسعيد عند الناس قدر عظيم لخصال: ورع يابس، و نزاهة، و كلام بحقّ عند السلطان و غيره، و مجانبة السلطان، و علم لا يشاكله علم أحد. و روى أنّه كان أحد الفقهاء السبعة، و باقيهم: أبو بكر بن عبد الرحمن، و عروة بن الزبير، و عبيد اللّه بن عبد اللّه بن عتبة، و القاسم بن محمد، و خارجة بن زيد، و سليمان بن يسار. قال: و يقال له: فقيه الفقهاء.[1]

« جابر بن اسود در مدینه بود، جابر او را برای بیعت با ابن زبیر فراخواند، او نپذیرفت، پس شصت شلاق به او زد. و هشام بن اسماعیل نیز شصت ضربه شلاق به او زد، و او را با شلواری از جنس مو در شهر گرداندند. زیرا او را به بیعت ولید و ولایت عهد سلیمان فرخواندند و او نپذیرفت. جد او حزن نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمد، پیامبر صلی‌الله علیه و آله به او فرمود: تو سهل هستی، گفت: بلکه من حزن هستم، سه مرتبه، فرمود: پس تو حزن هستی. سعید گفت: آن حزونت را در بینمان نمی‌شناسیم. سعید نزد پدرش نرفت و با او تکلم نکرد تا وفات یافت.

زهری گوید: سعید نزد مردم به جهت ویژگی‌هایی جایگاه والایی داشت: ورع، نزاهت، کلام حق نزد سلطان و غیر سلطان، و دوری از هم‌نشینی با سلطان و مقام علمی داشت که کسی به او نمی‌رسید و نسبت به او گفته می‌شد: فقیه فقهاء.»

سپس مرحوم تستری می‌فرماید:

الرجل جليل.... و أمّا تشكيك الزين و بعض آخر: فلا أثر له- بعد اتّفاق أئمّة الرجال و أخبار أئمّة أهل البيت علیهم‌السلام على جلاله.[2] « این شخص بزرگ است. و اما تشکیک شهید ثانی و بعضی دیگر بعد از اتفاق بزرگان رجال و اخبار ائمه اهل بیت علیهم‌السلام بر جلالت او، اثری ندارد.»

مرحوم مامقانی هم مفصل در مورد سعید بن مسیب بحث می‌کند و می‌فرماید:

فتلخص ممّا ذكرنا كلّه أنّ سعيد بن المسيّب إمامي بشهادة الرضا علیه‌السلام بذلك، ثقة بشهادة الصادق علیه‌السلام بأنّه من ثقات جدّه السجّاد و الكاظم علیهما‌السلام بعدّه إيّاه من حواريّه، و هو تقي مسموع الدعاء، كما يكشف عنه استجابة دعائه لإنساء اللّه تعالى طارقا إيّاه. و عذر الفاضل الجزائري رحمه اللّه في عدّه إيّاه في القسم الرابع‌ في الضعفاء واضح عند من ألف طريقته، و درى بمسلكه. و قول الفاضل المجلسي رحمه اللّه في الوجيزة: إنّه مختلف فيه .. حرفة العاجز، و إلّا فالمجتهد يلزمه الفحص و الجزم بما ترجّح في نظره.

لكن بعد ذلك كلّه لا يخفى عليك: إنا لا نعتمد من روايات سعيد بن المسيّب إلّا على ما كان من طرقنا خاصّة دون ما كان من طريق العامّة، و لذلك لمّا ظهر لنا بالتتبع البالغ من ابتناء مذهب العامة من بدو الأمر على جعل الأخبار و آثار الكذب، و الاختلاق على أكثرها لائحة. مثل ما روواعن النبي صلی‌الله علیه و آله من أنّ أبا بكر و عمر سيّدا كهول أهل الجنّة، فإنّ النقيد البصير يجد أنّه من المجعولات؛ ضرورة أنّ من ضروريات الدين المتواتر بها الأخبار عن الصادق الأمين: «إنّ أهل الجنة جرد مرد ليس فيهم كهل و لا شيخ»، و إلّا لقال صلی‌الله علیه و آله في حق الحسنين علیهما‌السلام: إنّهما سيدا كهول أو شيوخ أهل الجنة، لأنّهما حين الفوت كانا بعد سنّ الكهولة و في سن الشيخوخة، و إنّما عبّر عنهما بسيّدي شباب أهل الجنة؛ لأنّهم كلّهم شبّان، و المراد به مقابل الشابات، و حيث إنّ عادتهم اختلاق الأخبار، و وجدوا سعيد بن المسيّب مفتيا على مذهبهم، و زعموا كونه منهم، و وجدوه معروفا بالتقوى و العبادة و الورع و الزهادة، اختلقوا عنه أخبارا في أصولهم و فروعهم، لم ينطق بشي‌ء منها لسانه، و لم يع قلبه، و لم تستحضره روحه. و قد بالغنا في التتبع في الأخبار المروية عنه فوجدنا أكثرها من هذا القبيل، و لذا لا يبقى لموحّد- لا يدين اللّه تعالى بالهوى- وثوق بالأخبار المرويّة عنه من طرق العامة.[3]

« از آنچه ذکر کردیم استفاده می‌شود که سعید بن مسیب (شیعه) امامی است؛ به خاطر شهادت امام رضا علیه‌السلام به آن؛ همچنین او ثقه است؛ به دلیل شهادت امام صادق علیه‌السلام به اینکه او از ثقات جدش امام سجاد علیه‌السلام بود و به شهادت امام کاظم علیه‌السلام به اینکه او را از حواریون امام سجاد علیه‌السلام شمرد ( در بحث اصحاب بیان کردیم وجه اینکه به بعضی اصحاب حواری می‌گفتند که آیا به جهت این بود که لباس‌های مردم را می‌شستند یا به جهت این بود که با رفتارها و کردارها و گفتارهاشان مردم را از گناهان پاک می‌کردند.) و او شخصی با تقوا و مستجاب الدعوة بوده همانگونه که دعای او در مورد طارق اجابت شد که خداوند یاد او را از او فراموش کند.

و عذر فاضل جزائری رحمه‌الله در اینکه او را در قسم چهارم از ضعفا قرار داده، نزد کسی که مبنا و مسلک ایشان را بداند روشن است. و قول فاضل مجلسی رحمه‌الله در وجیزه که او مورد اختلاف است، حرفه عاجز است مگرنه بر مجتهد لازم است که فحص کند و جزم پیدا کند به آنچه در نظرش رجحان دارد. ( این کلام مرحوم مامقانی نسبت به علامه در حالی است که خود ایشان سیزده هزار نفر را نام می‌برند و می‌فرماید مجهول و مجهول هم از نظر ایشان طبق بیان آقا بزرگ تهرانی به همین معنا است که به نتیجه نرسیده‌اند.)

لکن پس از همۀ این مطالب پنهان نماند که ما تنها بر روایاتی از سعید بن مسیب اعتماد می‌کنیم که از طریق خاصه نقل شده باشد و بر روایاتی که از طرق عامه نقل شده اعتماد نمی‌کنیم زیرا برای ما به تتبع بسیار ظاهر شده که ابتنای مذهب عامه از همان شروع کار بر جعل اخبار و آثار کذب و اختلاق بود مانند:

آنچه از پیامبر صلی‌الله علیه و آله روایت کردند که ابو بکر و عمر سید شیوخ اهل بهشت هستند پس انسان نقاد و بصیر می‌یابد که این کلام از مجعولات است زیرا از ضروریات متواتر دین که روایاتی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله بر آن است اینکه اهل بهشت جوان هستند و در بین آن‌ها پیر و کهنسال نمی‌باشد، و الا پیامبر صلی‌الله علیه و آله در حق حسنین علیهما‌السلام می‌فرمود: آن دو سید کهنسالان و پیران اهل بهشت هستند زیرا حسنین علیهما‌السلام هنگام وفات بعد از سن کهولت بودند لذا اینکه پیامبر صلی‌الله علیه و آله از آن دو به سید جوانان اهل بهشت تعبیر کرد زیرا اهل بهشت همگی جوان هستند، مراد به آن مقابل شابات است، و چون عادت عامه بر اختلاق اخبار بود و از طرفی سعید بن مسیب را فتوا دهنده بر طبق مذهب خودشان یافتند و گمان کردند که او از آن‌ها است و او را شخصی با تقوا و اهل عبادت و ورع و زهد یافتند، از او روایاتی را در اصول و فروع‌شان جعل کردند که لسان سعید به چیزی از آن‌ها نطق نکرد و روح او خبر نداشت.

و ما نهایت تتبع پیرامون روایاتی که از او روایت کردند، انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که اکثر روایات او از این قبیل است لذا برای موحد اعتماد به روایات او که از طرق عامه است، باقی نمی‌ماند.»

فرزند مرحوم مامقانی می‌فرماید:

لا يخفى على من درس ما ذكر في ترجمة سعيد بن المسيّب، و تأمّل في الجو الخانق الذي عاشه، و الضغط و التشريد الذي مارسه الحكم الأموي على أهل البيت الطاهر علیهم‌السلام و على شيعتهم الأبرار، خصوصا بعد صلح الإمام الحسن علیه‌السلام، و اشتداده بعد فاجعة الطف .. و وقف على ما قامت به الأيدي الأثيمة من جلاوزة الأمويين- كزياد بن أبيه، و الحجاج بن يوسف الزنديق .. و نظرائهما- من القتل و التشريد لأولياء اللّه تعالى، و عبّاده الصالحين من أهل البيت النبوي علیهم‌السلام و شيعتهم الأخيار، حتى بلغ بهم الحال إلى لعنهم، و إحراق بعضهم، و براءة الذمة منهم، و تتبّعهم تحت كل حجر و مدر، و حتى اضطرّ أئمة الهدى علیهم‌السلام في بعض الموارد الوقيعة في شيعتهم، و لعنهم و الإعلان بتنقيصهم، بل التبري منهم .. كل ذلك إبقاء على مهجتهم، و حفظا لهم من أعدائهم .. و المترجم عاش تلك الفترة الزمنية الخانقة، و اقتدى بإمام زمانه السجّاد علیه‌السلام في التقية، و عدم التظاهر بالتشيع...

« بر کسی که شرح حال سعید بن مسیب را مطالعه کند و در جو اختناقی که او زندگی کرد و فشاری که حکومت اموی بر اهل بیت علیهم‌السلام و شیعیان آن‌ها مخصوصا بعد از صلح امام حسن علیه‌السلام و شدت آن بعد از فاجعه طف داشتند تامل کند، و آگاهی پیدا کند بر شکنجه‌هایی که ظالمان اموی مانند زیاد بن ابیه و حجاج بن یوسف زندیق داشتند و مانند آن از قتل و تبعید اولیای خدا و بندگان صالح از اهل بیت نبوت علیهم‌السلام و شیعیان آنان تا انجا که بعضی را لعن و بعضی را آتش می‌زدند و برائت ذمه از آنان و جستجوی آن‌ها در هر کجا تا جایی که ائمه علیهم‌السلام ناچار به موضع‌گیری در برابر بعضی از شیعیان و لعن آن‌ها و بیان تنقیص یا تبری از آن‌ها شدند و همۀ این‌ها به جهت بقای جان شیعه و حفظ آن‌ها از دشمنان بود.. و ایشان در آن زمان اختناق زندگی کرد و به امام زمانش امام سجاد علیه‌السلام در پنهان و تقیة و عدم تظاهر به تشیع اقتدا کرد.»

پس هیچ شکی در جلالت و وثاقت سعید بن مسیب نیست و روایات او از طرق خاصه مقبول است اما عامه به جهت جایگاه ایشان روایاتی را به نام او جعل کردند لذا طبق فرمایش مرحوم مامقانی بسیاری از روایات او محل تامل و عدم قبول است مگر موارد نادر.

 


[1] قاموس الرجال ؛ ج‌5 ؛ ص129.
[2] قاموس الرجال ؛ ج‌5 ؛ ص130.
[3] تنقيح المقال في علم الرجال (ط الحديثة) ؛ ج‌31 ؛ ص328.
logo