« فهرست دروس
درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

99/09/01

بسم الله الرحمن الرحیم

جریانات آذربایجان قبل از ظهور امام زمان

موضوع: جریانات آذربایجان قبل از ظهور امام زمان

ادامه بررسی روایت ششم:

مرحوم ابن شهر آشوب این روایت را با سند مرسل از امیر مومنان علیه‌السلام نقل میکند و مرحوم مجلسی هم آن را در بحار الانوار، جلد 41 آورده است.

شاهد بحث ما در این روایت آذربایجان است که مورد حمله نظامی و گرفتار بلایای طبیعی (صاعقه) می‌شود؛ که محتمل است مراد از صاعقه حملات موشکی باشد.

بررسی سند روایت:

سند این روایت ضعیف است زیرا اولا مرسل و مقطوع است. زیرا بین مرحوم مازندرانی که قرن ششم بوده و قتاده که زمان امام باقر و امام صادق علیهما‌السلام بوده، فاصله زمانی زیاد است. ما نسبت به قتاده و سعید بن مسیب بحث داریم. البته سعید بن مسیب را قبول داریم هر چند مورد بحث و اختلاف است[1] و قتاده هم مورد بحث است. ولی اگر هر دوی آن‌ها هم مورد تایید ما باشند، باز مشکل سند حل نمی‌شود چون مقطوعه است البته ما متن این روایت را کنار نمی‌گذاریم. زیرا اخبار امیر مومنان علیه‌السلام به مغیبات[2] کم نمی‌باشد. خداوند عز و جل به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله علم اولین و آخرین را ارزانی فرمود (اودعه علم ما کان و ما یکون الی انقضی خلقه)[3] و آن حضرت هم این علم را به امیرالمؤمنینعلیه‌السلام منتقل فرمود (اودعه علمه و حکمته)[4] . یعنی همان علمی که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله داشت، به امیر مومنان علیه‌السلام منتقل شد.

این روایت شواهد و مؤیدات زیادی دارد و تواتر معنوی و تواتر اجمالی دارد. پس ما این روایت را که اشاره به مغیبات امیر مومنان علیه‌السلام دارد را رد نمی‌کنیم. البته ممکن است نسبت به جزئیات آن بحث داشته باشیم و عبارت مورد شاهد ما در این روایت نیز شواهد و پشتوانه روایتی دارد و مستفیض است لذا آن را نیز رد نمی‌کنیم اما بحث می‌کنیم که آیا این‌ها جزء علامات ظهور است که این در روایت نیست و اگر جزء علامات ظهور است، آیا جزء علائم حتمی است و اگر حتمی هم باشد، آیا جزء علائم مقارن است یا نه مثل سقوط عباسیان فاصله زمانی دارد و آیا مراد از آذربایجان در این روایت جمهوری آذربایجان است یا شمال غربی کشور ما است، همۀ این‌ها مورد بحث است لذا ما نمی‌توانیم به قطع بگوئیم حوادث فعلی آذربایجان بر این روایات تطبیق دارد و بر فرض پذیرش روایات آن، هیچ ارتباطی با جمهوری آذربایجان ندارد بلکه تنها در حد احتمال است.


جلسۀ چهل و سوم- 2/9/1399

جریانات آذربایجان، قبل از ظهور امام زمان

ادامه بررسی سند روایت ششم

قتادة

قتاده از نظر عامه نیز مشکل دارد و در کتب رجالی ما نیز مطرح نشده است ولی با توجه به اینکه در اسناد روایات مهدویت بیش از 60 بار نام او آمده اگر چه در طرق روایات عامه است (اکثر روایات او در دو جلد اول معجم الاحادیث الامام المهدی علیه‌السلام آمده یعنی در سند روایات نبوی است و در جلد هفتم هم در هفت سند نامش آمده که مجموعا شصت و هشت روایت، جلد اول 44 مورد و جلد دوم 21 مورد و در جلد سوم 7 مورد) لذا نمی‌توان به راحتی از کنار او بگذریم البته نمی‌خواهیم او را تأیید بکنیم، زیرا بعضی او را رمی به نصب کردند امّا یکی و دو جریان از او نقل شده که حکایت از آن دارد که او نسبت به امیر مومنان علیه‌السلام زاویه نداشته بلکه از نواصب متنفر بوده البته باز هم تأکید می‌کنیم نمی‌خواهیم او را تبرئه و تحسین یا توثیق کنیم.

ما روایت مناقب را می‌پذیریم زیرا مغیبات امیر مومنان علیه‌السلام به تواتر معنوی به ما رسیده است و این هم جزء مغیبات است لذا ما نسبت به این روایات تواتر اجمالی یا معنوی داریم و در خصوص آذربایجان هم باز تواتر داریم به اینکه آذربایجان آبستن حوادث و درگیر حوادثی خواهد شد اما تفصیلات آن را نه، ما علم اجمالی به اصل قضیه داریم لذا راوی آن هم مثل قتاده ضعیف هم باشد، ضربه و لطمه‌ای به اصل پذیرش روایت نمی‌زند.

در کافی شریف روایتی از قتاده نقل شده است که از استاندار مدینه تعبیر زندیق می‌کند چون استاندار در برابر فضیلت امیر مومنان علیه‌السلام موضع گرفته بود. استاندار در مسائلی که مربوط به عزت اسلام، نبی مکرم صلی‌الله علیه و آله و امیر مومنان علیه‌السلام است، موضع گرفته و ایشان ناراحت شده و در مورد او اینگونه تعبیر کرده است. استاندار خالد بن عبد الله قسری بود، او انسانی پست و رذل که در رذالت کم‌نظیر بود و در برابر امیر مومنان علیه‌السلام موضع می‌گرفت.

حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ الدِّهْقَانِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الطَّاطَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادِ بْنِ عِيسَى بَيَّاعِ السَّابِرِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ حَدَّثَنِي فُضَيْلٌ‌ الْبُرْجُمِيُّ قَالَ:

كُنْتُ‌ بِمَكَّةَ وَ خَالِدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَمِيرٌ وَ كَانَ فِي الْمَسْجِدِ عِنْدَ زَمْزَمَ فَقَالَ ادْعُوا لِي قَتَادَةَ قَالَ فَجَاءَ شَيْخٌ أَحْمَرُ الرَّأْسِ وَ اللِّحْيَةِ فَدَنَوْتُ لِأَسْمَعَ فَقَالَ خَالِدٌ يَا قَتَادَةُ أَخْبِرْنِي بِأَكْرَمِ وَقْعَةٍ كَانَتْ فِي الْعَرَبِ وَ أَعَزِّ وَقْعَةٍ كَانَتْ فِي الْعَرَبِ وَ أَذَلِّ وَقْعَةٍ كَانَتْ فِي الْعَرَبِ فَقَالَ أَصْلَحَ اللَّهُ الْأَمِيرَ أُخْبِرُكَ بِأَكْرَمِ وَقْعَةٍ كَانَتْ فِي الْعَرَبِ وَ أَعَزِّ وَقْعَةٍ كَانَتْ فِي الْعَرَبِ وَ أَذَلِّ وَقْعَةٍ كَانَتْ فِي الْعَرَبِ وَاحِدَةٌ قَالَ خَالِدٌ وَيْحَكَ وَاحِدَةٌ قَالَ نَعَمْ أَصْلَحَ اللَّهُ الْأَمِيرَ قَالَ أَخْبِرْنِي قَالَ بَدْرٌ قَالَ وَ كَيْفَ ذَا قَالَ إِنَّ بَدْراً أَكْرَمُ وَقْعَةٍ كَانَتْ فِي الْعَرَبِ بِهَا أَكْرَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ هِيَ أَعَزُّ وَقْعَةٍ كَانَتْ فِي الْعَرَبِ بِهَا أَعَزَّ اللَّهُ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ هِيَ أَذَلُّ وَقْعَةٍ كَانَتْ فِي الْعَرَبِ فَلَمَّا قُتِلَتْ قُرَيْشٌ يَوْمَئِذٍ ذَلَّتِ الْعَرَبُ فَقَالَ لَهُ خَالِدٌ كَذَبْتَ لَعَمْرُ اللَّهِ إِنْ كَانَ فِي الْعَرَبِ يَوْمَئِذٍ مَنْ هُوَ أَعَزُّ مِنْهُمْ‌ وَيْلَكَ يَا قَتَادَةُ أَخْبِرْنِي بِبَعْضِ أَشْعَارِهِمْ قَالَ خَرَجَ أَبُو جَهْلٍ يَوْمَئِذٍ وَ قَدْ أَعْلَمَ لِيُرَى مَكَانُهُ‌ وَ عَلَيْهِ عِمَامَةٌ حَمْرَاءُ وَ بِيَدِهِ تُرْسٌ مُذَهَّبٌ وَ هُوَ يَقُولُ‌

فَقَالَ كَذَبَ عَدُوُّ اللَّهِ إِنْ كَانَ ابْنُ أَخِي لَأَفْرَسَ مِنْهُ يَعْنِي خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ وَ كَانَتْ أُمُّهُ قُشَيْرِيَّةً وَيْلَكَ يَا قَتَادَةُ مَنِ الَّذِي يَقُولُ أُوفِي بِمِيعَادِي وَ أَحْمِي عَنْ حَسَبْ فَقَالَ أَصْلَحَ اللَّهُ الْأَمِيرَ لَيْسَ هَذَا يَوْمَئِذٍ هَذَا يَوْمُ أُحُدٍ خَرَجَ طَلْحَةُ بْنُ أَبِي طَلْحَةَ وَ هُوَ يُنَادِي مَنْ يُبَارِزُ فَلَمْ يَخْرُجْ إِلَيْهِ أَحَدٌ فَقَالَ إِنَّكُمْ تَزْعُمُونَ أَنَّكُمْ تُجَهِّزُونَّا بِأَسْيَافِكُمْ إِلَى النَّارِ وَ نَحْنُ نُجَهِّزُكُمْ بِأَسْيَافِنَا إِلَى الْجَنَّةِ فَلْيَبْرُزَنَّ إِلَيَّ رَجُلٌ يُجَهِّزُنِي بِسَيْفِهِ إِلَى النَّارِ وَ أُجَهِّزُهُ بِسَيْفِي إِلَى الْجَنَّةِ فَخَرَجَ إِلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه‌السلام وَ هُوَ يَقُولُ‌

فَقَالَ خَالِدٌ لَعَنَهُ اللَّهُ كَذَبَ لَعَمْرِي وَ اللَّهِ أَبُو تُرَابٍ مَا كَانَ كَذَلِكَ فَقَالَ الشَّيْخُ أَيُّهَا الْأَمِيرُ ائْذَنْ لِي فِي الِانْصِرَافِ قَالَ فَقَامَ الشَّيْخُ يُفَرِّجُ النَّاسَ بِيَدِهِ وَ خَرَجَ وَ هُوَ يَقُولُ زِنْدِيقٌ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ زِنْدِيقٌ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ.[5]

« فضيل برجمى‌ گويد: من در مكه بودم در وقتى كه خالد بن عبد اللَّه امير مكه بود و در كنار چاه زمزم در مسجد الحرام نشسته بود، پس دستور داده گفت: قتاده را پيش من بياوريد، او كه پيرمرد بود، با سر و ريش سرخ نزدش آمد و من نيز نزديك رفتم تا سخن آن دو را بشنوم، خالد گفت: اى قتاده گرامى‌ترين واقعه عرب و نيرومندترين واقعه عرب و خوارترين واقعه‌اى را كه در عرب اتفاق افتاده برايم بگو.

قتاده گفت: خدا كار امير را اصلاح كند گرامي‌ترين واقعه عرب و نيرومندترين آنها و خوارترين آنها همه يك واقعه بوده (و در يك واقعه اتفاق افتاده). خالد گفت: واى بر تو چگونه همه آنها يكى بوده؟ قتاده گفت: آرى خدا كار امير را اصلاح كند (همه يكى بوده). خالد گفت: بگو آن واقعه كدام است؟ قتاده گفت: آن واقعه بدر بود. خالد گفت: چگونه چنين بوده؟ قتاده گفت: اما اينكه اين واقعه گرامى‌ترين واقعه عرب بود بخاطر آنكه خداى عز و جل در آن واقعه اسلام و مسلمين را گرامى و ارجمند كرد، و اما اينكه نيرومندترين واقعه بود بخاطر آنكه خداوند اسلام و مسلمين را بدان واقعه نيرومند و عزيز ساخت، و اينكه خوارترين واقعه عرب بود زيرا با كشته شدن قريش عرب خوار شد.

خالد گفت: بخدا قسم كه دروغ گفتى زيرا در عرب آن روز عزيزتر از آنها (يعنى از افرادى كه در بدر كشته شدند) بودند، واى بر تو اى قتاده برخى از اشعار آنها را برايم بخوان: قتاده گفت: ابو جهل در آن روز از لشكر بيرون آمد و بر خود علامتى زده بود كه شناخته شود و عمامه سرخى بر سر و سپرى كه طلاكارى شده بود در دست داشت و مي‌گفت:

چگونه جنگ سركش بتواند از من انتقام كشد. كه من چون شتر دو ساله که دندان نیشش درآمده (در كمال نيرومندى) هستم. براى چنين روزى مادر مرا زائيده

خالد گفت: دشمن خدا دروغ گفته چون برادرزاده من از او دليرتر بوده و مقصودش خالد بن وليد بود، چون مادر خالد بن عبد اللَّه امير مكه قشيرى بوده (و خالد بن وليد نيز از آن قبيله بوده است). واى بر تو اى قتاده كه بوده كه مي‌گفت: "به وعده‌ام وفا دارم و از حسب خويش حمايت كشم"؟

قتاده گفت: خدا كار امير را اصلاح كند، اين شعر مربوط به آن روز نيست، اين شعر مربوط به جنگ احد است هنگامى كه طلحة بن ابى طلحة براى جنگ بيرون آمد و فرياد ميزد و مبارز مي‌طلبيد هيچ كس به جنگ او نيامد، طلحة گفت: شما چنين پنداريد كه با شمشيرهاى خودتان ما را به دوزخ مى‌فرستيد و ما با شمشير هامان شما را به بهشت ميفرستيم پس يك تن از شما به جنگ من آيد تا مرا با شمشير خود به دوزخ فرستد و من او را با شمشير خويش به بهشت روانه كنم، پس على بن ابى طالب علیه‌السلام به جنگش آمد و مي‌گفت:

منم فرزند كسى كه دو حوض (در كنار زمزم براى سقايت حاجيان) داشت يعنى عبد المطلب، و فرزند هاشم كه در سال قحطى مردم را طعام مي‌داد. وفا كنم به وعده‌ام و از حسب خويش حمايت كنم

خالد- لعنه اللَّه- گفت: به جان خودم دروغ گفته و به خدا ابو تراب چنين نبوده. قتاده گفت: اى امير اجازه بده برگردم. پس آن پيرمرد برخاست و مردم را كنار ميزد و مي‌گفت: به خداى كعبه قسم كه اين مرد بي‌دين است، به خداى كعبه كه اين مرد بي‌دين است! »

ما این روایت را رد نمی‌کنیم؛ زیرا در مقام نقل فضائل و اقاریر است. البته نمی‌خواهیم او را توثیق کنیم. همچنین روایتی از امام باقر علیه‌السلام در مورد او وارد شده است:

فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه‌السلام وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنَّمَا يَعْرِفُ‌ الْقُرْآنَ‌ مَنْ خُوطِبَ بِهِ.[6] «امام باقر علیه‌السلام فرمود: ای قتاده! مخاطب قرآن، ما اهل بیت هستیم.»

به هر حال ما این روایت آذربایجان را که راوی آن قتاده است، می‌پذیریم؛ زیرا اولا مغیبات امیر مومنان علیه‌السلام است و خبر دادن از غیب از امام به تواتر حال یا به تواتر معنوی یا تواتر اجمالی به ما رسیده است. پس این روایت را هم به عنوان اینکه از مغیبات است رد نمی‌کنیم و خصوص آذربایجان را نیز رد نمی‌کنیم؛ چون روایات آن هم متواتر است؛ البته تواتر معنوی در مورد اصل اینکه حوادثی در آذربایجان رخ خواهد داد.

پس ما قتاده را تزکیه نمی‌کنیم؛ ولی می‌خواهیم بگوئیم قتاده یک چنین مواضعی هم داشته است و تأمل ما نسبت به قتاده به جهت این بود که نام او در اسناد بیش از شصت روایت مهدوی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله آمده است.

یکی از فضلای حاضر در درس:

شیخ عباس قمی رحمه‌الله فرموده: از این روایت استفاده می‌کنیم که قتاده از موالیان امیر مومنان علیه‌السلام بوده است.

جواب استاد:

روایت اولی هم که از روضه از کتاب معیشت نقل کردیم، بیانگر این است که ایشان مقامات ائمه معصومین علیهم‌السلام را رد نمی‌کند. هنگامی که امام علیه‌السلام به ایشان فرمود: «تو می‌دانی کجا نشستی» سپس آیه را خواند و فرمود: «آن‌ها ما هستیم و تو کنار این خانه نشستی.» و او ای واقعیت را رد نکرد.[7]

سؤال یکی از فضلای حاضر در درس:

ابهت و شکوه امام سبب فراموشی او شد.

جواب استاد:

شما می‌خواهید بفرمائید همین که این ابهت را دید برای او بس بود که دیگر نوبت به امتحان امام نمی‌رسد. آری خود او می‌گوید من با فقها نشست و برخاست داشتم با ابن عباس نشست و برخاست داشتم ( نشست و برخاست با ابن عباس خودش یک عنوان بود.) نزد هیچ یک از این‌ها اضطراب و لغزش پیدا نکردم. نزد شما اینگونه اضطراب پیدا کردم. امام علیه‌السلام فرمود: خوب می‌دانی ما که هستیم، می‌دانی ما انتخاب‌شدگان خدا هستیم، می‌دانی ما حجت بر خلائق هستیم. و او این مقامات را رد نکرد.[8] ولی فرمایش شما هم صحیح است که دیگر جا نداشت چنین سوالی را مطرح بکند، این هم بستگی به مقدار معرفت او دارد.

سعید بن مسیب

ایشان پرونده سفیدی دارد؛ ولی حیف که نسبت به مهدویت کم روایت است. پس اگر ما پیرامون او بحث می‌کنیم خودش موضوعیت دارد؛ اما بررسی او ثمره کمتری در باب مهدویت دارد.

مرحوم کشی می‌فرماید:

سعيد بن المسيب: «قال الفضل بن شاذان: و لم يكن في زمن علي بن الحسين علیهما‌السلام في أول أمره إلا خمسة أنفس: سعيد بن جبير، و سعيد بن المسيب .. رباه أمير المؤمنين علیه‌السلام، و كان حزن جد سعيد أوصى إلى أمير المؤمنينعلیه‌السلام. [9]

« فضل بن شاذان گفت: در زمان امام زین العابدین علیه‌السلام در اوائل امر امام، کسی نبود جز این پنج نفر: سعید بن جبیر، سعید بن مسیب .. امیر مومنان علیه‌السلام سعید بن جبیر را تربیت کرد و جد او به نام حزن سفارش او را به امیر مومنان علیه‌السلام کرد.»

روایات در مدح سعید بن مسیب:

1. و منها: ما رواه الكشي في ذيل ترجمته: «محمد بن مسعود، قال: حدثني علي بن الحسن بن فضال، قال: حدثنا محمد بن الوليد بن خالد الكوفي، قال: حدثنا العباس بن هلال، قال: ذكر أبو الحسن الرضا علیه‌السلام، أن طارقا مولى لبني أمية نزل ذا المروة عاملا على المدينة، فلقيه بعض بني أمية و أوصاه بسعيد بن المسيب، و كلمه فيه و أثنى عليه، و أخبره طارق أنه أمر بقتله و أعلم سعيدا بذلك و قال له: تغيب، و قيل له تنح عن مجلسك فإنه على طريقه فأبى، فقال سعيد: اللهم إن طارقا عبد من عبيدك ناصيته بيدك و قلبه بين أصابعك، تفعل فيه ما تشاء فأنسه ذكري و اسمي، فلما عزل طارق، عن المدينة لقيه الذي كان كلمه في سعيد من بني أمية بذي المروة فقال: كلمتك في سعيد لتشفعني فيه فأبيت و شفعت فيه غيري؟ فقال: و الله ما ذكرته بعد أن فارقتك حتى عدت إليك».[10]

« عباس بن هلال گفت: امام رضا علیه‌السلام فرمود: طارق از آزاد شده‌های بنی امیه بود و از طرف بنی امیه به عنوان استاندار مدینه منصوب شده بود، بعضی از بنی امیه با او ملاقات کرد و او را به سعید بن مسیب سفارش کرد و از او تعریف و تمجید کرد، طارق او را خبر داد که مأمور به قتل او است و سعید را به آن آگاه کرد و به او گفت: پنهان شو، و به او گفته شد: به مجلست حاضر نشو زیرا او دنبال تو است اما او از مخفی شدن ابا کرد پس سعید گفت: خدایا طارق بنده‌ای از بندگان تو که اختیار او به دست تو و قلب او در ید قدرت تو است پس آنچه می‌خواهی با او بکن و یاد و نام مرا از یاد او دور کن، پس هنگامی که طارق از استانداری مدینه برکنار شد، آن شخص از بنی امیه که با او در مورد سعید صحبت کرده بود با او ملاقات کرد و گفت: در مورد سعید با تو صحبت کردم تا شفاعت مرا نزد او بکنی پس چنین نکردی و شفاعت دیگری را کردی؟ گفت: به خدا قسم یاد نکردم او را بعد از اینکه از تو جدا شدم تا به نزد تو برگشتم.»

یعنی ایشان مستجاب الدعوة بوده است.

2. و منها: ما رواه أيضا عن محمد بن قولويه قال: حدثني سعد بن عبد الله القمي، عن القاسم بن محمد الأصفهاني، عن سليمان بن داود المنقري، عن محمد بن عمر، قال: أخبرني أبو مروان، عن أبي جعفر علیه‌السلام، قال: سمعت علي‌ بن الحسين علیهما‌السلام يقول: سعيد بن المسيب أعلم الناس بما تقدمه من الآثار و أفهمهم في زمانه.

« امام باقر علیه‌السلام فرمودند: شنیدم پدرم علی بن حسین علیهما‌السلام می‌فرمود: سعید بن مسیب آگاه‌ترین مردم به آثار گذشته و فهیم‌ترین مردم زمانش است.»

3. و منها: ما رواه الحميري في قرب الإسناد: الجزء 3، الحديث 25، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، قال: و ذكر عند الرضا علیه‌السلام القاسم بن محمد خال أبيه و سعيد بن المسيب، فقال علیه‌السلام: كانا على هذا الأمر.

« احمد بن محمد بن ابی نصر گفت: نزد امام رضا علیه‌السلام ذکر قاسم بن محمد و سعید بن مسیب شد، فرمود: این دو بر این امر (ولایت) بودند.»

4. و منها: ما رواه الكليني، عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن عبد الله بن أحمد، عن إبراهيم بن الحسن، قال: حدثني وهب بن حفص، عن إسحاق بن جرير، قال: قال أبو عبد الله علیه‌السلام: كان سعيد بن المسيب، و القاسم بن محمد بن أبي بكر، و أبو خالد الكابلي من ثقات علي بن الحسين علیهما‌السلام.

« امام صادق علیه‌السلام فرمودند: سعید بن مسیب و قاسم بن محمد بن ابو بکر و ابو خالد کابلی از شخصیت‌های مورد وثوق امام علی بن حسین علیهما‌السلام بودند.»

5. و منها: ما رواه في المناقب: الجزء 4، (فصل معجزات علي بن الحسين علیهما‌السلام)، الحديث 26، عن الروضة سأل ليث الخزاعي سعيد بن المسيب عن إنهاب المدينة؟ قال: نعم شدوا الخيل إلى أساطين مسجد رسول الله صلی‌الله علیه و آله، و رأيت الخيل حول القبر، و انتهبت المدينة ثلاثا فكنت أنا و علي بن الحسين علیهما‌السلام نأتي قبر النبي صلی‌الله علیه و آله فيتكلم علي بن الحسين علیهما‌السلام بكلام لم أقف عليه، فيحال ما بيننا و بين القوم و نصلي و نرى القوم و هم لا يروننا، و قام رجل عليه حلل خضر على فرس محذوف أشهب بيده حربة مع علي بن الحسين علیهما‌السلام فكان إذا أومأ الرجل إلى حرم رسول الله صلی‌الله علیه و آله يشير ذلك الفارس بالحربة نحوه فيموت قبل أن يصيبه ..، الحديث.[11]

« لیث خزاعی از سعید بن مسیب خاطرات حمله به مدینة النبی را سؤال کرد؟ گفت: بله اسب‌ها را به ستون‌های مسجد پیامبر صلی‌الله علیه و آله بستند و اسب‌ها را اطراف قبر ‌دیدم، و سه روز مدینه را غارت کردند، من و علی بن حسین علیهما‌السلام نزد قبر پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمدیم . علی بن حسین علیهما‌السلام به کلامی تکلم کرد که من نفهمیدم پس بین ما و آن قوم حائلی شد و نماز گزاردیم و ما آن قوم را می‌دیدیم ولی آن‌ها ما را نمی‌دیدند، مردی را سوار بر اسب دیدم که محافظ امام است چون یکی از آن‌ها خواست به حرم رسول خدا تعرض کند، آن اسب‌سواربا شمشیر به او اشاره کرده پس قبل از آنکه به او اصابت کند از بین رفت.»

و عن وفيات الأعيان‌: سعيد بن المسيّب، سيّد التابعين‌، جمع‌ بين الحديث و الفقه، و الزهد و العبادة و الورع، و سئل الزهري و مكحول: من أفقه من أدركتما؟ فقالا: سعيد بن المسيّب. و روي عنه أنّه قال: حججت أربعين حجة، و قيل: إنّه صلّى الصبح بوضوء العشاء خمسين سنة. انتهى. و عن تقريب ابن حجر: هو أحد العلماء الأثبات، و الفقهاء الكبار.[12]

« از وفیات الاعیان: سعید بن مسیب سید تابعین که بین حدیث و فقه، زهد و عبادت و ورع را جمع کرد، از زهری و مکحول سوال شد فقیه‌ترین کسی ک شما درک کردید که بود؟ گفتند: سعید بن مسیب. و از او روایت کرده که او گفت: چهل حج بجا آوردم، و گفته شده او به مدت پنجاه سال نماز صبح را با وضوی عشاء خواند. و از کتاب تقریب ابن حجر نقل شده: او یکی از علمای با ثبات و فقهای بزرگ است.»

البته عبادت ایشان عبادت با معرفت بوده زیرا در حوادث در کنار امام زین العابدین علیه‌السلام بود و سه امام از او تجلیل کردند پس عبادت او هم با معرفت بوده و الا همان است که گفته شده « لو أن عبدا صام دهرا قام لیلا و لم یکن بولایة علی فکب علی وجهه فی النار» شرط عبادت ولایت است، عبادت بدون ولایت عبادتی است که مصادیق متعدد و متفاوتی دارد و آن‌ دیگر عبادت نیست بلکه همان بت‌پرستی است و الا عبادتی که خداوند عز و جل از ما خواسته « انما یتقبل الله من المتقین» امام متقین علی علیه‌السلام است و ولایت ایشان شرط عبادت است.


[1] تنقیح المقال، ج31، ص307.
[2] الارشاد، ج1، صص336-312 و شرح ابن ابی الحدید، ج2، ص290.
[3] دعای ندبه.
[4] همان.
[5] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‌8 ؛ ص110.
[6] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‌8 ؛ ص312.
[7] کافی؛ ج6؛ ص256 و مرآة العقول؛ ج22؛ ص50 و بحار الانوار؛ ج46؛ ص357.
[8] همان.
[9] معجم رجال الحديث ؛ ج‌9 ؛ ص139.
[10] همان.
[11] معجم رجال الحديث ؛ ج‌9 ؛ ص140.
[12] تنقيح المقال في علم الرجال (ط الحديثة) ؛ ج‌31 ؛ ص307.
logo