« فهرست دروس
درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

99/08/26

بسم الله الرحمن الرحیم

جریانات آذربایجان قبل از ظهور امام زمان

موضوع: جریانات آذربایجان قبل از ظهور امام زمان

بحث ما پیرامون روایات آذربایجان و حوادثی که به وقوع میپیوندد، بود. روایت چهارم روایت ابن مهزیار بود که این روایت مورد اشکالات سندی و دلالی دو نفر از اعلام طائفه مرحوم آقای خوئی و مرحوم آقای تستری قرار گرفت البته عمده اشکالات از مرحوم تستری است.

ادامه اشکالات مرحوم تستری به روایت ابن مهزیار:

در اين خبر آمده است كه حضرت [حجّت عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف‌] در آرزوى ديدار با ابراهيم بن مهزيار بوده با اين‌كه براى آن حضرت امكان ديدار با مردم وجود دارد؛ ولى مردم از چنين امكانى برخوردار نيستند.

پاسخ آیة الله صافی:

بين علاقه ديدار و اراده ديدار، تفاوت است. امكان دارد مانعى در ميان باشد كه از ديدار جلوگيرى كند.

سپس همان اشکال هشتم را مطرح میکنیم: برخى از اين چهار نقل، مشتمل بر نام شريف امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف كه هم‌نام پيامبر است، مى‌باشد با اين‌كه روايات فراوانى از پيامبر و ائمه رسيده كه بر نهى از تسميه حضرت و حرمت نام بردن او دلالت دارد.

پاسخ آیة الله صافی:

آرى، در اخبار صحيحه‌اى به نام مبارك حضرت تصريح شده است. از سوى ديگر حرمت نام بردن حضرت در رواياتى وارد شده؛ ولى اين حرمت، مقيّد به قيودى است كه در اين مورد روايت ابن مهزيار شامل نهى وارده نمى‌باشد.

10. على بن مهزيار در شهر يثرب در پى ديدار با امام زمان است با اين‌كه در دوران غيبت بسر مى‌برد و هر شيعه‌اى مى‌داند امكان ديدار وجود ندارد.

پاسخ آیة الله صافی:

بايد توجه داشت كه دو نوع ديدار وجود دارد؛ يكى عيان و آشكار براى همه و يكى غيرعيان. آن‌چه مسلّم است در دوران غيبت كبرى، ديدار عيان براى همه امكان ندارد؛ ولى ممكن است براى بعضى اتفاق بيفتد؛ چنان‌كه در كتاب غيبت،بابى، تحت عنوان «من رآه عيانا» به اين مسأله پرداخته است.

ملاقات با امام زمان برای بعضی از خواص اتفاق افتاده و ممکن است که اتفاق بیفتد البته اثبات آن راحت نیست، شیخ طوسی در مقدمه کتاب شریفشان در جواب اشکال اهل سنت که میگویند امام زمان از خوف دشمنانش غائب شده چرا برای اولیائش آشکار نمیباشد، میفرماید: چه کسی گفته است امام علیه‌السلام برای اولیائش مخفی است، ملاقاتها در دوران غیبت کبری برقرار است اما مامور به گفتن نیستند.

داستان تشرف دخیل علی

جریانی را مرحوم والد در پشت جلد کتاب الاربعون من الاربعین به خط خوشان نوشتند. وجاده است؛ ولی قطعا به خط خودشان است و ما نیز از ایشان اجازه نقل داریم. البته يادداشت ايشان نخست با عنوان «الحكاية الاولى» است كه معلوم مى‌شود حكايات ديگرى را نيز تدوين كرده كه متأسفانه مفقود شده است. وى در پشت جلد كتاب خطى يادشده خود مى‌نويسد:

از جمله داستان‌هايى كه به ظهور امام زمان مژده داده، جريانى است كه در روز شنبه‌ هفتم ذيقعده سال 1359 هجرى قمرى در نجف اشرف شنيدم. در اين‌روز داماد بزرگوار استادمان آيت اللّه اصفهانى- دام ظله- از دنيا رفت. من و برادر گرامى‌ام علّامه شيخ محمد تقى بروجردى، براى شركت در تشييع جنازه آن مرحوم به خارج از شهر نجف رسيديم. در آن‌جا از مردم كناره گرفته، در گوشه‌اى نشستيم. ناگهان چشمم به سيّد اسماعيل نورى (نّور اللّه مرقده) افتاد. رو به برادرم كرده، گفتم: شنيده‌ام براى ايشان در صحن كاظمين جريان شگفتى رخ داده است؛ دوست دارم آن‌را از زبان خودش بشنوم. اگر مايل هستى، باهم محضر وى برويم؟ او نيز پذيرفت. به اتفاق يكديگر نزد سيّد نورى رفتيم و پس از سلام و عرض اخلاص، درخواست كرديم آن جريان را براى ما بازگو كند.

سيّد نورى موافقت كرده و جريان را اين‌گونه شرح داد:

« در يكى از روزهاى سال 1349 ه. ق به حرم مطهر كاظمين علیهم‌السلام مشرّف شدم. ناگهان حالت عجيبى پيدا كردم، به گونه‌اى كه نتوانستم در حرم بمانم. لذا از آن‌جا بيرون آمده و با اندوه و ناراحتى در گوشه‌اى از صحن مطهر (نزديك باب المراد) نشستم و در انديشه فرورفتم. ناگهان عربى كه عقالى (لباس مخصوص عربها) بر سر و كفشى عربى به پا داشت، نزد من آمد و پس از سلام، با كمال ادب و فروتنى در برابرم نشست و كفش خود را درآورد و پشت سرش نهاد من از ادب و متانت او بسيار شگفت‌زده شدم. از وى پرسيدم: اهل كجايى؟ پاسخ داد: از اهالى نجد (حجاز) هستم.

نام او را پرسيدم. گفت: على، امّا در جمع خانواده، مرا «دخيل على» مى‌نامند. گفتم: به چه مناسبت؟ گفت: در اثر جريانى كه برايم رخ داده است. سپس افزود: در نوجوانى، روزى پدرم به من گفت: فرزندم؛ آيا آمادگى دارى به زيارت (قبر) امير مؤمنان برويم؟ گفتم: هرچه دستور دهيد، اجرا مى‌كنم. به اتفاق پدرم به زيارت مرقد مطهر امير مؤمنان علیه‌السلام رفتيم؛ وقتى از زيارت فارغ شديم، پدرم گفت: من در اين شهر (نجف) دوستى دارم، خوب است به ديدار وى برويم، دوست او، شيخ محمد طه نجف بود و هنوز بينايى خود را از دست نداده بود. به آن‌جا رفتيم، شيخ از ما استقبال گرمى انجام داد و بسيار شادمان گشت. از پدرم پرسيد: آيا ايشان فرزند شما است؟ پدرم پاسخ داد: آرى؛ فرمود: نامت چيست؟ گفتم: على، به من مهربانى كرد و دست نوازش بر سرم كشيد و به پدرم فرمود: نام او را "دخيل على" بگذار. اين جريان گذشت و پدرم پس از مدتى از دنيا رفت. روزى من در نهايت غم و اندوه، در گوشه‌اى نشسته بودم كه ناگهان شخصى نزدم آمد و مرا به نام "دخيل على" صدا زد و گفت: اى دخيل على! امام زمان، تو را احضار كرده است ... به اتفاق او از شهر خارج شديم؛ ناگهان خود را در جايى ناآشنا يافتم. از دور نگاهم به خيمه بزرگى افتاد. به سمت آن رفتيم و وارد آن‌جا شديم.

پله‌هاى زيادى را در آن‌جا ديدم؛ چون خواستم بالا بروم، كسى مرا صدا زد. وارد شدم و عدّه‌اى ديگرى را در آن‌جا ديدم.

حضرت ولى عصر در آن مكان جلوس فرموده بود و دو طرف ايشان افرادى حضور داشتند. به حضرت سلام كردم، وى سلام مرا پاسخ داد، خودم را روى دست و پاى آن حضرت انداختم و آنها را غرق بوسه نمودم. حضرت به من فرمود: بنشين. اطاعت كردم و نشستم. يك‌بار ديگر به من فرمود: بنويس. من كه پيش‌تر بى‌سواد بودم و توانايى خواندن و نوشتن را نداشتم. ناگهان ديدم در كنارم قلم و دوات و كاغذ آماده شد. قلم و كاغذ را به دست گرفتم تا فرمانش را اطاعت كنم. در شگفت بودم هرچه حضرت مى‌فرمود، به سرعت آن را مى‌نوشتم ... نام چند تن را نوشتم و به راحتى مى‌خواندم. چون از نوشتن فارغ شدم حضرت به من اجازه مرخصى داد و من از حضور آن بزرگوار رفتم. پس از گذشت چند روزى، دوباره همان شخص نزد من آمد و گفت: اى دخيل على! فرمان امام زمانت را اجابت كن. فورى از جاى برخاستم و همراه او حركت كردم. به آن مكان رسيدم، تعداد زيادى اسب را در آن منطقه بسته ديدم. وقتى وارد مجلس شدم، چشمم به حضرت افتاد. از افرادى كه اطراف وى نشسته بودند. دو شخصيّت بزرگوار، توجّه مرا به خود جلب كرد. درباره آن‌ها جويا شدم. گفتند: اوّلى حضرت خضر و دومى حضرت عيسى علیهما‌السلام است. آن‌گاه حضرت ولى عصر با جمعيّت حركت كرده و به سوى من آمدند. من نيز به اتّفاق آنان راه افتادم. دوران جنگ جهانى بود. در آن‌جا نيروهاى دشمن را ديدم كه در يك‌سو صف بسته و آرايش نظامى گرفته بودند. امام زمان و يارانش را نيز در صف ديگر و روبه‌روى آنان ديدم كه به آرايش نظامى پرداخته بودند. به حضرت عرض كردم: آيا به من اجازه جهاد و نبرد در ركابتان را مى‌دهيد؟ فرمود: هنوز تعداد كامل نيست! (البته عدد 313 ظرف تحقق ظهور است نه شرط تحقق ظهور)

سيّد نورى مى‌گويد: به او گفتم: تعداد يارانش چند نفر بود؟ گفت: بيش از سيصد تن بودند، سپس گفت: جناب نورى! من از سوى امام زمان مأموريت يافتم به تو مژده دهم كه گشايش و فرج نزديك است. سيّد نورى مى‌گويد: او پس از بيان اين جريان و ابلاغ پيام حضرت، ناگهان از نظرم ناپديد شد.»

این قضیه شواهد صدق دارد و سند آن را هم تا خود مرحوم سید اسماعیل نوری ذکر کردند، پس ملاقات با امام زمان در دوران غیبت کبری برای افراد خالص بعید نیست.

سؤال یکی از فضای حاضر در درس:

تعبیری که در روایات در مورد امام عصر علیه‌السلام « و ما بثلاثین من وحشة» آمده خود نیز مؤیدی است که کسانی همیشه همراه امام زمان هستند؟

جواب استاد: این تعبیر دو تفسیر دارد یکی به این معنا باشد که کسی که در سن سی سالگی باشد، جوان است، نگران نباشد البته این تفسیر بعیدی است اما تفسیر معروف و مقبول آن این است که لااقل سی نفر همیشه همراه حضرت ولی عصر علیه‌السلام هستند، صاحب کشف الغمة عبارت زیبایی دارد « یحل و یرتحل بالخدم و الحشم» تشکیلات و افرادی همراه امام هستند. جای تعجب است از بعضی که سعی دارند مکان امام عصر علیه‌السلام را جزیرۀ خضراء بیان کنند در حالی که اینگونه نیست و قضیهای هم که در این زمینه مطرح شده از اعتبار برخوردار نمیباشد بلکه امام علیه‌السلام در شهرها رفت و آمد دارند و همچنان هم در دوران غیبت کبری تنها نیستند.

بعض فضلا: پس روایت « ألا و من ادعی المشاهدة قبل الصیحة و خروج السفیانی فهو مفتر کذاب» مربوط به غیب کبری است و قضیه علی بن مهزیار در زمان غیبت صغری بوده است؟

روایت « ألا فمن ادعی المشاهدة قبل الصیحة و خروج السفیانی فهو مفتر کذاب» را مرحوم نوری در آخر جلد 53 بحار الانوار (جنة المأوی) میآورد و پیرامون آن بحث میکند و وجوهی را برای آن ذکر میکند، اجمال مطلب اینکه الف و لام در « المشاهدة » الف و لام عهد است یعنی مشاهدهای که سمری داشت یعنی مشاهدۀ همراه ادعای نیابت، یعنی هر کس که ادعای نیابت خاص بکند.

ادامه سؤال: متبادر از مشاهده همان ادعای دیدن است نه ادعای نیابت؟

جواب استاد: گاهی از ظاهر به استناد قرائن رفع ید میکنیم، روایات یکی و دو تا نیست، شیخ طوسی ملاقاتهای زیادی را نقل میکند، مرحوم شیخ صدوق و مرحوم مجلسی ملاقاتهای دیگری را نقل میکنند و ما قطع داریم که در دوران غیبت کبری مشاهدات و ملاقاتهایی شده است، روایات متواتر یا بگوییم تواتر معنوی است بر اینکه ملاقاتهایی صورت گرفته است یا تواتر اجمالی یعنی بعضی از این ملاقاتها قطعی است لذا از ظاهر این روایت رفع ید میکنیم؛ البته اگر این روایت را رد نکنیم. هر چند جای رد هم دارد؛ چون احمد ابن مکتب در سند آن مشخص نیست که چه کسی میباشد البته ما این توقیع را قبول داریم ولی آن را با توجه به تواتر معنوی یا اجمالی توجیه میکنیم.

10. در اين روايات آمده است كه سنّ ابراهيم بن مهزيار به اندازه‌اى طولانى مى‌شود كه ظهور امام زمان را درك مى‌كند و امام به وى دستور مى‌دهد هنگام ظهور، همراه با برادرانت به سرعت نزد ما بياييد. و بطلان اين مطلب پرواضح است.

پاسخ:

عبارتى كه در روايت آمده و مى‌گويد: «إذا بدت لك أمارات الظهور و التمكن فلا تبطى بإخوانك عنّا و باهر المسارعة إلى منار اليقين و ضياء مصابيح الدين ...»، دلالت ندارد كه مخاطب امام در آن‌زمان، زنده است. افزون بر اين‌كه نظاير اين مطلب در ديگر احاديث نيز وارد شده است مانند: «فان أدركت ذلك الزمان ....» در چنين مواردى، مقصود بيان وظيفه كسى است كه آن‌زمان را درك مى‌كند. بنابراين، پاسخ ما در اين روايت، همان پاسخى خواهد بود كه شما در اين موارد خواهيد داد.

logo