« فهرست دروس
درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

99/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

جریانات آذربایجان قبل از ظهور امام زمان

موضوع: جریانات آذربایجان قبل از ظهور امام زمان

 

بحث ما پیرامون جریانات آذربایجان در آخر الزمان بود، به سه روایت در این زمینه اشاره کردیم، روایتی از مناقب نقل کردیم و مختصرا پیرامون آن بحث کردیم چون سند نداشت و دلالت آن هم خیلی روشن نبود.

روایت چهارم از علی بن مهزیار است که در دوران غیبت با امام عصر علیه‌السلام ملاقات میکند و سؤالاتی از حضرت میکند که از جمله آن سؤالات سؤال از زمان ظهور است و حضرت ولی عصر علیه‌السلام نیز علائمی را میفرماید که یکی از آن علائم قیام سروسی از ارمنستان و آذربایجان است.

روایت چهارم:

روایت چهارم روایت علی بن مهزیار است، ما ابتدا شاهد بحث را بیان میکنیم. علی بن مهزیار پس از سالها آرزو خدمت امام زمان میرسد و از امام سؤال میکند که بالاخره ظهور شما چه هنگام است.

فَقُلْتُ مَتَى يَكُونُ ذَلِكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ إِذَا حِيلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ سَبِيلِ الْكَعْبَةِ بِأَقْوَامٍ‌ لا خَلاقَ‌ لَهُمْ‌ وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْهُمْ بِرَاءٌ وَ ظَهَرَتِ الْحُمْرَةُ فِي السَّمَاءِ ثَلَاثاً فِيهَا أَعْمِدَةٌ كَأَعْمِدَةِ اللُّجَيْنِ تَتَلَأْلَأُ نُوراً وَ يَخْرُجُ السَّرُوسِيُ‌ مِنْ أَرْمِينِيَّةَ وَ آذَرْبِيجَانَ يُرِيدُ وَرَاءَ الرَّيِّ الْجَبَلَ الْأَسْوَدَ الْمُتَلَاحِمَ بِالْجَبَلِ الْأَحْمَرِ لَزِيقَ جَبَلِ طَالَقَانَ فَيَكُونُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْمَرْوَزِيِّ وَقْعَةٌ صَيْلَمَانِيَّةٌ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ.[1]

« عرض كردم: يابن رسول اللّه! اين معنا كى و چه‌وقت خواهد بود؟ فرمود: هنگامى‌كه مردمى بدسيرت كه خدا و رسول خدا صلی‌الله علیه و آله از آنها بيزارند راه خانه خدا را بر شما ببندند و از زيارت بيت اللّه جلوگيرى كنند[2] ، و سرخى در آسمان تا سه روز پديد آيد، و در آن عمودهائى از نور كه در ميان آن خطهاى سفيدى مانند نقره سفيد و درخشنده باشد. و سروسى، از ارمنستان و آذربايجان، به قصد كوه سياه پشت شهر رى كه متصل به كوه سرخ و چسبيده به كوههاى طالقان است خروج كند، و ميان سروسى و مروزى، جنگ بسيار سختى واقع شود كه كودكان را پير و اشخاص بزرگ را فرسوده كند. ( یعنی فاجعه به حدی است که قابل تحمل نیست یا اینکه مراد طولانی بودن آن است.) »

متن روایت:

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه‌السلام قَالَ وَجَدْتُ فِي كِتَابِ أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الطُّوَالُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الطَّبَرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ سَمِعْتُ جَدِّي عَلِيَّ بْنَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ يَقُولُ‌:

كُنْتُ نَائِماً فِي مَرْقَدِي- إِذْ رَأَيْتُ فِي مَا يَرَى النَّائِمُ قَائِلًا يَقُولُ لِي حُجَّ فَإِنَّكَ تَلْقَى صَاحِبَ زَمَانِكَ- قَالَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فَانْتَبَهْتُ وَ أَنَا فَرِحٌ مَسْرُورٌ فَمَا زِلْتُ فِي الصَّلَاةِ حَتَّى انْفَجَرَ عَمُودُ الصُّبْحِ وَ فَرَغْتُ مِنْ صَلَاتِي وَ خَرَجْتُ أَسْأَلُ عَنِ الْحَاجِّ فَوَجَدْتُ فِرْقَةً تُرِيدُ الْخُرُوجَ فَبَادَرْتُ مَعَ أَوَّلِ مَنْ خَرَجَ فَمَا زِلْتُ كَذَلِكَ حَتَّى خَرَجُوا وَ خَرَجْتُ بِخُرُوجِهِمْ أُرِيدُ الْكُوفَةَ فَلَمَّا وَافَيْتُهَا نَزَلْتُ عَنْ رَاحِلَتِي وَ سَلَّمْتُ مَتَاعِي إِلَى ثِقَاتِ إِخْوَانِي وَ خَرَجْتُ أَسْأَلُ عَنْ آلِ أَبِي مُحَمَّدٍ علیه‌السلام فَمَا زِلْتُ كَذَلِكَ فَلَمْ أَجِدْ أَثَراً وَ لَا سَمِعْتُ خَبَراً وَ خَرَجْتُ فِي أَوَّلِ مَنْ خَرَجَ أُرِيدُ الْمَدِينَةَ فَلَمَّا دَخَلْتُهَا لَمْ أَتَمَالَكْ أَنْ نَزَلْتُ عَنْ رَاحِلَتِي وَ سَلَّمْتُ رَحْلِي إِلَى ثِقَاتِ إِخْوَانِي وَ خَرَجْتُ أَسْأَلُ عَنِ الْخَبَرِ وَ أَقْفُو الْأَثَرَ فَلَا خَبَراً سَمِعْتُ وَ لَا أَثَراً وَجَدْتُ فَلَمْ أَزَلْ كَذَلِكَ إِلَى أَنْ نَفَرَ النَّاسُ إِلَى مَكَّةَ وَ خَرَجْتُ مَعَ مَنْ خَرَجَ حَتَّى وَافَيْتُ مَكَّةَ وَ نَزَلْتُ فَاسْتَوْثَقْتُ مِنْ رَحْلِي وَ خَرَجْتُ أَسْأَلُ عَنْ آلِ أَبِي مُحَمَّدٍ علیه‌السلام فَلَمْ أَسْمَعْ خَبَراً وَ لَا وَجَدْتُ أَثَراً فَمَا زِلْتُ بَيْنَ الْإِيَاسِ وَ الرَّجَاءِ مُتَفَكِّراً فِي أَمْرِي وَ عَائِباً عَلَى نَفْسِي وَ قَدْ جَنَّ اللَّيْلُ فَقُلْتُ أَرْقُبُ إِلَى أَنْ يَخْلُوَ لِي وَجْهُ الْكَعْبَةِ لِأَطُوفَ بِهَا وَ أَسْأَلُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُعَرِّفَنِي أَمَلِي فِيهَا فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ وَ قَدْ خَلَا لِي وَجْهُ الْكَعْبَةِ إِذْ قُمْتُ إِلَى الطَّوَافِ فَإِذَا أَنَا بِفَتًى مَلِيحِ الْوَجْهِ طَيِّبِ الرَّائِحَةِ مُتَّزِرٍ بِبُرْدَةٍ مُتَّشِحٍ بِأُخْرَى وَ قَدْ عَطَفَ بِرِدَائِهِ عَلَى عَاتِقِهِ‌ فَرُعْتُهُ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ مِمَّنِ الرَّجُلُ فَقُلْتُ مِنَ الْأَهْوَازِ فَقَالَ أَ تَعْرِفُ بِهَا ابْنَ الْخَصِيبِ فَقُلْتُ رَحِمَهُ اللَّهُ دُعِيَ فَأَجَابَ فَقَالَ رَحِمَهُ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ بِالنَّهَارِ صَائِماً وَ بِاللَّيْلِ قَائِماً وَ لِلْقُرْآنِ تَالِياً وَ لَنَا مُوَالِياً فَقَالَ أَ تَعْرِفُ بِهَا عَلِيَّ بْنَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ فَقُلْتُ أَنَا عَلِيٌّ فَقَالَ أَهْلًا وَ سَهْلًا بِكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَ تَعْرِفُ الصَّرِيحَيْنِ‌ [الضَّرِيحَيْنِ‌] قُلْتُ نَعَمْ قَالَ وَ مَنْ هُمَا قُلْتُ مُحَمَّدٌ وَ مُوسَى.[3]

« ابو جعفر محمّد بن حسن بن عليّ بن ابراهيم بن مهزيار گويد: از پدرم شنيدم كه مى‌گفت: از جدّم عليّ بن ابراهيم مهزيار شنيدم كه مى‌گفت: در بسترم خوابيده بودم و در خواب ديدم كه گوينده‌اى به من مى‌گويد: به حجّ برو كه صاحب الزّمان را خواهى ديد. علىّ بن ابراهيم گويد: من خوشحال و خندان از خواب بيدار شدم و در نماز بودم تا آنكه سپيده صبح دميد و از نماز فارغ شدم و از خانه در جستجوى كاروان حاجيان بيرون آمدم و گروهى را ديدم كه مى‌خواهند به حجّ بروند و به نزد اوّلين آنها شتافتم و چنين بود تا آنكه بيرون رفتند و من در اين سفر مى‌خواستم به كوفه بروم و چون به آنجا رسيدم از مركب خود پياده شدم و متاع خود را به برادران مورد اعتمادم سپردم و رفتم تا از آل ابو محمّد علیه‌السلام جويا شوم و جستجو كردم امّا هيچ اثر و خبرى نشنيدم و با اوّلين گروه خارج شدم و در اين سفر مى‌خواستم به مدينه بروم و چون به آنجا درآمدم بى‌صبرانه از مركب پياده شدم و متاع خود را به برادران مورد اعتمادم سپردم و رفتم تا از اخبار و آثار پرسش كنم امّا نه خبرى شنيدم و نه اثرى مشاهده كردم و پيوسته چنين بودم تا آنكه مردم به سمت مكّه حركت كردند و من هم با آنها آمدم و به مكّه رسيدم و فرود آمدم و وسایل خود را به شخص امينى سپردم و در جستجوى آل ابو محمّد علیه‌السلام بودم امّا خبرى نشنيدم و اثرى به دست نياوردم و پيوسته بين نااميدى و اميد بودم و در كار خود انديشه مى‌كردم و خود را سرزنش مى‌نمودم تا آنكه شب دامن گسترد و با خود گفتم: انتظار مى‌كشم تا گرد كعبه خالى شود تا بتوانم طواف كنم و از خداى تعالى مى‌خواهم كه مرا به آرزوى خود برساند و چون گرد خانه خدا خلوت شد براى طواف برخاستم كه به ناگاه جوانى خوشسیما و خوش بو را ديدم كه بردى را به كمر بسته و برد ديگر را حمايل كرده و نيز رداى خود را به گردنش برگردانيده بود. من خود را كنار كشيدم و او به من التفات كرد و گفت: اين مرد اهل كجا است؟ گفتم: از اهواز، گفت: آيا ابن الخصيب را مى‌شناسى؟

گفتم آرى خداى تعالى او را رحمت كند دعوت حق را لبّيك گفته است. سپس گفت: خدا رحمتش كند كه روزها روزه مى‌گرفت و شبها به نماز مى‌پرداخت و به قراءت قرآن مشغول و از دوستان ما بود.[4] آنگاه گفت: آيا علىّ بن ابراهيم بن- مهزيار را مى‌شناسى؟ گفتم: من على هستم، گفت: اى ابو الحسن، أهلا و سهلا، آيا صريحين را مى‌شناسى؟ گفتم: آرى، گفت: آنان چه كسانى هستند؟ گفتم: محمّد و موسى.[5] »

امام علیه‌السلام در هیچ روایتی وقت ظهور را مشخص نکردند و به نظر ما خود امام عصر علیه‌السلام هم زمان ظهور را نمیدانند، نبی مکرم صلی‌الله علیه و آله هم نمیداند و این از علومی است که خداوند علم آن را به خودش اختصاص داده است و اگر امام عصر علیه‌السلام به یقین میدانستند که ظهور چه زمانی است دیگر دعای برای تعجیل برای چه میباشد، مسئله توقیت اخیرا دوباره باب شده که به بعضی از علمای بزرگوار یا مراجع نسبت میدهند که افراد باور کنند یا از بعضی خواب در این زمینه نقل میشود که خواب دیده که امام علیه‌السلام به او گفته من انشاء الله فلان زمان میآیم و حال آنکه ما نقل تعیین وقت در بیداری را هم قبول نمیکنیم لذا بر روی همۀ اینها قلم بطلان کشیده میشود یا اینکه توجیه کنیم چون به علامه مجلسی رحمه‌الله هم در کتاب رجعتشان نسبت داده شده که ایشان توقیت کردند. ما دقیقا کتاب شریف ایشان را خواندیم، در سه مورد هست و هر سه مورد را در درسهای قبل مطرح کردیم و هر سه مورد ترقب است نه قطعیت، شأن علامه مجلسی رحمه‌الله بالاتر از این است که بر خلاف روایاتی که خودشان نقل فرمودند که نهی از توقیت دارد عمل کنند. توقیت قطعی معنا ندارد و با خواب یا نسبت دادن به بعضی از بزرگان ثابت نمیشود مخصوصا که روایت صحیحهای از امام رضا علیه‌السلام در عدم جواز توقیت نقل شده است.

منابع روایت:

کمال الدین و تمام النعمة: ج 2 ص 465

الغیبة شیخ طوسی: ص 263 ح 228

دلائل الإمامة: ص 296

محور بحث ما فقط روایت کمال الدین است البته نه به جهت اشکال سندی و نه به جهت داشتن بعضی از شذوذ بلکه به خاطر اینکه فقرهای که مورد بحث ما است. یعنی جریان آذربایجان تنها در نقل کمال الدین است.

سند روایت:

مرحوم صدوق این روایت را از شخصی نقل میکند که به پنج واسطه فرزند امام کاظم علیه‌السلام است و ایشان میفرماید: « در کتاب پدرم یافتم» یعنی وجاده است.

در مورد وجاده بحث خواهیم کرد که چقدر اعتبار دارد، گاهی اخبرنی است، گاهی حدثنی است، گاهی اخبرنا است، گاهی حدثنا است، گاهی مناوله است ( این مطالب من هست، بگیر و مطالعه کن)، گاهی اجازه است و گاهی وجاده است، میگویند: اضعف انواع تحمل وجاده است. این مطالب مقدمهچینی است، زیرا ممکن است نظر ما در این دوره با نظر سابق ما یا نظر ما در کتاب تا ظهور فرق بکند، ما این روایت را در کتاب تا ظهور به تبع آیة الله صافی صد در صد تقویت کردیم در مقابل مرحوم خوئی و مرحوم تستری که نسبت به این روایت مناقشات سندی و دلالی دارند. در این روایت آمده که کنار امام علیه‌السلام شخصی بود، فرمود: برادر من موسی است، این بحث مطرح میشود که آیا امام عسکری علیه‌السلام غیر از امام عصر علیه‌السلام فرزندی داشتند و آیا امام زمان برادری به نام موسی داشتهاند؟! البته اینگونه نیست که بگوئیم از اعتقادات شیعه این است که امام زمان برادر نداشته باشد؛ بلکه اینها مسائل تاریخی است، که اگر ثابت شد، میپذیریم و اگر ثابت هم نشد، نمیپذیریم؛ و ربطی به اعتقادات ندارد. مرحوم مدرس صاحب جنات الخلود میفرماید: امام علیه‌السلام دو خواهر و برادر داشتهاند و در همین قم بعد از جمکران مزاری را نوشتهاند: عائشه دختر امام عسکری علیه‌السلام. به هر حال ما در کتاب تا ظهور نظر مثبتی نسبت به قضیه ابن مهزیار داشتیم؛ ولی ممکن است در این بحث نظر ما تغییر کند.

 


[1] كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج‌2 ؛ ص469.
[2] ممکن است تطبیق آن بر قرامطه یا وهابی‌ها باشد.
[3] كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج‌2 ؛ ص465.
[4] این مطلب مهم است، شمر بعد از قتل امام حسین علیه‌السلام صف اول نماز می‌ایستاد، به او گفته شد: از خداوند نمی‌ترسی فرزند رسول خدا صلی‌الله علیه و آله. را کشته‌ای و در صف اول نماز می‌ایستی؟ گفت: ما از امرای خود دستور داشتیم و اگر چنین نمی‌کردیم از حمار بدتر بودیم
[5] یکی از دلائل رد این روایت نزد مرحوم تستری و بعضی دیگر همین است که این روایت مشتمل بر یک مطلب شاذی است البته مشکلی به نظر نمی‌رسد، به استناد همین روایت گفته شود امام حسن عسکری علیه‌السلام. فرزندی هم به نام موسی دارد یا اینکه تفکیک کنیم، هم در اصول و هم در فقه به بحث تفکیک در روایات اشاره شده است و نهایت مطلب اینکه ما متوجه معنای این فقره نمی‌شویم
logo