99/08/14
بسم الله الرحمن الرحیم
جریانات آذربایجان قبل از ظهور امام زمان
موضوع: جریانات آذربایجان قبل از ظهور امام زمان
ادامه بررسی سند روایت دوم (کعب الاحبار)
بحث ما پیرامون بررسی سند روایت دوم جریانات آذربایجان بود، در مورد کعب الاحبار دیدگاه رجالیون شیعه را بحث کردیم و ظاهرا کسی از شیعه او را توثیق نکرده است فقط مرحوم ابن طاووس مطلبی را نقل کردند که ظاهرا آن مطلب اجنبی از توثیق کعب بود و بر فرض اینکه ابن طاووس او را توثیق کرده باشد، با توجه به این همه تضعیفات نمیتوان فرمایش ابن طاووس را پذیرفت البته روایات خوبی در ارتباط با ولایت امیر المومنین علیهالسلام از ایشان نقل شده است. اما نطق به حق، غیر از این است که عمل او هم اینگونه باشد.
مطلبی در بحار الانوار راجع به اعتراف به ولایت امیر المومنین علیهالسلام از ایشان نقل شده است، ما در نقل فرمایشات مرحوم تستری گفتیم که ایشان قضیهای را در مورد ولایت امیر المومنین علیهالسلام از کتاب مناقب نقل میکند. مرحوم تستری این روایت را کامل نقل نمیکند. اگر مراد از مناقب، مناقب ابن شهر آشوب باشد، این روایت در این کتاب نمیباشد لذا بعضی از فضلا احتمال دادند که مراد از مناقب کتاب غلام ثعلب باشد.
مرحوم مجلسی مفصل این روایت را از کتاب تفسیر فرات بن ابراهیم ( راجع به فرات یا کتاب او مطلبی نداریم ولی مرحوم مجلسی میفرماید: از کتاب او معلوم میشود که او شخصیتی ثقه و معتبری است و کتابش هم همینطور. فرات زیدی مسلک بود.) نقل میکند:
َفْسِيرُ الْفُرَاتِ، عَنْ عُبَيْدِ بْنِ كَثِيرٍ مُعَنْعَناً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام قَالَ: شَهِدْتُ أَبِي عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ وَ عِنْدَهُ كَعْبُ الْأَحْبَارِ وَ كَانَ رَجُلًا قَدْ قَرَأَ التَّوْرَاةَ وَ كُتُبَ الْأَنْبِيَاءِ علیهمالسلام فَقَالَ لَهُ عُمَرُ يَا كَعْبُ مَنْ كَانَ أَعْلَمَ بَنِي إِسْرَائِيلَ بَعْدَ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ علیهالسلام قَالَ كَانَ أَعْلَمُ بَنِي إِسْرَائِيلَ بَعْدَ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ يُوشَعَ بْنَ نُونٍ وَ كَانَ وَصِيَّ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ بَعْدَهُ وَ كَذَلِكَ كُلُّ نَبِيٍّ خَلَا مِنْ بَعْدِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ كَانَ لَهُ وَصِيٌّ يَقُومُ فِي أُمَّتِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ فَمَنْ وَصِيُّ نَبِيِّنَا وَ عَالِمُنَا أَبُو بَكْرٍ قَالَ وَ عَلِيٌّ سَاكِتٌ لَا يَتَكَلَّمُ فَقَالَ كَعْبٌ مَهْلًا فَإِنَّ السُّكُوتَ عَنْ هَذَا أَفْضَلُ كَانَ أَبُو بَكْرٍ رَجُلًا خَطَا بِالصَّلَاحِ فَقَدَّمَهُ الْمُسْلِمُونَ لِصَلَاحِهِ وَ لَمْ يَكُنْ بِوَصِيٍّ فَإِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ لَمَّا تُوُفِّيَ أَوْصَى إِلَى يُوشَعَ بْنِ نُونٍ فَقَبِلَهُ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ أَنْكَرَتْ فَضْلَهُ طَائِفَةٌ وَ هِيَ الَّتِي ذَكَرَ اللَّهُ تَعَالَى فِي الْقُرْآنِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ كَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِينَ وَ كَذَلِكَ الْأَنْبِيَاءُ السَّالِفَةُ وَ الْأُمَمُ الْخَالِيَةُ لَمْ يَكُنْ نَبِيٌّ إِلَّا وَ قَدْ كَانَ لَهُ وَصِيٌّ يَحْسُدُهُ قَوْمُهُ وَ يَدْفَعُونَ فَضْلَهُ فَقَالَ وَيْحَكَ يَا كَعْبُ فَمَنْ تَرَى وَصِيَّ نَبِيِّنَا قَالَ كَعْبٌ مَعْرُوفٌ فِي جَمِيعِ كُتُبِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْكُتُبِ الْمُنْزَلَةِ مِنَ السَّمَاءِ عَلِيٌّ أَخُو النَّبِيِّ الْعَرَبِيِّ علیهالسلام يُعِينُهُ عَلَى أَمْرِهِ وَ يُوَازِرُهُ عَلَى مَنْ نَاوَاهُ وَ لَهُ زَوْجَةٌ مُبَارَكَةٌ وَ لَهُ مِنْهَا ابْنَانِ يَقْتُلُهُمَا أُمَّتُهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ يَحْسُدُونَ وَصِيَّهُ كَمَا حَسَدَتِ الْأُمَمُ أَوْصِيَاءَ أَنْبِيَائِهَا فَيَدْفَعُونَهُ عَنْ حَقِّهِ وَ يَقْتُلُونَ مِنْ وُلْدِهِ بَعْدَهُ كَحَسَدِ الْأُمَمِ الْمَاضِيَةِ وَ قَالَ فَأُفْحِمَ عِنْدَهَا وَ قَالَ: يَا كَعْبُ لَئِنْ صَدَقْتَ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ قَلِيلًا فَقَدْ كَذَبْتَ كَثِيراً فَقَالَ كَعْبٌ وَ اللَّهِ مَا كَذَبْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ قَطُّ وَ لَكِنْ سَأَلْتَنِي عَنْ أَمْرٍ لَمْ يَكُنْ لِي بُدٌّ مِنْ تَفْسِيرِهِ وَ الْجَوَابِ فِيهِ فَإِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّ أَعْلَمَ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام بَعْدَ نَبِيِّهَا لِأَنِّي لَمْ أَسْأَلْهُ عَنْ شَيْءٍ إِلَّا وَجَدْتُ عِنْدَهُ كلما [عِلْماً] تُصَدِّقُهُ بِهِ التَّوْرَاةُ وَ جَمِيعُ كُتُبِ الْأَنْبِيَاءِ علیهمالسلام فَقَالَ لَهُ عُمَرُ اسْكُتْ يَا ابْنَ الْيَهُودِيِ فَوَ اللَّهِ إِنَّكَ لَكَثِيرُ التَّخَرُّصِ بِكَذِبٍ فَقَالَ كَعْبٌ وَ اللَّهِ مَا عَلِمْتُ أَنِّي كَذَبْتُ فِي شَيْءٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ. [1]
« در تفسير فرات: از عبيد بن كثير بسندى از حسن بن على بن ابى طالب علیهالسلام فرمود: پدرم را نزد عمر بن خطاب ديدم كه كعب الاحبار نزد او بود و او مردى بود كه تورات و كتب پيغمبران را خوانده بود، عمر به او گفت: اى كعب داناترين بنى اسرائيل پس از موسى بن عمران چه كسى بود؟ گفت: او يوشع بن نون بود كه پس از موسى بن عمران وصى او بود، و همچنين هر پيغمبرى كه پس از موسى بن عمران علیهالسلام در گذشت يك وصىّ داشت كه پس از او كارگذار امتش بود، پس عمر به او گفت: پس وصى پيغمبر ما و داناى آنان كه بود: ابو بكر بود؟ گويد: على علیهالسلام خاموش بود و سخن نمىگفت.
كعب گفت: آرام باش كه خاموشى در اينجا بهتر است، ابو بكر مردى بهرهور از صلاح بود و مسلمانها براى صلاح او او را پيش داشتند و وصى نبود، زيرا [موسى بن عمران] چون درگذشت وصيت كرد به يوشع بن نون و گروهى از بنى اسرائيل او را پذيرفتند و گروهى هم فضل او را منكر شدند، و اين همان است كه خدا تعالى در قرآن ياد كرده (14 الصفّ) «پس باور كردند او را گروهى از بنى اسرائيل و كافر شدند گروهى و كمك داديم به آن گروهى كه باور شدند در برابر دشمنشان و پیروزگرديدند» و چنين بودند پيغمبران گذشته و امتهاى پيشين هيچ پيغمبرى نبود جز اينكه يك وصى داشت و قومش بر او حسد بردند، و فضل او را منكر شدند، عمر گفت: واى بر تو اى كعب پس به نظر تو وصى پيغمبر ما كيست؟
كعب گفت: او در همه كتب پيغمبران معروف است و در همه كتبى كه از آسمان نازل شدهاند، او على است برادر پيغمبر عربى، ياور او در كار و پشتيبان او در برابر دشمنانش بود و همسرى مبارك دارد و از او دو پسر دارد كه امتش پس از او هر دو را مىكشند و با وصيش حسد برند چنانچه امتهاى گذشته به اوصياء پيغمبران خود حسد بردند، و او را از حقش دور كنند و پس از او فرزندانش را بكشند، چون حسد امتان گذشته، گويد: عمر دم دركشيد و گفت، اى كعب اگر در بيان كتاب منزل خدا راست گفتى البته بسيار دروغ هم گفتى.
كعب گفت: من هرگز در باره كتاب خدا دروغ نگفتم، ولى از من چيزى پرسيدى كه ناچار بودم شرح آن را برايت بدهم راستش من ميدانم كه داناترين اين امت امير المؤمنين على بن ابى طالب علیهالسلام پس از پيغمبرشان است زيرا من چيزى از او نپرسيدم جز اينكه يافتم در او هر آنچه را تورات و همه كتب پيغمبران آن را تصديق دارند. عمر به او گفت: اى يهودى زاده خاموش باش، به خدا تو دروغهای بسيار دارى، كعب گفت: بخدا نميدانم كه در هيچ چيز، از كتاب خدا دروغ گفته باشم.»
اگر فرمایش امام باقر علیهالسلام در تکذیب کعب و فرمایشات امیر المومنین علیهالسلام درباره او نبود؛ ما این سنخ روایات را که مطابق با اعتقادات ما است؛ اماره بر حُسن او میدانستیم. نقل چنین روایاتی در نزد خلیفهای که قابل تحمل نیست و در دوران خلافت خلیفه، اماره بر حُسن است. ولی این روایات معارض دارد، اینها اصل هستند و آنها دلیل هستند ( و الاصل دلیل حیث لادلیل) و نمیتوانیم آن نصوص را کنار بگذاریم، دیدیم که مرحوم مجلسی که نقاد هستند و به این راحتی سند از دست ایشان صادر نمیشود؛ راجع به روایت امام باقر علیهالسلام فرمودند: حسن کالصحیح. نص بر عدم مقبولیت کعب الاحبار وجود دارد.
مرحوم علامه امینی نسبت به کعب میفرماید:
اگر او در اینکه علم به کتب آسمانی قبل و اینکه این مطالب و جانشینی امام را در کتب قبل دیده است صادق است؛ چرا همان زمان پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله ایمان نیاورده است.
روایات کعب در باب مهدویت به ده نمیرسد و میتوان از این ده روایت هم اغماض کرد و هیچ مشکلی پیش نمیآید؛ ولی اغماض نمیکنیم؛ چون شواهد بسیاری بر صدق آنها وجود دارد. البته ممکن است ایشان این حرفهای راست را میگفته تا دروغهای او را قبول کنند. به هر حال کعب حتی نزد اهل سنت وجهۀ خوبی ندارد.
نظر عامه نسبت به کعب الاحبار:
ابن كثير پس از آنكه در تفسير سوره نمل بخشى از روايات قصّه ملكه سبأ با حضرت سليمان علیهالسلام را نقل مىكند، مىگويد:
و الأقرب فى مثل هذه السياقات أنّها متلقّاة عن أهل الكتاب ممّا وجد فى صحفهم، كروايات كعب و وهب سامحهما اللّه تعالى فيما نقلاه إلى هذه الأمّة من أخبار بنى اسرائيل من الأوابد و الغرائب و العجائب، ممّا كان و ممّا لم يكن و مما حرّف و بدّل و نسخ و قد أغنانا اللّه بما هو أصح منه و أنفع و أوضح و أبلغ و للّه الحمد و المنّة[2] .
« به نظر ما اين سنخ مطالب برگرفته از كتابهاى اهل كتاب است از آنچه در صحف آنها یافت میشود همانند روايات كعب و وهب- خدا آنان را ببخشد- اين دو، مطالب شگفتآورى را از اسرائيليات براى اين امّت نقل كردهاند كه دستخوش تحريف شده و دور از واقعيتاند و خداوند ما را از اين مطالب بىنياز كرده است.»
ذهبی نام او را که میآورد جلوی اسم او مینویسد (د- ت- س) یعنی صحاح ابو داوود و ترمذی و نسائی از او روایت نقل میکنند. و این مسئله مهمی است که از کسی که ابن کثیر در مورد او میگوید حرفهای او تحریفشده و از اسرائیلیات است، در سه کتاب روایت نقل شده باشد.
ذهبی میگوید:
العلامة الحبر، الذى كان يهوديا فأسلم بعد وفاة النبى صلیالله علیه و آله و قدم المدينة من اليمن فى أيّام عمر، فجالس أصحاب محمّد صلیالله علیه و آله فكان يحدّثهم عن الكتب الإسرائيلية و يحفظ عجائب و يأخذ السنن عن الصحابة و كان حسن الإسلام متین الدیانة، من نبلاء العلماء، حدث عنه ابوهریرة و معاویة و ابن عباس و ذلک من قبیل روایة الصحابی عن التابعی و هو نادر عزیز و حدث عنه ایضا اسلم مولی عمر و تبیع الحمیری ابن امرأة کعب و ابو سلام الاسود و روی عنه عدة من التابعین کعطاء بن یسار و غیره مرسلا و كان خبيرا بكتب اليهود، له ذوق فى معرفة صحيحها من باطلها فى الجملة، وقع له روایة فی سنن ابی داود و الترمذی و النسائی، سکن بالشام بآخرة.
ثم قال همام: و حدثنی بسطام بن مسلم حدثنا معاویة بن قرة: أنهم تذاکروا ذلک الکتاب فمر بهم شهر بن حوشب فقال علی الخبیر سقطتم، إن کعبا لما احتضر قال: ألا رجل أأتمنه علی أمانة؟ فقال رجل: أنا. فدفع إلیه ذلک الکتاب و قال: ارکب البحیرة فاذا بلغت مکان کذا و کذا فاقذفه. فخرج من عند کعب فقال: کتاب فیه علم، و یموت کعب لا أفرط به. فاتی کعبا و قال: فعلت ما أمرتنی به. قال: فما رأیت؟ قال: لم أر شیئا. فعلم کذبه فلم یزل یناشده و یطلب إلیه حتی رده علیه فقال: ألا من یؤدی أمانة؟ قال: رجل: أنا. فرکب سفینة فلما اتی ذلک المکان ذهب لیقذفه فانفرج له البحر حتی رأی الارض فقذفه و أتاه فأخبره. فقال کعب: إنها التوراة کما أنزلها الله علی موسی ما غیرت و لا بدلت و لکن خشیت أن یتکل علی ما فیها، و لکن قولوا لا إله الا الله و لقنوها موتاکم.
و هذا القول من كعب دال على أنّ تيك النسخة ما غيّرت و لا بدّلت. و إنّ ما عداها بخلاف ذلك، فمن الذى يستحل أن يورد اليوم من التوراة شيئا على وجه الاحتجاج معتقدا انّها التوراة المنزّلة؟ كلا و اللّه.[3]
« علّامه دانشمندى كه يهودى بود و پس از رحلت پيامبر اكرم صلیالله علیه و آله اسلام آورد و در زمان عمر از يمن به مدينه آمد و با اصحاب پيامبر نشست و برخاست داشت و براى آنان از كتابهاى اسرائيليات سخن مىگفت و مطالب شگفتى را حفظ بود و او حسن الاسلام و دین خوبی داشت و ابو هریره و معاویه و ابن عباس از او حدیث کردند و این از قبیل روایت صحابی از تابعی است و این چیز نادری است و همچنین اسلم غلام عمر و تبیع پسر زن کعب و ابو سلام اسود از او حدیث میکنند و عدای از تابعین مانند عطاء بن یسار از او مرسلا روایت میکنند و او از كتابهاى يهود آگاهى داشت.
او صحیح کتب یهودی را از غیر صحیح آن فی الجمله تشخیص میداد. و از او روایاتی در سنن ابی داود و ترمذی و نسائی وجود دارد و آخر حکومت عثمان در شام ساکن شد.
شهر بن حوشب گفت: قضیه کعب نزد من هست، هنگامی که کعب به حالت احتضار رسید، گفت: آیا کسی نیست که من این امانت را به او بدهم؟ شخصی گفت: من، پس آن کتاب را به او داد و گفت: به دریا برو و هنگامی که به فلان مکان رسیدی، آن را بینداز پس از نزد کعب خارج شد و گفت: کتابی علمی است آن را از دست نمیدهم پس نزد کعب آمد، کعب گفت: آنچه گفتم انجام دادی؟ پس چه دیدی؟ گفت: چیزی ندیدم پس دانست که دروغ میگوید و از او خواست که کتاب را بیاورد و گفت: آیا کسی نیست که من این امانت را به او بدهم؟ شخصی گفت: من. پس آن شخص سوار کشتی شد و هنگامی که به آن مکان رسید تا آن را بیندازد پس دریا شکافته شد تا اینکه زمین را دید پس آن را انداخت و نزد کعب آمد و او را خبر کرد.
کعب گفت: این کتاب همان تورات به همانگونه که خداوند بر موسی نازل کرد بدون تغییر و تبدیل، بود و لکن میترسم که اگر آن را ترویج کنم، قرآن کنار رود و به آن عمل نشود.
اين سخن كعب حاكى از اين است كه در اين نسخه تورات تغيير و تبديل رخ نداده است و نسخههاى ديگر دستخوش تغيير شدهاند. چه كسى امروز مىتواند به فرازى از تورات احتجاج كند و اعتقاد داشته باشد كه اين همان تورات اصلى است. به خدا سوگند هرگز چنين مطلبى صحيح نيست.»
نتیجه:
کعب از نظر فریقین عامه و خاصه مقبول نیست. بنا بر این روایت دوم را به اعتبار سند رد میکنیم؛ اما به اعتبار متن و شواهد مقبول است.