« فهرست دروس
درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

99/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

جریانات آذربایجان قبل از ظهور امام زمان

موضوع: جریانات آذربایجان قبل از ظهور امام زمان

 

بحث ما پیرامون بررسی روایات آذربایجان بود، روایت دوم روایت کعب الاحبار را نقل کردیم و گفتیم که متن روایت به جز دو فقره آن، شواهد دارد البته روایت هیچ ربطی به وضع فعلی ارمنستان و آذربایجان ندارد ولی چون ما بنا بر بررسی روایات داشتیم این روایت را بررسی کردیم. سپس به بررسی سند آن پرداختیم و معلوم شد که این روایت از نظر سند مشکل دارد، مرحوم نعمانی از ابن عقده نقل میکند و ابن عقده از احمد بن محمد دینوری نقل میکند. نظر ما در مورد احمد بن محمد دینوری بر این شد که میتوان حُسن او را از روایتی که نقل کردیم استفاده کرد. طبق توقیعی که از امام عصر علیه‌السلام رسید، سفیر دوم محمد بن عثمان مأموریت یافت که وجوهات را در معیت دینوری نزد محمد بن قطان قمی ببرند. به مناسبت، ما یک مقدار در مورد محمد بن قطان قمی و شخصیت او بحثی کردیم که شخصی به نام ابو حامد مراغی گفته است: او سومی ندارد، مرحوم خوئی به آقای مراغی اشکال میکند و عرض کردیم که حاصل اشکال مرحوم خوئی، همان دور است. در ادامه پیرامون دوری که مرحوم خوئی مطرح میکند، توضیح میدهیم اگر چه از آن هم بحث نشود چیزی از بحث کم نمیشود ولی چون در بحث اشکال دور را مطرح کردیم، میخواهیم هم مظان این بحث و هم حرف مرحوم خوئی را بیان کنیم.

مرحوم خوئی در ترجمۀ احمد بن ابراهیم مراغی میفرماید:

أحمد بن إبراهيم: يكنى أبا حامد المراغي‌: من أصحاب العسكري علیه‌السلام، رجال الشيخ. اعتمد العلامة في رجاله على روايته بناء منه على أصله، و هو لزوم العمل برواية كل إمامي لم يرد فيه قدح، أو لما ذكره من ورود المدح فيه في رواية الكشي. و قال ابن داود: «إنه ممدوح، عظيم الشأن». و قال الكشي: «علي بن محمد بن قتيبة. قال: حدثني أبو حامد أحمد بن إبراهيم المراغي، قال: كتب أبو جعفر محمد بن أحمد بن جعفر القمي العطار، و ليس له ثالث في الأرض في القرب من الأصل يصفنا لصاحب الناحية علیه‌السلام، فخرج، وقفت على ما وصفت به أبا حامد أعزه الله بطاعته، و فهمت ما هو عليه، تمم الله ذلك له بأحسنه، و لا أخلاه من تفضله عليه، و كان الله وليه، أكثر السلام و أخصه. قال أبو حامد: و هذا في رقعة طويلة، و فيها أمر و نهي إلى ابن أخي كثير [كبيرة]، فأمسكت الرقعة أريدها، فقال أبو جعفر: اكتب ما خرج فيك، ففيها معان تحتاج إلى أحكامها، قال: و في الرقعة أمر و نهي عنه ع إلى كابل و غيرها»[1]

«احمد بن ابراهیم کنیه او ابو حامد مراغی از اصحاب امام عسکری علیه‌السلام است، ( رجال شیخ). علامه در رجالش بنا بر اصلی که دارند، بر روایت او اعتماد کرده است و آن اصل عبارت است از لزوم عمل به روایت هر امامی که قدحی در مورد او وارد نشده است، یا به جهت آنچه ذکر کرده که در روایت کشی در مورد او مدحی وارد شده است. ابن داوود گفته است: او ممدوح و عظیم الشأن است. و کشی گفته است: علی بن محمد بن قتیبه از ابو حامد احمد بن ابراهیم مراغی و او هم از ابو جعفر محمد بن احمد بن جعفر قمی عطار نقل کرده است؛ که ثالثی برای او در زمین نیست؛ نامهای برای امام زمان در مورد من نوشت پس توقیع آمد: بر آنچه ابو محمد که خداوند او را به طاعتش عزت دهد، اطلاع یافتم و آنچه بر آن است را درک کردم، خداوند عاقبت او را نیکو بگرداند و او را از تفضلاتش دور نگرداند، خدا یار او است، بسیار از طرف من به او سلام برسان و او را به آن اختصاص بده. ابو حامد گفت: این در نامهای طولانی بود و در آن نامه امر و نهی زیادی بود، پس آن نامه را خواستم، ابو جعفر گفت: آنچه در مورد تو بود، بنویس، در این نامه معانی است که نیاز به محکم کاری دارد. ابو حامد گفت: در نامه امر و نهی از امام علیه‌السلام برای اهل کابل و غیر آن بود.»

مرحوم خوئی میفرماید:

أقول: بما أن راوي المدح هو نفس أحمد فلا يعتنى بروايته، على أن في‌ السند علي بن محمد بن قتيبة، و هو لم يوثق، و ذكر المشايخ هذه الرواية لا دلالة فيه على اعتمادهم عليها مع أنك قد عرفت في ترجمة إبراهيم بن حمويه أن الاعتماد لا يكشف عن التوثيق.[2]

«از آنجا که راوی مدح، خود احمد بوده پس به روایت او اعتنا نمیشود، مضافا در سند آن علی بن محمد بن قتیبه است که توثیق نشده است. اما اینکه مشایخ این روایت را ذکر کردند دلالت بر اعتماد آنها به این روایت نیست و ما در ترجمه ابراهیم بن حمویه بیان کردیم که اعتماد کشف از توثیق نمیکند.»

عرض کنیم اولا نقل کاشف از اعتماد است و الا اشاره میکردند، ثانیا بر فرض که اعتماد کاشف از وثاقت نباشد، لااقل کاشف از حُسن مترجم هست.

هدف ما از نقل این مطالب این بود که آن شخصیتی که نام او در نامه امام عصر علیه‌السلام آمده بود ( احمد بن محمد قطان قمی ) را به مناسبت بررسی کنیم که شخصیت ایشان چگونه است اگر چه ربطی به توثیق احمد بن محمد دینوری ندارد، دینوری به نظر ما موثق یا حسن است، ولی چون در آن روایت آمده بود که سفیر دوم به همراه دینوری وجوهات را نزد او میبرند، شخصیت او را مورد بررسی قرار دادیم که معلوم شد ایشان « لا ثالث له » از شخصیتهای نادر هست که سومی ندارد و این کلام را احمد مراغی در مورد او گفته است، البته احمد مراغی به نظر مرحوم خوئی مورد وثوق نیست لکن وثاقت یا عدم وثاقت دینوری لطمهای به بحث ما نمیزند چون ما در مورد شخصیتی که در متن روایت آمده بود بحث میکنیم لذا چه کلام مراغی درست باشد و چه درست نباشد لطمهای به اصل اعتبار دینوری نمیزند فقط قصد ما از بیان این مطالب بیان مبنای مرحوم خوئی بود.

سؤال یکی از فضلای حاضر در درس: نسبت به این نکتهای که شما فرمودید، طبق مبنای مرحوم خوئی نقل علامت اعتماد نیست، شما فرمودید نقل علامت اعتماد است؟

استاد: نقل مشایخ؛ اینکه چندین نفر نقل کردند.

ادامه سؤال: شما فرمودید نقل علامت اعتماد است، مرحوم خوئی فرمودند نقل علامت اعتماد نیست، قبلا در مورد زعفرانی گفته بودند که او از ثقات نقل میکند، شما فرموید نقل از ثقه که برای او گفته شده اعم از این هست که همه نقلهای او از ثقه باشد، پس نقل هم اعم از اعتماد و غیر اعتماد است، اگر در آنجا اعم است اینجا به طریق اولی اعم است؟

استاد: آنجا میگویند این آقا از ثقات نقل میکند و ثقات از او نقل میکنند گویا یک کبرای کلی در اختیار شما قرار میدهد پس ما الآن که شک داریم که ایشان ثقه هست یا ثقه نیست، مصداق این کلی میشود، وقتی ایشان از آقا نقل میکند و کلی آن این است که این آقا هر که از او نقل کرد ثقه میشود و خودش از ثقه نقل میکند، وقتی یک چنین قاعدهای داشته باشیم این مصداق آن کلی میشود. مرحوم خوئی میفرماید خوب این روایت را مشایخ نقل کردند.

ادامه سؤال: نقل اعم از اعتماد و عدم اعتماد است؟

استاد: ما میگوئیم بالاخره گاهی یک نفر و دو نفر نقل میکند. ولی نمیتوان پذیرفت روایتی که مورد اعتماد نیست را همه نقل بکنند. آیا یک چنین روایتی با روایت ضعیف مساوی است؟ قطعا فرق میکند.

پس به نظر ما آقای دینوری مشکلی ندارد. امّا اینکه بگوئیم روایت او صحیح اعلایی است یا اینکه بگوئیم عادل یا موثق است؛ نه اینگونه نیست. اما روایت او ضعیف هم نیست؛ بلکه حسن است.

علی بن حسن کوفی:

بعضی تلاش میکنند که بگویند ایشان همان علی بن حسن بن فضال تیملی است، اگر تیملی باشد، ثقه است امّا واقفی متعصب است. از او در کتب اربعه پانصد روایت نقل شده است.[3] امّا معلوم نیست که علی بن حسن کوفی همان تیملی باشد. مرحوم خوئی در جلد پنجم کتابشان نیز در مورد ایشان بحث میکنند و از امام صادق علیه‌السلام روایت نقل میکند، و میفرماید: الظاهر امامیته، ایشان امامی است و بیش از این توثیقی ندارد مگر اینکه مبنای علامه حلی را بپذریم که اصل بر عدالت امامی است.

به هر حال ما نتوانستیم علی بن حسن کوفی را توثیق کنیم جز روایت او از امام صادق علیه‌السلام که ظاهر آن این است که او شیعه است، و طبق مبنای علامه حلی اصل قبول روایات شیعه است مگر اینکه ضعف راوی ثابت بشود و ضعف ایشان هم ثابت نشده است.

عمیرة بنت اوس:

نام ایشان به سه عنوان نقل شده است: عمیرة، عمرة و خمرة و هر کدام هم که باشد، اصلا چنین عناوینی در کتب رجالی ما نمیباشد یعنی ایشان مهمل است.

حصین بن عبد الرحمن:

حصین بن عبد الرحمن را فقط در کتاب مرحوم نمازی یافتیم، ایشان دو نفر به نام حصین بن عبد الرحمن ذکر میکند: حصین بن عبد الرحمن الجعفی الکوفی و میفرماید:

من أصحاب الصادق علیه‌السلام. قاله الشيخ في رجاله. و هو وجه في أصحابنا كما قاله النجاشي في ترجمة ابنه بسطام. قب: كتاب ابن عقدة قال الصادق علیه‌السلام للحصين بن عبد الرحمن: يا حصين لا تستصغر مودّتنا فانّها من الباقيات الصالحات. قال: يابن رسول اللّه ما أستصغرها و لكن أحمد اللّه عليها. ختص: عن محمّد بن إسماعيل بن عبد الرحمن الجعفي قال: دخلت أنا و عمي الحصين بن عبد الرحمن على أبي عبد اللّه علیه‌السلام فأدناه و قال: من هذا معك؟ قال: ابن أخي إسماعيل. فقال: رحم اللّه إسماعيل و تجاوز عنه سيّى‌ء عمله. كيف خلّفتموه؟ قال‌: بخير ما أبقى اللّه لنا مودّتكم. فقال: يا حصين لا تستصغروا مودّتنا- الخ. كنز: بإسناده عنه قال: دخلت أنا و عمّي. و روى الصدوق في التوحيد بإسناده عن أبي معاوية، عن الحصين بن عبد الرحمن، عن أبيه، عن الصادق علیه‌السلام؛ و بسند آخر عن عمرة بنت اويس (اوس)، عن جدها الحصين بن عبد الرحمن، عن أبيه، عن الصادق علیه‌السلام خطبة أمير المؤمنين في جوامع التوحيد.[4]

«شیخ ایشان را در رجالش از اصحاب امام صادق علیه‌السلام شمرده است و نجاشی در ترجمه بسطام فرزند او گفته است: او شخصیتی در بین اصحاب ما بود.

ابن شهر آشوب در مناقب از کتاب ابن عقده نقل کرده است که امام صادق علیه‌السلام به او فرمود: ای حصین مودت ما را کوچک نشمار که آن از باقیات و صالحات است. گفت: ای فرزند رسول خدا هرگز آن را کوچک نمیشمارم بلکه حمد خداوند را بر آن بجا میآورم. ( من أحبنا اهل البیت فلیحمد الله علی اول النعم، از امام سؤال شد اول نعم چیست؟ امام علیه‌السلام فرمود: طیب الولادة )

محمد بن اسماعیل بن عبد الرحمن جعفی گفت: من و عمویم حصین بن عبد الرحمن محضر امام صادق علیه‌السلام شرفیاب شدیم و بر او سلام کرد پس امام او را به نزد خود فراخواند و فرمود: فرزند چه کسی همراه تو است؟ گفت: فرزند برادرم اسماعیل، امام فرمود: خداوند اسماعیل را رحمت کند و از سیئات عمل او بگذرد، بعد از او چه کار میکنید؟ گفت: ما به خیر هستیم مادامی که خداوند مودت شما را برای مستدام بدارد پس امام علیه‌السلام فرمود: ای حصین مودت ما را کوچک نشمار....

و مرحوم صدوق از حصین بن عبد الرحمن از پدرش خطبۀ امیر مومنان علیه‌السلام در توحید را نقل میکند.»

به نظر ما اگر از این مطالب فوق وثاقت ایشان استفاده نشود لااقل وثاقت یا حُسن او ثابت است.

عبد الله بن ضمره:

مرحوم نمازی میفرماید:

لم يذكروه. جعله يزيد بن أنس أميرا على جند مختار. [5]

ایشان یکی از فرماندهان لشگر مختار بوده است، یکی از امرای مختار یزید بن انس بود که عبد الله بن ضمره را جزء فرماندهان لشگر مختار قرار داد. آیا میتوان شرکت در لشگر مختار را دلیل بر حُسن مترجم قرار دهیم و آیا همۀ فرماندهان مختار خوب بودند و عاقبت به خیر شدند؟ بلکه امثال شبث ربعی در بین آنها دیده میشود که میگویند شخصی متقلب و متلون بود، او برای امام حسین علیه‌السلام نامه نوشت و جزء لشگر ابن زیاد شد سپس به خونخواهان و به مختار پیوست و در نهایت ضد مختار شد.

مرحوم نمازی این مطلب را از بحار الانوار جلد 10 صفحه 289 و چاپ جدید جلد 45 صفحه 371 نقل میکند و علامه از کتاب اخذ الثأر فی احوال المختار ابن نما نقل کرده است. ابن نما از بزرگان ما است، ابن نما آثاری دارد که یکی شرح الثأر است که مرحوم مجلسی تمام این کتاب را در آخر جلد 45 نقل میکند و کتاب دیگر او مثیر الاحزان است که کتابی ارزشی پیرامون امام حسین علیه‌السلام است.

نظرات عامه پیرامون عبد الله بن ضمره:

عامه ایشان را توثیق میکنند: در تقریب التقریب[6] آمده است: ثقة ثقة ثقة، صحیح اعلایی است. و از عجلی هم اینچنین نقل شده است البته توثیقات عامه برای ما حجت نیست.

پس نمیتوان گفت عبدالله بن ضمره معتبر است. چون دلیلی بر اعتبار او نیست.

کعب الاحبار

مشکل اصلی سند روایت کعب الاحبار است، در مورد ایشان یک توثیق در کتب عامه وجود دارد، در تقریب التهذیب آمده است که او ثقه است. در مورد کعب الاحبار، حرفها زیاد است. ایشان از نظر ما توثیق ندارد، بلکه تضعیف هم دارد، و یکی از اقسام توثیق و تضعیف نص است، معصوم بفرماید « فلانی مأمون علی الدین و الدنیا» یا « فلانی ثقة » یا اینکه بفرماید « فلانی را خداوند لعنت کند» یا « فلانی را خداوند بکشد»، نسبت به کعب الاحبار امام علیه‌السلام فرمود: دروغ گفته است و همین برای تضعیف او کفایت میکند و چیزی هم در کتب عامه راجع به وثاقت او نمیباشد بلکه به عکس در مقام لفظ و تعبیر کنایاتی به ضرر او است امّا در مقام عمل متأسفانه حکومت به او خیلی بها داده، خلیفه دوم خیلی به او بها داده و تا دو سال قبل از اتمام خلافت عثمان هم بود ولی امیر المومنین علیه‌السلام هیچ اعتنایی به او نمیکرد و ابو ذر هم با چوب به سر او زد و گفت: ای یهودیزاده تو چه کار به مسائل اسلامی داری.

پس کعب از نظر ما توثیق ندارد هر چند بعضی از روایاتی را که نقل میکند از نظر ما مقبول است اما نقل مطالبی که حق است با عدم التزام خودش به آنچه نقل میکند، منافات ندارد.

 


[1] معجم رجال الحديث ؛ ج‌2 ؛ ص16.
[2] معجم رجال الحديث ؛ ج‌2 ؛ ص16.
[3] معجم رجال الحدیث ؛ ج11 ؛ ص338.
[4] مستدركات علم رجال الحديث ؛ ج‌3 ؛ ص218.
[5] مستدركات علم رجال الحديث ؛ ج‌5 ؛ ص39.
[6] مقدسی کتابی به نام الکمال نوشت، مزی آن را تلخیص کرد به نام تهذیب الکمال، ذهبی مجددا تلخیص کرد به نام تذهیب التهذیب، ابن حجر آن را خلاصه کرد به نام تهذیب التهذیب و مجددا خلاصه کرد به نام تقریب التهذیب.
logo