1400/01/17
بسم الله الرحمن الرحیم
/ امنیت فراگیر/شاخصههای ظهور و حکومت امام زمان
موضوع: شاخصههای ظهور و حکومت امام زمان/ امنیت فراگیر/
توصیف امنیت
بحث ما پیرامون شاخصههای حکومت امام عصر علیهالسلام بود که یکی از آن شاخصهها بحث امنیت است و روایات متعددی در ارتباط با امنیت مطرح کردیم، الآن ما وارد جزئیات امنیت شدیم، جزئیات امنیت که به اصطلاح عینیت پیدا کند، مصادیق امنیت یعنی چی و آیا این سنخ مصادیق تا بحال اتفاق افتاده است، روایتی از عبد الرزاق صنعانی نقل کردیم، عبد الرزاق دو روایت نقل میکند که یکی از طاووس یمانی است که به پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله نسبت نمیدهد و یکی دیگر هم از ابو هریره است که او هم به پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله نسبت نمیدهد.
از نظر اهل سنت طبق مبانی خودشان روایاتی که صحابه نقل کنند، مرفوعات صحابه قبول است زیرا یا از پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله شنیده یا از صحابی شنیده که او از پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله شنیده است، این یک حدس و گمان است، لذا آنها روایت را میپذیرند منتهی در این سند (عن رجل) است که به نظر خود عامه نیز روایت مرسل و ضعیف است ولی ما چون این سنخ روایات بسیار نظیر دارد و به اصطلاح علمی متواتر است نه تواتر لفظی، بلکه تواتر معنوی یا اجمالی است. پس ما این سنخ روایات را میپذیریم مگر فقرههایی که یقین داشته باشیم که در آن دست برده شده و حضرت عیسی علیهالسلام را جایگزین حضرت مهدی علیهالسلام کردهاند.[1]
آنها نسبت به بعضی از نصوصی که نقل میکنند دست میبرند و یک طوری تنظیم میکنند که با اعتقاداتشان تطبیق داشته باشد لذا « لا تقوم الساعة حتی ینزل عیسی بن مریم» قضیه این نیست، حضرت عیسی علیهالسلام هستند و میآیند اما محوریت با ایشان نیست خلاصه مضامین این سنخ روایات را منهای فقراتی که در آن وارد کردند، را میپذیریم.
منابع روایت چهاردهم:
المصنّف لعبد الرزّاق: ج 11 ص 399 ح 20840 و ص 400 ح 20843 و ص 401 ح 20844
المسند للحميدي: ج 2 ص 468 ح 1097
الفتن لابن حمّاد: ج 2 ص 574 ح 1604
مسند ابن الجعد: ج 2 ص 1025 ح 2973
المصنّف لابن أبي شيبة: ج 15 ص 144 ح 19341
مسند أحمد: ج 2 ص 240
صحيح البخاري: ج 3 ص 107
صحيح مسلم: ج 1 ص 135 ب 71 ح 242
سنن ابن ماجة: ج 2 ص 1363 ب 33 ح از ابن أبي شيبة
المعجم الأوسط للطبراني: ج 2 ص 203 ح 364
السنن الكبرى للبيهقي: ج 1 ص 244
الجمع بين الصحيحين للحميدي: ج 3 ص 10 ح 2176
شرح السنّة للبغوي: ج 15 ص 80 ح 4275
14. معجم الأحاديث الإمام المهدي علیهالسلام: ج2 ؛ ص429
این روایت در منابع شیعه نیامده است، آیا علما این روایت را ندیدند، کتاب را ندیدند یا مصنف را نمیشناسند یا به همان ملاحظهای که عرض کردیم که چون این روایت محوریت را به حضرت عیسی علیهالسلام میدهد و چون با اعتقادات ما نمیسازد، آن را رد کردند. مگرنه خود عبد الرزاق جایگاه دارد و شیعه و سنی او را قبول دارند، اگرچه بعضی از سنیها روی آن تعصباتی که دارند او را تحمل نمیکنند زیرا ایشان نسبت به معاویه و امویون و عثمان نظر منفی دارد و گاهی نسبت به بعضی از خلفا حرف صریح اللهجه میزند و الا غالب اهل سنت او را قبول دارند و از نظر شیعه هم مرحوم خوئی فرمودند: او شیعه و ثقه است لذا علت اینکه علما این روایت را نقل نکردند ممکن است به جهت همان ملاحظهای باشد که ما عرض کردیم.
روایت پانزدهم
حدثنا أحمد بن عيسى، حدثنا ابن وهب، عن أبي صخر، أنّ سعيدا المقبري أخبره أنّه سمع أبا هريرة يقول: سمعت رسول اللّه صلیالله علیه و آله يقول: «و الذي نفس أبي القاسم بيده لينزلنّ عيسى بن مريم إماما مقسطا، و حكما عدلا، فليكسرنّ الصليب، و ليقتلنّ الخنزير، و ليصلحنّ ذات البين، و ليذهبنّ الشحناء، و ليعرضنّ عليه المال فلا يقبله، ثمّ لئن قام على قبري فقال: يا محمد (أجيبنه)».[2]
ابو هریره گفت: « شنییدم پیامبر صلیالله علیه و آله میفرمود: قسم به آنکه جانم به دست او است عیسی بن مریم امامی مقسط و حاکمی عادل فرود آید، پس صلیب را بشکند، خوک را بکشد و بین افراد را اصلاح کند و کینهها را از بین ببرد و اگر بر او مالی عرضه کنند نمیپذیرد، سپس اگر کتاب قبر من بایستد و بگوید: ای محمد جواب او را میدهم.»[3]
این روایات جزئیات امنیت را نقل میکند.
عبد الرزاق نزد عامه
اهل سنت عبد الرزاق را معتبر میدانند، ذهبی[4] در سیر علام النبلاء بحث مفصلی در مورد عبد الرزاق دارد:
عبد الرزاق بن همام ع ( ع: یعنی متفق علیه، تمام صحاح از او روایت نقل میکنند.) الحافظ الکبیر عالم الیمن الثقة الشیعی. سپس شاگردهای او را نام میبرد که از بزرگان رجالیون اهل سنت هستند: یحیی بن معین از رجالیون بزرگ اهل است، علی بن مدینی از رجالیون و محمد بن حماد طهرانی
سپس در مورد شخصیت عبد الرزاق میگوید:
عجلی گفته است: ثقة کان یتشع (یتشع به معنای این است که نسبت به عایشه و طلحه و زبیر و جنگافروزان جمل و عثمان موضع دارد اما امیر المومنین علیهالسلام را بر دو خلیفه اول برتر نمیداند ولی خواهید دید که ایشان بیش از این حرفها است.)
کنت عند عبد الرزاق فذکر رجل معاویة لعنه الله، فقال لا تقذر مجلسنا بذکر ولد ابی سفیان. « نزد عبد الرزاق بودیم پس شخصی از معاویه یاد کرد، عبد الرزاق گفت: مجالس ما را با بردن نام فرزند ابو سفیان نجس نکنید.»
عبد الله بن احمد بن حنبل میگوید: به پدرم گفتم: أکان عبد الله یفرط فی التشیع؟ (افراط در تشیع یعنی امیر المومنین علیهالسلام را بر همه حتی شیخین برتر میداند) گفت: أما أنا فلم أسمع منه فی هذا شیء لکن کان رجلا یعجبه اخبار الناس. من چیزی از او نشنیدم لکن کسی بود که دوست داشت وارد این بحثها بشود.
مرحوم تستری مطلبی را از خطیب بغدادی نقل میکند:
و روى الخطيب عن أبي زكريّا: أنّ أحمد بن حنبل بعث إلى يحيى بن معين ألّا يروي عن عبيد اللّه بن موسى العبسي، لسماعهما عنه سبّ معاوية؛ فأجابه يحيى بأنّك تروي عن عبد الرزاق و سمعته أنا و أنت يتناول عثمان، و هو أفضل من معاوية.[5]
« ابو زکریا گفت: احمد بن حنبل به یحیی بن معین پیام داد که از عبید الله بن موسی عبسی روایت نکن زیرا هر دو شنیدیم که معاویه را سب میکند. یحیی جواب داد: تو از عبد الرزاق روایت میکنی در حالی که من و تو از او شنیدیم که عثمان را سب میکرد در حالی که عثمان از معاویه برتر است.»[6]
در مورد عبد الرزاق گفتند: صنف الجامع الکبیر.
ذهبی میگوید: و هو خزانة العلم.
ذهبی در میزان از ابن معین نقل میکند:
عن ابن معين، قال: سمعت من عبد الرزاق يوما كلاما فاستدللت به على تشيّعه، فقلت: استاذيك الّذين أخذت عنهم كلّهم أصحاب سنّة: معمّر و مالك و ابن جريج و سفيان و الأوزاعي، فعمّن أخذت هذا المذهب؟ قال: قدم علينا جعفر بن سليمان الضبعي، فرأيته فاضلا حسن الهدي، فأخذت هذا عنه. و صنّف الجامع الكبير، و هو خزانة علم.[7]
« ابن معین گفت: روزی از عبد الرزاق کلامی شنیدم که از آن تشیع او را برداشت کردم، گفتم: اساتیدی که شما از آنان درس گرفتی همه از اصحاب سنت بودند: معمر، مالک، ابن جریج، سفیان و اوزاعی پس از چه کسی این مذهب را گرفتی؟ گفت: جعفر بن سلیمان ضبعی بر ما وارد شد، او را شخصی فاضل و بر روش درستی دیدم، پس این تفکر را از او گرفتم.»
ذهبی نمیتواند از ایشان دست بردارد و نمیتواند حرفهای او را قبول بکند، جریان مالک بن اوس را نقل میکند که عبد الرزاق حدیثی را در درس خواند، گفت:
و روى الحموي في بلدانه (في عنوان صنعاء) عن زيد بن المبارك أنّه سئل عن علّة تركه لعبد الرزاق، فقال: إنّه كان عنده، فحدّثه بحديث معمّر عن الزهري عن مالك بن أوس بن الحدثان الطويل، فلمّا قرأ قول عمر لعليّ و العبّاس «فجئت أنت تطلب ميراثك من ابن أخيك، و يطلب هذا ميراث امرأته من أبيها» قال عبد الرزّاق: ألا يقول الأنوك: رسول اللّه صلیالله علیه و آله؟! [8]
عبد الرزاق تعبیر خلیفهی دوم را نسبت به امیر المومنین علیهالسلام و عباس عموی پیامبر نقل میکند که به آن دو گفت: عباس تو آمدی میراث فرزند برادرت را ببری و ای علی تو آمدی میراث همسرت را ببری، و میگوید: نگاه کن به این احمق نمیگوید رسول الله و میگوید فرزند برادرت و نمیگوید فاطمه دختر رسول الله و میگوید همسرت.
ابن مبارک میگوید: من این جمله را که از استاد شنیدم دیگر درس او شرکت نکردم و دیگر از او روایت نکردم.
ذهبی به جای پذیرش اشکال عبد الرزاق میگوید:
هذه عظیمة و ما فهم قول امیر المومنین عمر فإنک یا هذا لو سکت لکان اولی بک فإن عمر إنما کان فی مقام تبیین العمومة و البنوة والا فعمر أعلم بحق المصطفی و بتوقیره و تعظیمه من کل متحذلق متنطع بل الصواب أن نقول عنک: انظروا الی هذا الانوک الفاعل عفا الله عنه کیف یقول عن عمر هذا و لا یقول: قال امیر المومنین الفاروق؟ و بکل حال فنستغفر الله لنا و لعبد الرزاق فانه مأمون علی حدیث رسول الله صادق.
این حرف بزرگی است و او قول عمر لعنت الله علیه را نفهمیده، اگر ساکت شوی برای تو بهتر است، عمر لعنت الله علیه در مقام تبیین جایگاه عمو و بنوت بوده مگرنه او اعلم به حق مصطفی و بزرگداشت و تعظیم او است از هر بدزبان و هتاکی است بلکه صحیح آن است که بگوئیم به این احمق بدکاره نگاه کنید چگونه میگوید از عمر و نمیگوید قال امیر المومنین فاروق؟ به هر حال خداوند ما و عبد الرزاق را ببخشد، او بر احادیث رسول خدا مامون است. خدا تو و مرا ببخشد.
صراری میگوید:
بلغنا و نحن بصنعاء عند عبد الرزاق أنّ أصحابنا یحیی بن معین و احمد بن حنبل و غیرهما ترکوا حدیث عبد الرزاق و کرهوه فدخلنا من ذلک غم شدید و قلنا: قد أنفقنا و رحلنا و تعبنا فلم أزل فی غم من ذلک الی وقت الحج فخرجت الی مکة فلقیت بها یحیی بن معین فقلت له: یا ابا زکریا! ما نزل بنا من شیء بلغنا عنکم فی عبد الرزاق؟ قال: و ما هو؟ قلنا: بلغنا انکم ترکتم حدیثه و رغبتم عنه قال: یا ابا صالح لو ارتد عبد الرزاق عن الاسلام ما ترکنا حدیثه.
« ما در صنعاء نزد عبد الرزاق بودیم که به ما خبر رسید که اصحاب ما یحیی بن معین و احمد بن حنبل و غیر این دو حدیث عبد الرزاق را دیگر نمیگویند و از او کراهت دارند پس بسیار ناراحت شدیم و گفتیم: چقدر خرج کردیم و بار سفر بستیم و به زحمت افتادیم پس از آن ناراحت بودم تا زمان حج که به مکه رفتم، یحیی بن معین را دیدم، به او گفتم: ابو زکریا، شما را چه شده در مورد عبد الرزاق؟ گفت: چی شده؟ گفتیم: به ما خبر رسیده که شما حدیث او را ترک کردید و از او روی گرداندید. گفت: ابو صالح، اگر عبد الرزاق از اسلام هم برگردد ما حدیث او را نقل میکنیم.»
عبد الرزاق شخصیتی است که مقبول الطرفین است و این سنخ احادیث را نقل کرده است و جای تامل دارد که چرا این سنخ روایات او در کتابهای ما لااقل در مباحث مهدویت نقل نشده است.