1400/08/25
بسم الله الرحمن الرحیم
/تأسی به رسول اللهصلیالله علیه و آله/شاخصههای ظهور و حکومت امام زمان
موضوع: شاخصههای ظهور و حکومت امام زمان / تأسی به رسول اللهصلیالله علیه و آله /
بحث ما در روایات عدالت مهدوی به اینجا رسید که در بعضی روایات بیان شده که یکی از مظاهر عدالت حضرت، برخورد ایشان با دشمنان است، سیاست حضرت در مسائل جنگی در برخورد با مخالفین است، به روایت حضرمی از امام صادق علیهالسلام رسیدیم که مسئلۀ سیاست نظامی حضرت را بیان میکند و اینکه چرا سیره ایشان بر خلاف سیرۀ امیر المومنین علیهالسلام خواهد بود. روایت دیگری هم هست که به امام منتهی نمیشود و آن هم یک تحلیل دیگری دارد که چرا برخورد حضرت در صفین با برخورد ایشان در جمل فرق میکرد.
روایت دهم
عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ يُونُسَ عَنْ بَكَّارِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّقَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام يَقُولُ لَسِيرَةُ عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام فِي أَهْلِ الْبَصْرَةِ كَانَتْ خَيْراً لِشِيعَتِهِ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ أَنَّهُ عَلِمَ أَنَّ لِلْقَوْمِ دَوْلَةً فَلَوْ سَبَاهُمْ لَسُبِيَتْ شِيعَتُهُ قَالَ قُلْتُ فَأَخْبِرْنِي عَنِ الْقَائِمِ أَ يَسِيرُ بِسِيرَتِهِ قَالَ لَا لِأَنَّ عَلِيّاً علیهالسلام سَارَ فِيهِمْ بِالْمَنِّ لِمَا عَلِمَ مِنْ دَوْلَتِهِمْ وَ أَنَّ الْقَائِمَ علیهالسلام يَسِيرُ فِيهِمْ بِخِلَافِ تِلْكَ السِّيرَةِ لِأَنَّهُ لَا دَوْلَةَ لَهُمْ.[1]
« ابوبکر حضرمی گوید: شنیدم که امام صادقعلیهالسلامفرمودند: سیره امیرالمومنین علیهالسلام در برخورد با فتنهگران بصره، برای شیعه از آنچه که خورشید بر آن میتابد بهتر بود[2] ، زیرا ایشان میدانستند که زمانی آن قوم سرکار و حکومت میآیند که اگر امام علیهالسلام آنها را اسیر میکرد، آنها هم همین برخورد را با شیعه میکردند. گفتم: از قائم به من خبر بدهید که آیا حضرت به سیره امیرالمومنینعلیهالسلام عمل میکنند؟ فرمود: نه، زیرا امیرالمومنینعلیهالسلام با منّت و بخشش و گذشت با آنها تعامل و مدارا کردند، زیرا میدانستند که در آینده حکومت به آنها میرسد ( که به نام اسلام هدفشان محو اسلام است، حقیقت اسلام بود که اسلام را نگه داشت و الا اینها سعی بر ریشهکن کردن اسلام داشتند، ابن ابی الحدید از معاویه نقل میکند که گفت: لا والله دفنا دفنا، او به مغیره گفت: ابو بکر چقدر زحمت کشید ولی نامی از او نیست، عمر هم همین طور، عثمان هم همینطور اما این یتیم قریش کاری کرده که روزی پنج بار نام او بر مؤذنهها برده میشود لا والله دفنا دفنا نه من تا هستم کاری میکنم که این نام دفن شود.[3] ) و به استناد سیاست حضرت علی علیهالسلام همان را بر شیعیان اجرا میکنند، ولی قائم در مورد با مخالفین بر خلاف آن سیره عمل میکند زیرا بعد از ایشان حکومتی برای آنها نیست.»
امیرالمؤمنینعلیهالسلام سیاست منت را از روی اجبار و ترس بر عاقبت شیعه اعمال کردند، اما بعد از حکومت امام عصرعلیهالسلام حکومتی نیست،روایتی هم به این مضمون داریم "دولتنا آخر الدول":
عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سُفْيَانَ الْجَرِيرِيِّ عَنْ أَبِي صَادِقٍعَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیهالسلام قَالَ: دَوْلَتُنَا آخِرُ الدُّوَلِ وَ لَنْ يَبْقَ أَهْلُ بَيْتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا مُلِّكُوا قَبْلَنَا لِئَلَّا يَقُولُوا إِذَا رَأَوْا سِيرَتَنَا إِذَا مُلِّكْنَا سِرْنَا مِثْلَ سِيرَةِ هَؤُلَاءِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين.[4] « ابى صادق [كيسان بن كليب] از امام باقر علیهالسلام نقل مىكند كه حضرت فرمودند: دولت ما آخرين دولتهاست، هيچ گروهى باقى نمىماند مگر اينكه قبل از دولت ما به حكومت مىرسد تا اينكه وقتى رفتار ما را با مردم مىبينند، نگويند: اگر ما هم به سلطنت مىرسيديم مثل اينها عمل مىكرديم و اين معناى قول خداوند است كه مىفرمايد «و عاقبت براى پرهيزكاران است».
لذا اینکه گفته میشود ( بعد از امام زمان هرج و مرج میشود یا فرزندان امام حکومت میکنند) صحیح نیست، امام زمان چهل روز قبل از قیامت رحلت میکنند و دیگر زمانی برای کسی باقی نمیماند، و این روایات اولاد امام زمان و مهدیین در عرض هستند و در همان دوران امام عصرعلیهالسلام هستند. بعدیت زمانی نیست،بلکه بعدیت رتبی است؛ یعنی بعد از آقا امام عصرعلیهالسلام این، شخص اول دنیا است نه اینکه بعدیت زمانی، به این معنا که امام زمان رحلت کنند و بعد از حضرت آنها حکومت کنند، چون دیگر بعدیتی نیست.
پس سیره حضرت مهدی علیهالسلام طبق این روایت صحیحی کهنقل کردیم با سیاست نظامی و جنگی نبی مکرمصلیالله علیه و آلهیا امیر المومنینعلیهالسلام فرق میکند.
روایت دیگری تقریبا به همین مضمون در کتابهای ما آمده که هر چند سند آن ممکن است مشکل داشته باشد ولی طور دیگری تحلیل میکند:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِيكٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: لَمَّا هُزِمَ النَّاسُ يَوْمَ الْجَمَلِ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام لَا تَتْبَعُوا مُوَلِّياً وَ لَا تُجِيزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ صِفِّينَ قَتَلَ الْمُقْبِلَ وَ الْمُدْبِرَ وَ أَجَازَ عَلَى جَرِيحٍ فَقَالَ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِيكٍ هَذِهِ سِيرَتَانِ مُخْتَلِفَتَانِ فَقَالَ إِنَّ أَهْلَ الْجَمَلِ قُتِلَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ وَ إِنَّ مُعَاوِيَةَ كَانَ قَائِماً بِعَيْنِهِ وَ كَانَ قَائِدَهُمْ.[5]
« عبد الله بن شریک از پدرش نقل میکند که گفت: روزى كه شورشيان جنگ جمل هزيمت شدند، امير المؤمنين علیهالسلام فرمود: فراريان جنگى را تعقيب مكنيد. مجروحين جنگى را از دم تيغ مگذرانيد. هركس به خانهاش پناه ببرد و در را ببندد در امان است. و در روز صفين، حملهكننده و فراركننده هردو را كشت و مجروحين جنگى را از دم تيغ گذراند.
ابان بن تغلب از راوى حديث مىپرسد: آيا اين دو سيره جنگى باهم تناقض ندارند؟ و راوى حديث مىگويد: نه.یاران حضرت در جنگ جمل سران فتنه، که طلحه و زبیر بودند را کشتند؛ ولی معاویه زنده بود و فرماندهی میکرد.»
رزمندگان جمل، طلحه و زبير- فرمانده شورشيان- را كشته بودند، در نتيجه شورش، سركوب و فتنه خاموش شده بود و فراريان و مجروحان ديگر شورشى و فتنهگر محسوب نمىشدند تا كشتن آنان روا باشد. پس امير مؤمنانعلیهالسلام فرمود: هركس به خانه خود پناه برد و در را ببندد در امان است. اما در جنگ صفين رئيس شورشيان- معاويه- زنده بود و مقر فرماندهيش برپا بود و اگر فراريان و مجروحان زنده مىماندند، مجددا تحت لواى معاويه بر عليه حق سازماندهی شده و مىشوريدند، لذا با وجود زخم و جراحت و يا فرار از معركه، فتنهگر به حساب مىآمدند، لذا كشتن آنان واجب و لازم بود.
ما این روایاتی که بیان میکند که سیرۀ امام عصرعلیهالسلام با سیرۀ نبی مکرمصلیالله علیه و آله و امیر المومنینعلیهالسلام متفاوت است را قبول داریم. در خود این روایات تحلیل و بیان میکند و خود متن دال بر صدور آن است. ولی از نظر علمی میخواهیم بررسی کنیم. پنج روایت شد که یکی از روایات صحیح است و جمعا به حد استفاضه میرسند و وقتی روایات به حد استفاضه برسند، دیگر "یغنینا عن الدراسة السندیة" این مبنا در رجال مرحوم خوئی در شرح حال عبد الله بن عباس، عمر بن حمق و در جاهای متعدد مطرح شده است. پس ما از بررسی سندی این روایات بینیاز هستیم؛ ولی روایت ابو بکر حضرمی که مرحوم کلینی آن را نقل کرده بود، مرحوم مجلسی وقتی این روایت را نقل میکند، میفرماید: "مجهول". مرحوم مجلسی مدقق و محقق است و در فنون مختلف مرد میدان است، بخصوص در علم رجال، مرحوم مجلسی در مورد این روایت میفرماید: "مجهول" سپس بیانی دارد:
و يدل على أنه علیهالسلام إنما أعرض عن سبيهم لضرب من المصلحة و الحكم فيهم مع عدم المصلحة جواز السبي.[6]
« این روایت دلالت دارد بر اینکه امام به جهت مصلحتی از اسیر گرفتن آنها خودداری کرد؛ در حالی که حکم در مورد آنها در صورت عدم وجود مصلحت، جواز اسارت بود.»
بررسی سند روایت
مرحوم مجلسیدر مورد سند این روایت میفرماید: مجهول
چرا این روایت مجهول است؟اصلا مجهول یعنی چه و با مهمل چه فرقی میکند؟
مجهول: نام راوی در کتب رجالی آمده ولی مدح و ذمی در مورد او نشده است. اما مهمل: کسی که اصلا نام او در کتب رجال نیامده است. البته تفاسیر دیگری هم دارد، مرحوم مامقانی دوازده هزار نفر را مجهول میگوید. آیا واقعا همین طور است؟ ایشان اصطلاح خاص خودش رادارد و منظور ایشان مجهول اصطلاحی نیست؛ بلکه مراد ایشان از مجهول کسانی هستند که به نتیجه نرسیده است؛ و این حرف را مرحوم آقا بزرگ مفصل در بعضی کتب در تنقیح المقال آورده است.
اما مجهول بودن این روایت به چه کسی است؟ به جهت ابراهیم بن هاشم است؟!
ابراهیم بن هاشم:
به نظر ما ابراهیم بن هاشم فوق وثاقت است و ما عتاب جمیل و گله دوستانه بر مرحوم شیخ انصاری داریم، شیخ انصاری روایاتی که به ایشان منتهی میشود را حسن میگوید. حسن، کسی است که امامی است، ولیتصریح به عدالت او نشده است. در حالی که ابراهیم بن هاشم فوق وثاقت است و توثیق هم از پسرش دارد. فرزند او در مقدمه تفسیرش میفرماید: من از ثقات نقل میکنم؛ و یکی از کسانی که در این کتاب هست، پدر او است. این توثیق عام، به توثیقات خاص منحل میشود؛ پس مجهول بودن روایت به ایشان نیست.
یونس بن عبد الرحمن: ایشان هم مجهول نیست.
ابو بکر حضرمی: ایشان هم مجهول نیست.
اسماعیل بن مرار:
مرحوم مامقانی در مورد ایشان بحث مفصلی دارند ولی همان که مرحوم مجلسی فرمودند، نام او در کتب رجالی آمده ولی توثیق و مدح و ذمی ندارد لذا متاخرین سعی کردند او را از مجهول بودن خارج کنند، فقطشیخ طوسی میفرماید: "روی عن یونس بن عبد الرحمان و روی عنه ابراهیم بن هاشم" و هیچ جرح یا تعدیلی نمیکند.
مرحوم بهبهانیدر تعلیقه الفوائد الرجالیة میفرماید:
و ربّما يظهر من عبارة محمد بن الحسن بن الوليد الوثوق به، حيث قال: كُتُب يونس بن عبد الرحمن التي هي بالروايات كلّها صحيحة معتمد عليها، إلّا ما ينفرد به محمد بن عيسى عن يونس، و لم يروه غيره، فإنّه لا يعتمد عليه و لا يفتى به، و ما ذكرنا سيجيء في ترجمة يونس، بل ربّما يظهر منه عدالته سيّما بملاحظة حاله، و ما سيذكر في محمد ابن أحمد بن يحيى، و ما ذكر في إبراهيم بن هاشم، قيل: و ربّما يستفاد من رواية إبراهيم بن هاشم عنه نوع مدح، لما قالوا من أنّه أوّل من نشر حديث الكوفيين بقمّ، و أهل قمّ كانوا يخرجون الراوي بمجرّد توهّم الريب فيه، فلو كان إسماعيل فيه ارتياب لما روى عنه إبراهيم.
قلت: و ربّما يؤيّده أنّهم- بل و غيرهم أيضا- كثيرا ما كانوا يطعنون بأنّه كان يروي عن الضعفاء و المجاهيل و يعتمد المراسيل، كما هو ظاهر من تراجم كثيرة، بل كانوا يؤذون، و أيضا استثنوا من رجال نوادر الحكمة و رواياته ما استثنوا، و لم نجد شيئا من ذلك في إبراهيم، بل ربّما يوجد فيه خلاف ذلك، كما مرّ في ترجمته، فتأمّل هذا، و فيه بعض الأمارات المفيدة للاعتداد الّتي أشرنا إليها في صدر الكتاب، مثل كونه كثير الراوية و غيره، فلاحظ. انتهى.[7]
« چه بسا از عبارت محمد بن حسن بن ولید وثاقت او استفاده میشود زیرا گوید: کتابهای یونس بن عبد الرحمان که دارای روایاتی است که همه آن روایات صحیح و مورد اعتماد است مگر آن روایاتی که به محمد بن عیسی از یونس متفرد است و غیر او روایت نکرده است که بر آن اعتماد نمیشود و برطبق آنها فتوا داده نمیشود. و چه بسا عدالت او استفاده میشود به خصوص با در نظر گرفتن حال او. و گفته شده است: از روایت کردن ابراهیم بن هاشم از او نوعی مدح او استفاده میشود زیرا گفتند او اولین کسی بود که احادیث کوفیان را در قم نشر داد و اهل کوفه چنین بودند که راوی را به مجرد توهم شک نسبت به او، اخراج میکردند پس اگر در اسماعیل شکی بود، ابراهیم از او روایت نمیکرد.
و چه بسا این مطلب را تایید میکند اینکه آنها بلکه غیر آنها بسیار مذمت میکردند که فلانی از ضعفاء و مجاهیل روایت میکند و بر احادیث مرسل اعتماد میکند همچنان که این مطلب از تراجم بسیاری ظاهر است بلکه مور اذیت بودند، همچنین از رجال نوادر الحکمه استثناء میکردند و روایات او استثناء نکردند اما چیزی از اینها را در مورد ابراهیم بن هاشم نمییابیم بلکه خلاف آن را مییابیم همچنان که در ترجمه او گذشت پس در این مطلب تامل کن. و در مورد او بعضی از امارات مفید که در اول کتاب به آنها اشاره کردیم، هست مانند کثیر الروایه بودن و... »
ابن ولید کتابهای یونس بن عبد الرحمان را تایید کرد و از جمله کسانی که کتابهای او را روایت کرده اسماعیل بن مرار است. بنا بر این از حرف ابن ولید وثاقت او استفاده میشود.
ما نیز همین فرمایش مرحوم بهبهانی را نصب العین داریم که باید از چهار چوب ثقة نجاشی بیرون بیائیم و از قرائن دیگر هم استفاده کنیم. البته قرائن دیگر را باید طبق مبنا قبول داشته باشیم.
مرحوم مامقانی میفرماید:
بعض ما ذكره و إن كان لا يخلو من مناقشة إلّا أنّ المجموع من حيث المجموع يورث الوثوق بالرجل.و مثل ما أفاده الوحيد ما في منتهى الحائري[8] من أنّه: طعن ابن إدريس- في كتاب البيع في رواية فيها إسماعيل هذا عن يونس- في يونس المتّفق على ثقته. و لم يطعن في إسماعيل، و هو- و إن كان غريبا لكنّه- يدلّ على الاعتماد على إسماعيل.فما في مجمع البرهان و المدارك و غيرهما من تضعيف الرواية التي هو فيها برميه بالجهالة لم يقع في محلّه.[9]
« بعض آنچه مرحوم بهبهانی ذکر کرد و اگر چه خالی از مناقشه نیست ولی در مجموع وثاقت مترجم را میرساند.و حائری مانند کلام مرحوم وحید را در منتهی المقال فرموده که ابن ادریس در کتاب بیع در روایت اسماعیل از یونس، گفته یونس اشکال دارد (یونسی که همه بر وثاقت او اتفاق دارند) و به اسماعیل اشکالی نگرفته است و این کلام اگرچه عجیب است لکن دلالت دارد بر اینکه او بر اسماعیل اعتماد دارد.پس آنچه در مجمع البرهان و مدارک و غیر این دو از تضعیف روایتی که اسماعیل در آن باشد به رمی او به جهالت، حرف بجائی نیست.»
فرزند مرحوم مامقانی میفرماید:
المترجم حسن، و الرواية من جهته تعدّ حسنة بعد رعاية ما نقلناه عن الأعلام.[10] « مترجم حسن است، و روایت از جهت او بعد از آنچه از بزرگان نقل کردیم، حسن شمرده میشود.»
نتیجه:
این روایت حتی اگر به حد استفاضه نرسد، هیچ مشکل سندی ندارد.