« فهرست دروس
درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

1400/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم

/تأسی به رسول اللهصلی‌الله علیه و آله/شاخصه‌های ظهور و حکومت امام زمان

موضوع: شاخصههای ظهور و حکومت امام زمان / تأسی به رسول اللهصلی‌الله علیه و آله /

 

بحث ما پیرامون مصادیق عدالت مهدوی بود که یکی از مهمترین و بزرگترین شاخصههای حکومت امام عصرعلیه‌السلام است، به روایتی از شیخ طوسی از محمد بن مسلم از امام باقرعلیه‌السلام رسیدیم که محمد بن مسلم سوال میکند: سیره و روش و سیاست امام عصرعلیه‌السلام در هنگام ظهور چیست؟ امام باقر علیه‌السلام فرمودند: سیاست ایشان همان سیاست نبی مکرمصلی‌الله علیه و آله است، راوی عرض کرد: سیره پیامبرصلی‌الله علیه و آله چگونه بود؟ امامعلیه‌السلام فرمودند: "ابطل ما کان فی الجاهلیة

عرض کردیم مرحوم مجلسی در فقه الحدیث توضیحاتی میدهند، میفرماید: یعنی همان طوری که پیامبر اکرمصلی‌الله علیه و آله بر اساس این قاعده فقهی که الآن مطرح است " الاسلام یجب ما قبله"، پیامبر اکرمصلی‌الله علیه و آله بر این اساس با مردم برخورد کردند، خط بطلان بر آنچه در جاهلیت بود، کشیدند و گذشته انسانها را ندیده گرفتند"الاسلام یجب"، خوب آنجا "الاسلام یجب" دارد و اینجا صحبت ایمان است، میخواهد بفرماید: ایمان هم همین طور است "الایمان یجب ما قبله".

ما ناچار شدیم این قاعده فقهی را در کتابهای فقهی خودمان جویا بشویم و بحث کنیم. ظاهرا قاعده مورد اتفاق خاصه و عامه و مورد اعتماد و قبول هم است لذا مرحوم همدانی در مورد اشکالی که مرحوم صاحب مدارک بر این قاعده میگیرد، میفرماید: اصلا سزاوار توجه به این اشکال نیست چون این قاعده متسالم علیه است گرچه از عمرو بن عاص و مغیره است ولی خوب شواهد دارد، از حضرت ام سلمه و دیگران شواهد دارد پس اعتنائی به آن اشکال نمیشود و این قاعده مقبول، مشهور و مورد عمل است و سیره پیامبر اکرمصلی‌الله علیه و آله بر همین قاعده بود، انسانها را به گذشتهشان مؤاخذه نمیکردند، میزان وضع فعلی و بعد از اسلام آنها بود، این سیرۀ پیامبر اکرمصلی‌الله علیه و آله بود، امام عصرعلیه‌السلام نیز همین سیره را دارند یعنی "یجب ما قبله".

مصادیق قاعده " الاسلام یجب ما قبله":

در اینجا ما ناچار شدیم مصادیق "یجب ما قبله" را بررسی کنیم، استاد ما آقای مکارم حفظه الله در کتاب القواعد الفقهیة مصادیقی را بیان میکند و میفرماید: آیا "الاسلام یجب" همۀ این مصادیق را میگیرد یا استثناء در آنها هست یعنی پیامبر اکرمصلی‌الله علیه و آلهکه این قاعده را فرمودند، همۀ این موارد را فرمودند یا بعضی از اینها را؟ و امام عصرعلیه‌السلام که طبق سیره پیامبرصلی‌الله علیه و آله عمل میکنند نیز همه این موارد است یا استثناء دارد؟

مثلا "الدیون التی علی عهدته"، شخصی بدهکار است "یسیر بسیرة رسول اللهصلی‌الله علیه و آله" یعنی خود رسول اللهصلی‌الله علیه و آله دیونی که قبل از اسلام گردن شخص بود، بعد از اسلام میفرمود: ساقط است؟

آیا مهر زوجه شخص هم ساقط میشد؟

بدل اتلاف، شخصی مال دیگری را از بین برده است، آیا با اسلام آوردن دیگر لازم نیست بدهیاش را بپردازد؟

چیزی را در جاهلیت به نذر یا غیر آن بر خودش لازم کرده و در اعتقادش هم درست بوده و در شرع هم نذر درست است، آیا بعد از اسلام او، باطل میشوند که در زمان امام عصرعلیه‌السلام هم باطل باشند؟

اموالی که شرعا محرَم است و شخص آنها را در جاهلیت از طریق قمار و کارهای فاسد اکتساب کرده است، و این اموال را در زمان اسلام دارد یا در دوره امام عصرعلیه‌السلام ایمان آورد و این اموال را دارد، الاسلام یجب یعنی دیگر این اموال اشکالی ندارد؟

کارهایی که اثر وضعیش باقی میماند مثل جنابت، رضاع، "الاسلام یجبّ" یعنی این آثار را برمیدارد؟

اگر تطلیقات (سه طلاقه) طبق مبنای ما واقع شود، آیا زمان ظهور هم آثار وضعی آن این است که دیگر نمیتوانند ازدواج بکنند تا اینکه با زوج دیگری ازدواج کند یا این اثر برداشته میشود و شخص میتواند بدون ازدواج زوجه با زوج دیگر با او ازدواج کند؟

آیا قصاص به اسلام یا ایمان شخص برداشته میشود؟

آیا حد شرعی شربخمر یا ارتکاب فحشاء برداشته میشود؟

اگر حکم شرعی تعلق گرفته اما موضوع آن قبل از اسلام شخص بوده مثلا اموال زکوی شخص قبل از اسلام او به حد نصاب رسیده بود و او زکات آن را پرداخت نکرده بود بعد اموال را از دست داد سپس اسلام آورد، آیا حکم وجوب زکات از او برداشته میشود؟

ما لیس له القضاء و وجوبه دائم، شخص استطاعت مالی داشته و حج بر او واجب بوده، آیا این حج قضا ندارد، شخص روزی مستطیع بود ولی الآن مستطیع نیست، آیا چون یک روزی مستطیع بود و الآن فقیر است به اعتبار قبل هنوز حج بر او واجب است؟

قضای عبادات مانند نماز و روزه، الاسلام یجب قضای آنها را برمیدارد؟

کارهایی که معصیت خداوند باشد " إن الله لا یغفر أن یشرک و یغفر ما دون ذلک" مشرک بوده، ظالم بوده، مفسد فی الارض بوده، قاطع رحم بوده ثم اسلم، آیا اینها بخشیده میشود؟

اینجا محل بحث است، پس اینکه تأکید میشود "یسیر بسیرة رسول الله و یهدم ما کان قبله" و قاعده "الاسلام یجب ما قبله"، ما باید ببینیم حدود و دایره این قاعده چقدر است؟ و آیا پیامبر اکرمصلی‌الله علیه و آله تمام این موارد را میفرمودند: "یجب"؟ آیا امام عصرعلیه‌السلام تمام این موارد را؟"الاسلام یجب" یا "الایمان یجب" همه این موارد را؟ امام عصرعلیه‌السلام برای احیای حقوق میآید یا استغفر الله برای پایمال حقوق؟

لذا استاد ما آقای مکارم میفرماید: شکی نیست که قاعده "یجب" همه این موارد را شامل نمیشود، عقودی که سابق بر اسلام یا ایمان بوده، برداشته نمیشود؛ دیونی که قبلا بر عهده شخص بوده، برداشته نمیشود و به تبع زمان امام عصرعلیه‌السلام هم همین طور است. مهر همسر که قبل از اسلام یا ایمان بر عهده شخص بوده، برداشته نمیشود. همه اینها باید ادا و وفا بشود حتی اگر شخص اسلام آورد.

اما بعضی از این قاعده استفاده عموم کردند که همه اینها که گفتیم و چون خیلی از آنها تخصیص میخورد، تخصیص اکثر لازم میآید و تخصیص اکثر هم قبیح است پس عموم قاعده مشکل دارد. به بیان دیگر به قاعده اشکال میگیرند که چون قطعا به عموم آن عمل نمیشود و باید تخصیص بخورد و تخصیص زیادی هم میخورد پس قاعده مشکل دارد.

این حرف، حرف درستی نیست، قاعده مسلَم است "الاسلام یجب ما قبله" پیامبر اکرمصلی‌الله علیه و آله بر همین اساس رفتار کردند و امام زمان نیز بر همین اساس رفتار خواهند کرد اما موارد دیون و مانند آن را شامل نمیشود پس دائره "یجب ما قبله" برای ما معلوم است که امور عبادی که گردن خود شخص است را شامل میشود اما امور مالی، اصلا مقتضای عدالت این است که اینها بجا آورده شود. اگر خونی گردن کسی بوده دیگر او را قصاص نمیکنند. به هر حال "الاسلام یجب" یا "الایمان یجب" عام نیست.

روایت متعارض

جلسه قبل یکی از فضلا اشکال کردند که روایت "یسیر بسیرة رسول الله صلی‌الله علیه و آله" با روایت دیگر تعارض دارد، و آن روایت، روایت زراره از امام باقرعلیه‌السلام است،او سوال میکند: " أ یسیر بسیرة محمدصلی‌الله علیه و آله"؟ امامعلیه‌السلام میفرماید: "هیهات هیهات".

أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ الرَّازِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْأَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ صَالِحٌ مِنَ الصَّالِحِينَ سَمِّهِ لِي أُرِيدُ الْقَائِمَ علیه‌السلام فَقَالَ اسْمُهُ اسْمِي قُلْتُ أَ يَسِيرُ بِسِيرَةِ مُحَمَّدٍ صلی‌الله علیه و آله قَالَ هَيْهَاتَ‌ هَيْهَاتَ‌ يَا زُرَارَةُ مَا يَسِيرُ بِسِيرَتِهِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لِمَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله سَارَ فِي أُمَّتِهِ بِالْمَنِ‌ كَانَ يَتَأَلَّفُ النَّاسَ وَ الْقَائِمُ يَسِيرُ بِالْقَتْلِ بِذَاكَ أُمِرَ فِي الْكِتَابِ الَّذِي مَعَهُ أَنْ يَسِيرَ بِالْقَتْلِ وَ لَا يَسْتَتِيبَ أَحَداً[1] وَيْلٌ لِمَنْ نَاوَاه‌.[2]

« به امام باقرعلیه‌السلام گفتم: یکی از صالحین است نام او را برای من ببرید و قائمعلیه‌السلام را قصد کردم، فرمود: نام او، نام من است. عرض كردم: آيا به سيره و روش حضرت محمّد صلی‌الله علیه و آله رفتار مى‌كند؟ فرمود: زراره!: هرگز! هرگز! به سيره او رفتار نمى‌كند. گفتم: فدايت گردم! براى چه؟ فرمود: رسول خدا صلی‌الله علیه و آله با ملايمت و نرمى و مهربانى رفتار كرد [تا دل‌ها را به دست آورد و مردم با آن حضرت الفت گيرند.]، ولى حضرت قائمعلیه‌السلام سياست قتل را در پيش مى‌گيرد و طبق دستورى كه در کتابو عهدی که همراه خود دارد، رفتار مى‌كند و توبه كسى را نمى‌پذيرد یا کسی را به توبه مجبور نمیکند. بنابراين، واى بر كسى كه با او دشمنى ورزد!»

منابع روایت:

غيبة النعماني: ص 236 ب 13 ح 14

نوادر الأخبار: ص 274 ح از غيبت نعماني، با کمی تفاوت «باللين» بدل «بالمنّ».

إثبات الهداة: ج 3 ص 539 ب 32 ف 27 ح از نعماني

حلية الأبرار: ج 5 ص 321 ح 2 ب از غيبت نعماني

بحار الانوار: ج 52 ص 353 ب 27 ح از غيبت نعماني، و فيه: «... باللين ...».

ملحقات إحقاق الحقّ: ج 29 ص از عقد الدرر.

منتخب الأثر: ص 302 ف 2 ب 39 ح از غيبت نعماني.

8. عقد الدرر: ص 385 ب 9 ف 3- بعض روایت، مرسلا، از زرارة، از أبو جعفر علیه‌السلام

9.معجم الأحاديث الإمام المهدي علیه‌السلام: ج‌4 ؛ ص473

ظاهرا تنها مدرک این روایت غیبت نعمانی است.

اما ما باید این روایت را از جهت سند بررسی کنیم زیرا تعارض فرع بر حجیت است، زیرا حجت، با لاحجت، تعارض نمیکند. روایت قبل صحیح بود و ظاهرا مشکلی نداشت؛ اما دو سه نفر در سند این روایت هستند که مشکل دارند.

بررسی سند روایت:

محمد بن حسان رازی: بحث کردیم مشکل داشت.

محمد بن علی کوفی، ابو سمینه[3] : ایشان مشکل دارد.

همین دو نفر در تضعیف این روایت کفایت میکند.

بررسی دلالی روایت متعارض:

این روایت در مورد مسائل نظامی جنگی است، در مسائل نظامی، سیاست جنگی و نظامی امام عصرعلیه‌السلام با برخوردها و سیاستهای نظامی پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرق میکند چون پیامبر اکرمصلی‌الله علیه و آله سعی میکرد مکه را طوری محاصره بکند که خونی ریخته نشود، جهت آن هم این بود که پیامبر اکرمصلی‌الله علیه و آله اول کار بودند و بعد از ایشان حکومتهای دیگری میآمدند و سالها حکومت میکردند لذا پیامبر اکرمصلی‌الله علیه و آله ناچار بود از اول آرام حرکت بکند، پیامبر اکرمصلی‌الله علیه و آله سیزده سال صبر کرد سپس دست به سلاح برد و هنگامی هم که دست به سلاح برد، اسیرها را نکشتند و تا جائی که میشد اسرا را به یک نحوی آزاد میکردند. دستهای اسرایی که در جنگ بدر دستگیر شده بودند را محکم بسته بودند، پیامبرصلی‌الله علیه و آله صدای عمویش را شنید که ناله میکند، سوال کردند که چرا اینطور ناله میکند؟ گفتند: دستهایش را محکم بستند، فرمود: دستهای او را باز کنید، دیگر صدای او نیامد، فرمود: فقط دست او را باز کردید؟ گفتند: بله، فرمود: دست بقیه را هم باز کنید.

سیاست حضرت حتی آن وقتی که بعد از سیزده سال صبر و تحمل و اذیت جانکاه که فرمودند « ما اوذی نبی مثل ما اوذیت»، آنها با خود پیامبر و اصحاب مخلص پیامبر چه کردند؟ با عمار چه کردند؟ با مادر عمار چه کردند؟ با پدر عمار چه کردند؟ اسیر را شکنجه و اعدام میکردند، انتقام میگرفتند اما پیامبر اکرمصلی‌الله علیه و آله چگونه برخورد کردند؟ با مهر و رأفت و با برخوردهای ملایم و آرام و تا آنجایی که پیامبر اکرمصلی‌الله علیه و آله میتوانست دستور میداد که با رفق و ملایمت برخورد کنند و اینکه آنها مخیر هستند اسلام بیاورند یا جزیه پرداخت کنند اما سیاست نظامی امام عصرعلیه‌السلام فرق میکند زیرا دیگر حکومتی بعد از حکومت حضرت نیست و هر چه هست حکومت الهی است لذا کسانی که مانع تشکیل آخرین حکومت الهی هستند یعنی میخواهند با اراده خداوندبجنگند و اینها چیزی را که خداوند عز و جل فرض کرده"لو لم یبق من الدنیا الا یوم" این حتم است، این میعاد است "و الله لا یخلف المیعاد"، اینها میخواهند با این میعاد بجنگند لذا حضرت با قدرت با آنها برخورد میکند.

امیر المومنینعلیه‌السلام نیز همان سیاست پیامبرصلی‌الله علیه و آله را پیش کشیدند، در جنگ جمل امیر المومنین علیه‌السلام کان له یعنی حق مولا بود و جزء اختیارات ایشان بود و میتوانستند که به مجروحین تیر خلاص بزنند و فراریها را تعقیب کنند اما این کار را نکردند و صبر کردند زیرا میدانستند که بعد از خودشان حکومت دست بنی امیه است که به صغیر و کبیر رحم نمیکنند، اگر حضرت این سیاست جنگی را اعمال میکرد، آنها به شیعهها فشار میآوردند و شیعهها را اذیت میکردند و وجهه شرعی هم به آن میدادند که کار علی علیه‌السلام نیز اینگونه بود و به این وسیله شیعهها را از بین میبردند. در بخارا زمان شیخ الشریعه، نامه به شیخ الشریعه فرستادند، آن را ببینید که اینها با شیعه چه کردند.

 


[1] أي لا يقبل التوبة من محاربيه إذا كانوا غير ضالّين و لا شاكّين، و لا ينافى ذلك قبول توبة من كان على ضلال فاستبصر انما يقتل من كان على كفر عن بينة. و في بعض النسخ« و لا يستنيب أحدا» أي يتولى الأمور العظام بنفسه. و لكن لا يناسب المقام و ما في الصلب أنسب.
[2] الغيبة للنعماني ؛ النص ؛ ص231.
[3] در جلسات 33 و 34 هم درباره شخصیت ایشان بحث می‌شود.
logo