« فهرست دروس
درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

1400/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

/تأسی به رسول اللهصلی‌الله علیه و آله/شاخصه‌های ظهور و حکومت امام زمان

موضوع: شاخصههای ظهور و حکومت امام زمان / تأسی به رسول اللهصلی‌الله علیه و آله /

 

بحث ما پیرامون بحث سابق عدالت مهدوی بود که یکی از شاخصههای مهم و بارز حکومت امام عصرعلیه‌السلام است، روایتی را که در این زمینه نقل کردیم، روایت تهذیب بود که "یسیر بسیرة رسول الله صلی‌الله علیه و آله" خط و مشی امام عصرعلیه‌السلام همان خط و مشی نبی مکرمصلی‌الله علیه و آله است.

این روایتی که از تهذیب نقل کردیم اولا از نظر سند هیچ مشکلی ندارد و ثانیا بر فرض ضعف سند شواهد دارد:

روایت دوم

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ:سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ علیه‌السلام فَقُلْتُ إِذَا قَامَ‌ الْقَائِمُ‌ علیه‌السلام بِأَيِّ سِيرَةٍ يَسِيرُ فِي النَّاسِ فَقَالَ يَهْدِمُ مَا قَبْلَهُ كَمَا صَنَعَ‌ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله وَ يَسْتَأْنِفُ الْإِسْلَامَ جَدِيداً.[1]

« عبد الله بن عطاء گفت: از امام باقرعلیه‌السلام سوال کردم، گفتم: هنگامی که قائمعلیه‌السلام قیام کرد، روش و سیره ایشان در بین مردم چگونه است؟ فرمودند: قراردادها و پیمانها و قوانین قبل را از بین میبرند همچنان که رسول خداصلی‌الله علیه و آله انجام دادند و از نو اسلام را در جهان تطبیق میدهد.»

رفاعة بن موسی نخاس:

مرحوم شیخ طوسی در فهرست ایشان را نقل کردند، میفرماید: ثقة.

مرحوم نجاشی فرمودند:

كان ثقة في‌ حديثه‌ مسكونا إلى روايته، لا يعترض عليه بشي‌ء من الغمز، حسن الطريقة. له كتاب مبوب في الفرائض.[2] «او در حدیث ثقه بود و به روایت او اطمینان است، چیزی در ذم او گفته نشده است و ولایتمدار بود و او کتابی در فرائض دارد.»

ابن داوود هم او را توثیق کرده است.

وجیزه، بلغه و مشترکات و علامه ایشان را توثیق کردند.

علامه فرمودند: کسی که ایشان را به فطحیه نسبت بدهد، اشتباه کرده است؛ رفاعه ثقه و مذهب او صحیح است.

مرحوم مامقانی مفصل در مورد ایشان بحث کرده است و ولد ایشان هم خلاصه بحث را بیان کردند:

إنّ نظرة خاطفة في‌ ترجمة المعنون‌ تثبت أنّه من ثقات الرواة الأجلّاء من دون غمز فيه، نعم كان في برهة قصيرة واقفيّا ثم اهتدى، فعليه يجب عدّ المعنون ثقة جليلا، و عدّ روايته صحيحة، فتفطّن.[3]

« با نگاه سریع در شخصیت ایشان ثابت میکند که او جزو روات ثقه و از بزرگان بدون اینکه ضعفی در او باشد، هست بله مدتی واقفی بود سپس هدایت یافت بنابراین معنون ثقه و جلیل است و روایات او صحیح است.»

پس روایتی را که ما از تهذیب نقل کردیم، شواهد دارد و این روایت یکی از شواهد آن است که غیبت نعمانی نقل میکند.

روایت سوم

وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ يَحْيَى بْنِ يَعْلَى عَنْ أَبِي مَرْيَمَ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ علیه‌السلام أَخْبِرْنِي عَنِ الْقَائِمِ علیه‌السلام فَقَالَ وَ اللَّهِ‌ مَا هُوَ أَنَا وَ لَا الَّذِي تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْنَاقَكُمْ وَ لَا يُعْرَفُ وِلَادَتُهُ‌[4] قُلْتُ بِمَا يَسِيرُ قَالَ بِمَا سَارَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله هَدَرَ مَا قَبْلَهُ وَ اسْتَقْبَلَ.[5]

« عبد اللّه بن عطا گويد: به ابو جعفر امام باقر علیه‌السلام گفتم: از قائم به من خبر ده؟! فرمود: به خدا آن، من نيستم و نه كسى كه گردن‌هايتان را به‌سوى او مى‌كشيد! او کسی است که ولادتش شناخته نمى‌شود. گفتم: با چه سيرتى رفتار مى‌كند؟!فرمود: با سيرتى كه رسول خدا صلی‌الله علیه و آله عمل كرد؛ ما قبل را از بين مى‌برد و آينده را مى‌سازد.»

این روایت را نعمانی نقل میکند و هر کسی هم که این روایت را نقل کرده از نعمانی نقل کرده است حتی اهل سنت عقد الدرر از نعمانی نقل میکند.

مشکلی در ارتباط با سند آن هست و آن عباد بن یعقوب رواجنی است و ارزش این را دارد که ما چند جلسهای در مورد او بحث کنیم، ایشان خیلی مورد انتقاد و هجمه عامه است و ما هم متاسفانه حق او را ادا نکردیم.

عباد بن یعقوب رواجنی

ذهبی در میزان الاعتدال میگوید:

عباد بن یعقوب (خ، ت، ق) الأسدی الرواجنی الکوفی، من‌ غلاة الشيعة و رءوس البدع لكنّه صادق في الحديث‌.« او از غلات شیعه (غلات شیعه را مسلمان نمیدانند در عین حال بخاری از او نقل میکند) است و از سران بدعت است لکن در حدیث صادق است.»

عجیب است ذهبی در مورد غلات شیعه میگوید: الکذب شعارهم و التقیة دثارهم لا اعرف صدوقا لهم.حال در مورد عباد میگوید: از غلات شیعه ولی در حدیث صادق است.

سپس میگوید:

و قال صالح جزره كان عباد ابن یعقوب يشتم عثمان، و سمعته يقول: اللّه أعدل من أن يدخل طلحة و الزبير الجنّة، قاتلا عليّا بعد أن بايعاه. « و صالح جزره گفت: عباد به عثمان ناسزا میگفت و میگفت: خداوند عادلتر از آن است که طلحه و زبیر را وارد بهشت کند، با علی پس از بیعت با او، جنگ کردند.»

گاهی هم نقل میکند:

قال القاسم بن زكريّا المطرز: دخلت على عباد بن يعقوب و كان يمتحن من سمع منه؛ فقال: من حفر البحر؟ قلت: اللّه، قال: هو كذلك و لكن من حفره؟ قلت:يذكر الشيخ، فقال: حفره عليّ. قال: فمن أجراه؟ قلت: اللّه، قال: هو كذلك و لكن من أجراه؟ قلت: يفيدني الشيخ، قال: أجراه الحسين. و كان مكفوفا، فرأيت سيفا، فقلت: لمن هذا؟ قال: أعددته لا قاتل به مع المهدي. فلمّا فرغت من سماع ما أردت منه دخلت، فقال: من حفر البحر؟ قلت: معاوية و أجراه عمرو بن العاص، ثمّ وثبت و عدوت؛ فجعل يصيح: أدركوا الفاسق عدوّ اللّه فاقتلوه!

« قاسم بن زکریا گفت: بر عباد بن یعقوب وارد شدم و او شاگردانش را امتحان میکرد، گفت: چه کسی دریا را حفر کرد؟ گفتم: خدا، گفت: اینچنین است لکن چه کسی آن را حفر کرد؟ گفتم: شما بگوئید، گفت: علیعلیه‌السلام حفر کرد. گفت: چه کسی آن را جاری کرد؟ گفتم: خدا، گفت: اینچنین است لکن چه کسی جاری کرد؟ گفتم: استاد مرا افاضه کند، گفت: حسینعلیه‌السلام آن را جاری کرد. و در خانه او شمشیری را دیدم، گفت: این برای چیست؟ گفت: آن را برای این تهیه کردم به وسیله آن همراه مهدی جنگ کنم.

پس چون از سماع آنچه اراده کرده بودم فارغ شدم، وارد شدم، گفت: چه کسی دریا را حفر کرد؟ گفتم: معاویه و عمرو بن عاص هم آن را جاری کرد سپس فرار کردم، او فریاد زد: آن فاسق دشمن خدا را بگیرید و بکشید!»

البته شاید این سخنان را به او نسبت داده باشند تا چهرهاش را تخریب کنند.

و میگوید:

محمد بن جریر سمعت عبادا یقول: من لم يتبرّأ في صلاته كلّ يوم من أعداء آل محمّد حشر معهم.« عباد میگفت: کسی که در نماز هر روزش از دشمنان آل محمد برائت نجوید، با آنها محشور شود.»

تبرّی او خیلی قوی بوده است. بنا بر این حدس ما این است که عامه این سنخ روایات را ساختند که بگویند ایشان علیّ اللهی بوده است، به نظر ما او از شخصیتهای نمونه بوده و هر چه شخصیت بزرگتر باشد، بیشتر بر علیه او هجمه است.

ذهبی ناراحت شده، میگوید:

قلت: فقد عادى آل عليّ آل العباس، و الطائفتان آل محمّد قطعا فممّن نتبرّأ! بل نستغفر للطائفتين‌ و نتبرّأ من عدوان المعتدي، كما تبرّأ النبيّ صلی‌الله علیه و آله ممّا صنع خالد لمّا أسرع في قتل بني جذيمة، و مع ذلك فقال:"خالد سيف سلّه اللّه على المشركين". فالتبری من ذنب سیغفر لا یلزم منه البراءة من الشخص.

« آل علی با آل عباس دشمن بودند، و هر دو طائفه آل محمدصلی‌الله علیه و آله هستند پس از چه کسی تبرأ بجوییم! بلکه برای هر دو طائفه استغفار میکنیم و از دشمنان برائت میجوییم همچنان که پیامبرصلی‌الله علیه و آله از کار خالد تبری جست هنگامی که در قتل بنی جذیمه عجله کرد و با این وجود فرمود: خالد شمشیری بود که خداوند بر مشرکان مسلط کرد پس تبری از گناهی که به زودی بخشیده میشود از آن بلا لازم نمیآید.»

البته نسبت دادن تعبیر «سیف سلّه الله» به پیامبرصلی‌الله علیه و آله از افترائات و اکاذیب است و حتی خود عمر بن خطاب آن را در بحث با ابوبکر رد میکند.

ابن حبان میگوید:

مات سنة خمسین و مأتین و کان داعیة الی الرفض و مع ذلک یروی المناکیر عن المشاهیر فاستحق الترک.و هو الذی روی عن شریک، عن عاصم، عن زر، عن عبد الله، قال رسول الله صلی‌الله علیه و آله: إذا رأیتم معاویة علی منبری فاقتلوه.

« او در سال 250 فوت کرد و دعوتکننده به رفض بود و منکرات را از مشاهیر روایت میکرد پس مستحق ترک است (اگر مستحق ترک است چرا سه تا از صحاح از او نقل میکنند.)و او همان کسی است که از شریک و عاصم و زر روایت میکند که رسول خداصلی‌الله علیه و آله فرمودند: هنگامی که معاویه را بر منبر من دیدید او را بکشید.»

ایشان روایات ناب را نقل میکند. برای همین آنها نمیپذیرند.

مرحوم مامقانیمیفرماید:

و عن السّمعانى فى الانساب كان‌ رافضيّا داعية الى‌ الرّفض‌.... و يروى حديث ابيبكر انه لا يفعل خالد ما امرته و عن ابن حجر فى تفسير سورة الطّلاق من كتاب تلخيص كتاب تخريج احاديث الكشّاف عباد بن يعقوب رافضى الى غير ذلك من كلمات العامّة الناصّة برفضه‌.[6]

« سمعانی میگوید: او رافضی و دعوتکننده به رفض بود... رو حدیث ابو بکر را روایت میکند که خالد آنچه به او امر کردم را انجام ندهد (قضیۀ ترور امیر المومنینعلیه‌السلام در نماز) و از ابن حجر در تفسیر سوره طلاق میگوید: عباد بن یعقوب رافضی.»

مرحوم وحید بهبهانی و فرزندشمیفرماید:

الحق كونه من الخاصّة بل من اجلّاتهم و اعلامهم و الفضل ما شهدت به الأعداء انتهى‌. و سبقه الى ذلك المولى الوحيد حيث قال ره و حكم فى الفهرست بانّه عامى و لعلّه لانّه يتّقى شديدا كما وقع منه‌ بالنّسبة الى كثير ممّن ظهر كونهم من الشّيعة انتهى و قال ايضا انّه مضى فى الحسن بن محمّد بن احمد ما يشير الى نباهته و كونه من المشايخ المعروفين بل ربّما يظهر منه كونه من الشّيعة. الخ‌

« به تحقیق او از خاصه شیعه بلکه از بزرگان و شخصیتها است و فضل آن چیزی است که دشمنان به آن شهادت دهند. و شیخ در فهرست حکم کرده به اینکه او عامی است شاید حکم شیخ به جهت تقیۀ شدید او بوده همچنان که نسبت به کثیری از کسانی که ظاهر شیعه بودن آنها بوده چنین کرده است و همچنین گوید: در حسن بن محمد بن احمد گذشت که او از مشایخ معروف بلکه چه بسا ظاهر است که او از شیعه است.»

مرحوم مامقانی مطالب مفصلی را در مورد ایشان نقل میکند، میفرماید:

و يدلّ على تشيّع الرّجل امور الاوّل تصريح اهل السّنة و الجماعة برفضه و تشيّعه‌ الثّانى انّ تاليفه فى اخبار المهدى علیه‌السلام كتابا يدلّ على كونه اماميّا لا يقال انّ المهدى و ظهوره ممّا لم ينكره عالم و لا عامى من العامّة و لا من الشّيعة لتواتر الأخبار به و بظهوره عن النّبى صلی‌الله علیه و آله و انّما خلافنا مع القوم فى انّه ابن العسكرى علیه‌السلام و انّ اسمه م ح م د و انّه حى غائب سوف يظهروهم يقولون انّه لم يولد بعد و اسمه محمّد بن عبد اللّه و يلقّب بالمهدى فلعل كتاب الرّجل فى اخبار المهدى نحو ما عند العامة و هذا كتاب البيان فى اخبار صاحب الزّمان للكنجى من العامّة كلّه ينطبق على معتقدهم فى المهدى الّا القليل منه لانا نقول انا و ان لم نشاهد كتابه الّا انّ ظاهر الناقلين له كونه فى الأخبار المنطبقة على مذهبنا فيه عليه السّلام دون مذهب العامّة لكن الأنصاف انّ تعقيب الشّيخ ره رميه بالعاميّة بانّ له كتاب اخبار المهدى علیه‌السلام يكشف عن عدم منافاة ما فى كتابه للعاميّة و عدم دلالته على اماميّته مضافا الى انّ الرّجل مات سنة خمسين او احدى و خمسين و مأتين و ذلك قبل ولادة مهدينا عجّل اللّه تع فرجه و جعلنا من كلّ مكروه فداه بخمس سنين او ستّ فالاخبار الّتى يرويها فى كتابه ليست اخبارا عن وجوده لانّه لم يوجد ح و لا انّ والده هو الإمام العسكرى علیه‌السلام لانّه علیه‌السلام الى ان توفّى ما كان العموم يعتقدون بوجود ولد له اصلا فلابدّ و ان تكون اخباره هى اخبار الظّهور الّذى يشترك فيها العامّة و الخاصّة الثالث قول السيّد صدر الدّين ره فى تعليقه على المنتهى وجدت فى كتاب عباد هذا نصوصا اربعة فى انّ الائمّة اثنا عشر.

« اموری بر تشیع مترجم دلالت میکند: اول: تصریح اهل سنت و جماعت به رفض و تشیع او؛ دوم: او کتابی در اخبار مهدیعلیه‌السلام تألیف نموده که دلالت بر امامی بودن او دارد.

گفته نشود: که مهدیعلیه‌السلام و ظهور او از چیزهایی است که هیچ عالمی از عامه و شیعه انکار نمیکند زیرا روایات در مورد حضرت مهدیعلیه‌السلام و ظهور او از پیامبرصلی‌الله علیه و آله متواتر است و تنها اختلاف ما با عامه در این است که او فرزند امام عسکریعلیه‌السلام و اسم او م ح م د و او زنده و غائب است و ظهور خواهد کرد اما آنها میگویند: او متولد نشده و اسم او محمد بن عبد الله و لقب او مهدی است پس شاید کتاب مترجم در اخبار مهدی مانند آنچه نزد عامه است، بوده و این کتاب البیان در اخبار صاحب الزمان کنجی از عامه منطبق بر اعتقاد آنها در مورد مهدیعلیه‌السلام است مگر مقدار کمی از آن.

زیرا میگوییم: ما اگر چه کتاب او را مشاهده نکردیم الا اینکه ظاهر کسانی که از او نقل کردند این است که اخبار او منطبق بر مذهب ما است نه مذهب عامه لکن انصاف این است که چون شیخ پس از رمی او به عامی بودن، ذکر کرده که او کتابی در اخبار مهدیعلیه‌السلام دارد، این کشف میکند از عدم منافات آنچه در کتابش مطابق عامه باشد و عدم دلالت آن بر امامی بودن، مضافا مترجم سال 251 فوت کرد و این قبل ولادت حضرت مهدی است لذا اخباری که او روایت کرده، اخبار از وجود حضرت مهدیعلیه‌السلام نیستزیرا امام در آن هنگام نبوده و در اخبار او اینکه پدر حضرت مهدی علیه‌السلام، امام عسکریعلیه‌السلام است، نیست زیرا عموم مردم تا هنگام وفات امام عسکریعلیه‌السلاماعتقاد به وجود فرزندی برای ایشان نداشتند پس به ناچار اخبار او، اخبار ظهوری است که عامه و خاصه در آن اخبار مشترک هستند.

سوم: قول سید صدر الدین در تعلیقه بر المنتهی که این نصوص اربعه بر ائمه اثنی عشر را در کتاب عباد یافتم.»

فرزند مرحوم مامقانی میفرماید:

من اطلع علی کلمات اعلام علمائنا و اعلام العامة و تأمل فی مضمون روایاته لا یشک بانه امامی، حسن الطریقة، قوی الایمان، فالجزم بحسنه متعین إن لم نحکم بوثاقته.[7] « کسی که کلمات بزرگان علمای ما و بزرگان علمای عامه را ببیند و در مضمون روایات او تامل کند، شک نمیکند که او امامی، طریق او درست و ایمان او قوی است پس جزم به حسن او متعین است اگر به وثاقت او حکم نکنیم.»

پس ایشان روایت "بما سار به رسول الله" را نقل میکند.

روایت چهارم

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ بْنِ عُقْدَةَ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ‌التَّيْمُلِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَخَوَايَ مُحَمَّدٌ وَ أَحْمَدُ ابْنَا الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِمَا عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ وَ عَنْ جُمَيْعٍ الْكُنَاسِيِ‌ جَمِيعاً عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ كَامِلٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ دَعَا النَّاسَ إِلَى أَمْرٍ جَدِيدٍ كَمَا دَعَا إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله وَ إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِيباً وَ سَيَعُودُ غَرِيباً كَمَا بَدَأَ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ.[8]

« ابو بصير از كامل و از امام باقر علیه‌السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «قائم ما چون قيام كند مردم را به امر نوينى دعوت خواهد نمود؛ همان گونه كه رسول خدا صلی‌الله علیه و آله دعوت فرمود (یعنی دعوت و برنامههای امام زمان همان دعوت و برنامههای رسول اللهصلی‌الله علیه و آله است)، و اسلام غريبانه آغاز شد و باز همچنان كه شروع شده غريب خواهد گرديد، و خوشا به حال غريبان.»

پس روایتی که از تهذیب نقل کردیم، هم سند آن درست بود و هم شواهد دارد.

سؤال بعضی از فضلای حاضر در درس: در مورد آن روایت قبلی، روایت قبل از متفردات مرحوم نعمانی است یعنی تا دوره ایشان هیچ منبع دیگری آن را نقل نمیکند، تحلیلی در آن نیست؟

جواب استاد: همین روایت تهذیب که برای آن شواهدی آوردیم از متفردات تهذیب است، ایرادی دارد؟

ادامه سؤال: بالاخره یک استبعادی به ذهن میآید یعنی در یک دورهای که منابع دست اول مهدویت را مینویسند آن هم این روایتی که نمیتوان گفت روایت عام مهدوی است بلکه واقعا از روایات قوی مهدوی است.

جواب:آیا کسی چیزی گفته که متفردات نعمانی را زیر سوال بردند یا هر متفرداتی را؟ اگر یک ثقه همانند شیخ طوسی که صاحب دو کتاب از کتب اربعه است، در یک کتابش همین روایت را نقل کرده و کلینی هم نقل نکرده با اینکه کلینی بیست سال زحمت کشید و روایات را جمع کرد، این روایت را نیاورده یا شیخ صدوق نیاورده حجة بینی و بین الله، فقط مرحوم طوسی آورده و روایت هم که با معتقدات مطابقت دارد و میسازد، آیا این مؤاخذه است، نعمانی هم شخصیت معمولی نیست، نعمانی رحمه‌الله خیلی جلیل القدر و شخصیت بزرگی است، ایشان این روایت را نقل کرده است حالا آنها روی ملاحظاتی اگر روایتی را دیده باشند، نیاوردند یا اینکه بنای آنها بر استقصاء نبوده است. به هر حال عدم نقل همه -یعنی اعراض را- همه نمیگویند اعراض موهن است بلکه مبانی متفاوت است، مبنای مرحوم حائری این استاعراض را موهن میدانند و عمل را هم جابر میدانند و مرحوم آقای خوئی نه اعراض را موهن و نه عمل را جابر میدانند، استاد ماآیة الله وحید قائل به تفصیل هستند، اعراض را موهن میدانند اما عمل را جابر نمیدانند، یکدست نیست لذا اولا باید ثابت کنیم که دیدند و نیاوردند و بر فرض اینکه ثابت بشود که دیدند و نیاوردند شاید جهاتی دارد و آن جهاتش برای ما روشن نیست و نحن ابناء الدلیل.

ادامه سؤال: این مستشرقان بودن یا نبودن یک روایتی مقالات و کتابها مینویسند و نتیجهها میگیرند.

جواب: فرمایش شما متین ولی ما که نمیخواهیم کتاب مغز متفکر جهان شیعه را مطرح کنم، یک حرفهایی را میآورد که اصلا سند ندارد و مدرک ندارد، در مقام تجلیل و تعریف از امام صادق علیه‌السلام چنان امام باقر را میکوبد به یک روایتی که مدرک ندارد، ما او را نمیخواهیم عرض کنیم، ما شیخ طوسی را میگوئیم که از قدما و قریب العهد است، او این روایت را نقل کرده و روایت هم که مشکل سندی ندارد و مشکل دلالی هم ندارد و شواهد هم دارد چرا نپذیریم؟ میفرمائید: آنها نیاوردند، خوب نیاورده باشند، مگر بنای آنها این بوده که هر روایتی را بیاورند، احتمال این هست که این روایت طبق روال کار او نبوده است، مقام استقصاء نیست. عدم نقل دیگران دلیل بر این نیست که روایت مشکل داسته باشد، شاید با مبنایشان یا روالی که در کتاب پیش کشیدند با نقل این روایت نمیسازد.

 


[1] الغيبة للنعماني ؛ النص ؛ ص232.
[2] رجال النجاشي ؛ ص166.
[3] تنقيح المقال في علم الرجال (ط الحديثة) ؛ ج‌27 ؛ ص334.
[4] أي هو الذي لا تعرف ولادته، و في بعض النسخ« لا يعرف و لا يؤبه له».
[5] الغيبة للنعماني ؛ النص ؛ ص169.
[6] تنقیح المقال فی علم الرجال ؛ ج38 ؛ ص176.
[7] تنقیح المقال فی علم الرجال ؛ ج38 ؛ ص199.
[8] الغيبة للنعماني ؛ النص ؛ ص320.
logo