1400/07/24
بسم الله الرحمن الرحیم
گونه شناسی روایات مهدوی احمد بن هلال عبرتائی/ بررسی مبانی و مسائل مهدویت /کلام
موضوع: کلام / بررسی مبانی و مسائل مهدویت / گونه شناسی روایات مهدوی احمد بن هلال عبرتائی
بحث ما در مورد شاخصههای حکومت امام عصر علیهالسلام بود، بحث عدالت و مصادیق عدالت را مطرح کردیم، یکی از مصادیق عدالت مسئله طواف بود که کسانی که طواف مستحبی انجام میدهند مطاف را در اختیار کسانی قرار دهند که طواف واجب بر عهده دارند، در سند این روایت آقای عبرتائی بود که ما او را تضعیف کردیم و ناچار شدیم که نگاهی به روایات او داشته باشیم زیرا روایات متعددی در باب مهدویت دارد، اولین روایتی که بحث کردیم انصافا متن آن قوی بود « اللهم عرفنی نفسک...» و نکات دیگری که از امام صادق علیهالسلام در روایت بود و همه آن شاخصهها و مواصفات محقق شده است لذا ما روایت را میپذیریم قوت متن و صدق خبری دارد.
اما نسبت به مخبر تامل داریم و گفتیم که روایت دیگری از زراره به همین مضمون نقل شده است که عبرتائی در سند آن نیست و ما روایت دوم را شاهد قرار میدهیم منتها همین روایت دوم هم مشکل دارد و مشکل آن عبد الله بن موسی بود و به همین لحاظ مرحوم مجلسی روایت را تضعیف میکند و میفرماید: مجهول و ما بحث کردیم که علت جهالت همین عبد الله بن موسی است که مشترک بین دو نفر است: یکی فرزند امام کاظم علیهالسلام است و یکی به چهار واسطه فرزند امیر مومنان علیهالسلام است ، آنکه فرزند امیر مومنان علیهالسلام است اصلا روایت ندارد و معلوم هم نیست که اثنی عشری باشد. آنکه مورد بحث است همین فرزند امام کاظم علیهالسلام است و مشکل او تنها این بود که فتوا میداد و امام او را نهی کرد و ظاهرا دیگر چنین نکرد ولی بالاخره هر کدام که باشد توثیق ندارد.
توضیح متن روایت اول عبرتائی:
إِنَّ لِلْغُلَامِ غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ قَالَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ يَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ.
بعضی از شبکههای معاند و وهابی این را خیلی مطرح میکنند که چطور میشود امام بترسد، ائمۀ دیگر علنی و ظاهر بودند چرا امام زمان باید غائب باشد. باید در جواب بگوئیم که قبل از ائمه علیهمالسلام نیز یک سری انبیاء علیهمالسلام هم غائب بودند و ترس داشتند، خود نبی مکرم صلیالله علیه و آله از خوف قتل به غار ثور رفتند و در آنجا مخفی شدند، حضرت موسی علیهالسلام فرمودند: «فررت منکم لما خفتکم» و قیاس امام عصر علیهالسلام با ائمۀ دیگر قیاس مع الفارق است، بعد از قیام امام حسین علیهالسلام ائمۀ طاهر علیهمالسلام به حسب ظاهر برنامهای برای سرنگون کردن حکومتها نداشتند و حکام این را میدانستند و با این وجود ائمه علیهمالسلام را تحت فشار قرار میدادند ولی امام عصر علیهالسلام در سرلوحۀ برنامه حضرت جمع کردن بساط حکام جور است و الآن هم که مأمور به قیام نیست، اگر علنی در بین مردم باشد، دشمنان به او آسیب میرسانند. اما مسئلۀ خوف "یخاف قتل نفسه" همین مسئله را امیر مومنان علیهالسلام نیز مطرح کردند:
رُوِيَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام كَانَ جَالِساً فِي بَعْضِ مَجَالِسِهِ بَعْدَ رُجُوعِهِ مِنْ نَهْرَوَانَ فَجَرَى الْكَلَامُ حَتَّى قِيلَ لَهُ لِمَ لَا حَارَبْتَ أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ كَمَا حَارَبْتَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ مُعَاوِيَةَ؟
فَقَالَ عَلِيٌّ علیهالسلام إِنِّي كُنْتُ لَمْ أَزَلْ مَظْلُوماً مُسْتَأْثَراً عَلَى حَقِّي فَقَامَ إِلَيْهِ الْأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لِمَ لَمْ تَضْرِبْ بِسَيْفِكَ وَ لَمْ تَطْلُبْ بِحَقِّكَ؟ فَقَالَ يَا أَشْعَثُ قَدْ قُلْتَ قَوْلًا فَاسْمَعِ الْجَوَابَ وَ عِهْ وَ اسْتَشْعِرِ الْحُجَّةَ إِنَّ لِي أُسْوَةً بِسِتَّةٍ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ ص- أَوَّلُهُمْ نُوحٌ حَيْثُ قَالَ رَبِّ إِنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ[1] فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ قَالَ هَذَا لِغَيْرِ خَوْفٍ فَقَدْ كَفَرَ وَ إِلَّا فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ وَ ثَانِيهِمْ لُوطٌ حَيْثُ قَالَ- لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ[2] فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ قَالَ هَذَا لِغَيْرِ خَوْفٍ فَقَدْ كَفَرَ وَ إِلَّا فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ وَ ثَالِثُهُمْ إِبْرَاهِيمُ خَلِيلُ اللَّهِ حَيْثُ قَالَ- وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ[3] فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ قَالَ هَذَا لِغَيْرِ خَوْفٍ فَقَدْ كَفَرَ وَ إِلَّا فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ وَ رَابِعُهُمْ مُوسَى علیهالسلام حَيْثُ قَالَ- فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ[4] فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ قَالَ هَذَا لِغَيْرِ خَوْفٍ فَقَدْ كَفَرَ وَ إِلَّا فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ- وَ خَامِسُهُمْ أَخُوهُ هَارُونُ حَيْثُ قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي[5] فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ قَالَ هَذَا لِغَيْرِ خَوْفٍ فَقَدْ كَفَرَ وَ إِلَّا فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ وَ سَادِسُهُمْ أَخِي مُحَمَّدٌ خَيْرُ الْبَشَرِ صلیالله علیه و آله حَيْثُ ذَهَبَ إِلَى الْغَارِ وَ نَوَّمَنِي عَلَى فِرَاشِهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ ذَهَبَ إِلَى الْغَارِ لِغَيْرِ خَوْفٍ فَقَدْ كَفَرَ وَ إِلَّا فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ فَقَامَ إِلَيْهِ النَّاسُ بِأَجْمَعِهِمْ فَقَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا أَنَّ الْقَوْلَ لَكَ وَ نَحْنُ الْمُذْنِبُونَ التَّائِبُونَ وَ قَدْ عَذَّرَكَ اللَّهُ.[6]
« نقل شده كه آن حضرت پس از جنگ نهروان در مجلسى نشسته بود و از جريان امور گذشته مذاكره مىشد، تا اينكه از آن حضرت پرسيده شد كه چرا با أبو بكر و عمر همچون طلحه و زبير و معاويه نجنگيدى؟
أمير المؤمنين علیهالسلام فرمود: من از روز نخست زندگى پيوسته مظلوم واقع شده و حقوق خود را مورد تجاوز و دستبرد ديگران مىديدم. پس اشعث بن قيس[7] برخاسته و گفت: اى أمير المؤمنين، چرا دست به شمشير نبردى و حقّ خود را نستاندى؟ فرمود: اى اشعث مطلبى را پرسيدى پس خوب به پاسخش گوش كرده و بخاطر بسپار، و به حقيقت كلام و حجّت من توجّه كن. كه من از شش تن از انبياى گذشته تبعيّت و پيروى نمودم: أوّل از حضرت نوح علیهالسلام كه خداوند در بارهاش مىفرمايد: " فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ " پس اگر كسى بگويد او از قوم خود خوف نداشته؛ منكر كلام خدا و كافر به آن شده است.
و دوم از حضرت لوط علیهالسلام كه خداوند در باره او مىفرمايد: " لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ" پس اگر كسى بگويد: لوط اين كلام را براى مطلبى غير از ترس گفته مسلّما كافر است، و گر نه اوصياى انبياء در اين مقام معذورترند.
و سوم از حضرت إبراهيم خليل علیهالسلام، در اين آيه كه: " وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ" پس اگر كسى بگويد او اين سخن را براى غير ترس گفته كافر است، و گر نه وصىّ رسول خدا صلیالله علیه و آله معذورتر است.
و چهارم از حضرت موسى علیهالسلام در اين آيه: " فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ" پس اگر كسى با وجود اين آيه منكر ترس موسى شود كافر است، و گر نه وصىّ معذورتر است.
و پنجم از سخن هارون برادر آن حضرت در اين آيه كه گفت: " ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي" اگر كسى منكر ترس هارون باشد مسلّما كافر است، و گر نه وصىّ رسول خدا صلیالله علیه و آله معذورتر است.
و ششم از برادرم محمّد صلیالله علیه و آله خير البشر پيروى و تبعيّت نمودم كه روى احتياط و خوف از قريش مرا در جاى خود خوابانيده، و خود از مكّه بيرون و در غار مخفى شد، اگر كسى منكر ترس آن حضرت از دشمنان باشد كافر است، و گر نه وصىّ او معذورتر است.
در اين وقت همه مردم يكپارچه برخاسته و گفتند: اى أمير المؤمنين ما همه دريافتيم كه فرمايش شما صحيح و عمل شما حقّ است، و ما جاهل و گناهكاريم، و ما مىدانيم كه شما در ترك دعوى و سكوت و تسليم شدن خود معذور مىباشى.»
پس در این روایت و روایات متعدد دیگر هست که امام عصر علیهالسلام میترسد زیرا حضرت مأمور به قیام نیست اگر علنی و ظاهر باشد ایشان را میکشند.
مرحوم مجلسی در توضیح این روایت میفرماید:
" و أومأ بيده إلى بطنه" أي لو ظهر لشق بطنه، و قيل: إلى بطنه يعني جسده أي يخاف قتل نفسه، و هو المنتظر على بناء المفعول، أي ينتظره المؤمنون" و منهم من يقول حمل" أي عند موت أبيه حمل لم يولد بعد، كما روي أن الخليفة و كل القوابل على نساء أبي محمد عليه السلام و إمائه بعد وفاته ليفتشهن " بسنتين" أي هذا أيضا باطل كما ستعرف من تاريخه عليه السلام أنه ولد قبل ذلك بأكثر. " و هو المنتظر" من تتمة كلام القائل لئلا يكون تكرارا أو من كلامه عليه السلام تأكيدا و توطئة لما بعده و هذا أظهر" فعند ذلك" أي الغيبة أو امتدادها يرتاب المبطلون أي التابعون للشبهات الواهية الذين لم يتمسكوا في الدين بعرى وثيقة.[8]
و أومأ بيده إلى بطنه:
یعنی اگر ظاهر شود شکم او پاره شود و گفته شده است الی بطنه یعنی جسد او یعنی او بر قتل خود خوف دارد، (یعنی او را ترور میکنند، باطل همیشه با اهل حق درگیر بوده و خون اهل حق برای آنها ارزشی ندارد.)
منتظر بنا بر اسم مفعول بودن یعنی مومنان انتظار او را میکشند.
و منهم من يقول حمل:
یعنی هنگام وفات پدرش حمل بوده و متولد نشده بود همچنان که روایت است که خلیفه قابلهها را بر زنان ابا محمد و کنیزان او گمارد تا تفتیش کنند.
عجیب است امام صادق علیهالسلام که سال 148 شهید شدند از حوادث سال 260 به بعد خبر دادند که همۀ آن هم اتفاق افتاده است.
بسنتين:
یعنی این هم باطل است همچنان که از تاریخ ولادت ایشان دانسته میشود که زمان بیشتری قبل از وفات بود.
و هو المنتظر:
از تتمه کلام قائل تا تکرار نباشد یا از کلام امام است تا تأکید و مقدمه برای کلام بعد باشد و این ظاهرتر است.
فعند ذلك:
یعنی غیبت یا طول کشیدن غیبت، مبطلون یعنی تابعین شبهات واهی که دستاویز محکمی در دین تمسک نجستند.
توضیح دعای توصیه شده برای زمان غیبت:
قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ الزَّمَانَ أَيَّ شَيْءٍ أَعْمَلُ قَالَ يَا زُرَارَةُ إِذَا أَدْرَكْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ.
« عرض كردم: جانم به فداى شما اگر آن زمان را درك كردم، چه كنم؟ حضرت فرمودند: اى زراره! اگر آن زمان را درك كردى اين دعا را بخوان: خداوندا! خودت را آنگونه كه هستى به من بشناسان، پس اگر تو خودت را به من نشناسانى پيامبرت را نخواهم شناخت.»
بیانات مرحوم مجلسی در مورد دعای دوران غیبت:
" لم أعرف نبيك" إنما يتوقف معرفة النبي صلیالله علیه و آله على معرفة الله لأن من لم يعرف الله بأنه يجب عليه ما هو لطف للعباد، و أنه عالم بجميع الأمور، و أنه يقبح الإغراء بالقبيح و لا يصدر منه سبحانه القبيح، فلا يظهر المعجز على يد الكاذب لم يعرف النبي صلیالله علیه و آله و لم يصدق به.
« "لم أعرف نبیک" بدرستی معرفت پیامبر صلیالله علیه و آله را بر معرفت خداوند متوقف کرده است زیرا کسی که خداوند را نشناسد که بر او واجب است آنچه لطف بندگان است و اینکه او عالم به همهی امور است و اینکه وادار نمودن به قبیح بر خدا قبیح است و از او قبیح صادر نمیشود پس معجزه بر دست کاذب ظاهر نمیشود، پیامبر را نمیشناسد و تصدیق نمیکند.»