« فهرست دروس
درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

1400/07/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 گونه شناسی روایات مهدوی احمد بن هلال عبرتائی/ بررسی مبانی و مسائل مهدویت /کلام

موضوع: کلام / بررسی مبانی و مسائل مهدویت / گونه شناسی روایات مهدوی احمد بن هلال عبرتائی

 

بحث پیرامون شاخصههای حکومت امام زمان بود، به بحث مصادیق و جزئیات عدالت رسیدیم و روایتی در این زمینه از عبرتائی نقل کردیم، در بررسی شخصیت عبرتائی ناچار شدیم روایات او در باب مهدویت را بررسی کنیم، به روایتی رسیدیم که در کافی شریف نقل شده بود که شامل علائم ظهور و ویژگیها و مسئلۀ غیبت بود، ما این روایت را از جهت سندی بررسی کردیم، غیر از عبرتائی شخص دیگری که در سند بود مورد بحث و بررسی قرار گرفت و ما اگر او را تعدیل و توثیق نکردیم، تحسین کردیم و از آن روایت هم نمیتوانیم بگذریم. عرض کردیم برای این روایت به سند دیگر در کافی شریف نظیر وجود دارد و ما متن آن روایت را خواندیم که در سند آن عبد الله بن موسی آمده است.

ادامه بررسی سند دوم روایت اول (عبدالله بن موسی):

عبد الله بن موسی بین دو نفر مشترک است: عبد الله بن موسی بن جعفر و عبد الله بن موسی بن عبد الله که فرزند حسن مثنی است ولی ظاهرا ما این را از اشتراک درآوردیم و همین عبد الله بن موسی بن جعفر است که از ابن بکیر نقل میکند. ما این دو نفر را بررسی میکنیم.

عبد الله بن موسی بن جعفر:

مرحوم خوئی میفرماید:

عده الشيخ في رجاله (تارة) في أصحاب الكاظم علیه‌السلام (4)، قائلا: «عبد الله بن موسى بن جعفر، روى عن أبيه علیه‌السلام». و (أخرى) في أصحاب الرضا علیه‌السلام (1)، قائلا: «عبد الله بن موسى بن جعفر بن محمد أخوه علیه‌السلام». و تقدم عن المفيد في الإرشاد، في ترجمة إبراهيم بن موسى، أن لكل واحد من ولد أبي الحسن موسى علیه‌السلام، فضلا و منقبة مشهورة. و قد عد فيه من أولاده علیه‌السلام عبد الله، و في الإختصاص: ص 102 في حديث محمد بن عليعلیه‌السلام و عمه عبد الله بن موسى، روى عن علي‌ بن إبراهيم عن أبيه رواية تدل على تصديه للفتوى بغير علم، و نهي أبي جعفر علیه‌السلام إياه عن ذلك و استغفار عبد الله عما فعل. و رواها في المناقب، المجلد الرابع، باب إمامة أبي جعفر محمد بن علي التقي علیه‌السلام، على نحو آخر و لم يذكر فيها الاستغفار، إلا أن الروايتين ضعيفتان، فإن الأولى- مضافا إلى عدم ثبوت نسبة كتاب الإختصاص إلى الشيخ المفيد (قدس سره)- مرسلة، فإن الشيخ المفيد- قدس سره- يروي عن علي بن إبراهيم بلا واسطة. و أما رواية المناقب فهي أيضا مرسلة، و الذي يسهل الخطب أن الرجل لم تثبت وثاقته، و ما ذكره الشيخ المفيد لا يدل على الحسن فضلا عن الوثاقة. [1]

« مرحوم شیخ در رجالش او را از اصحاب امام کاظم علیه‌السلام شمرده است و گفته است: عبد الله بن موسی بن جعفر از پدرش روایت کرده است و بار دیگر او را اصحاب امام رضا علیه‌السلام شمرده و گفته است: عبد الله بن موسی بن جعفر بن محمد برادر امام علیه‌السلام. شیخ مفید در ارشاد در ترجمه ابراهیم بن موسی گفته است: برای هر یک از فرزندان امام کاظم علیه‌السلام فضل و منقبت مشهور است و از اولاد امام کاظمعلیه‌السلام، عبد الله را نام برده است.

به نظر ما بیان شیخ مفید که هر یک از فرزندان امام کاظم علیه‌السلام دارای فضل و منقبت مشهور است لااقل دلالت بر حسن عبد الله بن موسی بن جعفر دارد.

و در اختصاص روایتی را نقل کرده که دلالت دارد بر اینکه عبد الله متصدی فتوای بدون علم شد و امام جوادعلیه‌السلام او را نهی کرد و عبد الله از آنچه انجام داده بود استغفار کرد و در باب امامت ابو جعفر علیه‌السلام نیز این روایت را به نحو دیگر روایت کرده و در آن روایت استغفار نمیباشد الا اینکه هر دو روایت ضعیف هستند اما روایت اول علاوه بر عدم اثبات نسبت کتاب اختصاص به مرحوم مفید مرسل است، مرحوم شیخ از علی بن ابراهیم بدون واسطه نقل میکند و اما روایت مناقب نیز مرسل است. پس وثاقت ایشان ثابت نیست و آنچه مرحوم شیخ مفید ذکر کرده دلالت بر حسن ندارد چه رسد به وثاقت.»

پس راوی روایت اگر عبد الله بن موسی بن جعفر باشد، مشکل دارد چون وثاقت او ثبت نیست.

عبد الله بن موسی بن عبد الله

مرحوم خوئی میفرماید:

له رسالة إلى المأمون و للمأمون جوابها. أقول: لم يظهر كون الرجل من الإمامية الاثني عشرية، و لم نر وقوعه في سند رواية، و ما ورد في الروايات من ذكر عبد الله بن موسى يحتمل أن يكون‌ غيره. و كيف كان، فالرجل غير ثابت الوثاقة و لم يذكر له كتاب، فلا وجه لما فعله الشيخ من ذكره في كتاب الفهرست، و طريق الشيخ إليه مجهول.[2]

« مشخص نیست که ایشان از امامیه اثنی عشری باشد، و او را در سند روایتی ندیدم، و آنچه با نام عبد الله بن موسی در روایات آمده، ممکن است غیر از او باشد. در حال وثاقتش ثابت نیست و کتابی برای او ذکر نشده است پس دلیلی ندارد که شیخ او را در کتاب فهرست نام برد و طریق شیخ به او مجهول است.»

بنا بر این طبق بیان مرحوم خوئی کسی در سند روایت زراره آمده عبد الله بن موسی بن عبد الله نیست؛ زیرا ایشان میفرماید: "وقوع او در سند روایتی را ندیدم" و عبد الله بن موسی بن جعفر است، که او هم متاسفانه توثیقی ندارد. البته به نظر ما بیان شیخ مفید لااقل حسن او را ثابت میکند.

سؤال بعضی از فضلا: ببخشید اصل بر نوادگان امامان تشیع است یا باید تشیع آنها ثابت بشود؟

جواب استاد: باید تشیع آنها ثابت بشود، جوّ سختی را گذراندند، کار به شیعه نمیدادند و اگر سر کار بود از کار برکنار میکردند و خدمات به آنها تعلق نمیگرفت، ابو الفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین گوید:

استعمل المتوكل على المدينة و مكّة عمر بن الفرج الرخجى، فمنع آل أبي طالب من التعرض لمسألة الناس، و منع‌ الناس‌ من‌ البرّ بهم، و كان لا يبلغه أن أحدا أبرّ أحدا منهم بشي‌ء و ان قل الا أنهكه عقوبة و اثقله غرما. حتى كان القميص يكون بين جماعة من العلويات يصلين فيه واحدة بعد واحدة، ثم يرقعنه و يجلسن على مغازلهن عوارى حواسر، الخ.[3]

« ابو الفرج متوکل عمر بن فرج رخجی را بر مدینه و مکه گمارد پس او آل ابی طالب را از اینکه از مردم درخواست کمکی کنند منع کرد و مردم را اینکه به آنها کمکی بکنند منع کرد و خبر کمک کردن احدی به آنها و اگر چه کم به او نمیرسید مگر اینکه آن شخص را شلاق میزد و جریمه میکرد تا جائی که یک پیراهن برای جماعتی از زنان علوی بود که یکی پس از دیگری در آن نماز میخواندند...»

هنگامی که عمر بن فرج به هلاکت رسید امام هادی علیه‌السلام 24 مرتبه فرمودند: " الحمد لله"

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ علیه‌السلام فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ حَدَثَ بِآلِ فَرَجٍ حَدَثٌ فَقُلْتُ مَاتَ عُمَرُ فَقَالَ‌ الْحَمْدُ لِلَّهِ‌ حَتَّى‌ أَحْصَيْتُ لَهُ أَرْبَعاً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي لَوْ عَلِمْتُ أَنَّ هَذَا يَسُرُّكَ لَجِئْتُ حَافِياً أَعْدُو إِلَيْكَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ أَ وَ لَا تَدْرِي مَا قَالَ لَعَنَهُ اللَّهُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَبِي قَالَ قُلْتُ لَا قَالَ خَاطَبَهُ فِي شَيْ‌ءٍ فَقَالَ أَظُنُّكَ سَكْرَانَ فَقَالَ أَبِي‌ اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي أَمْسَيْتُ لَكَ صَائِماً فَأَذِقْهُ طَعْمَ الْحَرْبِ وَ ذُلَّ الْأَسْرِ فَوَ اللَّهِ إِنْ ذَهَبَتِ الْأَيَّامُ حَتَّى حُرِبَ مَالُهُ وَ مَا كَانَ لَهُ ثُمَّ أُخِذَ أَسِيراً وَ هُوَ ذَا قَدْ مَاتَ لَا رَحِمَهُ اللَّهُ وَ قَدْ أَدَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ‌ وَ مَا زَالَ يُدِيلُ أَوْلِيَاءَهُ مِنْ أَعْدَائِهِ.[4]

ادامه سؤال: دلائل الامامه طبری در مورد عبد الله بن موسی نقل میکند:

وَ قَرُبَ الْحَجُّ، وَ اجْتَمَعَ مِنْ فُقَهَاءِ بَغْدَادَ وَ الْأَمْصَارِ وَ عُلَمَائِهِمْ ثَمَانُونَ رَجُلًا، وَ خَرَجُوا إِلَى الْمَدِينَةِ، وَ أَتَوْا دَارَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام، فَدَخَلُوهَا، وَ بُسِطَ لَهُمْ بِسَاطٌ أَحْمَرُ، وَ خَرَجَ‌ إِلَيْهِمْ‌ عَبْدُ اللَّهِ‌ بْنُ‌ مُوسَى‌، فَجَلَسَ فِي صَدْرِ الْمَجْلِسِ، وَ قَامَ مُنَادٍ فَنَادَى: هَذَا ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله، فَمَنْ أَرَادَ السُّؤَالَ فَلْيَسْأَلْ. فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ فَقَالَ لَهُ: مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ قَالَ لِامْرَأَتِهِ: أَنْتِ طَالِقٌ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ؟ قَالَ: طُلِّقَتْ ثَلَاثَ دُونَ الْجَوْزَاءِ. فَوَرَدَ عَلَى الشِّيعَةِ مَا زَادَ فِي غَمِّهِمْ وَ حُزْنِهِمْ. ثُمَّ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ آخَرُ فَقَالَ: مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ أَتَى بَهِيمَةً؟ قَالَ: تُقْطَعُ يَدُهُ، وَ يُجْلَدُ مِائَةَ جَلْدَةٍ، وَ يُنْفَى. فَضَجَّ النَّاسُ بِالْبُكَاءِ، وَ كَانَ قَدِ اجْتَمَعَ فُقَهَاءُ الْأَمْصَارِ. فَهُمْ فِي ذَلِكَ إِذْ فُتِحَ بَابٌ مِنْ صَدْرِ الْمَجْلِسِ، وَ خَرَجَ مُوَفَّقٌ، ثُمَّ خَرَجَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه‌السلام وَ عَلَيْهِ قَمِيصَانِ وَ إِزَارٌ وَ عِمَامَةٌ بِذُؤَابَتَيْنِ، إِحْدَاهُمَا مِنْ قُدَّامٍ، وَ الْأُخْرَى مِنْ خَلْفٍ؛ وَ نَعْلٌ بِقِبَالَيْنِ‌، فَجَلَسَ وَ أَمْسَكَ النَّاسُ كُلُّهُمْ، ثُمَّ قَامَ إِلَيْهِ صَاحِبُ الْمَسْأَلَةِ الْأُولَى، فَقَالَ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، مَا تَقُولُ فِيمَنْ قَالَ لِامْرَأَتِهِ: أَنْتِ طَالِقٌ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ؟ فَقَالَ لَهُ: يَا هَذَا، اقْرَأْ كِتَابَ اللَّهِ، قَالَ اللَّهُ (تَبَارَكَ وَ تَعَالَى): الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ‌[5] فِي الثَّالِثَةِ. قَالَ: فَإِنْ عَمَّكَ أَفْتَانِي بِكَيْتَ وَ كَيْتَ. فَقَالَ لَهُ: يَا عَمِّ، اتَّقِ اللَّهَ، وَ لَا تُفْتِ وَ فِي الْأُمَّةِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ.[6]

جواب استاد: پس عرض ما تایید شد که ایشان به اصطلاح امروز برای خودش دفتر و دستک راه انداخته بوده، همین بس است. گلایه ائمه علیهم‌السلام از ابو حنیفه و ائمۀ مذاهب این است که چرا شما دفتر و دستک راه انداختید؟! که اگر شما چنین نکرده بودید مردم مستقیم سوالاتشان را از ما میپرسیدند.

اگر ایشان توبه کرده باشد ما حسن حال او را میپذریم اما اگر توبه نکرده باشد مشکل دارد.

پس روایت زراره در مورد علائم ظهور و غیبت امام از جهت سند مشکل دارد البته ما روایت را رد نمیکنیم زیرا قوت متن و شواهد دارد.

مرحوم مجلسی نسبت به این روایت بیاناتی دارد، میفرماید: این روایت مجهول است.

 


[1] معجم رجال الحديث ؛ ج‌11 ؛ ص376.
[2] معجم رجال الحديث ؛ ج‌11 ؛ ص377.
[3] بحار الأنوار ؛ ج‌50 ؛ ص100.
[4] الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‌1 ؛ ص496.
[5] البقرة 2: 229.
[6] دلائل الإمامة (ط - الحديثة) ؛ ص389.
logo