1404/09/25
بسم الله الرحمن الرحیم
«إسْتِصْحاب الوجوب الجامع بین الضّمْني و النَّفْسي المْتِعَلَّق بالکُلّ، إسْتِصْحاب الوجوب النَّفْسي الشَّخْصي»/أصالة الاحتياط /الأصول العمليّة
موضوع: الأصول العمليّة/أصالة الاحتياط / «إسْتِصْحاب الوجوب الجامع بین الضّمْني و النَّفْسي المْتِعَلَّق بالکُلّ، إسْتِصْحاب الوجوب النَّفْسي الشَّخْصي»
در جلسه ی گذشته پس از اتْمام تَنْبیه دوم به تَنْبیه سوم پرداختیم در این جلسه به ادامه ی این تَنْبیه از تَنْبیهات بحث «إحْتیاط» خواهیم پرداخت.
ادامه ی بحث تَنْبیه سوم (في الإضْطِرار إلی تَرْک الجُزْء و الشَّرْط):
اگر مکلّف فَریضه ای را انجام دهد امّا نسبت به برخی از «أجْزاء» آن «إضْطِرار» دارد آیا بقیّه ی آن فریضه را انجام بدهد یا خیر؟
عرض کردیم این مسأله چهار صورت دارد:
صورت نخست: هم دلیل «مُرَکّب» (ما سِویٰ المُضْطَرّ) و هم دلیل «جُزْء» هر دو «إطْلاق» دارند
صورت دوم: دلیل «مُرَکّب» (ما سِویٰ المُضْطَرّ) «إطْلاق» دارد ولی دلیل «جُزْء» إطْلاق» ندارند
صورت سوم: دلیل «مُرَکّب» (ما سِویٰ المُضْطَرّ) «إطْلاق» ندارد ولی دلیل «جُزْء» إطْلاق» دارند
صورت چهارم: هم دلیل «مُرَکّب» (ما سِویٰ المُضْطَرّ) و هم دلیل «جُزْء» هر دو «إطْلاق» ندارند
دلیل «مُرَکّب» (ما سِویٰ المُضْطَرّ أو المَقْدور) «إطْلاق» داشته باشد یعنی «نُه جُزء» برای مُکلّف «مَقْدور» است لذا مکلّف «مُرَکّب» را باید «ما سِویٰ المُضْطَرّ أو المَقْدور» بیاورد چه «قَصْد و مَسْح» ممکن باشد و چه ممکن نباشد.
دلیل «جُزْء» إطْلاق» دارد یعنی مکلّف «قَصْد و مَسْح» را باید بیاورد چه با «مُرَکّب» و چه بدون مُرَکّب».
ما اگر بخواهیم این نماز «مُضْطَرّ» را درست کنیم، دو پایه نیاز است:
پایه ی نخست: «مُقْتَضي» (أمْر) موجود باشد؛ یعنی دلیل مُرَکّبی بر باقي داشته باشیم که بتواند «ما سِویٰ المُضْطَرّ أو المَقْدور» را بگیرد.
پایه ی دوم: «مانع» (دلیل جُزْء)، «رَفْع» شود.
در دو صورت از این صُوَر چهارگانه مسأله راحت قابل حلّ است:
الف) مُرَکّب» (الصّلاةُ لاتُتْرِکُ بحالٍ) «إطْلاق» دارد ولی «جزء مُضْطَّرٌّ إلیه» (مثل جلسه ی بین السَّجْدَتین) إطْلاقی ندارد؛ در این صورت، همین که «أمْر مُرْکَّب» نسبت به «ما سِویٰ» «إطْلاق» دارد کافی است امّا نسبت به آن «جُزء»، اصلاً إطْلاقی ندارد و لذا نمی تواند مانعی باشد بنابراین چون «مُقْتَضي موجود» و «مانع مَفْقود» است، پس اگر کسی مشکل جسمی دارد که نمی تواند «بعد از سَجْده» در جلسه ی «سَجْدَتین» بنشیند، و این جلسه را انجام ندهد، نمازش صحیح است.
ب) هم «مُرَکّب» و هم «جُزء» هر دو «إطْلاق» دارند. در این صورت چون «مُرَکّب» در واقع «إطْلاق» دارد، «مُقْتضي» موجود است و با توجّه به این که «جُزء» نیز «إطْلاق» دارد، «مانع» می باشد. و این «مانع» با «حدیث رَفْع» (رُفِعَ عن أمَّتي تِسْعَةٌ... و ما إضْطَّروا إلیه) قابل رَفْع است.
لذا عُمْده ی بحث و مشکل در دو صورت دیگر است:
۱. «دلیل مُرَکّب»، در واقع «إطْلاق» ندارد ولی «دلیل جُزْء» دارای «إطْلاق» است.
۲. هم «دلیل مُرَکّب» و هم «دلیل جُزء» هر دو «إطْلاق» ندارند.
راه حلّ فقهاء: ما باید «دلیل مُرکّب» را با «إسْتِصْحاب» درست می کنیم.
ما دو نوع در اینجا «إسْتِصْحاب» داریم:
نوع نخست: «الإسْتِصْحابُ الجامع بین المُرْتَفَعِ و المَشْکوک»: مثلاً «زِیْد» در خانه بوده و ما یقین داریم زید رفته ولی إحْتمال می دهیم «بَکْر» هنگام خروج «زِیْد» وارد آن خانه شده. «زِیْد» در اینجا «قَطْعيُّ الإرْتفاع» است امّا «بَکْر» ورودش «مشکوکُ الحُدوث» است. ولی یقین داریم که بالأخره یک جامعی به نام «إنْسانیّت»، در این خانه هست.
این همان «إسْتِصْحاب کُلّي قِسْم ثالث» است. در ما نحن فیه هم «مُرکّب» ما یک وجوبی داشت به نام نماز «دَه جُزْئي»؛ ما یقین داریم که «وجوبِ دَه جُزْئي» مُرْتَفَع شده. إحْتمال می دهیم هنگام «إرْتِفاعِ وجوبِ دَه جُزْئي»، یک «وجوبِ نُه جُزْئي» جانشین آن « وجوبِ دَه جُزْئي» شده باشد. لذا ما نَه اوّلی و نَه دومی را بلکه «وجوبِ جامع» بین این دو را «إسْتِصْحاب» می کنیم و یک روحی به أجْزای باقیمانده دمیده می شود!
إشکال به این فرمایش:
أوّلاً: این فرمایشات فلسفي است و در عِلْم فقه که «دید عُرْفي» مِلاک است، راه ندارد لذا این ها نمی تواند مِصْداقِ «لاتَنْقُض» باشد؛ چون این «إسْتِصْحاب عُرْفي» نیست.
ثانیاً: در «إسْتِصْحاب» شرط است که یا «حُکْم شَرْعي» و یا «موضوع» برای «حُکْم شَرْعي» باشد. «جامعِ وجوب» نَه «حُکْم شَرْعي» و نَه «موضوع» برای «حُکْم شَرْعي» می باشد.
نوع دوم: «إسْتِصْحاب وجوب نَفْسي شَخصي»: اگر شارع به جایی که بگوید «صَلّ» ولی أمْر را روی «أجْزاء» بِبَرد؛ این نحو که بگوید «کَبِّرْ، إقْرَاء الحَمْد، إقْرَاء السّورة، إرْکَعْ، أُسْجُدْ، تَشَهَّد». ولی مکلّف شک کند که مثلاً إمْتثالِ «جُزْء أخیر» به دلیل «إضْطِرار» برای او مَقْدور نباشد، در اینجا ما «إسْتِصْحاب وجوبِ شَخصي» می کنیم. زیرا ولو این «قِیْد و جُزْءِ أخیر» نیست ولی عُرْفاً «موضوع» باقیست.
اشکال به این فرمایش: این «قیاس مع الفارق» است و لذا نباید «عناوین کُلّیّة» را با «جُزْئیّات» مقایسه کرد.
مسأله و إشکال مهمّ: اگر عَقْل در «عناوین کُلّیّة» عِیْنَک دقّت را به چشم میزند، پس شما چطور «إسْتِصْحاب تَغَیُّر» می کنید و می گویید این آب «مُتِغیّر» بود؛ الآن که «تَغَیُّر» آن (رنگ، بو، مزّه) مُرْتَفَع شده، «إسْتِصْحاب تَغَیُّر» می کنیم در حالی که این عناوین از بین رفته!
جواب: این إشْکال را در آینده در بحث «إسْتِصْحاب» جواب خواهیم داد.
راه حلّ و نظر ما: ما در مسأله ی «مَنْسي» عرض نمودیم اگر مکلّف یک «جُزْء» از «مُرکّب» را فراموش کرد، أمْر واحدی دارد که این أمْر واحد، نرمش دارد. یعنی نماز بر «نماز یک رکعتی، دو رکعتی، سه رکعتی و چهار رکعتی» یا «نماز نشسته، ایستاده و نماز غَرقی» یا «نماز مسافر و حاضر» صِدْق می کند. بنابراین حُکْم رفته روی «عنوان»، امّا برای این «عنوان»، «عَرضِ عَریضي» است. بنابراین این صَلاة هر چند یک جُزْء را ندارد امّا «عنوان صَلاة» باقیست و این نسبت به این «جُزء» در واقع «برائت» جاری می شود.
راه حلّ دیگر برخی از فُقهاء:
به دو روایت زیر تَمَسِّک می کنیم:
۱. «قيلَ (في سببِ نزولِ قولهِ تعالى: ﴿لا تَسْأَلُوا عَن أشياءَ﴾[1] ): خَطَبَ رَسولُ اللّه ِ (صَلّى الله عليه و آله) فقالَ: إنَّ [اللّهَ] كَتَبَ علَيكُمُ الحَجَّ، فقامَ عُكاشةُ ابنُ محصنٍ (قيل: سُراقةُ بنُ مالکٍ) فقالَ: أ فِي كُلِّ عامٍ يا رسولَ اللّه ِ؟
فَأعرَضَ عَنهُ حَتّى عادَ مَرَّتَينِ أو ثلاثاً، فقالَ رسولُ اللّه ِ (صَلّى الله عليه و آله وسلّم) : وَيحَكَ و ما يُؤمِنُک أن أقولَ: نَعَم؟! واللّه ِ لو قُلتُ: نَعَم، لَوَجَبَتْ، و لَو وَجَبَتْ ما استَطَعتُم، و لَو تَرَكتُمْ لَكَفَرتُم فَاترُكُوني كما تَرَكتُكُم، فإنّما هَلَکَ مَن كانَ قَبلَكُم بكَثرَةِ سُؤالِهِم و إخْتِلافِهِم على أنبِيائهِم، فإذا أمَرتُكُم بِشَيءٍ فَأْتُوا مِنهُ ما إسْتَطَعتُم، و إذا نَهَيتُكُم عن شَيءٍ فَاجتَنِبوهُ»[2] .
گفته شده پيامبر خدا (صَلّى الله عليه و آله و سَلّم) درباره آيه ی شریفه ی «مَپُرسيد از چيزهايى كه ...» فرمود: خداوند حَجّ را بر شما واجب فرمود. سپس «عكاشة بن محصن» (و به روايتى سراقة بن مالک) برخاست و عرض كرد: اى رسول خدا! آيا هر سال واجب است؟ پيامبر إعْتنايى نفرمود، تا آن كه «عكاشه»، دو يا سه بار سؤالش را تكرار كرد. در اين هنگام رسول خدا (صَلّى الله علیه و آله و سلّم) فرمود : واى بر تو! چه چيز تو را مطمئن كرده كه نگويم : آرى؟! به خدا قَسَم اگر بگويم: آرى، هر آينه واجب مى شود و در صورتى كه واجب شود، توان انجام آن را نداريد و چنانچه ترک كنيد كافر مى شويد. پس، تا من شما را وا گذاشته ام، شما نيز مرا وا گذاريد. همانا پيشينيان شما به سبب همين پُرس و جوهاى زيادشان و سؤال پيچ كردن پيامبران خود، هلاک شدند. بنابراين هرگاه به شما دستورى دادم در حدّ توان آن را انجام دهيد و هر گاه از چيزى نَهْي كردم از آن دورى كنيد.
۲. «مَا لَا یُدْرَکُ کُلُّهُ لَا یُتْرَکُ کُلُّه»[3] .