1404/08/26
بسم الله الرحمن الرحیم
«التَنْبیه الرّابع: القول بالتَّفْصیل للمُحَقِّق الخُراساني (ره)»/أصالة الاحتياط /الأصول العمليّة
موضوع: الأصول العمليّة/أصالة الاحتياط /«التَنْبیه الرّابع: القول بالتَّفْصیل للمُحَقِّق الخُراساني (ره)»
در جلسه ی گذشته برخی از أقْوال مسأله ی حُکْم مُلاقي نَجِس در تَنْبیه چهارم مَبْحَث «إحْتیاط» را همراه با نَقْد و بررّسی بیان نمودیم. در این جلسه به قول مرحوم آخوند خراساني (ره) یعنی قول «بالتَّفْصیل» خواهیم پرداخت.
قول سوم: قول مرحوم آخوند خراساني (ره): «قول بالتَّفْصیل»:
الف) گاهی از أوقات مکلّف از «مُلاقیٰ» و «طَرَف آخَر» إجْتناب می کند ولی از «مُلاقي» إجْتناب نمی کند. این حالت در فرضی است که «عِلْم إجْمالي» مکلّف بر «مُلاقیٰ» مُقَدّم باشد. بنابراین در اینجا هر چند «عِلْم إجْمالي» مُنَجَّز است امّا إجْتناب از «مُلاقي» (أیْمَن) لازم نیست به دو بیان که قبلاً عرض کردیم:
۱. «عِلْم إجْمالي» منحل می شود به «عِلْم تَفْصیلي» و «شک بَدْوي»؛ زیرا طرفین (مُلاقیٰ و طَرَف آخر) با هم هماهنگ هستند و نوبت به «مُلاقي» که می رسد، باید با «أیْسَر» (یعنی طَرَف آخَر) مقایسه شود و لذا «عِلْم إجْمالي» مَنْحل می شود؛ چون «أیْسَر» در اینجا محکوم به «وجوب الإجْتناب» است. بنابراین نسبت به «مُلاقي» (أیْمَن) «شک بَدْوي» ایجاد می شود در نتیجه مَجْرای «برائت» است.
۲. همان بیانی که مرحوم شیخ أنْصاري (ره) فرمودند؛ یعنی نسبت به هر یک از «مُلاقیٰ» و «طَرَف آخَر» مکلّف «أصالةُ الطَّهارة» جاری می می کند و نسبت به «مُلاقي» بدون هیچ مُعارِضی «أصالةُ الطَّهارة» جاری می شود.
ب) گاهی از أوقات مکلّف از هر سه یعنی «مُلاقیٰ، طَرَف آخَر و مُلاقي» إجْتناب می کند.
این حالت در فرضی است که «عِلْم إجْمالي» مکلّف بر «مُلاقیٰ» مُتأخِّر باشد. در اینجا «عِلْم إجْمالي» نسبت به هر سه (مُلاقیٰ، طَرَف آخَر و مُلاقي) مُنَجَّز است و طبق مقتضای «تنجیز عِلْم إجْمالي» مکلّف باید از هر سه إجْتناب کند.
ج) گاهی از أوقات مکلّف از «مُلاقي» و «طَرَف آخَر» إجْتناب می کند ولی از «مُلاقیٰ» إجْتناب نمی کند.
این فرمایش ایشان بسیار عجیب است!
ایشان برای این فرمایش خود دو مثال آورده اند که یکی از این دو مثال را در این جلسه بیان خواهیم کرد و مثال دیگر را در جلسه ی آینده بیان خواهیم کرد.
مثال نخست:
صورت نخست: مثلاً مکلّف بدون این که توجّهی داشته باشد، به «أیْمن» (سمت راست فرش مشکوک النّجاسة) خورده. یا مثلاً مکلّف «عِلْم» پیدا کرده که دستش به طرف راست فرش «مشکوک النّجاسة» (أیْمَن) برخورد کرده که «واجب الإجْتناب» است و از طرفی «عِلْم إجْمالي» پیدا کرده که یا أیْسَر (طرف چپ آن فرش) نَجِس است یا «أیْمَن» (طرف راست این فرش) نَجِس است. این «عِلْم إجْمالي» أخیر مُنَجّز نیست و مُنْحَل می شود؛ زیرا در «تنجیز عِلْم إجْمالي» شرط است که همه ی أطْراف «عَلَی کُلّ تَقْدیرٍ» «مُحْدِثٌ للتکلیف» باشد. در حالی که «أیْسَر» قبلاً «واجب الإجْتناب» بود و نمی تواند مُجدّداً «واجب الإجْتناب» باشد. نتیجه این که نسبت به دستِ مکلّف که به یکی از طرفین فرش برخورد کرده، بلامُعارض به دلیل «شک بَدْوي» أصْل «برائت» جاری شده و لذا «یَکون المُلاقیٰ غیرَ واجبِ الإجْتناب».
إشْکال به مرحوم آخوند خُراساني (ره): این فرمایش در شأن والای عِلْمی شما نیست. در این صورت نخست بر خِلاف صورت دوم که به زودی عرض خواهیم کرد، با آمدن «عِلْم إجْمالي دوم» همچنان «عِلْم إجْمالي نخست» در سر جای خود باقیست.
صورت دوم: مکلّف «عِلْم إجْمالي» دارد که یا دستش نَجِس است یا طرفِ «أیْسَر» نَجِس است. بعد دست او با یکی از أطْراف فرش «مشکوک النّجاسة» إصابت می کند. امّا بعداً مکلّف عِلْم پیدا می کند که اشتباه می کرده که نجاستِ دست او مستقل است. لذا عِلْم به مُلاقات پیدا می کند که نجاستِ دست او نجاست مستقل نداشته بلکه نجاستِ دست او به خاطر مُلاقات و إصابت با «أیْمَن» فرشِ «مشکوک النّجاسة» بوده. در این صورت «عِلْم إجْمالي دوم» با آمدن «عِلْم إجْمالي نخست» از بین می رود.