1404/08/24
بسم الله الرحمن الرحیم
«تَنْبیه الرّابع: في حُکْم مُلاقي الشُّبْهة المَحْصورة»/أصالة الاحتياط /الأصول العمليّة
موضوع: الأصول العمليّة/أصالة الاحتياط /«تَنْبیه الرّابع: في حُکْم مُلاقي الشُّبْهة المَحْصورة»
در جلسات پیش سه تَنْبیه از «تَنْبیهات شُبَهات مَحْصورة» در بحث «إحْتیاط» را بیان نمودیم در این جلسه به «تَنْبیه چهارم» این بحث خواهیم پرداخت.
«تَنْبیه چهارم: «في حُکْم مُلاقي الشُّبْهة المَحْصورة»:
نکته: در یکی دو جلسه قبل عرض کردیم مرحوم آخوند خُراساني (ره) این بحث را در وسط بحث «شُبْهه ی غیر مَحْصورة» بیان نمودند. در حالی که می بایست این بحث را در «شُبَهات مَحْصورة» بیان می فرمودند. دلیل این کار ایشان را قبلاً عرض کردیم لذا نیازی به بیان دوباره ی آن نیست.
مقدّمه ی بحث:
الف) باید ببینیم مراد از «مُلاقي شُبْهة مَحْصورة» چیست؟
مثال غلط در ما نحن فیه: دو ظرف نزد مکلّف هست یکی از این دو ظرف نَجِس است و ظرف دیگر طاهر. در اینجا دست زدن و برخورد دست مکلّف به این ظروف، «مُلاقي» نیست؛ بلکه این کار «طَرَفُ العِلْم» نامیده می شود. بنابراین «مُلاقي شُبْهه ی مَحْصورة» نباید «طرف عِلْم إجْمالي» باشد.
مثال صحیح ما نحن فیه: اگر خداوند متعال به مکلّف چهار تا أولاد داده که یکی از این أولاد، گوشه ی فرش اتاق را به نجاست آلوده کرده. در حالی که فرش نیز خشک است کلف نمیداند سمت راست فرش نجس شده یا سمت چَپ فرش نجس شده و در این حین دست مکلّف که خیس بوده به یک طرف از این طرف های فرش برخورد کرده به گونه ای که از نجاست در دست مکلف چیزی نیست. به این میگویند «مُلاقي شُبْهه ی مَحْصورة».
از این بیان ما می توان چند مسأله ی فِقْهي را بحث کرد:
مثلاً فرض میکنیم که دو درخت است که یکی «غَصْبي» و دیگری «غیر غَصْبي». اتّفاقاً یکی ثَمَر داد و دیگری ثَمَر نداد. نمی توان این ثَمَره و میوه را استفاده و تناول کرد؛ زیرا این از قبیل «طَرَفُ العِلْم» است. یعنی میوه جُزئي از این درخت است.
ب) باید ببینیم که آیا «مُلاقي نَجِس» (نَه مُلاقي شُبْهه ی مَحْصورة)، یک «موضوع مُسْتَقل» می باشد یا تابعِ مُلاقیٰ (مزیّن به حرف الف مَقْصورة) است؟ یعنی این که دلیلی که «مُلاقي» (مزیّن به حرف یاء) را گرفته، مُلاقیٰ (گوشه ی فرش یا خود نَجِس در مثال صحیح ما) را هم در بر می گیرد؟
قول نخست مرحوم ابن زُهْرة (ره): [نقل به مضمون کلام ایشان] «مُلاقي نَجِس»، یک «موضوع مُسْتَقل» نیست بلکه تابعِ «خود نَجِس» است. به عبارت سادهتر آن دلیلی که می فرماید از «نَجِس» إجْتناب کن همان دلیل میفرماید از «مُلاقي» إجْتناب کن و نیازی به اقامه ی دلیل دیگری برای إجْتناب آن نیست؛ قرآن کریم می فرماید: و﴿َالرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾[1]
إشْکال به این فرمایش: فقیه باید در مسأله ای که إحْتمال می دهد نَصّی در قرآن کریم هست باید مُفَسِّر خوبی باشد و تفاسیر آن را ببیند. بنابراین طبق تحقیق ما در قرآن کریم هم کلمه ی «رُجْز» (به ضَمّ حرف راء) آمده و هم کلمه ی «رِجْز» (به کَسْر حرف راء) آمده. نظیر این آیه ی شریفه فرموده: ﴿فأرْسَلْنا عَلَیه رِجْزَاً مِن السَّماء﴾[2] . در قرآن مجید کلمه ی «رِجْز» (به کَسْر حرف راء) نُه بار آمده که در هشت جا به معنای «عذاب» و یک جا به معنی «قَذارة و ناپاکی» است. امّا این ارتباط بحث ما ندارد؛ چون بحث ما در مورد «رُجْز» (به ضَمّ حرف راء) می باشد و ما هم من باب مقدّمه عرض کردیم. کلمه ی «رُجْز» (به ضَمّ حرف راء) فقط در سوره ی شریف «مُدَّثِّر» آمده که آیه ی آن را بیان نمودیم.
دلیل نخست این قول:
إحتمالات سه گانه در مورد کلمه ی «رُجْز» از نظر مُفَسّرین:
۱. مراد از کلمه ی «رُجْز» (به ضَمّ حرف راء)، «بُت» است.
۲. مراد از «رُجْز» (به ضَمّ حرف راء)، «عذاب» است.
۳. مراد از «رُجْز» (به ضَمّ حرف راء)، «قَذارة معنوي و أخْلاقي» نظیر «خشم» می باشد.
کشف مراد از هر یک از این معانی، در شأن پیامبر گرامی اسلام نیست و ایشان مُنَزّه است از چنین چیزهایی.
لذا فقط یک معنا می ماند و آن هم این است که این کلمه به معنای «قَذارة خارجي» یا همان «نَجاست» باشد و و ظاهراً به قرینه ی عبارت شریف و ثیابک فطَهّر به همین معناست. پس معنای آیه ی شریفه ی و﴿َالرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾[3] این است که مُبرّا بودن رسول خدا از نجاست، هم مُبرّا بودن ایشان از «خودِ نَجِس و نجاست» و هم از «مُلاقي نَجِس» است.
إشْکال به این دلیل: بر فرض این که مراد از «رُجْز» (به ضَمّ حرف راء) به معنای «قَذارة خارجي» باشد، «وحدت خِطاب» دلیل بر تَبَعیّت نیست. لذا ممکن است مولی دو شيء را در «یک خِطاب» جمع کند.
مثلاً کسی که دروغ میگوید و کسی که غیبت می کند. لذا مولی می گوید: «لاتُکْرمُ عاصیین». یعنی هم آدم دروغگو و هم آدم غیبت کن که هر دو گناهکارند را إکْرام نکن. بنابراین دو شيء را در یک جا جمع کردن، دلیل بر «وَحْدت مِلاک» نیست. وقتی «وحدت مِلاک» نباشد حُکْم هم «واحد» نخواهد بود.
دلیل دوم: روایتی نقل شده که مردی خدمت حضرت امام باقر (علیه السّلام) آمد و عرض کرد من ظرف روغن مایعی دارم که در آن موش افتاده و مُرده. این روغن را چه کنم؟
حضرت فرمود: «لاتأکُلْه».
متن روایت: «عن النضر عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبي جعفر (عليه السّلام) قال: أتاه رجل فقال له وقعت فأرة في خابية فيها سمن أو زيت فما ترى في أكله قال فقال له أبو جعفر (عليه السّلام) لاتأكله فقال له الرجل الفأرة أهون علي من أن أترك طعامي من أجلها. قال فقال له أبو جعفر عليه السّلام إنك لم تستخف بالفأرة و إنما استخففت بدينك إن اللّٰه حرم الميتة من كل شيء»[4] .
نحوه ی إسْتِدلال به این روایت: اگر این حکم حضرت نبود، راوي وقتی موش در روغن می افتاده و مُرده، میته را استفاده نمی کند بلکه موش را بیرون می اندازد و فقط روغن می ماند. لذا حضرت بعد از سؤال سائل در جواب سائل را از خوردن روغنی که «مُلاقي» با نَجِس است را نَهْي می کند. از نظر حضرت خوردن روغنی که مِیْته در آن افتاده و بعد مِیته از آن برداشته شده با خوردن خودِ مِیْته یکی هست! لذا معلوم میشود که حکم «مُلاقي نَجِس» با حکم «خودِ نَجِس» یکی است.
إشْکال به این دلیل و إسْتدلال:
أوّلاً: سند این روایت ضعیف است.
ثانیاً: آنجایی که عرض کردیم سائل موش را از روغن برداشته، صِرْفاً یک إحْتمال بود. لذا إحتمال دارد از این که حضرت فرموده مَیته، سائل خود میته را مصرف کرده یا می خواسته مصرف کند که حضرت نهي کرده از خوردن آن مِیته؛ زیرا ممکن است که این موش در روغن مدّت ها بوده و پخش شده در کلّ روغن و در این فرض روغن را نمیشود از مِیته جدا کرد. اگر این باشد کل إسْتدلال شما فرو میریزد؛ چون در این فرض دیگر سائل خود مِیته را مصرف کرده یا می خواسته مصرف کند نَه «مُلاقي نَجِس».