« فهرست دروس
درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1404/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 إسِتِضْهار ثواب بر «نَفْس عَمَل» در «صحیحه ی هِشام بن سالم»، «أصل دوم: أصالةُ التَخْییر»/أصالة البراءة /الأصول العمليّة

 

موضوع: الأصول العمليّة/أصالة البراءة / إسِتِضْهار ثواب بر «نَفْس عَمَل» در «صحیحه ی هِشام بن سالم»، «أصل دوم: أصالةُ التَخْییر»

 

در جلسه ی گذشته أقْوال عُلماء را در مورد «أخْبار مَن بَلَع» در بحث «تَسامُح در أدلّه ی سُنَن» از «تَنْبیهات أصْل برائت» را بیان نمودیم در این جلسه به ادامه ی این بحث و همچنین به أصْل دوم از «أصول عَمَلیّة» یعنی «تَخْییر» خواهیم پرداخت.

 

إسِتِضْهار ثواب بر «نَفْس عَمَل» در «صحیحه ی هِشام بن سالم»:

مرحوم شیخ أنْصاري (ره): «ثواب» بر «مُقدّمات و جوانب» است لذا دلیلی بر «إسْتِحْباب» نیست.

مرحوم آخوند خُراساني (ره):

أوّلاً: «مقدّمات و جوانب»، سَبَب نمی شود بر این که «ثواب» بر این «مقدّمات و جوانب» مترتّب شود بلکه مُترتّب بر «عَمَل» است و لذا «عَمَل» در واقع «مُسْتَحَبّ» است؛ زیرا این «مقدّمات»، جنبه ی «عِلَلي» دارد و مرتبه اش غیر از مرتبه ی حُکْم است. یعنی «علّت» در مرحله ی «مَعْلول» نیست.

ثانیاً: در یک روایت «هِشام بن سالِم» عبارت «فعَمِلَه کان أجْرُ ذلک لَه» آمده. و کلمه ی «ذلک» به کلمه ی «عَمَل» بر می گردد. در حالی که شما فرمودید «ثواب» مربوط به «رَجاء» است نَه «عَمَل»؛ و این خِلاف است.

إشکال به این فرمایش ایشان:

اوّلاً: از صَدْر این روایات که مثلاً «شيء مِن الثَّواب» در آن آمده، «رَجاء» فهمیده می‌ شود و به نیّت «رَجاء» آوردن، سَبَب نمی‌ شود که آن عَمَل «مُسْتَحَبّ» باشد.

ثانیاً: فرمایش دوم شما در وَهْله ی نخست، دلیل فرمایش خوبیست ولی بعد از تجزیه و تحلیل مشخّص می شود این فرمایش نیز إشْکال دارد. مقصود «أجْر» در این روایت مذبور، کدام أجْر است؟ اگر «أجْر واقعي» عَمَل مراد باشد، در این فرض هنوز صحّت روایت ثابت نشده؛ زیرا ممکن است دروغ مَحْض باشد و «واقع» خالی از «أجْر» باشد.

پس ناچار أجْری که در این حدیث آمده مراد است. در این فرض معلوم می شود که این «ثواب» بر این عَمَلِ «في هذا الظَّرْف» یعنی «طَلَبَاً لِقولِ النَّبي (صَلّی الله علیه و آله و سَلَّم) رَجاءً» می باشد و این دلیل نمی شود که مُطْلقاً این «عَمَل» دارای که این «أَثَر» است تا بگوییم این «عَمَل» مُطْلقاً (در غیر از ظرف نیز) «مُسْتَحَبّ» است.

ثَمَره ی عَمَلي این بحث عِلْمي:

الف) در روایت وارد شده است که کسانی که مَحاسن بلند دارند، «مُسْتَحَبّ» است که در وضوء، مَحاسن خود را طوری خیس کنند تا وقتی رطوبت دستشان برای مَسْح کردن پا خشک شد، با دست کشیدن به مَحاسن خود، از مَحاسن خود رطوبت بیشتری بگیرند و پای خود را مَسْح کنند. این روایت ولو ضعیف هم باشد «أَثَر ثواب»، مربوط به خود «عَمَل» است.

إشْکال به این ثَمَره: شاید مراد این روایت گرفتن رطوبت از «أعضای واجب» در وضوء مثل صورت یا دست ها باشد نَه «مَحاسن» که از أعضای واجب وضوء نیست.

 

«بَقیَت هُنا کُلیْمَةٌ»:

نظر مرحوم امام خمیني (ره): شارع مُقَدَّس می‌ بیند که «مُسْتَحَبّات» صحیح و به تمام معنایی دارد؛ اگر به مکلّفین بگوید این «مُسْتَحَبّات» را با سَنَد صحیح أخْذ کنید و عَمَل کنید، کار بسیار مُشْکل می شود؛ چون سَنَد صحیح در این «مُسْتَحَبّات» کم است و لذا دیگر «مُسْتَحَبّات» صحیحی باقی نمی ماند! لذا با این روایات «مَن بَلَغ» فرموده هر مُسْتَحَبّي با هر سَنَدی بیاور تا بتواند از این طَریق به «مُسْتَحَبّات واقعي» برسد. یعنی این گونه روایات، جنبه ی «طَریقي» دارد و می‌ خواهد به آن «مَطْلوب واقعي» برسد.

این تعبیر ایشان، تعبیر خوبیست و نزدیک به نظر ما هم هست.

«أصالَةُ التَخْییر»:

مُقَدّمات بحث:

۱. کسی در أصول «أصْل تَخْییر» را مُسْتَقِلَّاً بحث نکرده.

۲. این أصْل، در «دَوَران بین المَحْذورین» جاری می‌ شود.

۳. مَجْرای «تَخْییر» در جایی است که اگر مکلّف (مجتهد) در «موضوع» یا «حُکْمی» شک کند، اگر «دلیل قطعي» و «أمارة» ندارد، باید «أصول عَمَلیّه ی أَرْبَعة» رجوع کند. لذا هنگام شک، اگر آن «مسأله» حالت سابقه ی «مَلْحوظة» دارد، مَجْرای «إسْتِصْحاب» است. در صورتی که حالت سابقه ی «مَلْحوظة» ندارد، اگر آن «مسأله» از قبیل «دَوَران بین المَحْذورین» باشد و «إمْتثال قَطْعي» ممکن نیست، مَجْرای «تَخْییر» است.

در صورتی که «إمْتثال قَطْعي» ممکن باشد، اگر شک در «أصْل تَکْلیف» داشته باشد و دلیلی بر «عِقاب» نداشته باشد و یا دلیلی بر «عَدَم عقاب» وجود داشته باشد، مَجْرای «بَرائت» است و اگر شک در «مُکَلَّفٌ به» داشته باشد و دلیلی بر «عِقاب» وجود داشته باشد، مَجْرای «إسْتِصْحاب» است

و البته «تَخْییر» از این دو تا هم خارج نیست؛ مثل جایی که برای مکلّف «نوع تکلیف» در واقع «مَجْهول» است. مانند «دَوَران بین المَحْذورین» (یعنی دَوَران بین وجوب و حُرْمَت) که از همین قبیل است. و مثل جایی که برای مکلّف «نوع تکلیف» در واقع «معلوم» است ولی «مُکَلَّفٌ به» برای او «مَجْهول» است؛ مثل کسی که «نَذْر» کرده که هر شب جمعه در یک مسجدی «إعْتِکاف» کند و مردّد است بر این «إعْتِکاف»، در فلان مسجد باشد یا در فلان مسجد دیگر باشد، در این هر دو مورد نیز مَجْرای «تَخْییر» است.

۴. علما در اوایل بحث برائت فرموده‌ اند که شک مکلّف از قبیل «شُبْهه ی تَحْریمیّة»، یا «شُبْهه ی وُجوبیّة» و یا «دَوَران بین المَحْذورین» است. که هر کدام چهار مسأله دارد:

الف) «إجْمالُ النَصّ»

ب) «فَقْدانُ النَصّ»

ج) «تَعارضُ النَصّین»

د) «خَلْط أمور الخارجیَّة أو الشُّبْهَةُ الموضوعیّة)

إشْکال به این فرمایش عُلماء: شما چرا «تَعارضُ النَصّین» را در اینجا مطرح فرمودید؟! در هر «سه مورد شُبْهة»، راجع هست به بحث «تعادُل و تَرْجیح». بنابراین ما «تَعارضُ النَصّین» را از این «سه شُبْهة» خارج می کنیم. «شُبْهَه ی موضوعیّة» را نیز نباید با «شُبْهَه ی تَحْریمیّة» قاطی می کردید! لذا ما «شُبْهَه ی موضوعیّة» نیز کنار می گذاریم و در اینجا بحث نمی‌ کنیم. بنابراین موارد بحث ما قَهْراً می‌ شود «شش مسأله»؛ یعنی موارد «إجْمالُ النَصّ» و «فَقْدانُ النَصّ» در «شُبْهَه ی تَحْریمیّة» و «شُبْهَه ی وجوبیّة» و همچنین «دَوَران بین المَحْذورین» را بحث خواهیم کرد که جمعاً می شود شش مسأله». مرحوم آخوند خُراساني (ره) نیز همین کار را کرده‌ اند.

۵. گاهی از أوْقات «موافقت قَطْعیّة» ممکن نیست؛ مثل: «دَوَران بین المَحْذورین». هر چند أصْل «موافقت» ممکن است. مثل مثال نَذْر إعْتکاف که عَرْض کردیم؛ لذا اگر مکلّف در یک مسجد از آن دو مسجدِ موردِ تردیدش «إعْتِکاف» کرد، «أصْل موافقت» حاصل شده و اگر هفته بعد نیز در آن مسجد دیگر «إعْتِکاف» کند، «موافقت» حاصل شده. ولی «موافقت قَطْعیّة» حاصل نشده؛ زیرا این نوع «موافقت قَطْعیّة»، باید در همان شب اوّل إعْتِکاف حاصل شود نَه در دو شب. و «مُخالفت» هم ممکن است حاصل شود؛ مثل زنی که مُرَدّد است بین «حِیْض» و «إسْتِحاضة» و در اینجا «مخالفت قَطْعیّة» کند به این صورت که یک روز «عَمَل إسْتِحاضة» انجام دهد، و یک روز هم «عَمَل حِیْض» را انجام دهد؛ در اینجا هم «موافقت» کرده و هم «مخالفت».

بنابراین «موافقت و مخالفت قَطْعي» ممکن نیست ولی «موافقت و مخالفت إجْمالي» ممکن است.

۶. در «دَوَران بین المَحْذورین» گاهی هر دو طرف «تَوَصُّلي» است؛ مثل کسی که «نَذْر» کرده شربتی را شب‌ ها یا بخورد یا نخورد؛ یعنی نمی‌ داند نذرش «مُتِعلِّق به شُرْب» است یا «مُتِعلِّق به تَرْک شُرْب». گاهی هم یک طرفش «تَوَصُّلي» است و طرف دیگرش «تَعَبُّدي»؛ مثل زن «مُسْتِحاظة» که نماز خواندنش «تَعَبُّدي» است ولی نخواندنش «تَعَبُّدي» نیست.

 

logo