1404/07/07
بسم الله الرحمن الرحیم
الحدیث الخامس: «حدیثُ الحِلّ الثّاني_تقریر الأوّل»/أصالة البراءة /الأصول العمليّة
موضوع: الأصول العمليّة/أصالة البراءة /الحدیث الخامس: «حدیثُ الحِلّ الثّاني_تقریر الأوّل»
در جلسه ی گذشته در بحث أدلّه ی رِوایي برائت، حدیث چهارم یعنی «حدیث حِلّ اوّل» را مورد بررسی قرار داده در این جلسه در ادامه ی بحث برائت به «حدیث حِلّ دوم» خواهیم پرداخت.
تَکْمله ی بحث حدیث حِلّ اوّل:
بیان روایت: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ [ عَنْ أَبِيهِ ] عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: كُلُّ شَيْءٍ هُوَ لَكَ حَلاَلٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَامٌ بِعَيْنِهِ فَتَدَعَهُ مِنْ قِبَلِ نَفْسِكَ وَ ذَلِكَ مِثْلُ اَلثَّوْبِ يَكُونُ علیك قَدِ اِشْتَرَيْتَهُ وَ هُوَ سَرِقَةٌ أَوِ اَلْمَمْلُوكِ عِنْدَكَ وَ لَعَلَّهُ حُرٌّ قَدْ بَاعَ نَفْسَهُ أَوْ خُدِعَ فَبِيعَ أَوْ قُهِرَ أَوِ اِمْرَأَةٍ تَحْتَكَ وَ هِيَ أُخْتُكَ أَوْ رَضِيعَتُكَ وَ اَلْأَشْيَاءُ كُلُّهَا عَلَى هَذَا حَتَّى يَسْتَبِينَ لَكَ غَيْرُ ذَلِكَ أَوْ تَقُومَ بِهِ اَلْبَيِّنَةُ»[1] .
سؤال: موارد روایت مربوط به «شُبْهه ی موضوعیّة تَحْریمیّة» میباشد یا «شُبْهه ی حُکمیّة تَحْریمیّة» یا هر دو شُبْهه؟
جواب: به نظر ما این روایت مربوط به «شُبْهات موضوعیّة تَحْریمیّة» است.
دلیل:
الف) روایت کلمه ی «بِعیْنه» دارد و این کلمه در «شُبْهات موضوعیّة» به کار می رود نَه «شُبْهات حُکْمیّة».
ب) مثال های این روایت همگی مربوط به «شُبْهات موضوعیّة» هست.
ج) در آخر ذیل روایت فرموده: «أَوْ تَقُومَ بِهِ اَلْبَيِّنَةُ»؛ مراد از کلمه ی «بَيِّنَة» در واقع «شاهد» است که فقط در «شُبْهات موضوعیّة» کاربُرد دارد. در حالی که در «شُبْهات حُکْمیّة» حتّی «خبر واحد» هم حُجّت است.
د) در این روایت اصلاً این کُبری بر صُغْریات منطبق نیست؛ زیرا از مثال های روایت، حُکْم به حِلّیّت مثال اوّل و دوم آن به خاطر قاعده ی «یَد» است و ربطی به «برائت» ندارد. حُکم به حِلّیّت در مثال سوم به خاطر «شُبْهه ی مَحْصورة» می باشد.
إشکال: اگر این روایت مربوط است به «شُبَهات موضوعیّة»، پس چرا امام (علیه السّلام) می فرماید «حتّی تَعْلَمَ»؟! زیرا «عِلْم» را در «کُلیّات» می گویند نَه در «جُزئیّات». در جزئیّات می گویند «تَعْرِف» نَه «تَعْلَم».
جواب به این إشکال: گاهی «عِلْم» به معنای «عِرفان» نیز آمده. شاید مقصود حضرت از کلمه ی تَعْلَمَ در این روایت «تَعْرَفَ» باشد.
۵. حدیث «حِلّ دوم» (یا همان حدیث جُبُن):
بیان روایت: «کُلُّ شیءٍ فیه الحلال والحرام فهو لک حلالٌ حَتّی تَعرَفَ أنّه حرامٌ، فَتَدَعَه بعِینه»[2] .
«حدیث حِلّ دوم» شببه «حدیث حِلّ اوّل» است امّا در «حدیث حِلّ اوّل» تقسیم نیست ولی در «حدیث حِلّ دوم» تقسیم هست.
ما باید ببینیم آیا این روایت نیز ناظر به شُبْهه ی موضوعیّة تَحْریمیّة» می باشد یا «شُبْهه ی حُکمیّة تَحْریمیّة» یا هر دو شُبْهه.
حال باید ببینیم آیا در اینجا «توحیدُ الکَثَرات» است یا خیر؟
«توحیدُ الکَثَرات» یعنی باید ببینیم روایات شببه به هم که نَقْل می شود یکی هست و به یک راوي بر می گردد یا این که روایات متعدّدی است. یکی از پایه های مهمّ «إجْتهاد»، همین «توحیدُ الکَثَرات» است.
قال أبو عبدالله (علیه السّلام): «کُلّ شیءٍ فیه حلالٌ و حرامٌ فهو لک حلالٌ أَبَداً حتّی تَعْرِفَ الحرامَ مِنه بعینه فَتَدَعه»[3] . این روایت «صحیحة» می باشد. این روایت را عبدالله بن سنان مستقیماً از امام صادق (علیه السّلام) نقل نکرده؛ بلکه این روایت را از «کتاب حسن بن محبوب» به نام «ما یُکْتَسَبُ به» گرفته و أصلش را در اینجا نیاورده ولی سَنَد مرحوم شیخ کُلیني (ره) و حتّی مرحوم شیخ صَدوق (ره) به «حسن بن محبوب» صحیح است.
نکته ی «رِجالي»: سلیقه ی مرحوم شیخ کلیني (ره) در نَقْل روایات کتاب خود با سلیقه ی مرحوم شیخ صَدوق (ره) و مرحوم شیخ طوسي (ره) متفاوت است. این بزرگوار چون متقدّم تر بوده همه ی سَنَد را هنگام نَقْل و دَرْج روایت بیان می کند. امّا مرحوم شیخ صَدوق (ره) و مرحوم شیخ طوسي (ره) همه ی سند را نَقْل نمی کند بلکه از کتابی که أخْذ کرده شروع می کند تا برسد به امام معصوم (علیه السّلام).
امّا سَنَد بین خود و آن کتاب را در آخر کتاب خود به نام «مَشْیِخَه» می آورد.
دلیل این کار این دو بزرگوار این است که اگر سَنَد را همان جایی که روایت نَقْل می شود کامل بیان کنند، هر بار که بخواهند مثلاً از «حسن بن محبوب» روایت نقل کنند، روایت طولانی می شود و این موجب می شود که کتاب نیز قَطور و طویل شود.
بنابراین روایت فوق، «صحیحه» هست. امّا روایت دیگری داریم که «عبدالله بن سَنان» از راوی دیگری به نام «عبدالله بن سلیمان» نقل می کند. این روایت برای ما مهمّ است.
متن کامل این روایت:
«روی محمّد بن یعقوب، عن محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن محبوب، عن عبدالله بن سنان، عن عبدالله بن سلیمان قال: سألت أبا جعفر (علیه السّلام) عن الجبن، فقال (علیه السّلام): سألتنی عن طعام یعجبنی، ثمّ أعطی الغلام درهماً، فقال: یا غلام ابتع لنا جبناً، ثمّ دعا بالغداء فتغذّینا معه، فأتیٰ بالجبن فأکل وأکلنا، فلمّا فرغنا من الغداء.
قلتُ: ما تقول فی الجبن؟، فقال: أوَ لم ترنی آکلته؟! قلتُ: بلیٰ، ولکنّی اُحبّ أن أسمعه منک. فقال (علیه السّلام): ساُخبرک عن الجبن وغیره: کلّ ما کان فیه حلال وحرام فهو لک حلال حتّی تعرف الحرام بعینه فتدعه»[4] .
روایت دیگری نیز نقل شده به همین مضمون و آن روایت این است:
«عن البرقی فی المحاسن، عن الیقطینی، عن صفوان، عن معاویة بن عمّار، عن رجلٍ من أصحابنا، قال: کنت عند أبی جعفر (علیه السّلام)، فسأله رجل عن الجبن، فقال أبو جعفر (علیه السّلام): إنّه طعام یعجبنی، وساُخبرک عن الجبن وغیره: کلّ شیء فیه الحلال والحرام فهو لک حلال حتّیٰ تعرف الحرام، فتدعه بعینه».
نکته: مراد از «رَجُل» در این روایت أخیر، همان «عبدالله بن سلیمان» است.
بنابراین نتیجه این است که ما سه روایت نداریم بلکه دو روایت داریم:
الف) عن عبدالله بن سنان عن الإمام الصّادق (علیه السّلام) به طور غیر مستقیم و با أخْذ از کتاب «حسن بن محبوب».
ب) عن عبدالله بن سنان عن عبدالله بن سلیمان عن أبي جعفر (علیهما السّلام).
روایت نخست «صحیحه» هست اما روایت دوم و سوم صحیحه نیست زیرا «عبدالله بن سلیمان» بین سه نفر مشترک است: «صِیْرَفي، عامِري، نوفِلي». حتّی اگر رواي، این ألقاب را نیز در این دو روایت ذکر می کرد، باز هم این دو روایت قابل إستناد نبود؛ زیرا وضعیّت همه ی این سه نفر، «مُهْمَل» است.
نحوه إستدلال این روایات سه گانه بر «شُبَهات حُکْمیّة»:
ما باید «جنس قریب» (یعنی أمْر کُلّي) آن را بیاوریم. مثلاً در فقه ما حُکْم «شُرْب التُّتُن» و «أکْل لَحْم الإرْنَب» (همان خرگوش) محلّ بحث است که آیا حلال است یا حرام. بنابراین «کُلّ شيءٍ لک فیه حلالٌ و حرامٌ» در این روایت را برای این مسأله ی فقهي فوق این طور معنا می کنیم که کُلّ شیءٍ فیه «إحتمالُ الحلال و الحرام» فهو لک حلال حتّیٰ تعرف الحرام، فتدعه بعینه.
إشکال به این إسْتدلال: هیچ کسی این روایت را این طور معنا نمی کند. لذا این إسْتدلال درست نیست؛ زیرا «کُلّ شیءٍ فیه الحلال و الحرام» یعنی کُلّ شیءٍ فیه الحلال و الحرام «قطعاً». بنابراین این إسْتدلال دو إشکال دارد:
اوّلاً: ظاهر روایت «فِعْلیَّةُ الحِلّیَّة و فِعْلیَّةُ الحُرْمَة» می باشد نَه «إحتمالُ الحلال و الحرام».
ثانیاً: قبلاً هم عرض کردیم هر جا کلمه ی «بعِیْنه» آمده باشد، در مورد «شُبَهات موضوعیّة» است.
إنْ قُلْتَ: این روایت کلمه ی «بعِیْنه» دارد و همچنین در روایت کلمه ی «تَعْرِف» آمده و این بهترین دلیل است که مراد «شُبْهه ی موضوعیّة» است. شما قبلاً گفتید گاهی «عِلْم» گفته می شود ولی «عِرفان» إراده می کنند. چه می شود در اینجا هم عکس این مطلب را بگوییم؟ یعنی «تَعْرِف» گفته شده ولی ما «عِلْم» معنا کنیم.
قُلْتُ: در لُغَت عرب، «عِلْم» را «عِرفان» می کنند نَه برعکس؛ یعنی «تَعْرِف» را به معنای «عِلْم» نمی گیرند.