« فهرست دروس
درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1404/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

«حُکُم الإضْطِرار في حدیث الرَفْع»، «حدیثُ الحَجْب و حدیثُ السِّعَة»/أصالة البراءة /الأصول العمليّة

 

موضوع: الأصول العمليّة/أصالة البراءة /«حُکُم الإضْطِرار في حدیث الرَفْع»، «حدیثُ الحَجْب و حدیثُ السِّعَة»

 

در جلسه گذشته حُکْم فقره ی «إکْراه» و مسائل پیرامون آن را در بحث امر نهم از «حدیث رَفْع» بیان کردیم. در این جلسه در ادامه ی بحث أدلّه ی روایي أصل «برائت»، به حُکْم فقره «إضْطِرار» و مباحث مربوط به آن خواهیم پرداخت و همچنین دو دلیل روایي دیگر از این أدلّه (یعنی حدیثُ الحَجْب و حدیثُ السِّعَة) را بررّسی خواهیم نمود.

 

«إضْطِرار»:

«إضْطِرار» دو نوع است؛ گاهی مُکلّف:

الف) «مُضْطَرٌّ عَلَی أمْرٍ صَحیح»: مانند کسی که فرزندش بیمار است و پولی ندارد تا او را درمان کند و مجبور می‌شود که فرش خانه خود را بفروشد تا بتواند با پول آن فرزند خود را مُداواء کند. در اینجا إضْطِرار بر «بِیْع صحیح» است و لذا معامله او إشکالی ندارد؛ زیرا اگر بگوییم بِیْع او باطل است این خِلاف غَرَض او (یعنی درمان فرزند بیمار خود) می‌ باشد.

ب) «مُضْطَرٌّ عَلَی أمْرٍ حرامٍ»: مثل کسی که گرسنگی شدیدی دارد و چیز حلالی در دسترسش نیست لذا مجبور است گوشت مِیْته‌ای را که در دسترسش هست مصرف کند. در اینجا مکلّف باید تا دسترسی به طَعام پاک و حلال و گریز از چنگال مرگ به اندازه ای از ضروریّات این گوشت مِیْته را مصرف کند که رَفْع شدّت گرسنگی شود.

با این که ما در این حدیث رفع زحمت کشیدیم و از جهات گوناگون به آن إستدلال نمودیم، ولی این حدیث حریف دلیل و إدّعای أخْباریّون نخواهد بود. زیرا این حدیث می‌فرماید «عِقاب بلابیان»، قَبیح هست؛ امّا «أخْباري» می‌ گوید ما «بیان» داریم هرچند بیان به عنوان ثانوي؛ نظیر «أخْبار إحْتیاط» مثل «أٔخوک دینُک فأحْتَط بدینک». بنابراین مادامی که دلیل «أخْباري» را باطل نکرده‌ ایم، این دلیل (یعنی حدیث رَفْع) فقط «مُقْتَضي» را درست می‌ کند؛ در حالی که ما باید علاوه بر مُقْتَضي، «مانع» را نیز رَفْع کنیم.

 

«حدیث حَجْب»:

بیان روایت: «ما حَجَبَ اللهُ عِلمَه عن العِباد فَهُوَ موضوعٌ عنهم».

بررّسی «سَنَدي» روایت:

این روایت را هم مرحوم شیخ کُلیني (ره) و کرده و مرحوم شیخ صَدوق (ره) نیز نقل کرده اند. در روایت مرحوم شیخ کُلیني (ره) کلمه «عِلْمَه» وجود ندارد. و زمانی أمْر دائر شد بین «نَقیصة و زیادة، در «عِلْم دِرایَة» أصل این است که «نَقیصة» أوْلی می‌ باشد. بنابرین کلمه «عِلْمَه» یا سَهْواً از قَلَم مرحوم شیخ کُلیني (ره) افتاده و یا مرحوم شیخ صَدوق (ره) بنا به هر دلیلی این کلمه را سَهواً در متن روایت زیادی آورده.

در سلسه سَنَد این روایت، بني فضّال به چشم می خورد که فَتَحي مَسْلَک هستند. در بحث برخورد با روایات بَني فضّال میزانی تعیین شده از سوی معصومین (علیهم السّلام)؛ نظیر این روایت که میزان را مشخّص کرده:

«قَالَ أَبُو الْحُسينِ‌ بْنُ تَمَّامٍ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ الْکُوفِي خَادِمُ‌ الشَّيخِ‌ الْحُسينِ بْنِ رَوْحٍ قَالَ: سُئِلَ الشَّيخُ، يعْنِي أَبَا الْقَاسِمِ عَنْ کتُبِ ابْنِ أَبِي الْعَزَاقِرِ بَعْدَ مَا ذُمَّ وَ خَرَجَتْ فِيهِ اللَّعْنَةُ، فَقِيلَ لَهُ: فَکيفَ نَعْمَلُ بِکتُبِهِ وَ بُيوتُنَا مِنْهَا مِلَاءٌ؟ فَقَالَ: أَقُولُ فِيهَا مَا قَالَهُ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِي (عليه السّلام) وَ قَدْ سُئِلَ عَن‌ کتُبِ بَنِي فَضَّالٍ فَقَالُوا: کيفَ نَعْمَلُ بِکتُبِهِمْ‌ وَ بُيوتُنَاً مِنْهَا مِلَاءٌ؟ فَقَالَ (عليه السّلام): خُذُوا بِمَا رَوَوْا وَ ذَرُوا مَا رَأَوْا»[1] . یعنی آنچه را از ما روایت کرده‌اند أَخْذ کنید ولی آنچه را که نظریّه و عقیده ی خود را گفته اند رها کنید. لذا روایاتشان حُجَّت است.

مرحوم مَجْلسي (ره): این روایت «مَجْهول» است!

إشکال به این فرمایش مرحوم مَجْلسي (ره): این روایت «مُهْمَل» است نَه «مجْهول»؛ فرق است بین روایت «مجْهول» و روایت «مُهْمَل». روایت «مجْهول» یعنی راوي یا راويان آن شناخته شده نیست امّا روایت «مُهْمَل» روایتی است که «توثیق» نشده.

بنابراین این روایت، «خَبَر» است نَه «صَحیح». در عِلْم رِجال قاعده‌ ای است که می‌ گوید «إتْقانُ الرِّوایة تَدُلُّ عَلَی صُدورِ الرِّوایَة». پس روایت «حَجْب» به دلیل این که «مُتْقَن» است، پیداست که از معصوم (علیه السّلام) صادر شده.

بررّسی «دِلالي» روایت:

در دِلالت دو إحْتمال مطرح است:

بگوییم «ما حَجَبَ اللهُ عِلْمَه عن العِباد»:

الف) یعنی اصلاً «لَمْ یُبَیِّنْ»؛ اگر به این معنا باشد به معنای عَقاید و مَعارف است یعنی آنچه را که خدا در مورد عَقاید و مَعارف نفرموده، ما نباید درباره آن بحث کنیم.

نکته ی مربوط به درس:

أحْمَد بن حَنْبَل معتقد است آنچه را که در کتاب و سُنَّت نیامده، نباید در مورد آن بحث کنیم. امّا خودش این مطلب خود را در چند جا نَقْض کرده! نظیر مسأله ی «قِدَم و حُدوث» قرآن کریم. ایشان گفتی همه باید بگوییم قرآن کریم «قدیم» است آن کسی که بگوید قرآن کریم «حادث» است مُشْرِک و کافر است!!

إشکال به این مطلب ایشان: خودتان گفتید که نباید چیزی که در قرآن کریم گفته نشده درباره آن بحث کنیم!

بنابراین اگر این معنا را بگیریم إرْتباطی به بحث ما و «شُبْهه ی تَحْریمیّة» ندارد.

ب) یعنی «بَیّنوا» ولی حُکّام بَني أمیّة و بَني عبّاس اجازه ی نَشْر آن را ندادند: اگر این معنا باشد، از حدیث رَفْع بهتر است و بهترین دلیل برای أصل برائت است. لذا این حدیث مُعارض با دلیل و إدّعای «أخْباري» است.

مرحوم شیخ أنْصاري (ره): این حدیث به معنای نخست است و إرتباطی با بحث ما ندارد و مربوط به بحث «عَقاید» است.

دلیل:

الف) «ما حَجَب الله عِلْمٌه عن العِباد؛ نَصَبَ الحَجْبَ إلی الله سُبْحانَه». امّا در شُبْهه ی تَحْریمیّة در واقع «الحَجْبُ لِبَني أمَیّة و بني عبّاس» است.

ب) در این روایت «عِباد» جمع آمده. یعنی مجموع «عِباد و بَشَر». در حالی که در مسأله ی «شُبْهه تَحْریمیّة»، برخی بَلَدند و برخی بَلَد نیستند.

إشکال مرحوم امام خمیني (ره) به مرحوم شیخ أنْصاري (ره): «ما حَجَب الله» در شُهبه ی تحریمیة آن مجتهدی را می‌گوید که شب و روز گشت امّا پیدا نکرد و لذا مُقَصِّر نباشد.

سؤال: بَني أُمَیّة «حاجِب» بودند و این چه ربطی به خداوند متعال دارد؟!

جواب: گاهی اوقات خداوند متعال فِعْل بَشَر را به خودش نسبت می‌ دهد؛«وما رَمیَتَ إذ رَمیْتَ...» در عین حالی که می‌گوید «إذ رَمیْتَ»، ولی «ولکنَّ الله رَمَی». بله؛ اگر مجتهد خودش مقصّر باشد، «حاجِب» است امّا اگر گشت و پیدا نکرد، مجتهد اصلاً مُقصِّر نیست و لذا در اینجا کوتاهی نیست بلکه کوتاهی مربوط به بنی أمیّة می‌ باشد. امّا کلمه ی «عِباد» را نیز باید تأویل می کرد و از حالت «جمعي» در می‌آورد به حالت «إفْرادی» می کند: «مَن حَجَب الله عِلْم شيء منه فهو مرفوعٌ عنه سواءٌ أکان معروفاً للغیر؛ أو لا».

جواب به این فرمایش ایشان: این دو توجیه که فرمودید خلاف ظاهر است. لذا به نظر ما ظاهرا حقّ با مرحوم شیخ إنصاري (ره) است. و ما بارها عرض کردیم با «دلایل عَقْلي» نمی‌ توان «ظهور» را ثابت کرد. بلکه ظهور «عُرْفي» است.

 

«حدیثُ السِّعَة»:

این حدیث سه جور نقل شده است:

الف) «النّاسُ في سِعّةِ مالایَعْلَموا»: اکثر اساتید و فُقَهاء این حدیث را همین طور نقل کرده اند. ولی ما گشتیم و سَنَدی برای آن یافت نکردیم.

ب) مرحوم شیخ کُلیني (ره): «... هُم في سِعَةٍ حتّی یَعْلموا...»[2] : مرحوم شیخ کُلیني (ره) این روایت را با چهار واسطه از امام (علیه السّلام) نَقْل می‌ کند.

این روایت ربطی به بحث ما ندارد چون دو مشکل دارد:

اوّلاً: این روایت مربوط به «شُبْهه ی موضوعیّة تَحْریمیّة» می‌ باشد در حالی که بحث ما در مورد «شُبْهه ی حُکْمیّه ی تَحْریمیّة» هست.

ثانیاً: در مسائل «فروج، دِماء و أموال» در «شُبَهات تَحْریمیّة» همه قائل اند به «إحْتیاط»؛ زیرا أصل، «عَدَم تَزکیّة» است.

إن قُلْتَ: شاید مثلاً در این سُفره قرینه بوده که مال «مُسْلِم» است. و آن قرینه این است که در شهر کوفه که شهری اسلامی است این گوسفند ذبح شده چون غَلَبه بر مسلمانان است؛ پس تَزکیّه شده.

قُلْتُ: بله؛ حلال است امّا این دیگر ربطی به أصل «برائت» ندارد بلکه قرینه داریم که تزکیّه شده؛ چون «سوق مُسْلِم، أمارةٌ عَلَی التَزکیّة».

ج) «في سِعَةٍ ما لَمْ یَعْلمون»: این حدیث به این عبارت را در جلسه ی آینده بحث خواهیم کرد.

 


logo